سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
جغرافیای فرهنگی
به طور كلی شناخت رابطه متقابل جغرافیا و فرهنگ۱ به عنوان دو موضوع مهم و پایه در علم جغرافیا، قابل بررسی است كه میتوان تحت عنوان جغرافیای فرهنگی مورد مطالعه قرار داد. جغرافیای فرهنگی دانشی است كه ارتباط و تعامل دو حوزه فرهنگ و جغرافیا و تأثیرات متقابل آن دو را مورد پژوهش و بررسی قرار میدهد. بنابراین روابط و مناسبات متقابل محیط۲ و فرهنگ گروههای انسانی از مباحث جغرافیای فرهنگی است. گرچه تاكنون به دلیل گستردگی و تنوع موضوعات فرهنگی تعریف واحدی از جغرافیای فرهنگی ارائه نشده است؛ لیكن در این شاخه از جغرافیا «تفاوتها و تشابهات عناصر فرهنگی گروههای انسانی در ابعاد فضایی و مكانی، مطالعه و بررسی تغییرات فضایی گروههای فرهنگی، شكلگیری الگوهای فضایی فرهنگ توسط عملكردهای جامعه انسانی، تجزیه و تحلیل و برآن تأكید میشود.»۳
بر این اساس چگونگی شناخت اختلافات فرهنگی در مكانهای مختلف، تغییرات فضایی و مكانی فرهنگ، شناخت و تقسیمبندی مناطق جهان بر اساس فرهنگ و پدیدههای فرهنگی از سؤالات اساسی مربوط به جغرافیای فرهنگی است.
● جغرافیای فرهنگی
همانطوری كه جغرافیای گیاهی با توزیع و پراكندگی گونه های گیاهی و جغرافیای اقتصادی با تولید و توزیع كالاها و خدمات در ارتباطاند، جغرافیای فرهنگی در معنای وسیعتر با هر بخشی از فرهنگ انسان سر و كار دارد. جغرافیای فرهنگی كه در این بخش به صورت محدود به آن پرداخته میشود با عناوین فرهنگی خاصی مشخص میگردد، كه به آن میپردازد. اگرچه رشته وحدتبخش آن، روش بكارگیری نظریه مردم شناسی فرهنگی برای معنا بخشیدن به جنس و ماهیت جغرافیای فرهنگی است.
ردیابی و ریشهیابی- فرهنگ- در زمان و فضا۴ میتواند به شناخت فرهنگها كمك كند و خصیصههای فرهنگی كه شاید حضورشان راضیكننده به نظر نرسد، از طریق كاركردشان، دربرآوردن اهداف واضح توضیح داده میشوند، نیاز به جستجوی عمیق در منشاء و ماهیت، موضوع جغرافیای فرهنگی را ویژگی خاصی بخشیده است.
جغرافیای فرهنگی یك حوزه مطالعاتی مستقل نیست كه بتواند همه اطلاعاتِ مربوط به خود را تولید نموده و آنها را به عنوان بخشی از یك سیستم بسته بررسی نماید، بلكه یك تبادل است كه در آن اطلاعات، تفاسیر و یافتههای بسیاری از منابع، از یك دیدگاه كلی بررسی میشوند.
● روند تكوین و شكلگیری جغرافیای فرهنگی
كارل ساور۵ (۱۹۲۵ و ۱۹۳۱) طرح كلی نوین جغرافیای فرهنگی را ترسیم كرد كه با آن، دستهای از عوامل فرهنگ مادی[فناوری، چشماندازهای فرهنگی، فرمها، آثار معماری و...] كه از طریق «استقرار، احاطه و تثبیت در سطح زمین» به ناحیه ویژگی و امتیاز میبخشند، سر و كار دارد. در مطالعات كارل ساور فعالیتها، آثار [انسانساخت] و عملكرد انسان در كانون توجه قرار داشت نه خود او.
بنابراین مطالعات میبایست تجربی و تاریخی میبودند بدون در نظر گرفتن اولویت برای تفاسیر محیطی یا هرگونه از این رده [كه تحت عنوان جبر محیطی از آن یاد میشود]. عوامل مطالعه شده بایستی به طور وسیعی اقتصادی و با اهمیت میبودند اگرچه ساور (۱۹۴۱) بعدها حوزه آنها را گسترش داد.
جغرافیای اروپایی سهم عمدهای در كمك به محتوا و قلمرو جغرافیای فرهنگی[در دوره شكلگیری اولیه] داشته است به ویژه در پرداختن به پیشینه فرهنگی خودِ اروپا، اما عمدتاً بخشی از زیرمجموعهٔ جغرافیای انسانی عمومی یا [در ردهای پایینتر] شامل جغرافیای اجتماعی.
مدلهای برنامه ساور بیشتر «آلمانی» بودند به ویژه آنكه از اثر فردریك راتزل درباره اشاعه فرهنگ و از اثر ادوارد هان در توسعه كشاورزی و مطالعات ناحیهای متمركز بر تاریخ اسكان بهره جست. جغرافیای فرهنگی به عنوان بخش وسیعی از جغرافیا در آلمان كه نظریه مدرن فرهنگ در آن توسعه و تداوم یافته است، با جغرافیای فرهنگی آمریكایی به عنوان كانون مبادله تفكرات جغرافیایی هم معنا نبوده و برابری نمیكند(شورای تحقیقات ملی ۱۹۶۵). فقدان جغرافیای فرهنگی مشخص در بریتانیا و فرانسه تعجبآور نیست، زیرا در این كشورها از مفهوم فرهنگ كمتر استفاده میشود (آنچه ویدال دولابلاش از آن به «نحوهٔ زندگی» تعبیر میكند در مقام كاربرد- با مفاهیم فرهنگ- مشابه است لیكن شمولیت آن خیلی كمتر است).
● محتوا و قلمرو جغرافیای فرهنگی
بسیاری از مطالعات در جغرافیای فرهنگی شامل یك یا چند مورد از موضوعات زیر است:
رشد و افزایش بهرهبرداری انسان از زیستگاه(بوم). مطالعه استفاده انسان از محیط زیستاش، عناوینی چون بهكارگیری ابتدایی ابزارها و وسایل، اهلیكردن حیوانات و بهرهبرداری از گیاهان و اقتصادهای [نحوه مصارف] گوناگون تولیدات غذایی را دربرمیگیرد. توسعه و پیشرفت انسانی و اختراع انسانی هر دو ابعاد جغرافیایی دارند كه از وقایع خاصی كه در مكانهای خاص اتفاق میافتد تشكیل شدهاند.
توجه جغرافیدان به توزیع و آرایش فضایی پدیدهها و كیفیت بوم، او را واجد شرایط برای مشاركت در بازساخت گذشته و پیشینه بشر و فهم شرایط حال مینماید. علاقه جغرافیدان فرهنگی به گذشته، با پیدایش انسان آغاز میشود و با استفاده و بكارگیری از تجهیزات فرهنگی نوین به جستجو و كاوش خویش در محیطهای جدید ادامه میدهد. (ساور ۱۹۵۲).
تاریخ، جغرافیای فیزیكی(طبیعی)، باستانشناسی و مشاهدات منطقهای مواد اولیهٔ جدیدی را برای تحقیق در این زمینه فراهم میكنند. باستانشناسی و تاریخ كه هر كدام محدودیتهای خاص اطلاعاتی خود را دارد به صورت منابع و اسناد ناقصی باقی خواهند ماند. جغرافیای فرهنگی اغلب سؤالاتی را مطرح میكند كه به ندرت میتوان برای آنها پاسخی ـ شایسته و درخور - پیدا كرد. بنابراین بسیاری از فصول اولیه رشد بشریت نهایتاً نظریهپردازیهایی بیش نیستند كه ممكن است غیرقابل اثبات باقی بمانند.
تغییرات فیزیكی كه در سطح زمین توسط انسان ایجاد میشود. پیشرفت مادی انسان اثراتی را روی زمینی كه در آن فعالیت میكند، بر جای میگذارد. این تغییرات فیزیكی، نتیجه و محصول ناخواسته انسان در استفاده از زمین است. زراعت و برداشت بیش از توان زمین موجب فرسایش خاك میشود؛ و نگهداری و چرای حیوان روی زمین و سوزاندن[پس از برداشت محصول] منجر به غنیسازی خاك در نزدیكی زیستگاه انسان و تغییرات گیاهی میشود. برخی از این تغییرات مانند از بین بردن درختان جنگل یا پلكانی كردن دامنه تپه برای كشاورزی، تعمّدی هستند (اسپنسر و هیل ۱۹۶۱) فعالیتهای انسان و طبیعت از چنان بُعد زمانی و بهم پیوستگی برخوردارند كه جدا شدنی نیستند.
قالبهای اسكان (نوع و شكل سكونتگاههای) شهری و روستایی. قالبهای اسكان(شكل و نوع سكونتگاهها) قسمت اعظمی از ویژگیهای چشمانداز انسانساخت را تشكیل میدهند. مطالعه نوع سكونتگاه روستایی، عمدتاً با نوع خانهها، ترتیب و آرایش خانهها و دیگر ساختارهای مرتبط با یكدیگر و همچنین شبكه جاده ها و پراكنش و ترتیب مزارع سر و كار دارد.
فرهنگ غیرمادی مانند زبان و مذهب. زبان موثقترین ردیاب قومی محسوب میشود زیرا انتخاب اختیاری كلمات از یك خزانهٔ وسیع، تكرار تصادفی را بعید میسازد. بهعلاوه زبان به عنوان ابزار و اثر گفتگو، سازنده و محصول انسجام گروهی و در نتیجه فرهنگی است. تحلیل زبانها و پراكندگی آنها معمولاً وظیفه متخصص[زبانشناسی] است اما از نتایج آن به طور گستردهای در جغرافیا استفاده میشود. موضعنگاری (توپونیم) از اجزای سازنده زبانند كه بسیار به جغرافیا نزدیك میباشند.
مذهب نیز به عنوان یكی از شاخصهای ماندگاری اقوام مختلف، یك نهاد اجتماعی با ساختار فضایی چشمگیر و شكلدهندهٔ چشم انداز فرهنگی است. جغرافیا با مذهب از جهات بسیاری سرو كار دارد كه از توزیع مذاهب در نواحی مختلف گرفته تا ارایه جلوهای از نظم و قانون در مناظر و چشماندازهای مختلف را دربر میگیرد.
● منشاء و پراكندگی فرهنگها و تمدنها
گسترش فرهنگ به سادگی از طریق خصیصههای فرهنگی خاص قابل مطالعه است اما اغلب، مجموعه كلی خصیصههای فرهنگی توسط مردمی قدرتمند و متنفذ به یكدیگر جوش خورده و به شكلی نسبتاً یكسان و منسجمی در یك محدوده وسیع گسترش مییابد. ممكن است نوع زندگی یا تمدن از آغاز تا گسترش به پایگاه بزرگتر، پیگیری شود تا اینكه نهایتاً به حدودش میرسد و توسط فرهنگ گسترده دیگر جایگزین یا جذب میشود.
رشد تمدن پوتامیك از جایگاهشان در بینالنهرین، رشد ملت چین از مركز فرهنگی اش در دره «وی»۶ یا پیوند مجموعه اقتصادی سیاسی ماركسیست به بدنههای فرهنگی مختلف طی پنجاه سال گذشته، موضوعات مناسبی برای چنین تحلیلهایی هستند.
جغرافیدانان به طرق مختلف فرهنگ را مورد بررسی قرار دادهاند. برای مثال تقسیم جهان به مناطق عمدهٔ فرهنگی (راسل و نیفن ۱۹۵۱) بررسی توسعه فرهنگها و خرده فرهنگها، ترسیم نقشه نواحی كانونی و مركز و پیرامونی یا حاشیه فرهنگها(مینیگ ۱۹۶۵) و مطالعه جزایر فرهنگ.
ارزیابی فرهنگی محیط نظریههای مورد توجه جغرافیا خود اغلب از ارزیابیهای عمومی محیطی بدست میآیند. دگرگونی آنها در گذر زمان نشان میدهد كه آنها نیز، هرچند به نحوی معقول، بخشی از فرهنگ متغیرند. آنچه انسان با منابع طبیعی انجام میدهد به فنآوری او، درك او از منابع طبیعی، جایگاهش در میان منابع و مجموعهای از ارزشهای مرتبط با حال و آینده او بستگی دارد. كلارنس گلاكن (۱۹۵۶) جایگاه انسان را در طبیعت، از نقطه نظر تغییرات تفكرات غربی درباره جهان قابل سكونت، بررسی كرده است. برداشتهای غیرغربی آنگونه كه تحتتأثیر نظریههای كیهانشناختی و تجربیات شكلگرفته و به زبان آمدهاند نیز برای تفسیر الگوهای زندگی ضروریاند. (لونتال ۱۹۶۱)
● اهداف
بسیاری از مطالعات برای یافتن جوابهای واقعی به سوالات خاص انجام شده است. برخی مطالعات عمدتاً در حیطهٔ سنتی كاوشهای جغرافیایی انجام گرفتهاند، كه شامل تحقیقات ناحیهای در حوزه جغرافیای فرهنگی (مثال واگنر ۱۹۵۸) و سفرهایی كه به منظور جمع آوری اطلاعات اختصاصیتر (جزئیتر) انجام شدهاند، میشود.(مثال زلینسكی ۱۹۵۸) سایر مطالعات در جستجوی ارتباط موجود در راه حل مسائل پیچیدهتر هستند. (جغرافیایی بودن آنها در طبیعت یا جهات دیگر) موضوع اصلی آثار نیفن، استفاده از ویژگی فرهنگی خاص به عنوان شاخص مهاجرت و انتشار۷ و نواحی فرهنگی كه شكل دادهاند میباشد.
● روشها
مطالعه نواحی كوچكتر به احتمال زیاد، به اطلاعات مشاهدات میدانی بستگی دارد. آنهایی كه مقیاس جهانیتر دارند، لزوماً به منابع ثانویه بستگی دارند. تحلیلهای مكانی و زمانی غالباً كانون منطقی مطالعات را تشكیل میدهد. تحلیل های مكانی، ساده سازی از طریق ارائه الگو یا نظم مكانی- یا همان الگوی توزیع فضایی پدیدههای جغرافیایی- را جستجو میكنند. اما تحلیل های زمانی بر تغییر در عمق تاریخ یا ترتیب مفصل تر تغییرات كه به عنوان فرایند شناخته میشوند تاكید میكنند.
● ترتیب و آرایش مكانی دادهها ویژگی ضروری جغرافیاست
نقشه، ابزار بصری مرتبسازی یا (آرایش فضایی پدیدهها)و دادهها بر حسب نظم و آرایش مكانی است. نقشه برداری توزیع ویژگی یا مجموعه فرهنگ توصیفی را تشكیل نمیدهد بلكه به نظریه چگونگی ایجاد ویژگی فرهنگی منجر میشود.
روش معمول تفسیر نقشه، جستجوی لازم و ملزوم توزیعات است كه ممكن است پیوند اتفاقی باشد. روش دوم، بررسی توزیع به عنوان محصول متغیر از انتشار انهدام و جستجوی شرایطی است كه تغییرات را كنترل میكند. (زلینسكی ۱۹۵۸ اسپنسر و هیل ۱۹۶۱) نقشه ایزوكرونیك در پیوند زدن تحلیلهای زمانی و مكانی، مفید است.
پینوشتها:
۱- فرهنگ از نظر جغرافیدانان فرهنگی عبارتست از:?الگوهای رفتار آموخته شده انسانی را كه درقالب مقاومی شكل می گیرد بیان می كند و به واسطه آن ایده ها و تصورات از یك نسل به نسل دیگر یا از گروهی به گروه دیگر منتقل می شود.( جغرافیا تركیبی نو, پیتر هاگت, ج ۲, ص۶) آنچه از فرهنگ برای جغرافیدان اهمیت دارد, مطالعه و تأكید بر الگوها و ابعاد فضایی فرهنگ است كه در چشماندازهای فرهنگی نمود پیدا می كند. (تری ج.جردن, لستر راونتری, مقدمهای بر جغرافیای فرهنگی,ترجمه سیمین تولایی, محمدسلیمانی, ۱۳۸۰, ص۴۴)
۲- محیط در جغرافیا دو نوع است: ۱- محیط فیزیكی یا طبیعت و محیط انسان ساخت ۲- محیط اجتماعی- اقتصادی (زندگی انسانی) ( دیدگاههای نو در فلسفه جغرافیا, ص۱۷)
۳- تری ج.جردن, لستر راونتری, مقدمهای بر جغرافیای فرهنگی,ترجمه سیمین تولایی, محمدسلیمانی, ۱۳۸۰, ص ۱۱
۴- در جغرافیا, هر گاه مكان را در حالت سه بعدی در نظر بگیریم مفهوم فضا را بكار می بریم. (مجله رشد جغرافیا, شماره ۶۱ص۴ ) فضا در جغرافیا, ناحیه ای وسیع در سطح زمین است نه خارج از آن ( جغرافیا تركیبی نو , پیتر هاگت, ج اول ص۱۶) .
۵ - Carl Sauer
۶- Wei
۷- اولین بار مفهوم انتشار (Diffusion) توسط تورستن هاگراستراند جغرافیدان سوئدی مطرح شد. اصطلاح انتشار در جغرافیا, فرایند گسترش یا تفرق در ناحیهای از سطح زمین است.( جغرافیا تركیبی نو, پیتر هاگت, ج ۱ ص ۲۷). انتشار در جغرافیا به دو معنای متمایز است: انتشار گسترشی كه فرایندی است كه به وسیله آن, اطلاعات, مواد و مانند اینها از یك جا به جای دیگر گسترش می یابد. در این نوع انتشار چیزهایی كه منتشر شده اند در ناحیه اولیه باقی مانده و نواحی جدیدی به آن ناحیه اضافه می شوند. مثل انتشار محصولات كشاورزی اصلاح شده از قبیل برنج دو رگه. نوع دوم انتشار فضایی مجدد است. در این فرایند انتشار, چیزهای منتشر شده ناحیه مبدا را ترك و سپس به نواحی جدید منتقل میشوند. مثل حركت جمعیت و مهاجرت از جا به جای دیگر.( جغرافیا تركیبی نو, پیتر هاگت, ج ۲, ص ۹۰)
منبع: نشریه اندیشه صادق، شماره ۱۹
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی سیدابراهیم رئیسی شهادت ایران سقوط بالگرد بالگرد حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم شهادت رئیسی شهادت سید ابراهیم رئیسی
تهران هواشناسی شهرداری تهران هلال احمر پلیس سردار رادان سیل قوه قضاییه آموزش و پرورش مشهد سیل مشهد بارش باران
یارانه یارانه نقدی قیمت دلار بورس قیمت خودرو خودرو دلار بازار خودرو قیمت طلا حقوق بازنشستگان بازنشستگان ایران خودرو
شهید رئیسی تلویزیون لیلا حاتمی سینما هنرمندان شعر سینمای ایران سریال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی زری خوشکام نمایشگاه کتاب رسانه ملی
قرآن تجهیزات پزشکی
رژیم صهیونیستی امیرعبداللهیان ترکیه روسیه ولادیمیر پوتین چین غزه اسرائیل فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس
فوتبال پرسپولیس استقلال ابراهیم رییسی رییس جمهور لیگ برتر لیگ برتر ایران لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال باشگاه پرسپولیس تراکتور بازی
تبلیغات سامسونگ هوش مصنوعی اپل موبایل ناسا اینترنت نمایشگاه ایران هلث هواپیما
سرطان رژیم غذایی آلزایمر زیبایی سازمان غذا و دارو استرس کاهش وزن پزشک