دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
روح زنان جامعه در آینه آرایشگاه
«ورود آقایان...» مانند غالب نوشتههای عباسی از یک فضا و یک پرسوناژ ثابت در کل کار بهره میبرد، بدون آنکه موقعیت مکانی نمایش تغییر کند و حتی بازیگر اصلی آن از داستان خارج شود.در واقع این اوست که ماجرای نمایش و آدمهای مرتبط با آن را پیش میبرد.دست بر قضا در این نمایش دلیل محکمی هم برای این فرضیه گنجانده شده آن اینکه «سُرور»(نگار عابدی) نویسندهای است که از سر ناچاری یک آرایشگاه زنانه را در محلهای دورافتاده و (به نظر) جنوب شهر و بافت سنتی آن میگرداند تا امورات خودش و مادر بیمار و معلولش بگذرد. به استناد علاقهمندی سرور به نویسندگی،میتوان دو باور ذهنی را برای آدمهایی که در آرایشگاه او تردد میکنند یا با او در ارتباطند،در نظر گرفت.نخست آنکه این آدمها در حقیقت شخصیتهای قصههای اویند و همه ساخته و پرداخته تخیل سرور و اصلا شاید شغل واقعی سرور هم نویسندگی و حتی خود آرایشگاه نیز تجسمی از رویا باشد،و نظریه دوم آنکه آنچه سرور لابهلای مشاهده مخاطب از جریان روزمره محل کار خود
در دفترچهاش مینویسد و به بانگ بلند میخوانَد، به نوعی روزنوشتهای فردی و شخصی اوست از تمام آنچه هر روز در آرایشگاه میبیند یا از زبان مشتریانش میشنود.او همة دیدهها وشنیدهها را در قالب داستانهایی کوتاه در دفترچه کوچکش مینویسد و به شدت امید دارد روزی آنها را به شکل کتاب چاپ کند.حال تمام داستانهای این آرایشگر نویسنده،پیش از آن که خودش آنها را منتشر کند،مجال بروز بر صحنه تئاتر یافتهاند.هشت اپیزود،هشت شخصیت و هشت سرنوشت متفاوت.همه درباره مسائل و مصائب زنان.حتی وقتی در یکی از اپیزودها،شخصیت شهرام کرمی(نوید محمدزاده) وارد آرایشگاه میشود،در واقع تماشاگر مشغول دیدن برشی از زندگی شخصی سرور و مسئله خود اوست.چه اشکالی دارد یکی از آنها،یکی از آدمهای قصه،خودش باشد؟مگر او دغدغههایی ندارد؟ مگر او از این همه تنهایی و سرخوردگی و پرستاری شبانهروز از مادرش خسته نشده؟آیا او نیاز به همصحبت و تکیهگاه ندارد؟پس چرا با آن مزاحم تلفنی قرار نگذارد؟ولو آنکه توزرد از آب دربیاید و همه امید سرور را ناامید کند!
«ورود آقایان...» در واقع شمایلی مستند از وضعیت زنان امروز در جامعه است.از خود سرور گرفته تا حتی آن زن شهرستانی که از سر اجبار به آن آرایشگاه کوچک و محقرانه پناه آورده. شاید بتوان فضای آرایشگاه را هم به نوعی ماکت کوچکتری از جامعه تعبیر کرد که آدمها با تمام دغدغهها و خستگیها و خوشی و ناخوشیها و بیزاریها به آنجا میآیند تا برای فقط چند دقیقه هم که شده آخرین تصویر حقیقی خود را در آینه آرایشگاه ببینند و بعد خود را بسپارند دست زن آرایشگر(نویسنده) تا آنها را بزک و دوزک کند که یادشان برود کی هستند و از کجا آمدهاند. (چه با لوازم آرایش و چه با کلمهها و جملهها در لابهلای سطور قصهها).تا زنها و پیشامدهایشان را پشت نقاب دروغینی پنهان کند.زنهایی که آنجا جمع میشوند،حسرتهای بزرگی دارند،از نیستیهای واقعیشان در زندگی میگریزند.
مثل آن عروسی که میخواهد وصال زودهنگامش را با پوشیدن لباس عروس مخفی کند ولی خواهرشوهر سر میرسد و مانع میشود؛خواهرشوهری که خودش پیردختر حسرت به دلماندهای است و باکرگیاش را تا ۴۰سالگی ـ به طعنه و حسادتـ افتخاری برای خود برمیشمارد یا دختری که قصد دارد به زور مادرش را که تا به حال پایش به آرایشگاه باز نشده و دستی به صورت نبرده،مجاب کند تا بنشیند زیر دست زن صورتگر. همینطور مادر آن دختر عقبماندة ذهنی که حتی با وجود معلولیت جسمانی و چهره به همریختهاش،ناچار است به سنتها تن بدهد و نباید دست به ابروها بزند یا پشت ناخنها لاک بمالد یا دختری که به بهانه استقلال و کسب خوشبختی،قصد کار در یک شرکت خصوصی در شمال شهر را دارد و با وجود هشدارهای سرور مبنی بر رعایت احتیاط،کار خودش را میکند و تا سرش به سنگ نخورَد، باور نمیکند آن شرکت پرستاری تقلبی است و قصد اغفال او را داشتهاند. اما از میان همه آنها، یکی از زنها بیشتر از سایرین نمود عینی دارد و شخصیت و روایتش به دل مینشیند و از جانب مخاطب همراهی میطلبد.
یعنی زن که با وجود تواناییاش در زایمان و بچهداری،سالهاست در حسرت مادرشدن میسوزد و همچنان منتظر است کسی او را مادر صدا بزند؛زنی که با ازدواج موقت،گره از مشکل خانوادههای بیفرزند یا زنان نابارور میگشاید و جای آنها میزاید ولی خود هنوز فرزندی ندارد!خودش هم جایی میگوید:«میخوام یکی مادر صدام کنه.مردم اینقدر واسه بقیه زاییدم.»! «ورود آقایان...» با سر و شکل اجرایی فعلی،گرچه نمایش بدی نیست،ضعف عمدهاش زمان طولانی و بیربطبودن آدمها به هم و حضورشان در آرایشگاه و کاراکتر سرور است.در اصل تماشاگر فقط شاهد برشهایی کوچک از معدود زنان جامعه است که با زندگیشان مسئله دارند و این طرح وضعیت بیتاثیر و خاصیت میتواند تا ابد اتفاق بیفتد و هزاران زن دیگر به این فهرست افزوده شود.از اینرو نمایش فیضمرندی،شباهتهایی با فیلم «دعوت»(ابراهیم حاتمیکیا) پیدا میکند که آنجا نیز چند موقعیت از زنان درگیر با سقط جنین به تصویر کشیده شدهاند.اما اگر همین نمایش در زمانی به مراتب کوتاهتر میتوانست داستان منسجمتری از همین زنان ارائه دهد، به یقین موفقتر میبود.
احمدرضا حجارزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست