یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
نگهبان درخت
وقتی کودکی شش ساله بودم، وقتی می رفتم توی حیاط خاله ام اینها عادتم این بود که با درخت توت توی باغچه خیال پردازی می کردم. احساس می کردم درخت با من حرف می زند. بعضی اوقات فکر می کردم، درخت شکل آدم است. سر شاخه هایش و بدنه اش و ریشه هایش.
بچه های خانواده داشتند توی حیاط بازی می کردند، داشتند روی شاخه های آن درخت پیر، تاب می خوردند و من آن درخت را می دیدم که چه زجری می کشد. آنقدر حواسم به آن درخت بود که متوجه گذر زمان نشدم.وقتی به خودم آمدم، دیدم که شب شده و موقع خواب است.
شب خواب درخت را دیدم. یک آینه کهنه بغل درخت حیاط بود.
پرسیدم: تو که هستی؟ گفت: من نگهبان درخت ها هستم. گفتم: چرا به اینجا آمده ای؟ گفت: آمده ام به تو بگویم مواظب باش کسی آن درخت پیر را اذیت نکند و ...بعد از چند لحظه آینه دور شد. من از آن به بعد نگهبان آن درخت شدم.
ساناز دارابی. ۱۵ ساله
دبیرستان نیایش (۲) تهران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست