شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
نگهبان درخت
وقتی کودکی شش ساله بودم، وقتی می رفتم توی حیاط خاله ام اینها عادتم این بود که با درخت توت توی باغچه خیال پردازی می کردم. احساس می کردم درخت با من حرف می زند. بعضی اوقات فکر می کردم، درخت شکل آدم است. سر شاخه هایش و بدنه اش و ریشه هایش.
بچه های خانواده داشتند توی حیاط بازی می کردند، داشتند روی شاخه های آن درخت پیر، تاب می خوردند و من آن درخت را می دیدم که چه زجری می کشد. آنقدر حواسم به آن درخت بود که متوجه گذر زمان نشدم.وقتی به خودم آمدم، دیدم که شب شده و موقع خواب است.
شب خواب درخت را دیدم. یک آینه کهنه بغل درخت حیاط بود.
پرسیدم: تو که هستی؟ گفت: من نگهبان درخت ها هستم. گفتم: چرا به اینجا آمده ای؟ گفت: آمده ام به تو بگویم مواظب باش کسی آن درخت پیر را اذیت نکند و ...بعد از چند لحظه آینه دور شد. من از آن به بعد نگهبان آن درخت شدم.
ساناز دارابی. ۱۵ ساله
دبیرستان نیایش (۲) تهران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دولت سیستان و بلوچستان چین انتخابات مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم حسن روحانی جنگ نیکا شاکرمی رهبر انقلاب معلمان مجلس
سیل هواشناسی ایران تهران آتش سوزی باران سازمان هواشناسی اصفهان شهرداری تهران پلیس قوه قضاییه معلم
خودرو قیمت خودرو قیمت دلار تورم مسکن قیمت طلا بازار خودرو سهام عدالت دلار حقوق بازنشستگان ایران خودرو بانک مرکزی
صدا و سیما مهران غفوریان تلویزیون ساواک سریال موسیقی بی بی سی سینمای ایران عفاف و حجاب دفاع مقدس
هوش مصنوعی
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه جنگ غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس اوکراین انگلیس نوار غزه
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر سپاهان باشگاه استقلال علی خطیر باشگاه پرسپولیس بازی تراکتور جواد نکونام لیگ قهرمانان اروپا
آیفون اپل ناسا گوگل صاعقه سوئیس تماس تصویری عکاسی تلفن همراه
کبد چرب فشار خون طول عمر