دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

قطار تناقض


قطار تناقض

● نگاه اول:
دست بردن به ترکیب زبان و دگرگونه ساختن دستور و قواعد، آن دانش گسترده‌ای را طلب می‌کند که اگر شاعر تسلط، تبحر و تجربه کافی را نداشته باشد، به مانند این است که خود را …

نگاه اول:

دست بردن به ترکیب زبان و دگرگونه ساختن دستور و قواعد، آن دانش گسترده‌ای را طلب می‌کند که اگر شاعر تسلط، تبحر و تجربه کافی را نداشته باشد، به مانند این است که خود را به موجی سپرده است که در تعیین مسیر و هدایت آن هیچ نقشی ندارد و این دریای مواج او را به هر سویی که می‌خواهد می‌کشاند.

فرهاد کریمی که به‌تازگی مجموعه‌ای از سروده‌هایش را با عنوان «یک دقیقه عصر» منتشر کرده است در آثارش فراوان خودش را به این دریا می‌سپارد و به اصطلاح تن به آب تنی کردن در میان موج‌ها می‌دهد، اگرچه این دل به دریازدن او را این گونه هم می‌توان تعبیر کرد که حداقل جزر ومد آن حاصل تفکر خود شاعر است که گاه باعث می‌شود او به ساحت آن سوی کلمات دست یابد.

برای ورود به شعرهای کریمی این نکته را هم باید گفت که اگر شاعری قصد اضافه کردن فضایی تازه در شعر دارد یا می‌خواهد که آن را تجربه کند، بهتر آن است که روابط و هم جواری کلمات را از زوایای مختلف ابتدا بررسی کند. نه آن که ترکیب‌ها و تکیه کلام‌ها و کنایات عام و پذیرفته‌شده را جابه‌جا کند.

به عبارت دیگر در کنار هم گذاشتن پدیده‌های متناقض و طلب کردن معنای واحد از آن اگرچه یکی از مهم‌ترین مولفه‌های کاری و آفرینش سازندگان هنر کلامی است، اما معمولا تن دادن به این حرکت، به بهای قربانی کردن بسیاری از ترکیب‌ها و کلمه‌ها و تصویرهاست که در فارسی معیار پذیرفته شده نیست.

اما در کار فرهاد کریمی از این نمونه‌ها فراوان دیده می‌شود. مثل این که اعلام وضوح یک حقیقتی را با این مفهوم کنایی که در زبان معیار وجود دارد: «مثل روز روشن است» و به لحاظ نحوی هم (ادات تشبیه و قید) در جایگاه نهاد و (صفت روشن) به جای مسند و همه ارکان تشبیه به جز مشبه در جای خود با معنا و مفهوم مستتر در این عبارت کنایی برابر مخاطب به صورت ضرب‌المثل پذیرفته شده مورد استفاده قرار می‌گیرد را در شعر «مچ‌گیری» این گونه بیان می‌کند:

«روزش مثل روشن است این شاهنامه»

یا در نمونه دوم:

نگاهم دنبال پشت سرت

راه می‌رود

نمونه دیگر:

و حرف‌هایم که پوست‌شان را کنده‌ام برای آن گوش

به نظر می‌رسد که همان مثل معروف «حرف‌های پوست‌کنده» باشد که به معنای حرف تاکیدی برای پذیرش یا القای امری که در بیان صریح کاربرد دارد.

نگاه دوم:

من جسارت و صداقت این شاعر جوان را در همین مجموعه دیده‌ام. با کارکرد کلمه در مصراع و همنشینی واژگان برای خلق تصویر‌های بصری آشنایی دارد و تلاش دارد تا در گذر از سطح معمول زبان به عمق شعر راه پیدا کند. گاهی از معنای متعارف کلمه به سرعت عبور می‌کند تا خود را به معناهای آن سوی کلمه نزدیک کند.

«پرتم از خودم بیرون

بیرون کمی آن طرف‌تر»

که در ساختار کلی شعر نوعی از نگاه را داراست که قدرت دعوت مخاطب به خوانش شعر را دارد.

«در هر ساعت که می‌چرخد و می‌چرخی دور

تو مشغول جنون‌های خودت

همین حالا

روی افق»

«و باز کلمه

شانه‌هایش می‌لرزد از ترس از تو

سرطان توکه نیست بالاخره

کشف تو در چه اتفاقی افتاده باشد»

فرهاد کریمی در این مجموعه فراز و فرودهایی دارد. گاهی گریز می‌زند از توضیح و گاه گرفتار توضیح می‌شود، اما به سرعت خود را از این موقعیت به فضای دیگری پرت می‌کند مثلا در شعر «شوربای تازه» این گونه می‌گوید:

«حالا ترجیح می‌دهم ترکیب خودم را با تو

تنها باشم یا نباشم

ترجیح می‌دهم ترکیب باشم»

و یا: «من پرتاب می‌شوم

به هزاره‌های تو فرو

در انگشت‌های جا مانده روی اشاره»

و این همه یعنی رسیدن به معرفتی که درهای ناخودآگاه برابر شاعر گشوده شود. سفری پیوسته از بیرون به درون و نشان دادن توانمندی‌ها در ارائه شعری با ساختمان محکم و فرم توامان که به دنبال حرف‌های نگفته و بهره‌وری از قدرت تخیل جهت خلق تصویرهای درخشان است، اگرچه گاهی در این آشنایی‌زدایی‌ها و هنجارشکنی‌ها گرفتار افراط می‌شود و ممکن است مخاطب عام شعر را با خود همراه نکند.گرفتاری که این روزها تبدیل به یکی از آسیب های جدی شعر امروز شده است و بسیاری بر این باورند که این نوع فرم‌گرایی و زبان محوری منجر به ایجاد فاصله میان مولف و مخاطب می شود .

منصور خورشیدی