دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تئاتر یك هنر گروهی است


تئاتر یك هنر گروهی است

نویسنده می نویسد و كارگردان مجبور است بی هیچ كم و كاستی اجرا كند و اگر نخواهد این كار را بكند, نویسنده را محكوم به خانه نشینی و نوشتن برای آرشیو می كند و خود دست به قلم می برد كه چون حركتی غیر تخصصی و غیر اصولی است, حاصلش همان می شود كه مرثیه اش را خواندیم

حتی در ابتدای شكل گیری این هنر فیلسوفی كه می نوشت و كارگردانی می كرد و گاه روی صحنه هم می رفت، بدون یاری عوامل دیگر، هر چند كوچك و كم تاثیر قادر نبود تفكرش را به مرحله اجرا درآورد. اما امروز در سال های آغازین قرن ۲۱ اكثریت قریب به اتفاق دست اندركاران تئاتر محدود این اقلیم هنوز بر آنند تا تئاتر را به شیوه ادبیات كلاسیك خود اداره كنند و این نه فقط حركتی جانفرسا بلكه متحجرانه است.

و دردآورتر آنكه گاه خود نیز از این مسیر بی اطلاعند و برعكس، مسیر حركت خود را به سوی تئاتری می دانند كه آن را به غلط تجربی می نامند. تئاتری كه نه تنها تجربه در آن جایی ندارد بلكه به طرزی ناجوانمردانه محلی است برای اعمال نظرات فردی و دیكتاتور مآبانه افرادی كه تنها تعریفشان از تجربه، یاغی گری در فرم و فروپاشی محتوا یا بهتر بگویم اندیشه و آزادی در خطای فاحش است. خطاهایی كه پیش از آنها در ابتدایی ترین تجربه ها انجام شده و حاصلش اصولی است كه بنیان پدیده ای به نام تئاتر را تشكیل می دهد.

و باز هم تاسف بارتر آنكه این تعریف از تجربه به كودكانه ترین شكل به اجرا در می آید، آن هم در گروه هایی كه به حضور فیزیكی اعضایش بیش از حضور فكری آنها اهمیت می دهد و در بسیاری موارد حضور فكری آنها را نادیده می انگارد. شاید می توانستیم امیدوار باشیم در آینده ای نه چندان دور به شكل جدیدی از تئاتر دست یابیم، اگر حتی به همان شیوه ادبیات كلاسیك خودمان، فردی و درونگرایانه با مسئله برخورد می كردیم، اما آنچه می بینیم این كورسوی امید را نیز از ما می گیرد. امروزه تئاتر در شرایطی به حیات خود ادامه می دهد كه ناگزیر است برای ماندن از تمام دستاوردهای به روز دنیا در جهت تطبیق خود و در نتیجه مقبول افتادنش سود جوید. بدیهی است كه این مهم به مدد هماهنگی تمام شاخه های هنر كه هر كدام به نوعی در شكل گیری تئاتر موثرند، بهتر به نتیجه می رسد.

امروز ما در دانشكده های هنر خود شاخه های مختلفی را آموزش می دهیم اما متاسفانه هیچ سیاستی برای هماهنگی تمام این شاخه ها و دستیابی به شكل كامل تری از هنر نیندیشیده ایم. برای مثال چگونگی ارتباط یك دانشجوی گرافیك با یك دانشجوی تئاتر؛ ارتباطی كه در آینده كاری این دو فرد به صورت طراحی پوستر و بروشور برای یك اجرای تئاتر متبلور می شود. كاری كه حاصل درك متقابل این دو فرد از یكدیگر و به چالش كشیده شدن اندیشه هاشان است و در نهایت به بالندگی هنر می انجامد. از این جزیی تر كه به قضیه نگاه كنیم، این ارتباط حتی میان شاخه های تئاتر نیز وجود ندارد كه پایه ای ترین و مهمترین نمود آن در ارتباط میان نویسنده و كارگردان است.

نویسنده می نویسد و كارگردان مجبور است بی هیچ كم و كاستی اجرا كند و اگر نخواهد این كار را بكند، نویسنده را محكوم به خانه نشینی و نوشتن برای آرشیو می كند و خود دست به قلم می برد؛ كه چون حركتی غیر تخصصی و غیر اصولی است، حاصلش همان می شود كه مرثیه اش را خواندیم. آنها كه امروز دستی بر این آتش دارند این درد را می دانند و برای درمانش به سمت تئاتر تجربی روی آورده اند كه بعضاً موفق بوده اند اما اكثریت در مسیری غلط دست و پا می زنند. حال وضعیت در اكثر موارد به این صورت است كه نویسنده و كارگردان تصمیم می گیرند با هم در جهت حل این معضل شروع به كار كنند. یعنی تصور می كنند كه یكدیگر را پیدا كرده اند و با خود می اندیشند كه اگر همفكر نباشند حداقل هم هدفند.

در آغاز كار بیشتر وقت به آشنایی با نگاه یكدیگر می گذرد. بعد از مدتی كه حداقل چند ماهی به طول می انجامد، تصور می كنند نقطه مشتركی برای شروع متن یافته اند. و درست از همین جا است كه هر لحظه بیشتر می فهمند كه چقدر از یكدیگر دور هستند. كم كم به سمت عدم تفاهم میل می كنند تا جایی كه در می یابند چاره ای جز گذشت ندارند. اما اغلب وقتی یكی گذشت می كند دیگری خود را محق می یابد و فراموش می كند كه گذشت باید دوطرفه و به نفع اجرا باشد. بدترین حالت وقتی اتفاق می افتد كه یكی از طرفین زیاد از حد دلش برای اجرا بسوزد و گذشت كند كه حاصلش چیزی جز همان فرد گرایی طرف مقابل نیست.

در آخر كار به تحمل می رسد و آنچه در این میان قربانی می شود، متنی است كه هیچ گاه بر نگاهی مشترك استوار نبوده و تنها دستاویزی بوده است برای جدال طرفین كه در نهایت هر تكه اش را در گوشه ای از اجرا به سختی می توان یافت. حاصل این كه كارگردان و نویسنده همراه یك بدبینی نسبت به كار گروهی به نقطه ای زیر صفر می رسند كه جز اتلاف وقت و انرژی و اگر خوشبینانه نگاه كنیم تجربه ای بسیار گرانقیمت، چیزی در خود ندارد. و تمام این حكایت درد آور از آن ناكجا آبادی سرچشمه می گیرد كه معیار انتخاب آدم هایش مطیع بودن آنها است؛ نه دانا و منعطف بودنشان.

سلما سلامتی