یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

هنر هفتم و آلام و آرمان های مردم


هنر هفتم و آلام و آرمان های مردم

تأملی بر جایگاه سینمای ایران در جهان

سینمای ایران تا چه حد در افق آرمان های دینی و ملی مان حرکت کرده و می کند؟ این سینما با تمام شرایط و موقعیت ها و افت وخیزها وکم و کاستی هایش در کدام گوشه از سپهر پرمهر اسلامی - ایرانی این ملت رشید می تابد؟

تکلیف این سینما تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی که تقریبا مشخص و روشن است. تسلط نسبی سینمای سخیف و مبتذل و به اصطلاح فیلم فارسی های نازل و چندش آور آن زمان و زمانه شد. اما سینمای پس از انقلاب با وجود آنکه تفاوت هایی شکلی و باطنی را با آن سینمای نازل تجربه کرد اما مع الاسف نتوانست آن چنان که باید و شاید خود را در افق آرمان ها و آلام و آمال مردم انقلابی و مؤمن نگه دارد. به نحوی که اینک پس از سه دهه شاهدیم هنوز هم میان مردم و سینما زاویه وجود دارد.

حال نکته اینجاست که چنین سینمایی با اینکه ملی و بومی نشده و با فاصله ای فاحش و مخاطره انگیز و به شدت نگران کننده از آرمان های مردم و انقلاب، به حرکت انتزاعی و گلخانه ای خود ادامه می دهد چطور می تواند ادعای جهانی شدن داشته باشد و براستی و در حقیقت چه جایگاه و منزلتی در سینمای جهانی دارد؟

آنچه در این میان تأثر برانگیز و خطرناک است، تبدیل شدن این روند تفکر و فیلمسازی به یک فرهنگ است که سبک و نسلی را این چنین بار می آورد و میدان را به آنها وامی گذارد.

در ارتباط با سینما می توان جهان را به چهارگونه کشوری تقسیم کرد:

۱) کشورهای پیشرفته صاحب سینما که تولیدکنندگان فیلم در چارچوب سینمای ملی خود بوده اند و بنا به قدرت، سرمایه و توسعه طلبی، سینمای آنان درپی بازارهای جهانی برآمد و مثل هر کالای تولیدشده درنظام صنعتی شان صدوریافته تا سود به همراه آورد و به انباشت گسترش سرمایه و صنعت سینما بینجامد.

۲) کشورهای زیرسلطه، مستعمره، نیمه مستعمره و عقب مانده که به سبب درجه عقب ماندگی، سینمای غرب می توانست در آن بازاری بیابد و کم و بیش از نفوذ سینمای غرب و حتی نمایش فیلم در مقیاس اجتماعی دور بودند.

۳) کشورهای زیرسلطه پیشرفته تر که سینمای غرب به آنجا صادر می شد و خود فاقد سینما بودند.

۴) کشورهای عقب مانده تر از جهان پیشرفته و صاحب سینما که گام در راه توسعه سرمایه داری نهادند، شروع به جذب پدیده های گوناگون تمدن جدید کردند و کم کم خود، هم به بازار سینمای غرب بدل شدند و هم به تولید فیلم پرداختند و مفهوم سینمای ملی و یا لااقل خواست آن درون این جوامع شکل گرفت و پیشرفت کرد. (بخشی از کتاب سینمای ملی در هشت برداشت)

سینما به فاصله پنج سال وارد ایران شد و عقبه و سبقه ای جدی یافت. البته ورود سینما به ایران در زمان مظفرالدین شاه قاجار، نه تنها رویکردی هنرورانه نداشت بلکه بیشتر مواجهه ای اتفاقی با یک پدیده فرنگی بود که شاه ایران را مسحور خود ساخته بود. شاه ایران در یکی از سفرهایش به فرنگ که با هزینه سرسام آور انجام می پذیرفت، با دستگاهی آشنا شد به نام سینماتوگراف ساخته برادران لومیر، او بی آنکه هیچ تفوق و آگاهی حتی نسبی از کارکردهای جدی و معتبر این دستگاه داشته باشد، صرفا به عنوان پاسخی به غریزه نوخواهی و غرب گرایی اش، دستگاه را به ایران آورد و به تکرار آن جمله معروف و مشهور هم مشغول شد که اگر می خواهی انسان بسازی، سینما بیاور، سینما انسان می سازد. حال باید دید که این دستگاه انسان سازی تا چه حد توانسته به سازش و پردازش محصول مهم خود نائل آید و چگونه.

سینمای ایران ملغمه ای از جریان مسلط مبتذل ساز و نیز جرقه هایی منشعب از تلاش های خلاقانه فکری و البته خروجی های ناشی از حمایت های هدایتی حکومت ها و دولت ها و نهادهای اجتماعی، سیاسی بوده است. و جالب آنکه همین جرقه ها و خلاقیت های فردی و تلاش های کاملا فردیتی به گاه توانسته است در هیئت یک مرجع نوی سینمایی، خودنمایی کند و حضور و ظهور خود را در تاریخ سینمای ایران به ثبت برساند.

سینمای امروز ایران نیز تأثیری شگرف و غیرقابل انکار از مهم ترین واقعه تاریخ معاصر، یعنی انقلاب اسلامی سال ۵۷ دارد، اما کماکان ادامه نسبی همان روندها و چالش های گذشته را می توان در سینمای امروز هم ردیابی کرد. جزر و مد موج سینمای عامه پسند و گیشه ای، فراز و فرود سینمای نو و اندیشمند، حرکت افتاده و خیزان سینمای آبرومند بدنه، نبود صنعت و وضعیت رقت بار اقتصاد در سینمای ایران و مواردی از این دست که معلوم نیست تا کی قرار است جزء لاینفک سینمای ایران باشد.

اما سینمای ایران در بخش قابل توجهی، سینمای مصرفی است؛ مصرف کننده الگوهای سینمای غرب. این حالت مصرف زدگی نه تنها تقلیدی های صوری و فرمیک، بلکه در عقبه تئوریک و فرهنگ سینمایی هم جریان دارد، اساسا بسیاری از سینماگران ما با اجازه الگوهای غربی شان به جهان اطراف نگاه می کنند و براساس ریتم بزرگانشان، شاید می اندیشند. نگاهی به محصولات به ویژه نوع این افراد ساخت فیلم براساس توهین و تمسخر نسبت به دین و آیین و گذشته و سنت هایش است. نمونه ها آن قدر زیادند که به شمار درنمی آیند، آثار نسل جشنواره ای که با وطن فروشی و سنت شکنی های هویت سوز فرش قرمزی را که در پای پلکان هواپیما برایشان پهن شده، چهاردست و پا می بوسند و جلو می روند.

مصداق تام و تمام آدمی که دوان است به سوی هدفی که دیگر برایش ساخته و پرداخته اند و دیگر نیازی به هل دادن ندارند! آنچه دراین میان تأثر برانگیز و خطرناک است، فرهنگ شدن این روند تفکر و فیلمسازی است که سبک و نسلی را این چنین بار می آورد و میدان را به آنها وامی گذارد. گروهکی که قبله آمالش غرب است و جشنواره های غربی و دراین راه، از هیچ کاری فروگذار نمی کند حتی وطن فروشی و طعنه و تمسخر ارزش های دینی و ملی هزاران ساله اش!

سینمای ایران مجموعه ای ازطیف های مختلف و سلایق متنوع است که می توان وجوه غالب و جریان های مسلط آن را برشمرد و به آسیب شناسی آن همت گذاشت، کاری که بیش از هر زمان دیگری بدان نیاز و توجه به آن لازمه حرکتی پویا، جویا و اصیل در این میدان است.

محمد قمی



همچنین مشاهده کنید