یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
فتوشاپ
دو پروژکتور، یک سه پایه عکاسی، یک دوربین و ... فضایی تنگ و تاریک ... دخترک با بی حوصلگی همه اینها را برای چندمین بار دید زد. سپس دستش را روی شانه های پیرمرد گذاشت و به دوربین خیره شد .
-لطفا یه کم واضح تر لبخند بزنید!
دخترک دوست داشت سر عکاس داد بزند، با آن لباس عروس داشت خفه می شد اما آب دهانش را به سختی قورت داد و ...
- آهان! حالا خوب شد!
- حاج آقا! چرا سگرمه هات اینقد تو همه؟! توی تالار اینطور نباشیا جلوی مهمونا! ناسلامتی امشب شب جشن تونه ...
عکاس سرش را برگرداند. دختر پیرمرد لبی جنباند و گفت: راست نمی گم؟! حاجی خیلی ...
- آخه دختر من بخوامم نمی تونم بخندم! مگه سکته پارسال یادت رفته؟!
و پیرمرد این جمله آخر را طوری گفت که انگار دوست نداشت به جز دخترش کسی بشنود.
عکاس دوباره برگشت. شستش رابه دندان گرفت و کمی مکث کرد. اما پس از چند لحظه لنز دوربین را دوباره سمت پیرمرد و دخترک گرفت و گفت: سه...دو...یک... حالا شد! ناراحت اخم حاج آقا هم نباشید خودم با فتوشاپ درستش می کنم! ... و همینطور اشک های دخترک را ...
و این جمله آخر را طوری ادا کرد که انگار دوست نداشت کسی جز خودش بشنود.
سید شهاب الدین موسوی زاده
گیلان - صومعه سرا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست