یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

طبقات اجتماعی در نظریه ماكس وبر


طبقات اجتماعی در نظریه ماكس وبر

از منظر وبر در عصر جدید شكل دیگری از سرمایه داری در غرب پیدا شد كه مشابه آن در جاهای دیگر نبوده است

به‌طوركلی در جامعه‌شناسی وبر جهار نوع كنش اجتماعی از هم متمایز شده‌اند:

۱) كنش عقلانی معطوف به هدف

۲) كنش عقلانی معطوف به ارزش

۳) كنش انفعالی یا احساسی، عاطفی

۴) كنش سنتی

۱) كنش عقلانی معطوف به هدف كه تقریباَ مترادف كنش منطقی پارتو است، هم هدف و هم وسایل آن، به طور معقولانه برگزیده می‌شوند. این نوع كنش، مثل كنش مهندسی است كه پلی را می‌سازد، كنش سوداگری كه درصدد كسب منفعت است و یا سرداری كه پیروزی را از آن خود می‌سازد. در تمامی این موارد، كنش عقلانی معطوف به هدف در این اساس تعریف می‌شود، كه فاعل كنش هدفی روشن را در نظر دارد و همه وسایل لازم را برای رسیدن به آن بكار می‌برد.

۲) كنش عقلانی معطوف به ارزش برای تحقق یك هدف ذاتی بیان می‌شود. هدفی كه بخودی خود معقول نیست، مانند انكار نفس مرتاضانه به منظور دستیابی به تقدس. یا كنش ناخدایی كه همراه با كشتی‌اش به غرق شدن در دریا تن در می‌دهد. فاعل كنش با پذیرش خطرها به نحوی عقلانی رفتار می‌كند، تا به تصوری كه خودش از تقدس و یا افتخار دارد دستیابی پیدا كند.

۳) كنش انفعالی یا احساسی، عاطفی- رفتار احساسی در حالت عاطفی كنش‌گر به چشم می خورد. مانند سیلی مادری به فرزندش كه به‌دلیل غیرقابل تحمل بودن رفتار فرزندش به گوش او می‌زند. یا مشتی كه یكی از بازیكنان فوتبال ضمن بازی به دلیل از دست دادن تسلط خویش بر اعصابش به بازیگر دیگر می‌زند. در تمامی این موارد هدف یا نظامی از ارزش ها، مبنای تعریف كنش نیست، بلكه كنش در واقع عبارت است از واكنشی عاطفی كه فاعل كنشی در اوضاع و احوال معینی از خود نشان می‌دهد.

۴) بالاخره كنش سنتی كنشی است كه در تطابق با عادات، عرف، سنن و باورهایی كه كم وبیش در فرد درونی شده است و طبیعت ثانوی فاعل را تشكیل می‌دهد، بر می‌خیزد. در اینجا فاعل كنش برای عمل سنتی خویش نیازی به تصور یك هدف یا درك یك ارزش، یا احساس یك عاطفه را ندارد،بلكه فقط به انگیزهٔ بازتاب‌هایی كه براثر ممارست‌های طولانی در او ریشه دوانیده است عمل می‌كند. این طبقه‌بندی انواع كنش‌ها نیز به نحوی متأثر از دگرگونی‌های تكاملی است كه در موقعیت‌های تاریخی و اجتماعی رخ داده است.

به عقیدهٔ وبر در جامعهٔ نوین كنونی چه در پهنهٔ سیاست یا اقتصاد یا در قلمرو قانون، حتی در روابط متقابل شخصی، كنش عقلانی معطوف به هدف جانشین محرك‌های دیگر كنش اجتماعی گشته است. گرچه، وبر عملاَ بیشتر به مطالعهٔ جامعهٔ نوین غربی پرداخته است، یعنی همان جامعه‌ای كه به نظر او افراد آن هرچه بیشتر تحت سلطهٔ معقولیت هدفدار درآمده است. در دوران پیش از این رفتار انسان‌ها بیشتر برانگیخته از سنت، عاطفه و یا معقولیت معطوف به ارزش بوده است. نظریه‌پردازان پیش از ماكس وبر می‌كوشیدند كه گرایش‌های تاریخی یا تكاملی عمده جوامع غربی را بر حسب ساختارهای اجتماعی در نظر بگیرند. اما وبر پیشنهاد كرده بود كه نشانه‌های بارز و اساسی انسان نوین غربی را بایستی بر حسب دگرگونی های خاصی در كنش بشر جستجو كرد. از آنجا كه جامعه‌شناسی علم تفهمی كنش اجتماعی است، تفهیم مستلزم درك معانی است كه فاعل كنش برای رفتار خویش می‌پذیرد. منظور وبر عبارت است از تفهم معانی كه هر فاعل رفتار به رفتار خاص خویش می‌دهد، تفهم معانی مستلزم طبقه‌بندی رفتارهاست كه ما را به درك شناخت معقول رفتار رهنمون می‌نماید.

به عقیدهٔ وبر علم نوین علمی است كه ذاتاَ در حال تحول است و همواره در كار تجدید پرسش‌هایی است كه در برابر طبیعت طرح می‌شوند. اساس نظر وبر بر این بود كه واقعیت خارجی را نمی‌توان در قالب قوانین علمی جا داد. به نظر وی حتی در علوم فیزیكی چنین كاری مقدور نیست. این مطلب در علوم تاریخی و فرهنگی كه همیشه در تغییر و تحول است و همین‌طور طرح سؤالات جدیداش غیر ممكنی است كه یك تاریخ و جامعه‌شناسی كامل و تمام داشته باشیم. كامل شدن تاریخ و جامعه‌شناسی هنگامی میسر است كه تاریخ بشر به پایان برسد. پس علم آثار بشری قطعی نخواهد شد، مگر آنكه بشر استعداد آفرینندگی خود را از دست بدهد. به نظر وبر تفاوت‌های عمده میان علوم طبیعی و علوم اجتماعی از تفاوت‌های نیت‌های شناختی پژوهشگر بر می‌خیزند. آنچه كه علوم طبیعی را از علوم اجتماعی جدا می‌سازد تفاوت‌های ذاتی در روش‌های تحقیق‌شان نیست بلكه علائق و هدف‌های متفاوت دانشمند پژوهشگر علت این جدایی است. وبر می‌گوید آن مسئلهٔ خاصی كه توجه یك پژوهشگر را به خود جلب می‌كند و سطح تبیین مورد نظر او، به ارزشها و علائق خاص تحقیق كننده بستگی دارند. گزینش مسائل مورد بررسی همیشه وابسته به ارزش است هیچ تحقیق علمی مطلقاَ عینی از فرهنگ یا پدیده‌های اجتماعی وجود ندارد. وبر پافشاری می‌كند كه در گزینش مسئلهٔ مورد تحقیق همیشه یك عنصر ارزشی در كار است. برای گزینش موضوع‌های مورد بررسی هیچ معیار كاملاَ علمی وجود ندارد. هركس می‌تواند راه خودش را در پیش بگیرد و موضع اخلاقی خودش را پیش رو داشته باشد. اما اتخاذ این روش عینیت علوم اجتماعی را به هیچ وجه از اعتبار نمی‌اندازد. مسئله درست بودن یا نادرست بودن یك قضیه، از نظر منطقی جدا از ربط آن قضیه با ارزشهاست. به عبارت دیگر «ربط ارزشی به گزینش مسئله مورد تحقیق راجع است و نه به تفسیر پدیده‌ها».به عقیده وبر ربط ارزشی را باید از بی‌طرفی ارزشی جدا دانست. نخست اینكه بی‌طرفی اخلاقی به‌معنای آن است كه همین كه یك دانشمند اجتماعی به تناسب ارزش‌ها، مسئلهٔ مورد بررسی‌اش را برگزید، دیگر باید ارزش‌های خود با دیگران را كنار بگذارد و به راهنمایی داده‌هایش اكتفا كند. او نباید ارزش‌هایش را بر داده‌هایش تحمیل كند و ناگزیر است كه تنها راه تحقیقی‌اش را دنبال كند، حتی اگر نتایج تحقیقش به آنچه كه عزیز می‌دارد آسیب رساند. به عقیده وبر در علوم انسانی و فرهنگی آنچه ملاك انتخاب قرار می‌گیرد، ارجاع به ارزش‌هاست، به طوریكه هر پژوهشگر بنا به سلیقهٔ شخصی خویش ممكن است عامل دیگری را غیر از آنچه كه دیگران برگزیده‌اند به عنوان عامل حتمی و قطعی بروز یك رخداد در نظر بگیرد.

به عبارت دیگر هر محقق یا جامعه‌شناسی، ناگزیر است از میان داده‌های دردست برخی را انتخاب كند كه این انتخاب گویای نظام ارزشی است كه او بدان باور دارد. به عقیدهٔ وبر بعد از گزینش موضوع و جمع‌آوری داده‌ها در در مرحلهٔ تبیین علّی است كه باید از صدور هرگونه حكم ارزشی ممانعت كرد. به عبارت دیگر وبر ضمن تأكید بر نقش نظام ارزشی در گزینش و انتخاب موضوع، در مرحلهٔ بررسی و تبیین علّی با هرگونه جهت‌گیری ارزشی در ارائهٔ مطالب و تحقیقات علمی مخالف است. در نهایت بایستی گفت كه تلاش وبر در این است كه بفهمد چگونه آدمیان توانسته‌اند به طبع اعتقادات متفاوت در جوامع گوناگون زندگی كنند و در قرون متفاوت به این یا آن فعالیت بپردازند، در حالی‌كه امیدهای آنان گاه به آن جهان بوده و گاه به این جهان و همهٔ وجودشان گاه در بند رستگاری و گاه درگیر رشد اقتصادی. هر جامعه‌ای فرهنگ خود را دارد. یعنی دستگاهی از باورها و ارزش‌ها، كوشش جامعه‌شناسی درك این مطلب است كه چگونه آدمیان صور بی‌شماری از هستی را تجربه كرده‌اند كه فهم آنها جز در پرتو دستگاه خاص باورها و داشتن همان جامعه مورد نظر میسر نیست.

● اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری

ماكس وبر ضمن انتقاد از نظریهٔ ماتریالیسم تاریخی (ماده‌انگاری) ماركس كه تاریخ جهان و تحول جوامع را نتیجهٔ یك تفسیر صرف مادی و علل عمدهٔ آن را فقط در نیروهای تولیدی می‌داند، نظریهٔ معروف خود را دربارهٔ سرمایه‌داری و علل ظهور آن بیان داشته است. به نظر وبر توضیح و تفسیر تاریخ و تحولات جامعه بر اساس دین و یا صرف ایده نیز غلط است. وبر معتقد است كه ذهن، عین را تعیین می‌كند و عین ذهن را، و تأثیرات این دو متقابل است. بر این اساس و رویه، جامعه‌شناسی تفهمی خود جامعه را معقول‌بندی می كند و سه نوع پدیده جامعه‌شناسی را از هم متمایز می‌نماید :

۱) Strictly Economic

پدیده‌های اقتصادی ناب

۲) Economically Relevant

پدیده‌های نسبتاَ اقتصادی

۳) Economically Conditional

پدیده‌های اقتصادی مشروط


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.