چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

امامت در جنگ جاوید با شیطان


امامت در جنگ جاوید با شیطان

حسین کهفی, در ادامه سلسله مقالات هجوم «هرمنوتیک سفسطه گر» به وحی و رسالت پیامبر , به نقد اندیشه سروش در باب جانشینی پیامبر پرداخته و دیدگاه وی را به چالش می کشد

در تبیین های گذشته پیرامون حقیقت اولیه ارزش های دینی و نیاز آدمیان در زندگی دنیایی خود به دین، مطالبی بیان گردید؛ در تحلیل ها و تفسیرهای شبه روشنفکران دینی دهه های اخیر ایران به ویژه در کتاب بسط تجربه نبوی آقای سروش، اصل نبوت و امامت با دیدگاه ویژه ای طرح و ارائه شده است.

از یازده فصل این کتاب علاوه بر ارائه ی نظرات مختلف در مورد نبوت و امامت در فصول مختلف آن، فقط پنج فصل آن بطور اخص به بحث نبوت و امامت پرداخته است و خلاصه ی سخن ایشان این است که با خاتمیت رسالت و وفات پیامبر اکرم (ص)، پیام بدون اثبات و دلیل از هیچ کس دیگر پذیرفته نخواهد شد و از آن پس هیچ شخصیت حقوقی که آثار شخصیت حقوقی پیامبر را داشته باشد ظهور نخواهد کرد و تنها عقل و استدلالهای عقلی است که باید فعال باشد که در حوزه اسلامی و پس از پیامبر، علمای دین با براهین عقلی، بشر را هدایت می نمایند و حوزه دینی نیز بسیار حداقلی است که نه در سیاست، نه در اقتصاد، نه در اخلاق، نه در جامعه، نه در روانشناسی و نه در علوم و فنون و …، در هیچ کدام نیست، بلکه کل کار دنیا مستقل از دین است و دین باید فقط به امور آخرتی بپردازد و راه گشای سلوک درونی هر فرد قرار گیرد.

ایشان با رد نظریات آقای مطهری و استاد علامه طباطبایی مبنی بر پیروی از امامت در جانشینی پیامبران، فقط عقل مادی و دلایل اثباتی را قابل قبول می داند و هیچ ویژگی دیگری برای رهبری و امامت در جامعه اسلامی قائل نیست و می گوید با رفتن حضرت رسول اکرم(ص) از دنیا، تنها خرد و خردورزی در امور دنیا را پذیرا است و معتقد است این مکانیسم دیگر نیازی به آغشته شدن به دین ندارد، بلکه خود می تواند مستقل عمل نماید.

از نظر ما بیان اینگونه نظریات بیانگر ضعف در شناخت رسالت همه ی پیامبران، به ویژه پیامبر اکرم(ص) بوده و از همه مهم تر ضعف در شناخت قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی و یا بلا موضوع دانستن آن است، اگر ما به رسالت پیامبر اعتقاد داشته باشیم باید به قرآن او اعتقاد داشته باشیم و هر آنچه که در قرآن از قول خداوند نقل شده است را نیز بپذیریم و اگر قرآن را نپذیریم، رسالت و خاتمیت پیامبر اکرم (ص) نیز، بلا موضوع می شود.

آقای سروش در این کتاب رویه ی قابل اثبات بر بلا موضوع بودن قرآن ارائه نکرده اند، بنابراین ما قرآن را حجت بین خودمان قرار می دهیم که در قرآن به موضوعات بسیار متعددی برای هدایت انسان ها اشاره شده است که از جمله ی آن، ولایت است که دستورات روشنی بر اطاعت از رسول و ولی، صادر کرده است؛ اما چیزی که حائز اهمیت است این است که در همه ی موضوعاتی که قرآن برای هدایت بشر معرفی کرده است، تنها به دستور و تکلیف در مورد آنها اکتفا نکرده، بلکه دست به تبیین حقایق می زند تا مؤمنین و سالکان، وجوب آن تکالیف را بطور عقلی و قلبی درک کرده و باور نمایند.

قبل از عمیق تر شدن در این مبحث به بیان نکاتی چند پیرامون اهداف خلقت انسان و نیازهای او در این جهان می پردازیم:

▪ رشد:

هر انسانی که به دنیا می آید، نیازمند رشد در همه ی زمینه های دنیای مادی و کسب تعالی در امور معنوی و آخرتی است.

بعد از آخرین فرستاده ی خدا، امور معنوی ما را چه کسانی به روز می کنند و ما را با آنها آشنا می نمایند؟

▪ شیوه های مناسب رشد:

پر واضح است که کسب تعالی روحانی و معنوی در دنیا بدون در نظر گرفتن زندگی مادی و بدون اتخاذ موضع گیری مناسب در برابر جلوه های دنیا، کاری سخت و بعضاً محال است و دنیای مادی، تنها راه رسیدن به آخرتی متعالی می باشد که لازمه ی رسیدن به آن، زندگی مناسب در دنیا است و دنیا، تنها راه رسیدن به آخرت می باشد که باید در آن وارد شده و مناسب ترین شیوه ی زندگی را کشف و انتخاب نماید.

پس از ختم نبوت، چه کسانی این کشف را برای ما آسان می نمایند؟

▪ سامان پذیری دنیا در جهت آخرت:

با توجه به بند ۲، فهم و درک رشد در بند۱، واضح تر می شود، بدین مفهوم که رشد انسان در زندگی دنیایی در همه ی زمینه ها اعم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، سیاسی، هنری و… باید در جهت رشد معنوی و تعالی روحانی او قرار گیرد. به عبارت دیگر رشد مادی انسان در جهت رشد معنوی او اهمیت پیدا می کند و از همین منظر است که تفاوت ماهوی بین فهم مؤمنان ازدنیا و غیر مؤمنان آشکار می شود.

پس از حضرت محمد (ص) کیست که بتواند دنیای ما را در جهت آخرت ما سامان دهد؟

▪ شکوفایی کرامات و قدرت انسانی:

هستی دارای مراتب و درجات است که پایین ترین درجه ی آن دنیا و زندگی مادی است و در هر مرحله و رتبه درعالم هستی (دقت شود) توانایی و تجلی قوای انسانی، مخصوص آن درجه و مرتبه است. بدین مفهوم که هر مرحله ی رشد معنوی در انسان منجر به ظهور توانایی های بالقوه انسان ها شده و آن توانایی ها، فعلیت پیدا می کنند؛ بنابر این شاخصه ی رشد و تعالی، فعلیت یافتن قوای درونی و بالقوه ای است که در همه ی آدمیان وجود دارد.

دردوران پس از رسول اکرم(ص) چه کسانی درجات تعالی بشر را تبیین می کنند؟

▪ آگاهی از عالم امر و به فعلیت در آوردن آن:

بزرگان دین ما این دو عالم را عالم خلق و عالم امر نام نهاده اند که هر انسانی با صعود در عالم امر و کشف و قرار گرفتن در مراحل آن، ویژگی های آن را به فعلیت درخویش درمی آورد.

پس از پیامبر اکرم(ص) راهنمایان ما برای فهم این دو عالم کجایند؟

▪ کشف سطوح بهره وری و توانایی ها در عالم امر و خلق:

بین عالم امر و عالم خلق تفاوت های زیادی وجود دارد که از جمله آنها، تفاوت بین علم، قدرت، ثروت و سرعت در این دو عالم است. بدین مفهوم که علم و قدرت و ثروت و سرعت در دنیای مادی با اولین مرحله ی عالم امر که ملکوت است تفاوت ماهوی دارد. خداوند برای روشن نمودن این تفاوت در قرآن به شرح حال حضرت سلیمان (ع) پرداخته است که علم و قدرت و ثروت و سرعت در آیات مربوطه، مفهوم عالم امری دارد و وسعت آن غیر قابل تصور است، در این آیات از علم فهم زبان پرندگان و حیوانات برای حضرت سلیمان به عنوان عطا و فضل خداوند به او یاد شده است (سوره نمل آیات ۱۵)؛ همچنین از داشتن لشگر پر قدرتی که در آن جن و انسان خدمت می کردند نیز سخن به میان آورده است ( نمل آیه ۱۶)؛ و در داستان غیبت هدهد و کشف کشور ملکه سباء به وسیله ی او، علم، قدرت، هنر و توانایی آن کشور پیشرفته ی آن روز طرح می شود ( نمل آیه ۲۳) و سپس به بیان این موضوع که علم و قدرت و ثروت و توانایی این کشور، در جهت تعالی و گشایش عالم امر بر آنها نبوده است و اینکه این مدل پیشرفت در علم و قدرت و … به تسبیح خداوند و بندگی انسان نمی انجامد، پرداخته است " چون شیطان خط دهنده و جهت دهنده به آنهاست. " ( نمل آیات ۲۳ الی ۲۶) و حضرت سلیمان برای کشف حقیقت کشور سباء به سرعت دست به تحقیق و تفحص می زند( نمل آیه ۲۷)؛ که بعد از نامه نگاری و حوادثی چند، حضرت سلیمان تصمیم می گیرد که ملکه ی سباء را به حضور خود بیاورد که عفریت جن می گوید که من پیش از آن که تو از جای خود برخیزی، تخت او را برایت می آورم، "توجه داشته باشید که فاصله حضرت سلیمان با کشور سباء بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر است" اما شخص دیگری از مؤمنان و بندگان خدای متعال که در روایات نامش آصف ابن برخیا است و او علم کتاب عالم امر را می داند (نمل آیات ۳۷ الی ۴۴)، می گوید قبل از یک چشم به هم زدن قادر است که این کار را انجام دهد و انجام داد.

اگر خوب به این آیات دقت شود مشخص می شود که بین انسانی که راه تعالی را پیموده و در مراتب عالم امر، سیر و سلوک کرده است در تمام زمینه ها با یک انسان قدرتمند دنیایی که به علم، قدرت و ثروت و اقتدار و … رسیده است چه تفاوت عظیمی وجود دارد. آصف ابن برخیا در یک چشم به هم زدن تخت ملکه سباء را از صدها کیلومتر راه به نزد حضرت سلیمان می آورد. سلیمان علم زبان حیوانات می داند و قدرتش غیر قابل تصور است و ثروتش چنان زیاد است که جن ها برایش غواصی کرده و مروارید از کف دریاها برایش می آورند.( ص ۳۷)

این یک مدل از زندگی انسان مؤمن در دنیا است۱ که مشخص کننده ی تفاوت بین عالم امر و عالم خلق است. " البته در این آیات صدها موضوع و مسائل بدیع و زیبا نهفته است که طرح آنها از حوزه ی این مقاله بیرون است".

پس از پیامبر اکرم(ص) کیستند و کجایند کسانی که بتوانند ما را به بهره وری از عالم امر در دنیا برسانند؟

▪ کشف جبرهای حاکم بر عالم:

در شماره ی ۴ و ۵ و ۶ این نوشتارها از وجود جبرهای عظیم و مفیدی که در زندگی دنیا برای انسان ها وجود دارد، سخن به میان آوردیم. هزاران سنت و قانون جبری بر این عالم حاکم است که راه رشد و تعالی هر انسان به رابطه ای که با این جبرها معین می کند وابسته است؛ جبرهایی مانند پیر شدن، نیازهای غریزی و فطری، جبر طبیعت، جبرهای اجتماعی، جبرهای روانی، جبرهای فیزیکی و ... همه و همه اگر بطور روشن و آشکار شناخته نشوند و رابطه ی مناسب با آنها برقرار نگردد، بطور یقین به تخریب تعالی انسان منجر خواهد شد و راه تعالی را سد خواهند کرد، همگی این جبرها مفید هستند به شرطی که فهم و عمل درست در برابر آنها صورت پذیرد.

پس از آخرین نبی چه کسانی می توانند جبرهای فوق را برای ما تعریف کرده و نحوه ی بهره وری از آنها، تصرف آنها، جنگ با آنها و خنثی کردن آنها را به ما آموزش دهند؟

▪ فهم درست از نفس اماره فردی و جمعی:

راه تعالی انسان به سوی خداوند دشمنانی نیز دارد که از جمله ی دشمنان درونی ما، نفس اماره ی ماست که ما را به پستی و سستی فرمان می راند. که یقیناً در کنترل و هدایت آن، نیازمند معلم و مرشدی هستیم که از ما دستگیری نماید.

بعد از پیامبر اکرم کیست که ما را مرشدی کند؟

▪ استفاده مناسب از توانایی ها:

انسان در هر مرحله از رشد و تعالی که باشد داشته هایی دارد. چه رشدش فقط دنیایی باشد چه در مراحلی از معنویت صعود کرده باشد. داشته هایش مانند سطوحی از قدرت، ثروت، علم، آگاهی، تکنیک، کرامت و… می باشد. این داشته ها اگر خوب در وجود روح فردی و جمعی انسانها بایگانی نشوند و جایگزینی درستی از آنها صورت نپذیرد و نحوه ی استفاده از آنها بر اصول رضایت مندی خداوند نباشد، می توانند به شدت خطرناک باشند و همین داشته های مادی و معنوی، خودشان موانع عظیم راه تعالی انسان می شوند. در سوره های متفاوتی از قرآن، از جمله در سوره طه از شخصی به نام سامری سخن به میان آمده که فرد زاهد و سالکی بوده است بطوری که قدرت دیدن جبرئیل را نیز داشته است. در آیه ای از قول او نقل می کند که اثر پای حضرت جبرئیل را بر روی خاک دیده است و آن خاک را جمع کرده و وقتی که موسی(ع) به کوه طور به میقات رفت با ریختن آن خاک بر گوساله ی ساخته شده از طلا و زیور آلات، آن را به حرکت در آورده و آن را خدا معرفی کرده است. ( سوره طه آیه ۹۶)

یک چنین شخصی که به قوای معنوی دست یافته و می تواند جبرئیل یا اثر پای او را رؤیت کند به شرک و بت پرستی روی می آورد. از آن جمله اند، بلعم باعورا، برصیای عابد و… سیر در عالم امر ما را از خطا مصون نمی دارد و هر لحظه امکان فرو افتادن وجود دارد.

پس از پیامبر عظیم الشأن اسلام چه کسانی یا چه مکانیسمی می تواند به مؤمنان کمک نماید تا از قوای کرامتی خود در جهت حق و حقیقت استفاده کنند؟ و یا با قوای مادی خود یعنی علم و تکنولوژی و ثروت و ... به تخریب جامعه و سرکوب دیگران روی نیاورند؟

▪ عدالت:

با توجه به گسترده بودن مسیر رشد و تعالی انسان- هم در طول حرکت به سوی خداوند و هم در سطح و میدانی که آدمیان در آن بسر می برند- بهره وری به اندازه ی نیاز از عالم، لازم و ضروری است؛ هر کسی در هر مرتبه ای از عمق و سطح هستی که زندگی می کند، در همان سطح، نیازمند استفاده از منابع حیات بخش مادی و معنوی عالم است. بدین مفهوم که هر کسی باید به اندازه ای بهره ور شود که در آن شرایط یا موقعیتی که قرار دارد به آن میزان بهره وری نیاز داشته باشد و این یکی از ویژگی های عدالت است.

" و اعدلوا هو اقرب للتقوی" (مائده آیه ۸)، در این آیه خداوند به حضرت رسول (ص) می فرمایند:

" عدالت بورز زیرا عدالت انسان را به تقوی نزدیک می کند"

عدالت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، آموزشی، تربیتی، بهداشتی و علم و اطلاعات از جمله عدالت هایی هستند که در سطح زندگی آدمی باید صورت پذیرد و همه افراد یک جامعه باید از آن بهره مند شوند. اما در مسیر سیر و سلوک به عمق هستی نیز هر انسان یا جامعه ای نیازمند عدالت خاصی در همان مسیر است و درجه عدالت دیگر در این مسیر دارای تساوی و یکسانی برای هر کس نیست. نمی توان همه را مشمول دریافت یک بهره وری خاصی نمود. باید سطح تعالی و توان و مسئولیت فرد یا جامعه درنظر گرفته شود و نسبت به آن شیوه مناسب اتخاذ شود تا راه تعالی مسدود نگردد. لذا گاه لازم است که در این مسیر فرد یا جامعه فقیر شود گاه ثروتمند، گاه پر ابتلا گاه آرام، گاه قبض گاه بسط، گاه سختی گاه شادی، گاه بیماری گاه سلامتی و ... هر کدام از این موارد نیز ویژگی های خاص خود را دارا می باشد. بر همین اساس است که تصویر نوع زندگی پیامبران در قرآن با یکدیگر متفاوت است. گاهی الگو حضرت ایوب (ع) در تنگدستی و بیماری برای اجتماعی فردی است. گاه حضرت سلیمان در ثروت و قدرت برای اجتماعی جمعی است. گاه الگو حضرت موسی (ع) در جنگ و جدال و هجرت و قحطی و بلا و گرفتن حق مردم از ظالم است که پیگیر عدالت در بعد اجتماعی است. گاه الگو حضرت خضر است که سر بچه بی گناه ببرد، کشتی بی گناه سوراخ کند و خانه گناهکار را آباد کند که پیگیر عدالت در طول زمان و عمق هستی تا قیامت است و ... . همه آنها در اعمالشان پیگیر عدالت هستند و هر یک از آنها در سطح توانایی و تعالی و مسئولیت خود به عدالت روی آورده است و عملشان عین عدالت است. بنابر این عدالت در عمق مسیر تعالی، نسبی است و رابطه نسبیتی با سالک دارد و برابری و تساوی نیست.

اکنون سؤال اینجاست که چه کسی یا کسانی می توانند اولاً مفهوم عدالت و قسط در سطح جامعه و عموم مردم دنیا را کشف و به مورد اجرا بگذارند؟

ثانیاً بتوانند عدالت در عمق سبیل الی ا… برای فرد و جامعه سالک را در هر مرحله مشخص کرده و آن را به اجرا در بیاورند؟ این پیچیدگی فهم و اجرای عدالت به دست چه کسانی گره گشایی می شود؟ آیا فهم و اجرای عدالت تا زمان حضرت رسول اکرم(ص) فقط میسر بود؟ و بعد از او دیگر این کار ادامه نمی یابد؟ آیا بعد از حضرت رسول فقط عقل انسان می تواند عدالت را به اجرا در آورد؟

پس چرا تاکنون انجام نشده است چرا تاکنون عدالت حتی یک لحظه در هیچ جای دنیا به وجود نیامده است؟

بر فرض عقل بتواند در سطح جامعه عدالت را برقرار نماید، در طول مسیر الی ا… آیا باز هم عقل مادی می تواند عدالت را فهم نماید و آیا اصولاً جنس عقل قابلیت این فهم را دارد؟ خلاء عدالت در عمق را چه کسانی می توانند پر کنند؟

▪ وضع احکام و قوانین:

زندگی در عالم خلق و عالم امر نیازمند شناخت قوانین حاکم بر آن ها و ساختن قوانین است که فرد یا جامعه را با مسیر و عمق راه هماهنگ و هم جهت نماید. بدین مفهوم که اولاً باید احکام لازمه برای عدم تقابل و تضاد با قوانین ثابت در عالم وضع گردد. ثانیاً احکام لازم برای استفاده از سنت ها تبیین شود. ثالثاً خود این قوانین و سنت ها نیز روشن و واضح گردند.

این احکام در تمام زمینه ها اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فقهی، فرهنگی، قضایی، سیر و سلوکی و ... باید تدوین گردد که برای هر نسل و عصری- ضمن توجه به احکام نسل ها و عصرهای قبل، احکام جدید و مخصوص به زمان خود را نیز باید در برگیرد. در حقیقت دین در هر دوره و نسلی در سطح عموم مردم آن زمان طرح میشود و دستاوردهای بشری را محک زده و آنها را با اصل دین تطابق می دهد و آن دستاوردهایی را که قابل اجرا ست تأیید می کند و دستاوردهای غیر ضروری را طرد می نماید و همچنین دستاوردهای از کارافتاده ی گذشتگان را نیز منسوخ می کند که این خود یک سنت است که دائماً صورت می پذیرد.

سؤال اینجاست که چه کسی یا کسانی می توانند احکام لازمه فوق را با توجه به اصل دین برای مردم صادر نمایند؟

آیا سنت قرآن در صدور احکام با رفتن رسول پایان می پذیرد یا استمرار می یابد؟

اگر استمرار می یابد مسئول آن کیست؟

▪ جن و شیطان:

الف) جن:

کلمه جن با مشتقات آن در ۳۹ آیه در قرآن آمده است که روی هم در ۱۹ سوره از او یاد شده است.۱

بدون استثناء همه این سوره ها مکی هستند و در سوره های مدنی نامی از جن برده نشده است و بیشتر سوره های مدنی از شیطان یاد کرده است.

جن از جنس آتش بدون دود است ( حجر ۲۷) (الرحمن ۱۵)، هدف خلقت او همانند هدف خلقت انسان عبادت است.(ذاریات ۵۱)، بین آنان مؤمن و غیر مؤمن وجود دارد ( جن ۱ الی ۵)، که در نتیجه همانند آدمیان به جهنم یا بهشت راه می یابند.( الرحمن ۳۹،۷۴،۵۶) (انعام ۱۳۰) (اعراف ۳۸، ۱۷۹) (فصلت۲۵،۲۹) (هود۱۱۹)(سجده۸) همانند آدمیان قوم و ملت و امت دارند پس روح جمعی و نهایتاً قیامت روح جمعی دارند ( اعراف۳۸) ( احقاف۲۹) مؤمنان آنها به قرآن توجه داشته و آن را در میان خود طرح می کنند و به آن عمل می نمایند (جن ۱،۲) (احقاف۲۹)، و خودشان توانایی آوردن کتابی مانند قرآن را ندارند (اسراء۱۷)، غیر مؤمنان آنها دشمنی سرسخت با پیامبران و مؤمنان دارند (انعام۱۱۲)، و سعی می کنند که خودشان را مورد پرستش آدمیان قرار دهند و انسانهای کافر نیز به عبادت آنها می پردازند(سباء۴۱) (انعام۱۰۰)، بسیاری از آدمیان به آنها روی کرده و سعی در ایجاد دوستی و تسلیم پذیری در مقابل آنها می نمایند که باعث گمراهی بیشتر آنها می شود(انعام۱۲۸) (جن۶) (فصلت۲۹)، پیامبران تحت سلطه آنان قرار نمی گیرند(سباء۴۶، مؤمنون۷۰و۲۵، اعراف۱۸۴، سباء۸ و ۴۶)، و برعکس آنها به تسخیر پیامبران در خواهند آمد( نمل۱۷، سباء۱۲)، جنیان علم غیب ندارند( سباء۱۴)، اما توانایی انجام کارهای سخت و دور از ذهن را دارند( نمل۳۹)، توانایی نفوذ به لایه های آسمان را ندارند مگر با اراده و دستور خدا باشد( الرحمن۳۳)، جنیان غیر مؤمن آدمیان را به گمراهی می کشانند(فصلت۲۹)، وسوسه های درونی انسانها به وسیله آنها صورت می پذیرد.( ناس ۶)

بطور کلی اجنه زمینه ساز استیلای شیطان در درون و بیرون انسانها بوده و کافرین آنها جنود ابلیس می باشند.

ب) شیطان:

دشمن سرسخت انسانها که از زمان خلقت حضرت آدم و هبوطش به زمین تا به امروز یکسره و پی در پی با او به مخالفت پرداخته، موجودی است به نام شیطان که شناخت و نحوه مواجهه با او از موضوعات مهم قرآنی است. موجودی که عقل بشر در کل تاریخ در مقابل او عاجز می شود و زانوی تسلیم بر زمین می زند. ذیلاً به بررسی خلاصه ای از دیدگاه قرآن نسبت به شیطان می پردازیم:

● موجودیت شیطان

شیطان موجودی از گروه جنیان است ( کهف ۵۰)، چون جنیان از جنس آتش بی دود هستند بنابر این شیطان نیز از آتش است ( حجر۲۷، الرحمن۱۵)، او در مقابل رب دست به طغیان زد( مریم ۴۴)، و به او کفر ورزید ( اسراء۲۷)، علت کفر و عصیان او در مقابل خدا به دلیل تمرد از سجده به پای انسان بود (بقره ۳۴)، چون انسان به اسماء الهی آگاهی یافته بود و شیطان از این علم بی بهره بود (بقره۲۱)، او جنس خود را که از آتش بود برتر از خاک که جنس آدم است می داند و بر این اساس کینه و دشمنی انسان را سخت به دل گرفته است ( اعراف۲۲، یوسف ۵، اسراء۵۳ ، فاطر۶ ، زخرف ۶۲)، و با سرکشی که به درگاه رب نموده است (نساء۱۱۷)، در جهت نابودی این دردانه خلقت عالم قیام نموده است و در رأس آن با انبیاء و رسولان الهی دشمنی سرسخت دارد.

او برای هجوم به پیامبران و مؤمنان یاران و دوستان و نهایتاً لشگری از میان آنها برای خود انتخاب می نماید (انعام۱۱۲)، و سپس آنها را سازماندهی کرده و تشکیلات بسیار پیچیده ای را ایجاد کرده و حزب و گروه خاص خود را تشکیل می دهد (مجادله۱۹)، او با کسانی که به خداوند ایمان نمی آوردند دوست می شود و رهبری آنان را به عهده می گیرد (اعراف۷)، و بدین ترتیب حزب خود را گسترش می دهد و خود را ولی و امام گروندگان به خود می کند (مریم۴۵ )، او موجودی بسیار حیله گر است ( فصلت ۳۶)، هدایت او عین گمراهی است ( محمد ۲۵)، سعی دارد که خود را به جای خدا مورد پرستش آدمیان قرار دهد و انسانها تنها او را بپرستند ( مریم ۴۴، یس ۳۶)، وعده هایی که می دهد به جز گمراهی چیز دیگری نیست ( اسراء ۶۴)، هر وعده ای که بدهد به آن عمل نمی کند ( ابراهیم ۲۲)، در درجه اول سعی می کند که به پیامبران القاء آیات خود به جای خداوند کند که این عمل او به وسیله خداوند از بین می رود ( حج ۲۲)، و خداوند پیام آسمانی پیامبران و به ویژه قرآن را از گزند حمله شیطان حفظ کرده است ( تکویر ۲۵)، و حتی بطور اخص خداوند شیطان را از شنیدن وحی معزول کرده است ( شعراء ۲۱۰)، هدف او از گمراه کردن انسان بردن او به جهنم در نزد خود به زیر درخت زقوم است که میوه هایش از سر خود و یارانش به وجود آمده است ( صافات ۶۵)

● میدان عمل شیطان

آنچه که از آیات قرآنی می توان برداشت کرد این است که شیطان نمی تواند در مقابل خداوند بایستد و هیچ گونه دخل و تصرفی در قوانین و سنت های خداوند انجام دهد و خودش به این امر اقرار می کند. در قیامت وقتی که مورد سؤال یارانش قرار می گیرد که چرا ما را به جهنم آوردی، می گوید من تنها به شما وعده دادم و وعده ی من خلاف بود اما خداوند به شما وعده داد و وعده ی او حق بود و شما به او گوش نکردید. ( ابراهیم ۲۲)، از طرفی شیطان و یاران جنی اش در ساختار فیزیکی این عالم نیز قدرت دخالت ندارند بدین مفهوم که قادر باشند که حوادثی نظیر سیل، زلزله و… ایجاد کنند. فصول را تغییر دهند یا زمین را دگرگون کنند یا کهکشانها رابه هم بریزند و ... لذا قرآن در چند آیه بر ناتوان بودن آنها در دخالت فیزیکی در آسمان که کره ی زمین به تبع آن در حرکت است، تأکید کرده است. ( حجر ۱۷، صافات ۳۷، بلد ۵)

بنابر این، قدرت او فیزیکی نیست او در تنها جایی که می تواند دخالت کند، میدان عمل انسانها است و ایجاد بحران در سیستم اجتماعی، فرهنگی، عبادی، ایمانی، اقتصادی و ... در بین آدمیان است تا آنها نتوانند راه را به سوی تعالی در پیش گیرند. در مورد این تنها میدان عمل شیطان، آیاتی خطرناک در قرآن آمده است. در سوره اسراء آیات ۶۱ الی ۶۵ چنین آمده است:

" بیاد آر آن زمان را که به ملائکه گفتیم سجده بر آدم کنید همه سجده کردند به جز ابلیس که گفت من سجده کنم برای کسی که تو او را از گل آفریده ای؟ و گفت اگر تا روز قیامت را مهلت دهی خواهی دید فرزندان کسی که او را بر من برتری دادی جز عده کمی همه را گمراه و ریشه کن خواهم کرد. آنگاه پروردگارت فرمود برو هر کس از ایشان خودش پیروی تو کند بکند که جهنم هم بزرگ است و هم جزایی کامل است با آواز خود هر چه توانستی از ایشان بفریبی بفریب و از مدارج کمال پایین بیاور و تا آنجا که می توانی لشگر سوار و پیاده ات را بر سرشان بتازان و احاطه شان کن و در اموال و اولادشان شرکت کن، وعده های دروغشان بده. آری شیطان چیزی جز دروغ و فریب وعده شان نمی دهد بدرستی که تو را بر بندگان خاص من تسلط نیست و تنها محافظت و نگهبانی خدا کافی است"۱

همانطور که در این آیات و آیات دیگر قرآن مشخص است، میدان عمل شیطان در دنیا و بین انسانها و جنیان است، شروع کارش با نجوا و وسوسه و تحریک از درون انسانها آغاز می شود تا قوای درونی غریزی و نفس اماره ی انسانها را تحریک نموده و از طریق گرایش دادن انسانها به بهره مندی از لذایذ نفسانی، اعمالشان را از بعد الهی و تعالی گری خارج نموده و به تدریج همه ی ابعاد وجود آنها را تسخیر نماید و سپس آنها را به یاران خود پیوند داده و درمرحله بعدی آنها را الگو و سرمشق دیگر انسانهایی که قصد فریب آنها را کرده است قرار می دهد و بدین ترتیب لشگری از جنیان و انسانها برای خودش در هر عصر و نسلی فراهم می آورد و به وسیله ی همین انسانهای شیطانی شده است که به تخریب طبیعت، جوامع، دین، ارزش ها، علم و ... می پردازد و همه داشته های مفید بشری را در جهت تخریب و نابودی عالم انسانی فعال می سازد.

حسین کهفی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.