پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
احمد مهران فر,محسن تنابنده و پایتخت ۳ بخش ۲
چرا مازندرانی ؟
یک چیزی که در مرحله تحقیق شما خوب درآمده است همان لهجه و گویشی است که بازیگرهای کار آن را بازی کردهاند. طوری که بیرون از ماجرا خیلیها فکر میکنند بازیگرهای سریال مازندرانی هستند. چطور به اینجا رسیدید.
تنابنده: وقتی میگویم شما باید ابزاری را باید بردارید که در سفر به دردتان بخورد به همین دلیل است. یعنی شما میخواهید فیلمی را بسازید که این مختصات را دارد. احمد مهرانفر جزو بازیگرانی بود که توانایی زیادی برای یادگیری و آموزش انواع لهجهها را داشت و در خودش هزاران آدم با لهجههای جورواجور همیشه زندگی میکردند، در خود من هم همینطور. ما همیشه وارد هر شهرستانی میشدیم با آن گویش با هم صحبت میکردیم و لذت میبردیم. این موضوع برای بازی جذاب بود. به همین دلیل از اول به احمد مهرانفر به عنوان مهرهای فکر کردیم که به پیچ میخورد. به اینکه کسی را بیاورم تا آموزش ببیند اعتقاد نداشتم.
از آنجایی که با آقای مقدم چشم بسته حرف هم را میفهمیدیم خیلی راحت به نتیجه انتخاب بازیگرها رسیدیم. ضمن اینکه در ادامه هم برای شخصیتهای دیگر سعی کردیم از آدمهای خوب استفاده کنیم مثلا در بخشهای شمال پایتخت اکثر نقشهای کوچک ما را آدمهای آن منطقه بازی کردند. حتی برادر خود من کسی است که قائمشهری است.
مهرانفر: البته بازیگری است که قائمشهری است. یعنی از بازیگرهای بومی همان دوروبر استفاده کردیم.
تنابنده: جز یکی، دو نقش مثل خانم نسرین موسایی که نقش خواهر من را بازی میکرد که یک ماه تمام کارش فقط دیدن شبکه مازندران و گلستان بود و هرروز آن گویش را تمرین میکرد تا آن لهجه دربیاید. مهران احمدی هم که بازیگر اندیشمند است که خیلی راحت جذب کار و با گروه یکدست شد.
چرا شخصیتها را برای خطه مازندران خلق میکنید؟
تنابنده: وقتی به اقلیم و جغرافیای کار فکر کردیم دیدیم بهترین مکان مازندران است. فکر کردیم جایی است که تا به حال راجع به آن صحبت نشده، فکر کردیم به لحاظ زیبایی شناسی جذابیت دارد و یکی دیگر از مهمترین دلایل آن این بود که مازندران و استان گلستان از محمل خوبی برای موسیقی بهره بردهاند.
مهرانفر: بعد از ساخته شدن چندقسمت اول باز صحبت بود که چرا مازندران. خوب فکر کردیم بین آذربایجان یا جنوب ایران و رشت بهترین مکان همان مازندران است.
● چرا درمأمور بدرقه بازی کردم
در تعطیلات نوروز سریال «مامور بدرقه» که جزو اولین کارهای شما بود از شبکه آیفیلم پخش شد. نقش شما در آن سریال کاملا با نقش نقی پایتخت متفاوت بود. میخواهم بدانم مسیر بازیگری شما چطور بود و اساسا خودت را بیشتر بازیگر میدانی یا نویسنده؟
تنابنده: خیلی دقیق نمیتوانم بگویم اما فکر میکنم اول بازیگرم بعد نویسنده. ولی بازیگری برایم جذابتر و خوشحالبرانگیز است. فیلمنامهنویسی واقعا سخت است. وقتی فشار کار رویم است وقتی شب میخوابم صبح که بیدار میشوم شروع روز برایم عذابآور است. نوشتن کار سختی است ولی بازیگری باعث میشود اول صبح با حال خوب بیدار شوم. مثلا برای بازی در فیلم محمد(ص) ۹ صبح تا ۲شب باید در لوکیشن حاضر میشدم آن هم با یک گریم سنگین و طاقتفرسا اما باز هم بازیگری برایم جذابتر از نویسندگی است. وقتی سریال مامور بدرقه را بازی کردم سال قبل آن سیمرغ نقش مکمل مرد را گرفته بودم. نمیدانم وقتی سیمرغ میگیری چرا یک اتمسفر سنگین ایجاد میشود! معلوم نیست، میگویند طرف پررو شده است! یا بعضیها تصمیم میگیرند به دیگران بگویند دور فلانی را خط بکش، طرف فکر میکند علیآباد هم شهری است و همه پیشنهادها را رد میکند. من بازیگران زیادی را دیدهام که دچار این ماجرا شدهاند. بعد از دریافت سیمرغ پیشنهادات بازی کم میشود. خب شرایط خواه ناخواه دشوار میشود. من منتظر نشستم تا کاری به من پیشنهاد داده شود تا اینکه از من خواستند در مامور بدرقه بازی کنم. واقعا به مشکل خورده بودم و باید کاری را شروع میکردم، بنابراین در مامور بدرقه بازی کردم. آن کار متاسفانه جزو کارهایی است که به آن علاقه ندارم. هیچوقت دوست ندارم چنین چیزی بگویم. از این به بعد هم تلاش میکنم کاری که دوست ندارم را بازی نکنم. آن موقع تازه متوجه شدم وقتی بعضی از بازیگرها میگویند شرایط اقتصادی بد منظورشان چیست. بازی در مامور بدرقه برایم تلنگری شد، دیدم وقتی بقیه به من میگویند تو که دست به قلم داری چرا خودت مشغول نوشتن نمیشوی. حداقل آن، این بود که فیلمنامهای مینویسی و از لحاظ مالی تامین میشوی و مجبور نمیشوی دست به هر کاری بزنی. مامور بدرقه از این حیث برایم کار خوبی بود.
بهعنوان سرپرست نویسندههای پایتخت، متن را طوری نوشتید که نقش خودتان پررنگتر باشد و نقش یک باشید؟
تنابنده: قصه پایتخت چون از ذهن من بیرون میآمد، سیروس مقدم فکر میکرد هیچکس بهتر از خود محسن تنابنده نمیتواند نقش نقی را بازی کند. چون ابعاد آن شخص را فقط او میشناسد، من فکر کردم که فقط خودم باید آن نقش را بازی کنم.
● شبها کابوس میبینم
به پروژه سینمایی یا تلویزیونی مشترک فکر کردهاید که بعد از پایتخت تصمیم داشته باشید آن کار را شروع کنید.
تنابنده: ترکشهای پایتخت آنقدر زیاد بوده که زمان زیادی لازم است تا خستگیمان دربیاید. چون نوشت ۱۵-۱۴ قصه و این همه تعدد لوکیشن و آن همه جادهنوردی دیوانهکننده است. هنوز کابوس آن را میبینم، اینکه از خواب بیدار شوم و فکر کنم آیا همه شرایط رو به راه است؟ جزر خوب است، مد خوب است؟ جزیره مناسب است، هوا چطور است و... آنقدر این مسائل در ذهن من گسترش داشته که تا بخواهد ذهنم بازتر شود، تا فکر کنم کاری را شروع کنم، برای خود من طول میکشد.
مهرانفر: به هرحال پیشنهاد داریم اما هنوز به قطعیتی نرسیدیم.
تنابنده: یک بازیگر خودش درباره خودش تصمیم میگیرد بعضی کارها انگی میشود برای تو و شما خیلی سخت میتوانی بعد از آن تکان بخوری، البته همه اینها دست خود بازیگر است ۹۹درصد بازیگرهای ما خودشان به خودشان ضربه میزنند. مثلا طرف در یک کار تیپ پیرمرد بازی میکند، آنقدر آن کار را تکرار میکند، ۷۰ جای دیگرهم همان نقش را بازی میکند. یعنی کاسبکارانه با ماجرا برخورد میکند. من همه آنها را میپذیرم خب به لحاظ اقتصادی شرایط دشوار است. خب نمیتوانند در این شرایط بد بیکار بمانند اما خودشان خیلی کمک میکنند که تبدیل به آدمهای کلیشهای شوند. نمیتوانم اسم ببرم اما خیلیها این ویژگی را دارند بهخصوص کسانی که تیپ بازی میکنند. اینکه خودت را بفروشی و هرکاری انجام دهی، کار درستی نیست. کمکم تبدیل میشوی به سیبزمینی و پیاز و فکر میکنی هنوز بازار داری.
تنابنده: نقی هم کولاژ ۴،۳ تا از پسرخالههای من است و عادات هر کدام از آنها را به نگارش درآوردم (میخندد)از روز اول به یک هارمونی فکر کردم اینکه همه طیفهای مردم که تمام آنها را دربگیرد به داستان وارد کنم؛ ارسطو را انتخاب کردم که مجرد است و با خیلیها ارتباط برقرار میکند و خیلی جالب است اگر ازدواج میکرد مثل نقی و همسرش میشد و ۲ تیپ نزدیک به هم خوب نبود، هما و شوهرش و چون خیلی بچه به شکلهای مختلف استفاده شده بود، من از روز اول به دوقلو بودن بچهها فکر کردم. وقتی این داستان به ذهنم رسید که ۲ بچه برای کاری به دفتر ما آمدند. وقتی آنها را دیدم گفتم هر طور شده این دوقلوها باید در پایتخت بازی کنند از همانجا به دوقلو فکر کردم چون از لحاظ فرمی و بصری تصویر دوقلو جذاب است. بابا پنجعلی هم که سن بالاتری داشت طیف دیگری از آدمها را دربرمیگرفت.
تنابنده: بابا پنجعلی برای من کولاژ چند آدم است اما مهمترین آنها کسی بود که در مازندران کار حلب میکرد، یعنی حلب به سقف خانه میزد. آنجا به این پیرمرد میگفتند عنکبوت چون همیشه از سقف آویزان بود. او گوشش سنگین بود. یک حلب مثل قیف درست کرده بود کسی با او حرف میزد قیف را به گوشش میچسباند خوب این حرکت کاملا فانتزی بود. همین الان هم که این صحنه را تعریف میکنم به نظر اتفاق عجیب و غیرواقعی میآید اما این اتفاق افتاد. در واقع پنجعلی قصه من برایم خیلی شبیه به آن تصویر بود. خیلی به این موضوع فکر کردم که نقص فیزیکی بابا پنجعلی را چطور به تصویر بکشیم نمیخواستم آن حالت ناشنوای همیشگی کلیشهای را دربیاورم بنابراین فکر کردیم بابا پنجعلی آلزایمر داشته باشد.
مهرانفر: خود من درباره نقش ارسطو که برای من نوشته شده بود، مدتها فکر میکردم ببینم چه کسی را دارم که با لهجه مازندرانی صحبت میکند. یادم آمد در دانشگاهی رفیقی داشتم که رشته دیگری درس میخواند و من بعضی وقتها به خانهاش میرفتم. او یک دوست مازندرانی داشت و من ارسطو را نزدیک به آن آدم میدیدم. همین باعث شد در ذهنم دقیق شوم و به کسی برگردم که ۱۰ سال بود او را ندیدهام. او بود که ارسطو را در وجود من شکل داد؛ شکل ظاهری، شکل صحبت کردنش، نگاه کردنیهایش و حتی حرکت دستهایش در من شکل گرفت گرچه این اتفاقها در پایتخت یک کمتر از پایتخت ۲ بود. یادم میآید آن موقع محسن به عنوان بازیگردان به من اجازه نداد خیلی حرکات فیزیکی داشته باشم. معتقد بود اگر آن کار را انجام دهم به تیپ نزدیک میشوم اما در پایتخت ۲ خیلی آرام سعی کردم آن چیزهایی که از آن آدم در ذهنم بود را بیشتر پیاده کنم.
● تفاوتهای پایتخت ۱ و ۲
تفاوتی که در پایتخت ۱ و۲ خیلی به چشم میخورد در روایت قصه بود. به نظر میرسد که خط داستان اصلی پایتخت یک خط پررنگتری از سری۲ آن بود. در پایتخت۲ یک حالت اپیزودیک وجود داشت و هر داستان به تنهایی میتوانست مستقل حرفش را بزند.
تنابنده: همیشه وقت زیادی لازم است که تو بتوانی به چیزی دست پیدا کنی، بهخصوص در سری یک مجموعه که همه اتمسفرها جدید هستند و برای بار اول دیده شدنشان خیلی جذاب است. در سری دو کار برای شما سختتر است، چون بیشتر چیزها را از دست دادهای، البته چیزهایی هم به دست آوردهای مثلا کاراکترهایی که واحد هستند و شکل گرفتهاند.
ولی مهمترین فاکتورها را از دست دادهای و از آنجایی که دنیا هرچه رو به جلو میرود صبر و تحمل کمتر میشود، یکی از مهمترین کارکردهای سینما و تلویزیون سرگرمی و جذابیت تولیدکردن است. به این فکر افتادم که چکار میشود کرد که برای پایتخت ۲ جذابیتی ایجاد شود و زیر سایه پایتخت۱ نرود. طبیعتا همه به جوک و پیامکهای کوتاه عادت دارند و قصههای کوتاه میخوانند.
دیگر کسی رمان نمیخواند. پس وقتی دیدم پایتخت۱ قصهای دارد که تماشاگر باید از اولین تا آخرین قسمت را ببیند تا متوجه داستان شود و اگر قسمتی را جا بیندازد باید از ۴نفر سؤال کند چه اتفاقی افتاده است، در سری ۲ سعی کردم با یک نخ تسبیح قصه نازک قصههای متعدد تولید کنم و جذابیت بیشتری به وجود بیاورم، ضمن اینکه این حس هم وجود داشت که تماشاگر جا نمیماند.
تنابنده: من رقیب عشقی ارسطوی واقعی بودم
شخصیتهای داستان چقدر مابازای بیرونی دارد و چقدر خلق شده است.
تنابنده: بارها گفتهام که من همیشه در حیطههایی کار میکنم که خیلی روی آن تسلط دارم و خیلی آن را میشناسم. برای من همه این آدمها و افکارشان وجود داشته است. همیشه یک آدم در ذهن من وجود داشته به نام احمد سینه ۵ سانت. این احمد رفیق پسرخالهام بود. او هیکلی نحیف داشت، چهره خوبی هم نداشت. آن بنده خدا سینه کفتری کمحجم داشت. تصور کنید در چنین شرایطی به یک دختر علاقهمند بود. وقتی به شمال میرفتم با اینکه قدش از من بلندتر بود، لباسهای مرا به عاریه میگرفت و میپوشید. در واقع همان وجوه ارسطویی را داشت. همیشه با اینکه موقعیت خوبی نداشت دنبال زن گرفتن بود. برادر او یک کامیون داشت. احمد سینه ۵ سانتی دروغهای زیادی راجع به کامیون برادرش میگفت اینکه کجاها با آن ماشین رفته، پشت فرمان خوابش برده و کلی اتفاقاتی که اصلا شدنی نبود. احمد بعد از اینکه لباسهای مرا میپوشید از من خواهش میکرد با او به نزدیک دبیرستانی بروم که زن رؤیاهایش آنجا درس میخواند.من هم با او در مقابل آن مدرسه میرفتم و ۲ نفری کنار یک تیر برق میایستادیم. برای من اصلا این کار راحت نبود. به هر حال هر آن امکان داشت یک کتک سیر بخوریم مثل ۲ ابله نادان دنبال آن دختر و هممدرسهایهایش میرفتیم. احمد علاقهاش روز به روز به آن دختر خانم بیشتر میشد. همسر پسرخاله من دوست یکی از این خانمها بود و هر روز به من گزارش میداد که آن دختر چه چیزی راجع به ما میگوید. ما کورکورانه دنبالشان راه میافتادیم آنها هم به خانه که میرسیدند تق در را میکوبیدند و میرفتند و دوباره فردا همین اتفاق میافتاد تا اینکه یک روز همسر پسرخالهام به من گفت محسن این خانم به تو علاقه دارد. گفتم نه احمد عاشق اوست. آنجا بود که ماجرا خندهدار شد. چند وقت بعد احمد سینه ۵ سانتی (ارسطوی تخیلات من) از قضیه بو برد و همین کلکلهای داستان پایتخت بین ما به وجود آمد. به من میگفت: «اصلا تو چرا با من میآیی؟» میگفتم بابا من نمیآیم تو به من میگی بیا. تو لباسهای مرا میپوشی آنجا میایستی. در واقع سنگ بنای داستان پایتخت از آنجا شکل گرفت. میدانید چون شیوه کار من بر اساس تداعی است. خیلی به خاطراتم برمیگردم و هرچه عمیق و عمیقتر میشوم چیزهای نابتری به دست میآورم. شاید خیلیها خاطرات این سبکی دارند اما به آن اهمیت نمیدهند اما برای من اینطور نیست.
● سریال حریم سطان را به خاطر ما متوقف کردند
شما معتقدید میتوانید در رقابت با کانالهای ماهوارهای پیروز شوید. اصلا این اتفاق شدنی است؟
تنابنده: یکی از مشکلات مدیران و مسئولان همین است، میگویند همان چیزهایی که تا به حال به خورد تماشاچی دادهایم را تکرار کنید. خب مردم به کار جدید عادت ندارند.
سریال پایتخت توانست مخاطبان سریال حریم سلطان را متوقف کند بنابراین آن سریال بعد از دو قسمت دیگر پخش نشد و تکرار قسمتهای قبل را برای پخش گذاشتند و تا اتمام پایتخت قسمت جدید سریالشان را پخش نکردند.
مهرانفر: خب این رقابت، رقابت نابرابری است. ما در یک مکعب خیلی کوچک که ملاحظاتی دارد زندگی میکنیم و کار هنری انجام میدهیم. قصه مینویسیم اما آنها دست روی هر سوژهای میتوانند بگذارند و راجع به هر موضوعی میتوانند صحبت کنند، بنابراین اگر کسی بتواند جلوی پخش آن سریالها را بگیرد به نظرم واقعا کارش درست است و توانسته در این فضای کوچک گوی سبقت را از آنها بگیرد.
● هرکسی جای خودش
جدا از قضیه سانسور و امکانات بیشتر کشورهای دیگر برای ساخت فیلم و سریال کسانی که بیشتر دقت دارند و فکر میکنند گلایه دارند که چرا تمام اتفاقاتی که ساخته میشود غیرواقعی است و هیچ ربطی به زندگی عادی ما ندارد. در زندگی روزمره ما هیچ کدام با پدر و مادرمان اینطور صحبت نمیکنیم، رفتار زن و شوهرها اینطور نیست و...
تنابنده: چه بپذیری چه نپذیری تنها راه جلوگیری از رواج سریالهای ماهوارهای ساختن اثر خوب است. ساخت اثر خوب هم مرارت و بدبختی دارد و یکی از مهمترین اتفاقات این است که مسئولان کار را به آدم درست آن بسپارند؛ به آرتیست و هنرمند و آنقدر تصمیمات بیجهت نگیرند. نمیتوان از واقعیتها چشم پوشید. از وقتی مهدی فرجی مدیر شبکه یک به آن شبکه آمده همه چیز تغییر کرد. طی این سالها همیشه مخاطب شبکه سه بیشتر از کانالهای دیگر بود. اما او کاری کرد که بدون اینکه اصولی زیر پا گذاشته شود ظرفیتها و حجمها دیده شود. اگر مسئولان به هنرمندان ایمان بیاورند مشکل حل میشود.
مهرانفر: اما محسن به این فکر کن که ۲۴ ساعت یک تلویزیون را هنرمندان نمیتوانند پر کنند. در یک جاهایی باید کمی خط قرمزها عقبتر برود و اجازه داده شود به یکسری از موضوعات پرداخته شود.
تنابنده: من و احمد برای بازدید به یکی، دو شهر مازندران رفته بودیم. باورتان نمیشود استقبال مردم در حد تظاهرات بود. اصلا نمیتوانستیم سر بچرخانیم. درنهایت فرار کردیم. در شیراز هم همینطور باورتان نمیشود در یک ساعت حدود ۸۰۰ قطعه عکس با من و احمد گرفتند. آن وقت یکی، دو مسئول میخواهند جای همه حرف بزنند و تصمیم بگیرند. من میگویم اینکه هر کسی جای خودش باشد منطقی است. مسئولان بیایند و از آرتیستها کمک بگیرند و مخاطبشناسی کنند. بحث سانسور بحث کمی نیست. ما مدتی به جایی رسیده بودیم که میگفتند در فیلمهایتان خانههای ویلایی نشان ندهید خب این اتفاق واقعا غمانگیز است. همین الان یکی از جذابیتهای سریال شبکه جم ماهواره تصویربرداری از مکانهای زیباست که باعث شده درصد زیادی توریست برای آن کشور جذب کند.
● تعادل نداریم
توجیه مسئولان این است که ایران کشور بزرگی است و اقوام مختلف با نوع فرهنگ متفاوت و سطح درآمد مختلف در آن وجود دارد. چیزی که از تلویزیون پخش میشود خیلی حساس است چون ممکن است آن چیزی که برای شما عادی است در یک دهاتکوره تبدیل به یک بحران شود.
مهرانفر: خب اگر چنین چیزی درست باشد شما در مسائل فرهنگی ۱۰ نفره یک روستا را داری اما ۱۰ میلیون تهران را از دست میدهی.
تنابنده: به نظر من شما موظفی با رعایت احترامات لازم حقایق را به مردم بگویی، ضمن اینکه پرداختن به خیلی مسائل باعث پیشرفت میشود. واقعا نمیدانم چطور میتوان گفت شما یک نگاه به روستاهای کشورهای دیگر بیندازید چقدر زیبا هستند. یک نگاه هم به روستاهای خودمان بیندازید. ما باید فکر کنیم چه کمکی میتوانیم انجام دهیم. آیا کارها باعث رشد و بالندگی شده یا باعث پسرفت و عقبافتادگی؟ به نظر من اینکه یک دفعه از آن ور بام هم بیفتیم غلط است اما باید یک تعادل را دنبال کنیم.
● چرا هیچکس زن ارسطو نمیشود؟!
در نشست خبری گفته بودید حتی برای انتخاب اسم کاراکترها هم فکر داشتهاید و هر کدام نماینده یک جریان در جامعه بودهاند میخواهم تکبهتک راجع به کاراکترها صحبت کنید.
درباره ارسطو چیزی که خیلی جلب توجه میکرده علاوه بر اینکه یک تیپ است و یک شغل دارد که خود آن شغل به نحوی میتواند جالب باشد، ماجرای ازدواج کردن اوست که در هر دو پایتخت تبدیل به یک داستان شد. چون در سری یک سریال هم همین ماجرای گره ازدواج وجود داشت.
ارسطو دنبال چه سبک زندگیای است و همسر موردعلاقهاش باید چه ویژگیهایی داشته باشد و علت ناموفق بودن ازدواج او چیست؟
تنابنده: فکر نکنید چون احمد رفیقم است این مثال را میزنم نه من واقعیت را میگویم. فرض کنید نقرهای را میسابند تا شفاف شود من پایه اصلی را بنا کردم و احمد خیلی هنرمندانه آن پایه را آنقدر صیقل داد تا شفاف و شفافتر شد و ما توانستیم ارسطو را از قبل تمیزتر ببینیم؛ در واقع من فقط سنگ بنا را گذاشتم. اگر فیلمنامه پایتخت ۲ را از ابتدا بخوانید، این آدمها از اول کلکل داشتند، احمد توانست نقش را شفاف و روشن برای من به نمایش بگذارد و همین باعث شد من و کورش نریمانی و حسن وارسته راحتتر بتوانیم نگارش کار را انجام دهیم.
مهرانفر: چیزی که اتفاق افتاد خیلی مواقع خواسته و آگاهانه بود و خیلی مواقع هم ناآگاهانه. عمده جذابیت ارسطو هم برمیگردد به اینکه با یک شخص دیگری آشنا میشود و عاشق او میشود و میخواهد ازدواج کند اما این عشق به سرانجام نمیرسد. خود من به عنوان بازیگر نقش را بالا و پایین میکردم که ببینم چطور میتوان نقش را جذابتر به نمایش گذاشت و بیشترین چیزی که هر دوی ما به آن فکر کردیم شیرینی نقشها بود. اینکه آدمها جدی و رئال باشند درست است اما در یکجایی باید شیرین باشند تا مخاطب با آنها راحتتر ارتباط برقرار کند. در جایی کافی بود من یک جملهای را بگویم و بروم سمت لودگی و ادا درآوردن تا از حالت رئال خارج شوم و با نگفتن آن ارسطو به حالت رئال باقی میماند. ما خیلی روی جالب بودن نقی و ارسطو کار کردیم. در پایتخت۱ یک چیزهایی در حالت بداهه یا بحثهایی که با هم داشتیم شکل گرفت. در پایتخت ۲ خودمان آمدیم پایتخت یک را نگاه کردیم و یادمان میآمد در کدام لحظه ارسطو جذاب میشد. فکر کردم که باید روی آن لحظهها کار کنم یا میدیدیم که نقی گاهی طوری صحبت میکرد که جالب بود و بعدا در پایتخت ۲ آن لحن صحبت فیکس شد. به همین دلیل نقاط قوت پایتخت یک را در پایتخت ۲ تقویت کردیم و میبینیم که در بسیاری از لحظهها در پایتخت ۲ کلکلهای ارسطو و نقی بیشتر شده است. در مورد ارسطو چیزی یادم میآید این بود که خود لهجه شیرین بود اما باید این شیرینی را بیشتر میکردیم که از حالت تیپ هم خارج شود بنابراین شکل حرف زدن را من تغییر دادم.
مهرانفر: در پایتخت یک تصمیم گرفته شده بود که گلرخ و ارسطو با هم ازدواج کنند اما وقتی در پایتخت ۲ در مورد ازدواج ارسطو صحبت شد، به این نتیجه رسیدیم اگر ازدواج کرده باشد تبدیل به زوجی میشود شبیه به نقی و هما اما اگر مجرد باشد میتواند رابطهای را در طول سریال ایجاد کند که متفاوت باشد و میتواند قصه عشقی به همراه داشته باشد که تماشاگر را با خود همراه کند. به همین دلیل به این نتیجه رسیدیم که ارسطو مجرد باشد و دنبال دلایلی باشد که بگوییم آن ازدواج به هم ریخته است. در پایتخت ۲ هم ارسطو و آن دختر سنخیتی ندارند که بخواهند ازدواج کنند.
البته نکتهای که توانسته به واقعی بودن ماجرا کمک کند همین ازدواج نکردن این دو نفر بود چون عادت کردهایم که آخر داستان را خوب ببینیم.
مهرانفر: به نظرم پایتخت ۲ یکی از بهترین پایانها را داشت چون هم خوب تمام شد و هم بد چون در حد ۲ جمله توانستند مخاطب را بخندانند و تلخی به هم نرسیدن این دو نفر حس شود و پایان پایتخت ۲ یک ضد کلیشهای بود. البته شاید در پایتخت ۲ دوباره باید قصه ادامه پیدا کند اما چیزی که ما خیلی روی آن تاکید داشتیم و خانم رامینفر هم روی آن اصرار داشتند این بود که شکل رابطه با شکل ارتباط با گلرخ فرق داشته باشد و فکر میکنم این اتفاق هم افتاد.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روز معلم مجلس شورای اسلامی دولت رهبر انقلاب نیکا شاکرمی دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس زلزله قوه قضاییه پلیس راهور شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو سایپا کارگران تورم حقوق بازنشستگان
سریال نمایشگاه کتاب فیلم سینمایی عفاف و حجاب تلویزیون جواد عزتی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس نتانیاهو یمن افغانستان ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس استقلال فوتبال سپاهان تراکتور علی خطیر لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول فرودگاه واکسن تبلیغات ناسا پهپاد
سرطان کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه