جمعه, ۱ فروردین, ۱۴۰۴ / 21 March, 2025
مجله ویستا

زنان تولید كمتر مصرف بیشتر


زنان در جوامع پیشرفته صنعتی و سرمایه داری غرب علیرغم پیشرفت های فنی و تكنولوژی هنوز جایگاه در خور و شایسته ای نیافته و «جنس دوم» محسوب می شوند طرز تلقی, داوری ها و پیشداوری ها در مورد توانایی های زنان در كنار جایگاه اجتماعی آنان در ساختار قدرت و همچنین تصویر «شی واره ای» كه رسانه ها از زنان ارایه می دهند, همه تأكیدی بر نقش منفعلانه و درجه دوم زنان در جوامع غربی است كه در این مقاله به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است

تكنولوژی های نوین ارتباطی و فرهنگی طی چند دهه اخیر تغییرات شدیدی را در زندگی اجتماعی ایجاد كرده اند، در این راستا جهت «دموكراتیك كردن» تأثیرات فرهنگی بر «جهان زندگی» انسان ها، آدورنو و هوركهایمر به عنوان آغازگران این سناریو پس از گریز به آمریكا از پیشرفت هایی كه در آن كشور دیدند سخن گفتند: قدرت رادیو، نیروی سینما و قدرت رو به افزایش تلویزیون. آن دو گفتند كه جامعه به واسطه سرمایه داری توان ترویج آزادی و فردیت راستین را، از دست داده است. این امر در نتیجه تغییر جایگاه تولید فرهنگی از مرحله مهارت فردی كه متكی به سرمایه نیست به مرحله صنعتی شكل گرفته است.(۱)

در این میان درك نقش درجه دوم زنان در نظام های سیاسی- اجتماعی غربی ما را به طرح این پرسش رهنمون می شود كه چرا عده كثیری از زنان این نقش را طبیعی و غیرقابل اجتناب می دانند؟ شاید بتوان بدواً پاسخی اجمالی در ارتباط با چیرگی فناوری بر فرهنگ به آن داد.در چنین شرایطی زنان جهت تصاحب ابزارهای تولید فرهنگ، نیاز به سرمایه و نظام سرمایه داری دارند كه چرخش آن نیز در اختیار جنس اول و فرادست آنان است. مردان نیز به اهمیت تصاحب دنیای فرهنگی و مشروعیت متعاقب آن ، پی برده اند . این موضوع به وضعیتی اشاره دارد كه در آن ائتلافی موقت از برخی گروه های اجتماعی می تواند اقتدار اجتماعی تام را بر سایر گروه های فرودست اعمال كند، اعمال این اقتدار صرفاً از طریق كاربرد زور یا تحمیل مستقیم افكار حاكم نیست بلكه از راه تأمین رضایت و شكل دادن به آن است تا قدرت طبقات مسلط هم مشروع و هم طبیعی جلوه كند.(۲)

بنابر این زنان در تولید محصولی كه خود به آن باور داشته باشند با دو مشكل مواجهند اولاً ابزارهای تولید را تحت كنترل ندارند دوما نسبت به جهان فرهنگی نگرش طبیعی دارند. ظهور فمینیسم در این میان و تلاش برای ارایه جهان بینی زنانه این غیبت و محرومیت فرهنگی را عریان تر كرده است. بدین شكل زنان می بینند كه «در فرهنگی زاده شده اند كه تعریفی منفی ازآنها به دست داده و تمایل برآن بوده است كه تجربه آنها از دیدها پنهان بماند.» (۳)

بنابر این زنان نیاز به دانشی را احساس كرده اند كه هم در نظریه و هم در روش پژوهش، همه جانبه نگر باشد، یعنی جنسیت را نیز مانند طبقه و نژاد متغیری تبیین گر بداند و به جهان از هر دو چشم انداز مردانه و زنانه بنگرد. قلمرو های عمومی (جامعه) و خصوصی (خانواده) را دو دنیای جداگانه نداند.(۴) اهمیت بنیادی محرومیت فرهنگی زنان را می توان در رابطه فرآیندهای فرهنگی با نظام اجتماعی- اقتصادی و در جبر اقتصادی رویه ها و محصولات فرهنگی مشاهده كرد.

در نتیجه می توان صنایع فرهنگی و محصولات آن را حلقه ارتباطی دیگری دانست كه زنان را در قید و بند رابطه ویژه خود با ساختارهای اجتماعی- اقتصادی قرار می دهد [یونسكو ۱۳۵] بحث تأثیر اشاعه فرهنگی از طریق صنعت فرهنگی از جمله رسانه ها و نشریات از دو جهت مقوله اقتصادی و ایدئولوژیكی اهمیت دارد. در مقوله نخست زنان به دیده یك گروه مصرف كننده بسیار بزرگ كه قدرت مصرف رو به افزونی به خود می گیرند نگریسته می شوند، یعنی به مصرف به عنوان فعالیت و موضوعی كه مورد توجه خاص زنان است اهمیت بسیاری داده می شود. در خلال دهه ۱۹۷۰ و بخش اعظم دهه ۱۹۸۰ فمینیست ها به طور جدی مصرف برای زنان را امری می دانستند كه اگر بیشتر از تولید اهمیت نداشته باشد لااقل به اندازه آن مهم است.(۵)

در بحث از رسانه ها در رسانه های تصویری هدف تبلیغات، فروش محصولات به مؤثرترین روش است كه شركت ها برای رسیدن به آن پول هنگفتی صرف بررسی بازار و پی بردن به پسند و ناپسند و نیازها و مشكلات مصرف كنندگان می كنند. برخی آگهی ها از بدن زن برای جلب خریداران استفاده می كنند. بیشتر اوقات میان محصولات و تصویر زن هیچ نوع ارتباطی نیست، زنان در آگهی های مربوطه به لاستیك ماشین، سیگار و مانند آن حضور همیشگی دارند. فمینیست های ماركسیست معتقدند كه ارزش های سرمایه داری تأكید بر این نظر است كه زنان را تنها می شود با خصوصیات جسمی شان ارزیابی كرد. این «شئ شدگی زنان» هم زنان و هم مردان را خوار و خفیف می كند.(۶)

محققان اظهار می كنند آگهی های تبلیغاتی چند تصویر اصلی را از زن به نمایش می گذارند. دختر بی دغدغه و راحت، زن شاغل، زن میزبان و همسر و مادر، این تصاویری است كه بنابر تحقیقات بازار كالاها، زنان مصرف كننده با آن هم ذات پنداری می كنند. این تصاویر زنان را وابسته به مردان، شاد و سرحال همراه با مردان و خشنود از زندگی خانوادگی نشان می دهند. پیام آگهی ها برای مصرف كنندگان آن است كه كالای مورد نظر كلید دنیایی است سرشار از هماهنگی.(۷)

از طرفی زنان در رسانه ها از جهت شغلی موقعیت به مراتب ضعیف تر و منفعل تری از مردان دارند، كمتر كشوری وجود دارد كه در آن نسبت زنان شاغل در صنعت فیلم رادیو و تلویزیون یا مطبوعات ملی از ۳۰ درصد كاركنان تجاوز كند.

معیارهای موفقیت توسط مردان تعریف شده و زنان در موقعیتی قرار ندارند كه بتوانند قوانین را از نو بسازند. بدین لحاظ است كه به عنوان مثال طبق یك تحقیق انجام شده هم زنان و هم مردان شركت كننده در یك برنامه گفت وگو به هنگام تهیه مقدمات برای اجرای برنامه، میهمانان را به اظهار مطلبی در جانبداری از جنس مذكر تشویق می كنند، در رابطه با تصویر رسانه ای زن و واقعیت اجتماعی او پاسخ متداول كاركنان رسانه ها در برابر اعتراضات راجع به جنبه های منفی تصویری كه رسانه ها از زن به دست می دهند این است كه رسانه ها صرفاً به نمایش زندگی به صورتی كه هست می پردازند، هرچند كه ناخوشایند باشد. البته اثبات تام این نكته كه رسانه ها تصویر كاملاً نادرستی از شخصیت، رفتار و نگرش اكثریت زنان به دست می دهند دشوار است، زیرا تحقیقاتی كه تاكنون درباره ادراك اجتماعی و انطباق آن با تصاویر زنان در رسانه ها صورت گرفته ناچیز است. با این حال این طرز نمایش ها و تبلیغات را باید در مدار بزرگتری دید، چنانچه پی ببریم «هدف بخش اعظم محتوای رسانه های تجاری اعم از تلویزیون، رادیو یا مطبوعات جلب مخاطبانی است كه باید در معرض پیام های تبلیغاتی قرار گیرند» درك روشن تری از این فرآیند فرهنگی و معانی به دست خواهد آمد.(۸)

آگهی های تبلیغاتی چند تصویر اصلی را از زن به نمایش می گذارند. دختر بی دغدغه

و راحت، زن شاغل، زن میزبان و همسر و مادر، این تصاویری است كه بنابر تحقیقات بازار كالاها، زنان مصرف كننده با آن هم ذات پنداری می كنند

در دنیای تصاویر رسانه ها نقش عروسكی و منفعلانه زنان عیان و مشاركت در القای ارزش هایی كه زنان به آن اعتقاد راسخی داشته باشند بسیار ناچیز است. ترویج صورتگرایی، تناسب اندام آنان؛ مدگرایی، چیزی نیست كه زنان با آن به خوشبختی مورد رضایت دست یابند، این كاراكترهای القا شده خصوصاً برای طبقات پائین تر آنان بیشتر منشاء تنش می تواند باشد تا یافتن مسیری در جهت شكوفایی.

در حوزه نشریات، زنان به همان اندازه مورد عنایت ویژه واقع شده اند. در انبوه این نشریات آنان همواره به رقابت جنسی ترغیب می شوند، این رقابت بدین معناست كه هر زن باید در ویژگی های زنانه از زنان دیگر گوی سبقت را برباید، این مسابقه جاه طلبانه به صورت زیركانه توسط مطبوعات شدید تر و هیجان انگیز می شود. رمان ها و مجلات گوناگونی به بازار عرضه می شود، زنان مصرف كنندگان اصلی نشریات رنگارنگی به شمار می آیند كه مملو از دستوراتی برای حفظ تناسب اندام و رفتار، داستان های عاشقانه و اخبار مربوط به خواننده ها و هنرپیشه های محبوب است . وجه ممیزه این نشریات مقاله های مربوط به مد و آرایش است. دختران نوجوان الگوهای زندگی خود را از همین نشریات كه ویژه گروه های سنی مختلف منتشر می شود، برمی گیرند و تشویق می شوند كه عشق و عاشقی را عادی و مطلوب بدانند [آبوت ۱۴۵]. در امتداد این مطبوعات و مجلات با صفحه آرایی های پر زرق و برگ های روغنی كه توجه هر خواننده ای را به خود جلب می كند، رسانه های عمومی همچنان كه ذكر شد با نمایش زنان در نقش های محدود ، باورهای رایج در باره نقش زنان را قوت می بخشند، این امر به ویژه در تبلیغات و مجموعه های تلویزیونی قابل توجه است.(۹)

هریسون در پژوهشی در تولید داستان های بلند در قرن نوزدهم می گوید: این امر مبتنی بر نوعی تابع سازی زنان با چند ویژگی است: آنچه در مرحله اول قرار دارد نقش درجه دوم داستان نویسان زن است، داستان نویسی زنان در خانه بیشتر تحمل می شد تا این كه مورد تشویق قرار گیرد، آن هم تا آنجا كه به زندگی روزمره خانوادگی لطمه ای نزند، به عبارت دیگر زنان نویسنده در نتیجه تبعیضی كه در انتشاراتی هایی كه به دست مردان اداره می شود بر آنها روا داشته شده نقش درجه دوم یافتند. دومین جنبه توصیف هریسون از خصوصیات نقش درجه دوم زنان در فرآیند داستان نویسی به نقش زنان در صنعت چاپ برمی گردد؛ تغییرات فنی این امكان را در این صنعت به وجود آورده است كه كارگران مرد جای كارگران غیرماهر زن را كه از مهارت كمتری برخوردارند بگیرند. سرانجام به جنبه دیگری باید توجه كرد كه در آن زن به عنوان یك مصرف كننده معرفی می شود و از طریق ایدئولوژی خاصی كه محتوای بسیاری از داستان های تولید شده در این عصر را اشباع می كند به این تصویر از زن مشروعیت داده می شود.(۱۰)

در رابطه با رمان و خوانندگان آن تحقیقات جالب توجهی صورت می گیرد. رمان خوانی در میان زنان بخصوص زنان طبقه متوسط توجه ناشران، جامعه شناسان و ناقدان ادبی را به خود جلب كرده است. در تبیین محبوبیت فزاینده رمان در جامعه آمریكا علل متفاوتی ذكر می شود. عده ای آن را نتیجه نیازهای روانی زنان می دانند و برخی به این روند به عنوان واكنشی در مقابل فمینیسم می نگرند و یا رادوی نشان می دهد كه چگونه می توان رشد چشمگیر فروش رمان را ناشی از تحولات سازمانی و نهادی در صنعت تولید و توزیع كتاب دانست هر چند ویژگی های زنان را به عنوان مشتریان این گونه آثار نباید فراموش كرد ولی باید «در نظر داشت كه چگونه ممكن است بخش خاصی از نیازها و خواسته های این قشر با توسل به شگردهای خاص تشدید و در جهت مشخصی هدایت می شود.»(۱۱)

به واقع شناخت ویژگی های منتسب به زنان و تولید متونی كه این ویژگی ها را تقویت كند و نیز شناخت عادات و وظایف اجتماعی آنان و تولید انبوه رمان هایی مبتنی بر این شناخت ها تنها در ظاهر به نیازهای زنان پاسخ رضایت بخشی می دهد اما در باطن ناشران و نویسندگان این رمان ها را به سود حداكثر می رساند. هر چند خواندن رمان برای تعداد زیادی از زنان تجربه ای لذت بخش است و می خواهند در صورت امكان این تجربه را تكرار كنند، اما این نتیجه گیری كه سلطه فزاینده رمان بر بازار كتاب ها خود به خود شاهدی بر نیاز اساسی تر زنان به بازیافتن اعتماد و اطمینان به خویشتن است منطقی ناموجه به نظر می رسد چرا كه شواهد نشان می دهد این سلطه پیامد نوعی اقدام حساب شده برای تحقق سودجویی با توسل به مهم ترین بخش از خریداران كتاب است (۱۲). این نكته قابل انكار نیست كه رمان تجربیات گوناگونی را عرضه می كند ولی خوانندگان آن تا چه حد شرایط وقوع رخدادهای آن را متعلق به خود می یابند تا جهان طبیعی خود را دوباره بسازند؟ در حالی كه تنها منبع مطالعاتی زنان رمان می شود،بدیهی است لذت رمان خوانی آنان را می تواند از دنیای مبتنی بر تعقل نظری غافل سازد.