چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

رسیدن به مقام والای سادگی


رسیدن به مقام والای سادگی

نگاهی به شعرهای «عباس صفاری»

نسل من عباس صفاری را از سال‌های دور و با شعرهایی که از همان دوردست‌های آن سوی کره زمین به مقصد نشریات مرجع ادبی دهه ۷۰ می‌فرستاد به یاد می‌آورد. صفاری شاعری است که از جهات بسیاری خلاف‌آمد عادت عمل کرده است. او اصلا نمی‌ترسد معمولی باشد، می‌تواند ساده‌ترین خیال‌هایش را با معمولی‌ترین کلمات به شعر تبدیل کند چراکه اطمینان دارد ساده‌ترین خیال‌های یک خیالپرداز معادل دورازدسترس‌ترین خیال‌های یک آدم معمولی است. مثل بیشتر خیالپردازها، او نمی‌ترسد که رمانتیک باشد. جهان در خیال‌های او همان‌طور است که باید باشد و شهر شعر او«در نقشه هیچ کشوری نیست». به علاوه در این شهر «هیچ تنابنده‌ای بی‌اجازه او آب نمی‌خورد.» «من» راوی در شعرهای او قهرمانی بی‌زوال است که بی‌وقفه دنبال آرمان‌شهری دست‌نیافتنی می‌گردد. این است که در این شعرها زشت‌ترین واقعیت‌های زندگی نیز با کلماتی زیبا و گوش‌نواز به بیان درمی‌آیند.

صفاری در شعرهایش از پرحرفی و توضیح واضحات نمی‌ترسد. خودش معترف است که نیمی از اشعارش را «پرحرفی شکست‌ناپذیرش خراب کرده است». او برای حس‌آمیزی از معمولی‌ترین روش‌ها، یعنی ترکیب‌های وصفی و استعاری آشنا با اصرار استفاده می‌کند و از این هم نمی‌ترسد که ترکیب‌های شعرش از فرط استعمال در شعرهای پیش از او تازگی خودشان را از دست داده باشند. با مجموع کردن این مشخصات است که شعر عباس صفاری صدایی مخصوص به خود یافته است که خواننده را به یاد سوررئالیست‌های فرانسوی در آغاز قرن بیستم میلادی می‌اندازد. تمهید‌های شعری او از نیاز به آزادسازی خیال و ضرورت روایت کردن «من» با صدایی بلند برای مخاطب سرچشمه می‌گیرند. این در حالی است که صدای تخیل «من» در شعر صفاری چنان بلند است که هر نوع تلاش خواننده برای تخیل آزاد را عقیم می‌گذارد. در این شعرها «من» راوی با اقتدار در ذهن خواننده می‌نشیند، به جای او خیال می‌کند و او را وادار می‌کند بپذیرد که این خیال‌ها از آن خودش بوده‌اند. درست با همین مشخصات شعری بود که سوررئالیست‌ها، سیلی رمانتیک معروف‌شان را به ذوق عمومی زدند.

اما مشکل اینجاست که یک قرن بعد از آغاز کار این شورشیان عزیز، تمهیدهای شعری‌شان به نوبه خود به جزیی از «ذوق عمومی» تبدیل شده‌اند و دیگر خواب عادت‌زده هیچ خواننده‌ای را برنمی‌آشوبند. زبان شعری عباس صفاری نزدیکی زیادی با زبان معیار نثر دارد. تنها تفاوتی که این زبان را به وسیله مناسبی برای سرودن شعر تبدیل کرده است آشنایی حیرت‌آور شاعر با قواعد همنشینی واژگان و قابلیت ایجاد ترکیب‌های خوش‌آهنگ صامت‌ها و مصوت‌هاست؛ نکته‌ای که به شکلی محسوس به هر قطعه از شعرهای صفاری ریتمی خاص و مخصوص به خود می‌بخشد. به این ترتیب هر قطعه از این شعر‌ها را می‌توان متناظر با یک خط ملودی دانست. این در حالی است که در بعضی شعرها مثل «تلخ است آسمان» از مجموعه دوربین قدیمی تکرار این خط ملودی شعر را به یک جمله موسیقایی شبیه‌تر می‌کند. با این همه شعر صفاری درست مثل شعر بیشتر هم‌نسلان او تنها در همین حد ابتدایی از ایجاد موسیقی باقی می‌ماند و به محدوده ترکیب ملودی‌ها و ایجاد یک قطعه موسیقایی، که مشخصه شعر بسیاری از جوانان امروزی است، وارد نمی‌شود.

با آنکه مشخصه اصلی شعر صفاری به تصویر کشیدن موقعیت‌های معمولی با زبانی ساده است اما او در بعضی شعرهایش تلاش می‌کند از این قاعده عدول کند. نمونه بارز این تلاش زمانی است که مثلا به تأسی از «گیوم آپولینر» شعری را که درباره چتر است به شکل یک چتر می‌نویسد یا سطری از شعری دیگر را که درباره ماه است به شکل یک نیم‌دایره اجرا می‌کند. چنین کاری علاوه بر آنکه تازگی خود را نزد خوانندگان یک قرن است که از دست داده، شکل دیگری از همان پرگویی پیش‌گفته محسوب می‌شود یعنی همان شکلی که در زبان نقد امروز به آن بازنمایی مضاعف می‌گویند و نوعی از توضیح مکرر است.

به این ترتیب واضح است که بهترین و تاثیرگذارترین شعرهای صفاری را می‌توان میان آن دسته از آثار او جست و جو کرد که از چنین تلاش‌های نافرجامی دور هستند؛ خیال‌هایی ساده، تصویری و روایت‌مدار. بدیهی است که این خیال‌های ساده بر شانه‌های سنت‌های بزرگ شعر فارسی ایستاده‌اند و قابلیت‌های مغفول‌مانده شعر شاملویی، شعر ناب و حتی شعر حجم را یک‌جا در خود مجموع می‌کنند و این فرق دارد با تلاش‌های نافرجامی که این روزها در کار است تا شعر را از شعر بودن ساقط و به نثری کالایی مبدل کند که مشخصه‌اش ساده‌انگاری است و نام ساده‌نویسی را با خود یدک می‌کشد. مجموع کردن نام صفاری با این به اصطلاح شاعران ظلم بزرگی است در حق شاعری که با گذشتن از کوره‌راه چندین دهه شاعری به مقام والای سادگی دست پیدا کرده است. تمامی نقل‌قول‌ها از مجموعه شعر دوربین قدیمی است.

علیرضا بهنام