جمعه, ۱ فروردین, ۱۴۰۴ / 21 March, 2025
آیا تربیت علم است
«یكی میگفت من چندین تحصیل علوم كردم و ضبط معانی كردم، هیچ معلوم نشد كه در آدمی آن معنی كدام است كه باقی خواهد بودن و به آن راه نبردم. فرمود كه اگر آن به مجرد سخن معلوم شدی، خود محتاج به فنای وجود و چندین رنجها نبودی، چندین میباید كوشیدن كه تو نمانی، تا بدانی آن چیز را كه خواهد ماندن! یكی میگوید: من شنیدهام كه كعبهای است، و لیكن چندان كه نظر میكنم، كعبه را نمیبینم، بروم بر بام، نظر كنم كعبه را، چون بر بام میرود و گردن دراز میكند نمیبیند، كعبه را منكر میشود. دیدن كعبه به مجرد این حاصل نمیشود، چون از جای خود نمیتواند دیدن!»
«ح ( مولوی بلخی، جلال الدین محمد; مقالات مولانا (فیه ما فیه)، باز خوانی متون، ویرایش جعفر مدرس صادقی، ص ۱۵۴.) ح»
حكایت تربیت آدمی، حكایتسخنی است كه مولانا با ایجاز و اختصار به زیبایی بیان كرده است و نشان میدهد كه علم انسان به خودش، همچون دیدن كعبه است از بام كعبه; و چون در خود غرق است از آن دور است و چون به خود نزدیك است، حجاب خود است و باید برای دیدن خود، قدری از خود دورتر رود.
نگاهی به تاریخ علم نشان میدهد كه دورترین پدیدهها، زودتر از دیگر پدیدهها مورد مطالعه قرار گرفته است (علم نجوم) و نزدیكترین پدیدهها به انسان (علم روانشناسی و جامعه شناسی)، دیرتر از دیگر شاخههای علوم مورد آزمایش و مطالعه قرار گرفته است.
از جمله محدودیتهای مكتب اثبات گرایی، معرفی روش تجزیه و تحلیل پدیدهها بود، به نحوی كه برای مطالعه هر عنصری از عناصر جهان باید آن را به ذرات ریز تجزیه كرد و روح حاكم بر آن را به اجزای تقلیل یافته تبدیل نمود. تا آنجا كه مقدور استباید پنبه واقعیت را حلاجی كرد تا دست آخر چیزی جز غباری از واقعیتباقی نماند. در جهان هر چیزی به اعتبار شناختی كه انسان از آن چیز پیدا میكند، نیازی كه با آن برمیآورد، ارزشی كه بر آن میگذارد و به طور كلی معنایی كه به آن میدهد وجود دارد. اگر این سخن را بپذیریم، چنان است كه بگوییم: «هر چیز كه به شناخت انسان درنیامده است وجود ندارد».
در طول تاریخ، تصور بشر از جهانی كه در آن زندگی میكرده است تغییرات قابل ملاحظهای یافته است. همراه با این تغییر، نگرش او به مسائل مختلف، از جمله نگاهش به خود و جایگاه و منزلتش در این جهان، دچار تحولی عظیم گشته است. آنچه كه همیشه ذهن او را مشغول داشته است، مساله چگونگی استفاده و یا تحقق قابلیتها و استعدادهای خویش در قلمرو تربیتبوده و سعی نموده استبرای این مهم، به صورتبندیها و چارچوبهای مشخصی دستیابد. طبیعیترین كار آن است كه آدمی بخواهد همه چیز را در قالب فرمول و نظم و انضباط از پیش تعیین شده ببرد و پدیدههای پیچیده را به اجزای تشكیل دهنده آن تجزیه كند و از این طریق، حكم مشخصی را صادر كند و با كنار همگذاردن اجزا و عناصر تشكیل دهنده یك كل، شكل و تصویر آنچه را كه قرار استبه دست آید، از قبل پیشبینی كند. بدون تردید، پیش از آنكه در جهان پر آشوب بیرون و در دنیای هزار توی درون، در پی یافتن فرمولهای حساب شده و آزمایش شدهای باشیم، و پیش از آنكه تلاش كنیم متغیرهای مختلف را در قالبهای منظم سازمان دهیم، باید بكوشیم اذهان و اندیشههای خود را از نظم پذیریهای تحمیلی برهانیم و با یك «سازماندهی نظم زدا» دائم در پی انحلال نظامهای قبلی و تدوین نظامهای جدید باشیم; زیرا اگر بخواهیم خود را قربانی نظمهای مكانیكی كنیم، قطعا به گمراهی ذهنی و حذف رویش اندیشههای نو دچار گشتهایم. در این حالت ممكن است نقطه عزیمت را مقصد بدانیم و نقطه قریب به یقین را خود یقین تصور كنیم، و در كنار هم قرار گرفتن اجزا را تركیب اجزا تلقی كنیم. بدینسان به یك دیدگاه ایستا و تقلیلگرا تكیه نمودهایم كه محصول آن جز ركود و جمود اندیشه ثمرهای نخواهد داشت. این چنین خواه بود كه همه چیز در سیطره كمیت، تغییر ماهیت داده و دیگر آنچه را كه خرد و كوچك كردهایم از ماهیت كلی آن خارج گشته است. ساده سازی عناصر تربیت و روشهای تربیتی، فرموله كردن و صورتبندی راه حلهای تربیتی، همواره سترون و بعضا آسیبزاست، زیرا بر آنچه پیوسته در حال دگرگونی است جامه تنگ جمود را تحمیل كردهایم و آنچه را كه طبعا به هم پیوسته و درهم تنیده است، در قفسههای جداگانه جای دادهایم. به عناصر آشفته متضاد و اتفاقی، كه ذاتی طبیعت افراد است توجه نكردهایم و خواهان آن هستیم كه بر اساس آنچه خود تشخیص میدهیم آنها را شناسایی كنیم و بر اساس توانایی خود آنها را تغییر دهیم، در حالی كه همان لحظه كه در فرآیند تشخیص و در جریان هدایت و حل مشكل قرار میگیریم، در همان لحظه پویایی تربیت را از دست دادهایم. این چالشی است كه تربیت و پیچیدگی، آن را راهی میدانی پویا و نامتعین میسازد و اگر بخواهیم به این میدان وارد شویم، باید روشهای متغیری را در دست داشته باشیم كه به تناسب هر موقعیتی از انعطافپذیری نامحدودی برخودار باشد; زیرا روشهای تربیت در میدان پویای مربی و متربی، هر لحظه باید خلق و ابداع شود. هر روشی برای هر كس زاییده تعامل دو جانبهای خواهد بود كه تنها شخصیت مربی و متربی، بیانكننده آن است. در چنین فضایی از تحلیل رفتار، نمیتوان به پیشبینی و كنترل عوامل ایجاد رفتار در یك رابطه خطی و مكانیكی دستیافت. یكی از موانع مهم تربیت، علمیكردن و یا علمی پنداشتن آن است. در پاسخ به این سوال كه اصول و فنون تربیت را چگونه باید اخذ نمود و تدوین كرد؟ یا منابع تعیین ملاكهای علمی یك تربیت اصولی از كجا نشات میگیرد؟ باید گفت كه این كار بعضا از علم برنمیآید. هر چند علم در این راه میتواند به عنوان یك ابزار ما را مساعدت كند، اما مبانی و اصول، روشها و اهداف تربیت در سیطره روشهای علمی نمیگنجد. كوششهای دانشمندان علوم تربیتی و روانشناسان در این زمینه توفیق زیادی رابه دست نداده است. «ح (برای مطالعه بیشتر در ناتوانی روشهای علمی در تربیت ر.ك: كرانباخ، روانشناسی تربیتی، ترجمه مسعود رضوی، ص۱۶.) ح» دستگاهها و نظامهای روانشناختی كه سعی در محصور ساختن اصول تربیت و فنون تغییر رفتار نمودهاند، چیزی جز رونوشت نسخههای تجویزی روانشناسی حیوانی نبوده است. البته روشن است كه چرا این نظامها در به قالب درآوردن چارچوب تربیت ناتوان بودهاند. یكی از دلایل آن این است كه علم، قادر به شناخت كاملی از انسان نیست و فراتر از آن، علم توان كنترل متغیرهای پویا و دگرگون شونده را در شرایط آزمایشگاهی ندارد و آن نظامی كه در پی ایجاد قواعد تربیت واقعی و اصالی است، نباید صرفا از روشهای علمی پیروی و تقلید كند; زیرا علم آنچه را كه هستبه مامیگوید و نه آنچه را كه باید باشد. اینكه تربیت علم نیست، فن نیست، در عین حال هم علم است و هم فن، یا اینكه تربیت هنر است و در عین حال باید با علم و فن نیز همراه باشد، احتمالا ذهن خواننده را در هالهای از تناقض قرار میدهد كه چگونه یك پدیده روانشناختی و رفتاری را میتوانیم از قلمرو علم خارج كنیم و در عین حال از یافتههای علمی و دیدگاههای نظری استفاده كنیم. باید برای رفع این شبهه مجددا تاكید نماییم كه اگر گفته میشود تربیت علم نیست، این ادعا به معنای انكار استفاده از روشهای علمی در تبیین و تغییر رفتار به طور مطلق نیست، بلكه علم تنها در تبیین آنچه كه هست ما را یاری میدهد، ولی در آنچه كه باید باشد، حلقه منفصل و بعضا مفقودهای احساس میشود كه باید به منزله یك پل، بین آنچه كه هستبا آنچه كه باید باشد رابطهای پیوسته و پویا برقرار كند. شاید در اینجا مناسب باشد كه منظور خود را از ناتوانی روشهای علمی از زبان یكی از برجستهترین دانشمندان معاصر یعنی «آلبرت انیشتین» كه سختبه روشهای علمی پایبند بوده است، اما درباره آموزش و پرورش و تربیت اخلاقی به گونه دیگر قضاوت میكند بیان كنیم. انیشتین معتقد است: «روش علمی چیزی به ما نمیآموزد، جز اینكه اشیا و امور واقع چگونه با یكدیگر مرتبط میگردند و چگونه بر همدیگر تاثیر میگذارند. گرایش به سوی چنین دانش عینی، برترین چیزی است كه دستیابی به آن در توان بشر است و شما مسلما این بدگمانی را به خود راه نخواهید داد كه من قصد تخطئه دستاوردها و تلاشهای دلیرانه بشر را در این زمینه دارم. با این حال روشن است كه شناخت آنچه هست دروازهها را یكراستبه سوی آنچه كه باید باشد نخواهد گشود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست