یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

بنیانهای فرهنگی و هویت ایرانی ـ اسلامی


بنیانهای فرهنگی و هویت ایرانی ـ اسلامی

برخلاف رسم و شیوه بوجود آمده این قلم معنای لغوی فرهنگ را از دو کلمه فر هنگ اخذ نمی کند بل قائل به این است که فرهنگ می تواند معنائی مستقل از فر هنگ داشته باشد چنانکه معنای لغوی جوانمرد را از معنای لغوی جوان مرد نمی توان گرفت

بدون شک بنیانهای فکری اساس و شالوده قوام و پویائی هر اجتماعی را تشکیل می دهد.

تمام موضوعات روبنائی مانند سیاست- اقتصاد- رسوم و حتی نوع جهانبینی جوامع تابع و طفیلی این بنیانها هستند. آنچه این نوشته به دنبال آن است این است که به حول و قوه الهی با روشی علمی تر و ملموس تر از تئوریهای مرسوم در مورد فرهنگ بحث کرده باشد. اینک با هم مطلب را از نظر می گذرانیم:

● معنای لغوی فرهنگ

برخلاف رسم و شیوه بوجود آمده این قلم معنای لغوی فرهنگ را از دو کلمه فر+هنگ اخذ نمی کند بل قائل به این است که فرهنگ می تواند معنائی مستقل از فر+هنگ داشته باشد چنانکه معنای لغوی جوانمرد را از معنای لغوی جوان+ مرد نمی توان گرفت.

در زبان شیرین ما از این کلمات بسیار است که از ترکیب دو کلمه پدید می آید اما در معنا حتی در ردیف کلمات ترکیبی خود هم قرارنمی گیرند. پس فرهنگ چه معنائی دارد؟

بعضی از لغات عربی هستند که در فارسی معادل ندارند. همینطور بعضی از واژه های فارسی نیز مانند کلمه «است» در زبان عربی معادل ندارد. به نظر می رسد که بهترین واژه در زبان عرب که می توان معادل فرهنگ قرار داده شود، کلمه «روحیات» است.

بنابراین در ردیف کلمه فرهنگ و باورها از کلمه روحیات هم در این مقاله استفاده می شود، و از آنجا که فارسی امروز آمیخته با عربی است که به حق هم همینطور باید باشد زیرا زبان دین ما عربی است و هویت فرهنگ ایرانی نیز اسلامی است. مردم ما نیز وقتی با کلمه روحیات به معنای فرهنگ برمی خورند بهتر متوجه می شوند.

● باورها- روحیات و فرهنگ عام بشری.

انسان از آن جهت که انسان است دارای روحیات است- کنجکاوی- کمال طلبی- عدالت خواهی- تلاشگری- تفوق طلبی و بسیاری از این موارد روحیات انسان بماهو انسان را تشکیل می دهد، که در دایره فطریات او قرار دارد. اگر چه اینها ربطی به دین ندارد، اما سخت مورد توجه دین واقع می شوند. به طوری که با استناد به آنها معلول دین بودن فرهنگ را می شود ابطال کرد.

الف) بعضی از انسانها بدون دلیل هر حرفی را قبول می کنند.

ب) بعضی از انسانها بدون دلیل هر حرفی را رد می کنند.

ج) بعضی از انسانها بدون دلیل نه حرفی را قبول می کنند و نه رد.

ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین.

آن کتاب که هیچ کژی در آن راه ندارد هدایتگر کسانی است که بدون دلیل نه حرفی را قبول می کنند و نه رد. همین امر در مورد انسان نوعی تقوای پیش از تدین است که جزء روحیات او محسوب می شود و سخت مورد توجه دین قرار دارد.

● باورها- روحیات و فرهنگ دینی

پیروان ادیان و مکاتب چه الهی و چه الحادی از آن جهت که خود را معتقد به مکتبی خاص می دانند به طور طبیعی در خصوصیات و خصایصی با هم کیشان خود اشتراک پیدا می کنند و دارای باورها و روحیات دینی و برخاسته از مکتب خود می شوند.

در اینجا بهتر است به تعریف دینی فرهنگ پرداخته شود و چه بهتر که به تعریف فرهنگ اسلامی بپردازیم.

فرهنگ ایرانی- اسلامی- عبارت از باورها و روحیات برخاسته از مکتب (اسلام) بر محور (عدالت) که از طریق هنر- ادبیات و مدیریت در قالب تمدن (اسلامی) به آداب و رسوم و روابط انسانها محتوای (دینی) بخشیده و موجبات (امید- رشد مادی و تعالی معنوی) ایشان را فراهم می آورد.

آنچه که شما در داخل پرانتزهای این تعریف پیدا می کنید مشخص کننده جهت و هویت فرهنگی ماست. در مقام توضیح، این روحیات مسبوق است به مکتب، مکتبی که بی عدالتی را در هر شکل و قیافه ای برنمی تابد. از هنر و ادبیات و مدیریت و بخصوص مدیریت در جهت قوام و پایداری و انتقال آن روحیات استفاده می کند در هر زمان و شرایط بسته به موقعیتها، قالبی تعریف شده دارد. قاعده مند است و می داند مقصودش کجاست، آداب و رسومی را به رسمیت می شناسد که لااقل با عقل و منطق مغایرت نداشته باشند. برای روابط انسانها در اقتصاد- سیاست و دیگر مقولات اجتماعی قانون دارد. جامعه با چنین باورها و روحیات حتما دارای رشد مادی و تعالی معنوی است و امیدوارانه روزگار می گذراند.

این تعریف از روحیات و فرهنگ به گونه ای است که براحتی آسیب شناسی می شود کافیست کلماتی که در داخل پرانتزها قراردارند را عوض کنید خواهید دید که دلایل معضلات فرهنگی خیلی زود و بهتر درک می شوند. تناقضات و ناسازگاریهای اجتماعی در هر مقوله ای قابل شناسائی است. آیا جامعه با چنین روحیاتی تحمل می کند که روابط اقتصادی اش اقتصاد بسته و غیرعلمی سرمایه داری تعریف شود؟ و آیا سیاست مکیاولیستی با این باورها جور درمی آید؟

امروزه انگاره سازی رسانه ها به گونه ای شده است که به زعم خود چهره های نخبه جوامع را تقسیم بندی می کنند؛ کدام چهره فرهنگی است. فلان چهره سیاسی یا اقتصادی است. بنده کاری با چهره های اقتصادی- سیاسی و غیره ندارم اما به ضرس قاطع می نویسم که یک چهره فرهنگی با تعریفی که گذشت. اگر معضلات فرهنگی اقتصادی حاکم بر یک جامعه را درک نکرده باشد چهره فرهنگی به حساب نمی آید. چهره های فرهنگی با این تعریف اگر نانی که در سفره مردم قرارمی گیرد را به حلال و حرام تقسیم نکنند و به اثرات فرهنگی همان حلیت و حرمت قائل نباشند چیزی از فرهنگ ایرانی- اسلامی درک نکرده. یک چهره فرهنگی اگر فرهنگ سیاست علوی را نتواند از فرهنگ سیاست اموی تشخیص بدهد چهره فرهنگی نیست. اینها هستند که مرزهای فرهنگ ها و ضدفرهنگ ها را را تشکیل می دهند. هر اقتصادی در بستر و زمینه فرهنگی خودش قابل رشد است.

هر سیاستی در بشر و زمینه فرهنگی خودش کار کرد مطلوب دارد.

یک چهره فرهنگی حتما باید از فرهنگ اقتصادی هر اقتصادی که اسم می برد مطلع باشد یک چهره فرهنگی باید از فرهنگ سیاسی هر سیاستی که مدنظر دارد کاملا آگاه باشد.

اگر چنین شد دیگر کسی را نخواهید یافت که بگوید توسعه سیاسی مقدم است یا توسعه اقتصادی و یا توسعه فرهنگی و دیگر کسی پیدا نمی شود که بخواهد از یک لفظ مبهم به تعریف و کشف معنای مبهمی دیگری برسد برآیند این تفکر، انتزاع فرهنگ از سیاست و اقتصاد و موارد دیگر از مسایل اجتماع را از بین خواهد برد.

● باورها- روحیات- فرهنگ ملل

امروزه بسیار سخت شده است که بخواهیم باورها و روحیاتی را منحصر به ملتی خاص تعریف کنیم. اگر تفاوتی بین روحیات ملتها دیده شود از ناحیه برخی آداب و رسوم نه چندان کلی و عمیق مانند نحوه تغذیه و تفریح، برگزاری جشنها و عزاداری هاست که گروههایی را به هم ربط می دهد موارد متمایز کننده عمیق و عمده ای البته با قطع نظر از عقاید و شرایع مختلف در بین ملتها کمتر دیده می شود. امروزه رسانه ها به عنوان مهمترین ابزار انتقال فرهنگ مورد توجه واقع شده اند از مطالعه تاریخ که انسان را با گذشته مرتبط می کند گرفته تا تحلیل اوضاع و شرایط کنونی که ما را به آینده وصل می کند، به برکت رسانه صورت می گیرد. اگر نقش هنر- ادبیات و مدیریت و بخصوص مدیریت در انتقال فرهنگ مهم است مهمترین عامل آن رسانه بودن و جنبه ارتباطی قوی داشتن آنها بخصوص مدیریت می باشد. وقتی کسانی بخواهند پیام و باوری را به عنوان یک فرهنگ در بین یک مردمی جابیندازند به سراغ هنر و ادبیات می روند با مدیریت این ابزارهای رسانه ای به مقصود خود نزدیک می شوند اگر هنر و ادبیات توانسته است رسانه ای بشود مدیریت خودش رسانه است و هر پیامی را که بخواهد منتقل کند عملا و بدون واسطه منتقل می کند.

آن تأثیری که هنر و ادبیات می تواند در روحیات مردم ایجاد کند، در مقایسه با عمق تأثیرات مدیریتی بسیار بسیار اندک و ناچیز است. بخصوص وقتی یک مدیر خود را نماینده یک فرهنگ معرفی کند. ذهن خواننده آماده پاسخ به این سؤال است که چرا؟ پروردگار عالم در زما ن حضور فیزیکی و ملموس معصومین علیهم السلام هیچ مدیریتی را به رسمیت نمی شناسد مگر تابع و منصوب معصوم باشد. آیا این امر آن جنبه والا و متعالی رسانه بودن مدیریت را به اثبات نمی رساند! به همین دلیل است که این قلم بنای پرداختن به تهاجم یا شبیخون فرهنگی و یا ناتوی فرهنگی را ندارد زیرا اعتقاد دارد که مدیریت صحیح، دشمنان مکتب و فرهنگ ما را بر آن داشته که در برابر ما حالت تدافعی بخود بگیرند، از یاد نمی بریم که پیمان آتلانتیک شمالی یک پیمان دفاعی است.

اگر می بینید که مباحثی از این دست در اجتماع ما خیلی مهم و با حرارت مطرح می شود، به این دلیل است که گاهی به نقش و کارکرد مدیریت صحیح در همه زمینه ها اهمیت داده نشده است.

باورها و روحیات محدود- خرده فرهنگ ها- دراین مورد موضوع بحث کاملا نسبی است.

یک وقت از خرده فرهنگ در مقابل فرهنگ عام بشری بحث می شود به فرهنگ ملل و دسته های فکری الحادی و الهی منتقل می شود. یک جا از روحیات محدود در حیطه یک ملت و یا یک مکتب بحث می شود به انواع قومیت ها و فرق مختلف منتهی می شود.

و دیگر اینکه می توان از خرده فرهنگ ها در مقابل موارد وسیع تر و عام تر سخن گفت و به زوایای مختلف و روحیه پرداز هر فکر و اندیشه ای که در انسان قابل رسوخ کردن است ا شاره کرد. ایده های کلی در برابر فرهنگ عام بشری به منزله خرده فرهنگ های جوامع و نحل فکری و مذهبی به منزله خرده فرهنگ های مختلف در حیطه ادیان و افکار محسوب می شوند.

همینطور وقتی به سوی بخشهای جزئی تر حرکت می کنیم جزئیات نسبت به یکدیگر از یک سو و نسبت به کل خود به عنوان باورها و روحیات محدودتر قابل بحث می باشند.

ریشه های محتوائی فرهنگ. عده ای کوشیده اند- زبان- خط، شغل و زن- مرد- پیر یا جوان بودن و شهری- روستائی و عشایری زندگی کردن را به عنوان ریشه های محتوائی فرهنگ ها و یا خرده فرهنگ ها معرفی کنند برابر آنچه که در صفحه ۱۲ کیهان مورخ ۸۶.۶.۱۳ به شماره ۱۸۸۶۶ آمده است. نقد این ادعا را با ترجمه آیه ۱۳ سوره حجرات آغاز می کنیم که ای مردم ما شما را از نری و ماده ای آفریدیم و شما را جماعتها و قبیله ها قراردادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. خداوند دانا و با خبر است. و اگر دقت کرده باشید ما باورها و روحیاتی را به عنوان فرهنگ پذیرفته ایم که در صورت رعایت آنها در مسیر کمال مطلوب قرار خواهیم گرفت. دراین صورت زبان- شغل و زن یا مرد بودن چه نقشی می تواند در رشد و تعالی و یا انحطاط و تباهی ما داشته باشد؟ آیا یک نفر عرب- فارس و یا آذری زبان از آن جهت که عرب- ترک و یا فارس است می تواند انسانی متعالی باشد؟ و یا یک دانشجو از آن جهت که دانشجو است چگونه روحیات و باورهایش از مردم اجتماعی که در آن زندگی می کند متفاوت می شود؟ چقدر دانشگاهی سراغ دارید که توانسته اند خود را به کمالات مطلوب انسانی برسانند؟ و چقدر آدمهای تحصیل کرده ای سراغ دارید که در مسیر کبر و غرور و خودخواهی و مال اندوزی و دیگر ناهنجاری های پیدا و پنهان قرار دارند؟ اگر دقت کرده باشید ما باورهایمان را از زن یا مرد بودن خود از شغل و تحصیل خود اخذ نکرده ایم.

شغل ها به جهت رفع نیاز از اجتماع متنوع می شوند- شهری و روستائی بودن به آن دلیل است که باید از همه نقاط زمین برای زندگی استفاده کرد. انسان است که شهر و روستا را می سازد. خط و زبان و رنگ و لهجه حکایت از زیبائی های حکمت الهی دارد.

فرض کنید تمام مردم دنیا فقط با یک زبان تکلم می کردند. آیا می توانید تصور کنید، که بخش عمده ای از آواهائی که از حنجره اشرف مخلوقات صادر می شد بی معنی بود؟

آیا در شأن انسان است که قسمت زیادی از صداهایش فاقد معنی باشد؟

قرآن کریم وقتی به نقش شناسنامه ای این تنوعات انسانی اشاره می کند، بلافاصله و در همان آیه کریمه می فرماید. ان اکرمکم عندالله اتقکم تا مردم این گونه تمایزات اقلیمی و شغلی و زبانی را دلیل برتری و یا پست تری اندیشه و باورها و روحیات خود و دیگران ندانند. این روزها وقتی به صفحات فرهنگی جراید نگاه می کنید می بینید کسانی که در آنها مطلب می نویسند به جای اینکه خودشان فکر کنند به نقل قول از این و آن می پردازند و اگر فکری هم در موردی بوجود می آید چندان عمیق نیست و جالب اینکه همانها به دنبال علل انقطاع فرهنگی مردم می گردند.

انقطاع فرهنگی یا دوری گزینی از روحیات صحیح و محل انقطاع.

لازم است قبل از پرداخت به این موضوع حداقل به چهار مورد مهم اشاره بشود.

▪ اول- هویت فردی، بی تردید تولد انسان برخلاف حیوانات محصول ازدواج والدینش است. بسیاری از روایات معصومین ما علیهم السلام بیانگر آن است که پاکدامنی و دوری از آلودگی های مادی و معنوی می تواند در سرنوشت آینده یک مولود تأثیر داشته باشد. به طوری که موجبات بروز و محو و یا تقویت و ضعف یک خصیصه ای را در انسان فراهم آورد. بنابراین باورها و روحیات صحیح و یا نادرست پدر و مادر زمینه و بستر لازم را برای هویت فرد مهیا کرده است. به عبارتی مولود، محصول عمل و کلمه فرهنگی پدر و مادر خویش است ترجمه آیه کریمه کلمه پاک مانند درخت پاک و بی آلایش است که اصلش ثابت و شاخه هایش در آسمان و (الی آخر) ناظر همین است درخت هویت انسان پس از تولد نیاز به مراقبت و غذادهی و آبیاری دارد. باید از گزند آفات دور بماند. پرورش خوب- آموزش خوب تا به بار نشسته ثمره نیکو دهد. یعنی ارجمند بشود- قیمت پیدا کند. این مسیر کمال، و دعای تمام آحاد بشر است که مصیر و جایگاه آخرتش نیکو باشد. و یا لااقل در دنیا عاقبت به خیر گردد. حالا عده ای راه گم کرده به بیراهه می روند و چرا؟ در جای خودش قابل بحث است.

▪ دوم ماهیت اجتماعی در بین ما، ایرانی و مسلمان بودن آن چیزی است که ما را دور خود جمع کرده است. آن تمایزات روحی که یک ملت را منسجم می کند چیست؟ قطره ها کجا به هم می پیوندند؟ در دفاع هشت ساله یا بهتر بگویم بیست و هشت ساله در عزای ائمه علیهم السلام بخصوص عزای امام حسین در برپایی اعیاد مذهبی- دید و بازدید نوروز در روز طبیعت سیزده فروردین و یا در همین سبزینه ای که در نوروز سبز می کنیم و ده ها مورد دیگر.

▪ سوم- محتوای فرهنگی- ارزش ها- درون مایه. بنده از میان این همه محور که در ماهیت اجتماعی بدان ها اشاره شد، دوست دارم فلسفه سبزه نوروز را توضیح بدهم تا بدانید کسانی که سعی دارند آن را غیرمعقول جلوه دهند اشتباه می کنند. این کار در قدیم برای خانواده ها که عمدتا کشاورز بودند یک کار تحقیقاتی محسوب می شده است. خانم خانواده ایرانی از هر غله و حبه ای چند تا، دانه شماری می کرده و آنها را می کاشت. کاشته ها که سبز می شدند، هر کدامشان که بیشتر از نظر تعداد و بهتر از نظر کیفیت سبز می شد، برای کشت سال آینده به مردان خود توصیه می کردند. این امر در جای خودش و در زمان خودش بهترین روش تحقیق محسوب می شود. چرا باید فراموش شود؟

در مقام تطبیق و مقایسه عرض کنم در جای جای دنیا بسیاری از مردمان یک روز را برای کارهای گروهی خود انتخاب می کنند. از گوجه فرنگی و پرتقال به سروکله هم زدن گرفته تا رها کردن گاوها در خیابان ها توسط اسپانیایی ها که آن حیوانات به مردم شاخ بزنند. شما این را مقایسه کنید با رسم سیزده فروردین و روز طبیعت در کشور ما، اینها محتوا و درون مایه فرهنگ ما را تشکیل می دهند. مثال های مذهبی که بسیاربسیار بالاتر و والاتر از اینها هستند که هر کدام به جای خود از اعیاد مختلف گرفته تا عزاداری ها بخصوص عزای امام حسین علیه السلام تماما دارای محتوا و درون مایه نیکو هستند. البته در بین مردم در همه جوامع لایه های افراطی حرکات ناموزونی می کنند که بنده قبل از هر چیز آنها را به حساب ضعف مدیریت ها می گذارم.

علی شریف شاد


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.