جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

گذر از چپ به راست اقتصادی و اشتباهات هاشمی


گذر از چپ به راست اقتصادی و اشتباهات هاشمی

برای پاسخ به این سوال که چرا دولت هاشمی رفسنجانی از اقتصاد دولتی دوران جنگ به اقتصاد آزاد روی آورد و پس از اتمام جنگ, ارزش های جدیدی به جای ارزش های قبلی مدنظر قرار گرفت ابتدا باید بررسی کرد که در دهه نخست انقلاب ارزش های کشور در حوزه اقتصاد چه بود

برای پاسخ به این سوال که چرا دولت هاشمی‌رفسنجانی از اقتصاد دولتی دوران جنگ به اقتصاد آزاد روی آورد و پس از اتمام جنگ، ارزش‌های جدیدی به جای ارزش‌های قبلی مدنظر قرار گرفت ابتدا باید بررسی کرد که در دهه نخست انقلاب ارزش‌های کشور در حوزه اقتصاد چه بود؟

اپوزیسیون رژیم شاه به‌شدت ملهم و متاثر از ادبیات چپ مارکسیستی بود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ ادبیات چپ در ایران به‌شدت رونق گرفت. شرایطی بود که پس از جنگ جهانی دوم نه تنها در ایران که در تمام دنیا شکل گرفته بود. چپ در ایران آنقدر ریشه داشت که با وجود سرکوب حزب توده میراث معنوی این حزب در حوزه اندیشه اقتصادی برجای ماند. از نهضت آزادی گرفته تا سازمان مجاهدین و روحانیت مبارز و اتحادیه‌های انجمن‌های اسلامی اروپا و امریکا و مرحوم شریعتی و طرفدارانش به‌شدت متاثر از ادبیات و جهان‌بینی چپ بودند. بنابراین وقتی انقلاب اسلامی رخ داد تفکر غالب در جریان‌های اسلامگرا ناشی از ادبیات چپ مارکسیستی به ویژه در حوزه اقتصاد بود. آثار آقای توانایی فرد، ابوالحسن بنی‌صدر، اقتصادنای شهید صدر و خیلی‌های دیگر آثاری در انتقاد از اقتصاد سرمایه‌داری بودند. البته انتقادی هم از اقتصاد سوسیالیستی در آنها به چشم می‌خورد اما جهت‌گیری عمده‌شان به سمت اقتصاد سوسیالیستی بود. نمونه مهمش نیز کتاب «مالکیت در اسلام» نوشته مرحوم طالقانی بود. بنابراین چپ گرایی سکه رایج آن زمان بود. حتی وقتی دولت بازرگان بانک‌ها را دولتی کرد، سازمان مجاهدین خلق بابت این تصمیم به دولت تبریک گفت. تبریکی که همین یک بار بود. نظر رایج این بود که اگر دولت کارخانه‌یی را که تولید ثروت می‌کرده، مصادره کند کار باارزشی انجام داده است. اما در دهه ۶۰ اقتصاد دولتی واجد ارزش قلمداد شد. آقای هاشمی به اقتصاد دولتی اعتقادی نداشت. پس چاره را در این دیدند که عاقبت با کلنگ به جان اقتصاد دولتی در ایران بیفتند. در عین حال به نظر من مدل اقتصاد بومی که متناسب با ویژگی‌های فرهنگی ما باشد وجود ندارد. چه آنکه برای دستیابی به توسعه فقط یک راه وجود داشت و آن هم راه آدام اسمیت بود. این ادعا را کشورهایی مانند ترکیه، کره جنوبی، مالزی، تایوان، فرانسه و انگلستان ثابت کرده‌اند. بنابراین برای توسعه راه دومی وجود نداشت و ندارد. پس سیاست‌های آقای هاشمی اجتناب‌ناپذیر بود و باید اقتصاد دولتی را به هوا می‌فرستاد. در طول صد سال گذشته اقتصاد ایران همواره دولتی بوده اما روزی خواهد رسید که این فواره دولتی بودن اقتصاد فروکش کند و بدانیم که چاره‌یی نداریم جز اینکه همان راهی را برویم که ترکیه و مالزی رفته‌اند. از این رو ایرادی به برنامه توسعه اقتصادی آقای هاشمی وارد نمی‌دانم و تنها ایرادی که به ایشان می‌گیرم این است که چرا از برنامه‌اش عقب‌نشینی کرد. چون ایشان نباید در برابر فشار هواداران اقتصاد دولتی تسلیم می‌شد. چه آنکه کشورهایی که قادر به تحقق اقتصاد آزاد شدند و به توسعه رسیدند مانند ایران سال‌ها گرفتار اقتصاد دولتی بودند همانند ترکیه، هند و مالزی. به عنوان مثال سی سال پیش تورگوت اوزال در ترکیه ظهور کرد که تا حد زیادی شبیه هاشمی‌رفسنجانی بود. سال ۱۳۶۰ تورگوت اوزال با جمعی از تجار ترک به ایران آمد و بنده نیز بنا به درخواست یکی از دوستانم که در آن زمان رییس تشریفات نخست وزیری بود یکی از مترجم‌های نخست‌وزیر موسوی بودم و در جلسات بین هیات ترکی و مقامات ایرانی شرکت داشتم. برای من خیلی جالب بود که ترک‌ها تا این اندازه برای رسیدن به توسعه جدی بودند ولو آنکه آن موقع فکر می‌کردم ترک‌ها نوکر امریکا هستند و در پی تحقق سرمایه داری در کشورشان. آن زمان متوجه نبودم اما بعدها دریافتم که تورگوت اوزال پروژه‌یی را شروع کرد که نتیجه‌اش شد ترکیه امروزی. کشوری که امروزه بالغ بر ۱۵ میلیارد دلار صادرات نساجی به اتحادیه اروپا دارد، یعنی اندازه کل صادرات غیرنفتی ایران. یا کره جنوبی که تنها، صادرات اتومبیل و قطعات یدکی‌اش به امریکا حدود ۵۰ میلیارد دلار است. این کشورها ورای تئوری‌های جذاب ساختارگرایانه قرار دارند. آقای هاشمی هم به چنین راه و روشی می‌اندیشید. هرچند که ناکام ماند اما بالاخره روزی می‌آید که کسی زیر دوخم این اقتصاد دولتی را بگیرد و بر زمین بکوبد. ما باید بدانیم همان طور که آدام اسمیت گفت دولت تاجر خوبی نیست و به همین دلیل هیچ یک از سرمایه‌گذاری‌های دولتی و حکومتی در ایران سودآور نبوده است. به عنوان مثال من در سال ۱۳۵۶ دوره مدیریت دانشگاه هاروارد را در سازمان مدیریت صنعتی گذراندم. پروژه من درباره ذوب آهن آریامهر یا همین ذوب اصفهان کنونی بود. می‌خواستیم دریابیم که چرا ذوب آهن اصفهان ضرر می‌دهد. سال ۱۳۵۶ تیرآهن کره جنوبی کیلویی هفت ریال و ده‌شاهی بود اما تیرآهن ذوب آهن اصفهان ۴ تومان و خرده‌یی. یعنی شش برابر قیمت تیرآهن کره جنوبی. این قصه هنوز هم ادامه دارد. یعنی لاستیک و پتروشیمی و آلومینیوم و گندم ایران هیچ کدام‌شان در بازار جهانی نمی‌توانند رقابت کنند. نه اینکه هوش مهندسان ایرانی کمتر از مهندسان کره‌یی و ترکیه‌یی است بلکه در ایران دولت، متصدی است اما در کره جنوبی و ترکیه بخش خصوصی لاستیک تولید می‌کنند. دولت نه‌تنها تاجر خوبی نیست که بانکدار و کشاورز و ذوب آهنچی خوبی هم نیست. در عین حال در کشورهایی مانند کره جنوبی و مالزی و ترکیه نه تنها اقتصاد دولتی را از بین بردند که به میزانی از توسعه سیاسی و دموکراتیزاسیون نیز دست یافته‌اند و جامعه مدنی تا حدی در این کشورها محقق شده است. خلاصه آنکه به نظر من اشتباه هولناک هاشمی این بود که فکر می‌کرد اگر خودش به نوسازی و توسعه اعتقاد داشته باشد دیگر همه‌چیز تمام است و مشکلی به نام مخالفت در کار نیست. فکر می‌کرد اگر اراده کند، مابقی ارکان نظام هم به دنبالش می‌آیند. آقای هاشمی کارش را خیلی ساده و دست‌کم گرفت ولی در عمل متوجه شد که این گونه نیست. آقای هاشمی باید خیلی‌ها را در این قصه با خودش همراه می‌کرد اما از روی غرور و ساده‌اندیشی یا هر چیز دیگری، ضرورتی ندید که دیگران را با خودش همراه کند. ایشان دانشجویان و نخبگان سیاسی و روحانیت مبارز را با خودش همراه نکرد. این بزرگ‌ترین اشتباه ایشان بود. به همین دلیل برنامه‌های آقای هاشمی در اواخر دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش متوقف شد. یعنی همان کسانی که نظر موافق‌شان برای هاشمی اهمیت نداشت، جلوی پیشروی و تحقق برنامه‌های او را گرفتند.

این مقاله خلاصه‌یی است از نظرات این استاد دانشگاه تهران در مناظره‌اش با ابراهیم فیاض در میزگرد کافه خبر در سال ۸۹.

صادق زیباکلام