دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

روایات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم در لزوم تشیّع


روایات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم در لزوم تشیّع

مردم را به پنج چیز امر كرده اند تا بجا بیاورند آنان چهارتای از آن را بجای آوردند و یكی را ترك نمودند و چون از وی پرسیده شد كه آن چهار كدام است گفت نماز و زكوهٔ و روزهٔ ماه رمضان و حج گفته شد آن یك امر كه آن را ترك نموده اند كدام است گفت ولایت علی بن أبیطالب به او گفته شد آیا این هم با آنها واجب است گفت آری این هم با آنها واجب می باشد

ابن‌ أثیر روایت‌ می‌كند كه‌: و در حدیث‌ علی‌ علیه‌السّلام آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم به‌ او فرمود: سَتَقْدَمُ عَلَی‌ اللهِ أنْتَ وَ شِیعَتُكَ رَاضِینَ مَرْضِیِّینَ، وَ یَقْدَمُ عَلَیْهِ عَدُوُّكَ غِضَاباً مُقْمَحِینَ! ثُمَّ جَمَعَ یَدَهُ إلَی‌ عُنُقِهِ یُرِیهِمْ كَیْفَ الاءقْمَاحُ؟!

«ای‌ علی‌! تو و شیعیانت‌ وارد بر خدا خواهید شد، در حالی‌ كه‌ هم‌ خودتان‌ خشنود و راضی‌ می‌باشید، و هم‌ خدا و مَلا أعلی‌ از شما خشنود و راضی‌ می‌باشند. و دشمن‌ تو وارد می‌شود بر خدا در حالی‌ كه‌ خشم‌ آلود، چشم‌ فرو هشته‌، و سر به‌ بالا كشیده‌ می‌باشند. سپس‌ رسول‌خدا دست‌ خود را به‌ گردنش‌ جمع‌ كرد تا به‌ ایشان‌ كیفیّت‌ إقْمَاح‌ را نشان‌ دهد.»

سپس‌ می‌گوید: أقْمَحَهُ الْغُلُّ: إذَا تَرَكَ رَأسَهُ مَرْفُوعاً مِنْ ضِیقِهِ. وَ مِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَی‌: إنَّا جَعَلْنَا فِی‌ أعْنَاقِهِمْ أغْلاَلاً فَهِیَ إلَی‌ الاْذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ. [۸۱]،[۸۲]

«معنی‌ اینكه‌ می‌گوئیم‌: غُلّ او را إقْماح‌ كرد، آن‌ است‌ كه‌ طوری‌ غُلّ بر او زده‌ شده‌ است‌ كه‌ از تنگی‌ آن‌ سر او را به‌ بالا كشیده‌ است‌. و از همین‌ قبیل‌ است‌ گفتار خداوند تعالی‌: حَقّاً ما بر گردنهایشان‌ غُلّهائی‌ قرار می‌دهیم‌ تا آن‌ غُلّها به‌ چانه‌هایشان‌ برسد، و بنابراین‌ ایشان‌ چشم‌ فروهشتگان‌ و سر به‌ بالا كشیدگان‌ می‌باشند.»

و در «غایهٔ‌ المرام‌» از ابن‌مَغازلی‌ با سند خود از أنس‌ بن‌ مالك‌ روایت‌ می‌كند كه‌ گفت‌: رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمود: یَدْخُلُ مِنْ اُمَّتِی‌ الْجَنَّهَٔ سَبْعُونَ ألْفاً[۸۳] لاَ حِسَابَ عَلَیْهِمْ. ثُمَّ الْتَفَتَ إلَی‌ عَلِیٍّ علیه‌السّلام فَقَالَ: هُمْ شِیعَتُكَ وَ أنْتَ إمَامُهُمْ[۸۴].

«از امَّت‌ من‌ هفتاد هزار نفر بدون‌ حساب‌ داخل‌ بهشت‌ می‌گردند. پس‌ از آن‌ پیامبر رو به‌ علی‌ علیه‌السّلام نموده‌ و گفت‌: ایشان‌ شیعیان‌ تو هستند، و تو امامشان‌ می‌باشی‌!»

و أیضاً در «غایهٔ‌المرام‌» با سند خود از كثیر بن‌ زید روایت‌ می‌كند كه‌ گفت‌: أعْمَش‌ داخل‌ بر منصور دوانیقی‌ شد، و او در جای‌ خود برای‌ أداء مظالم‌ مردم‌ نشسته‌ بود. چون‌ نگاه‌ منصور به‌ او افتاد، گفت‌: ای‌ سلیمان‌! بالا بنشین‌! أعْمَش‌ گفت‌: من‌ بالا هستم‌ هر كجا بنشینم‌! تا آنكه‌ در ضمن‌ گفتارش‌ گفت‌:

حدیث‌ كرد برای‌ من‌ رسول‌ اكرم‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم: قَالَ: أتَانِی‌ جَبْرَئیلُ علیه‌السّلام آنِفاً، فَقَالَ: تَخْتَمُّوا بِالْعَقِیقِ فَإنَّهُ أوَّلُ حَجَرٍ شَهِدَ لِلّهِ بِالْوَحْدَانِیَّهِٔ، وَ لِی‌ بِالنُّبُوَّهِٔ، و لِعَلِیٍّ بِالْوَصِیَّهِٔ، و لِوُلْدِهِ بِالاءمَامَهِٔ، وَ لِشِیعَتِهِ بِالْجَنَّهِٔ.[۸۵]

«فرمود: در همین‌ زمان‌ قریب‌، جبرائیل‌ علیه‌السّلام نزد من‌ آمد و گفت‌: شما نگین‌ انگشتری‌ خود را عقیق‌ كنید! زیرا آن‌ اوَّلین‌ سنگی‌ است‌ كه‌ برای‌ خدا به‌ وحدانیّت‌، و برای‌ من‌ به‌ نبوّت‌، و برای‌ علی‌ به‌ وصیّت‌، و برای‌ أولادش‌ به‌ امامت‌، و برای‌ شیعیانش‌ به‌ بهشت‌ گواهی‌ داده‌ است‌!»

و از این‌ احادیث‌ و مشابه‌ آن‌ كه‌ بسیار است‌ استفاده‌ می‌شود كه‌: خود صاحب‌ شریعت‌ كلمهٔ‌ شیعه‌ را دربارهٔ‌ موالیان‌ و پیروان‌ عترت‌ او و آل‌ او استعمال‌ كرده‌ است‌. از آن‌ روز چون‌ این‌ لفظ‌ را به‌ كار می‌بردند معنی‌ مُوالیان‌ امیرالمومنین‌ و فرزندانش‌: به‌ ذهن‌ می‌آمده‌ است‌.

دعوت‌ به‌ تشیّع‌ حضرت‌ ابوالحسن‌ علیه‌السّلام دوش‌ به‌ دوش‌ با دعوت‌ به‌ رسالت‌ پیغمبر، و مقرون‌ با شهادتین‌ بوده‌ است‌. و از همین‌ جاست‌ كه‌ أبوذرِّ غِفاری‌ كه‌ چهارمین‌ و یا ششمین‌[۸۶]

● گفتار محمد كرد علی‌ در وجود شیعه‌ در زمان‌ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

محمد كُرْدْعلی‌ در كتاب‌ خود (خِطَطُ الشَّام‌ ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۱ تا ص‌ ۲۵۶) ما را از رنج‌ و تعب‌ استدلال‌ بر این‌ مهم‌ و مقصود، كفایت‌ نموده‌ است‌.

او می‌گوید: در عصر رسول‌ خدا ۶ جماعتی‌ از صحابه‌ به‌ موالات‌ علی‌ شناخته‌ شده‌ بودند، مانند سلمان‌ فارسی‌ گویندهٔ‌ این‌ سخن‌: بَایَعْنَا رَسُولَ اللهِ عَلَی‌ النُّصْحِ لِلْمُسْلِمِینَ وَ الاِئْتِمَامِ بِعَلِیِّ بْنِ أبِیطَالِبٍ وَ الْمُوَالاَهِٔ لَهُ.

«ما با رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم بیعت‌ كردیم‌ به‌ شرط‌ آنكه‌ نصیحت‌ و خیرخواهی‌ در امر مسلمین‌، و اقتدا به‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌، و موالات‌ وی‌ را مراعات‌ نمائیم‌!»

و مثل‌ أبوسعید خُدری‌ گویندهٔ‌ این‌ سخن‌: اُمِرَالنَّاسُ بِخَمْسٍ، فَعَمِلُوا بِأرْبَعٍ وَ تَرَكُوا وَاحِدَهًٔ. وَ لَمَّا سُئِلَ عَنِ الاْرْبَعِ قَالَ: الصَّلَوهُٔ وَ الزَّكَوهُٔ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْحَجُّ.

قِیلَ: فَمَا الْوَاحِدَهُٔ الَّتِی‌ تَرَكُوهَا؟! قَالَ: وِلاَیَهُٔ عَلِیِّ بْنِ أبِیطَالِبٍ!

قِیلَ لَهُ: وَ إنَّهَا لَمَفْرُوضَهٌٔ مَعَهُنَّ؟! قَالَ: نَعَمْ! هِیَ مَفْرُوضَهٌٔ مَعَهُنَّ.

«مردم‌ را به‌ پنج‌ چیز امر كرده‌اند تا بجا بیاورند. آنان‌ چهارتای‌ از آن‌ را بجای‌ آوردند و یكی‌ را ترك‌ نمودند. و چون‌ از وی‌ پرسیده‌ شد كه‌: آن‌ چهار كدام‌ است‌؟! گفت‌: نماز و زكوهٔ‌ و روزهٔ‌ ماه‌ رمضان‌ و حج‌! گفته‌ شد: آن‌ یك‌ امر كه‌ آن‌ را ترك‌ نموده‌اند كدام‌ است‌؟! گفت‌: ولایت‌ علی‌ بن‌ أبیطالب‌. به‌ او گفته‌ شد: آیا این‌ هم‌ با آنها واجب‌ است‌؟! گفت‌: آری‌! این‌ هم‌ با آنها واجب‌ می‌باشد!»

و مثل‌ أبوذرّ غفاری‌، و عمّار بن‌ یاسر، و حُذَیفهٔ‌ بن‌ الیَمَان‌، و ذِی‌الشَّهادتین‌: خُزَیْمهٔ‌ بن‌ ثابِت‌، و أبو أیُّوب‌ انصاری‌، و خالد بن‌ سعید بن‌ العاص‌، و قَیْس‌ بن‌ سعدبن‌ عُبَاده‌.

و اما آنچه‌ را كه‌ بعضی‌ از نویسندگان‌ قائل‌ شده‌اند كه‌: مذهب‌ تشیّع‌ از بدعتهای‌ عبدالله‌ بن‌ سبا معروف‌ به‌ ابن‌ سَوْدَاء می‌باشد این‌ سخنی‌ است‌ غلط‌، و ناشی‌ از قلّت‌ معرفت‌ به‌ حقیقت‌ مذهبشان‌.

كسی‌ كه‌ بر موقعیّت‌ این‌ مرد نزد شیعه‌ آگاه‌ باشد، و برائتشان‌ را از او، و از أقوال‌ او و اعمال‌ او بداند، و بر طَعن‌ و دقِّ علمائشان‌ بدون‌ هیچ‌ خلافی‌ بر او مطّلع‌ گردد، مقدار درستی‌ و نادرستی‌ این‌ سخن‌ را درمی‌یابد.

بدون‌ هیچ‌ شكّ و تردید، اوَّلین‌ ظهور شیعه‌ در حجاز: بلد تشیّع‌ بوده‌ است‌ و در دمشق‌ هم‌ عهد تشیّع‌ به‌ قرن‌ اوّل‌ از هجرت‌ بازگشت‌ می‌كند.

محمد كردعلی‌ نه‌ شیعه‌ است‌، و نه‌ از یاران‌ و أنصار شیعه‌، جز آنكه‌ دیده‌ است‌: از امانت‌ می‌باشد كه‌ این‌ حقیقت‌ را روشن‌ و بدون‌ شوب‌ آن‌ به‌ غرض‌ و بدون‌ آنكه‌ به‌ گرایشهای‌ مذهبی‌ كه‌ حقًّا حق‌ را ضایع‌ و چهرهٔ‌ حقیقت‌ را مُشَوَّه‌ می‌دارد، اتّكاء و اعتماد كند بیان‌ كند و اظهار نماید.

بنابراین‌ كردعلی‌ با این‌ سخن‌ مختصر و استدلالش‌ بر نبوغ‌ تشیّع‌ در عص صاحب‌ شریعت‌، ما را بی‌نیاز می‌كند تا برای‌ این‌ امر دلیلی‌ را اقامه‌ بنمائیم‌![۸۷]

● سیر علوم‌ و تاریخ‌ شیعه‌ در عصر رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

از جمیع‌ مطالب‌ گذشته‌ از آیات‌ قرآنیّه‌، و حدیث‌ غدیر، و حدیث‌ ثَقَلَیْن‌، و حدیث‌ عَشیره‌، و حدیث‌ طَیْر مَشْوی‌، و قبول‌ اسلام‌ به‌ شرط‌ قبول‌ ولایت‌ و امثالها مُبَیَّن‌ گردید كه‌: در زمان‌ رسول‌ الله‌ خود آنحضرت‌ امَّت‌ را به‌ پیروی‌ و تبعیّت‌ امیرالمومنین‌ علیه‌السّلام فرا می‌خوانده‌ است‌، و تشیّع‌ نسبت‌ به‌ او در همان‌ عصر بوده‌ است‌. و در آن‌ عصر هم‌ مردانی‌ از صحابهٔ‌ علیم‌ و فهیم‌ و حكیم‌ از او تبعیّت‌ نموده‌، و او را به‌ ولایت‌ قبول‌ كرده‌، و از آن‌ روز به‌ شیعیان‌ وی‌ معروف‌ بوده‌اند. كتابت‌ و تدوین‌ و تصنیف‌ در عصر رسول‌ اكرم‌ توسّط‌ وجود اقدس‌ مولی‌ الموالی‌ و این‌ طبقه‌ بخصوص‌ از شیعه‌ بوده‌ است‌.

پس‌ از ارتحال‌ رسول‌ خدا، و وقوع‌ حوادث‌ ناگوار، و از میان‌ برداشتن‌ و كنار زدن‌ مولی‌ الموالی‌، و اغتصاب‌ صریح‌ مقام‌ امامت‌، و خلافت‌، و امارت‌ امَّت‌، و منع‌ تدوین‌ و تصنیف‌ و بیان‌ اخبار و احادیث‌ و سنَّت‌ نبویّه‌ و تفسیر و معنی‌ آیات‌ مباركات‌ قرآنیّه‌ با شدّتی‌ هر چه‌ تمامتر و تحكّمی‌ هر چه‌ بیشتر، شیعه‌ و مولایشان‌ در انعزال‌ افتادند، و آنان‌ با گرمی‌ بازار و كرّ و فرّ جنگها و غارتها و كشور گشائیها و جلب‌ قلوب‌ عامّهٔ‌ مردم‌ به‌ زخارف‌ و أمْتِعهٔ‌ دنیویّه‌، و دادن‌ پستها و مقامات‌، حتّی‌ حاضر نمی‌شدند امیرالمومنین‌ علیه‌السّلام را به‌ عنوان‌ یك‌ عالم‌ أعلم‌ امّت‌ به‌ خود راه‌ دهند، و با وجودی‌ كه‌ خود بر أریكهٔ‌ قدرت‌ سوار شده‌اند، تحت‌ نفوذ آراء و افكار و اندیشه‌ها و رهبریهای‌ او باشند.

در بعضی‌ از موارد انگشت‌ شماری‌ كه‌ با آنحضرت‌ مشورت‌ كردند، نه‌ به‌ عنوان‌ لزوم‌ پیروی‌ جاهل‌ از عالم‌ بوده‌ است‌، بلكه‌ به‌ عنوان‌ استرشاد از رأی‌ او در مقام‌ استشاره‌ و مشورت‌ بوده‌ است‌.

آنحضرت‌ هم‌ با وجود گسترش‌ علم‌ و درایت‌، طبعاً و عقلاً امكان‌ ندارد زیر بار كوته‌ فهمی‌، و كوچك‌نگری‌ آنان‌ برود. لهذا باید بیل‌ و كلنگ‌ دست‌ بگیرد، و مدّت‌ بیست‌ و پنج‌ سال‌ زراعت‌ كند، و نخلستان‌ ببار آورد، و قنات‌ جاری‌ كند. حالا تازه‌ ایشان‌ گله‌مندند كه‌: چرا علی‌ به‌ جنگ‌ نمی‌رود؟!

چرا حاضر نمی‌شود ما بر سر او پرچم‌ نَبَرْدی‌ ببندیم‌، و او هم‌ مانند سایر سرلشگران‌ همچون‌ سعد وقّاص‌ و خالد بن‌ ولید برود و بكشد و بكوبد و فتح‌ كند، و مانند زمان‌ رسول‌ خدا به‌ زمین‌ مسلمین‌ توسعه‌ دهد؟! چرا علی‌ در مسافرت‌ ما به‌ شام‌ در ركاب‌ ما حاضر نشد بیاید؟!

اُفٍّ لَكُمْ وَ لِمَا تَقُولُونَ وَ تَتَوَهَّمُونَ وَ مَا تَصِیرُونَ إلَیْهِ وَ تَزْعُمُونَ!!!

آخر عقاب‌ بلند پرواز را چه‌ مناسبت‌ كه‌ تحت‌ فرمان‌ زاغ‌ و زغن‌ درآید؟! حالا شما بال‌ و پرش‌ را شكسته‌اید، ولی‌ بالاخره‌ او عقاب‌ است‌، نه‌ به‌ دنیای‌ شما نیازمند است‌ نه‌ به‌ امارت‌ بر شما!

او عقاب‌ است‌، و شیر بیشهٔ‌ علم‌ و حلم‌ و فهم‌ و تمكین‌ است‌. چگونه‌ در تحت‌ فرمان‌ و زیر امر و نهی‌ شما قرار گیرد؟!

لهذا امیرالمومنین‌ - علیه‌ و علی‌ أولاده‌ و أبنائه‌ الطّیّبین‌ أفضل‌ السّلام‌ و الصّلوهٔ‌ من‌ الْحَیِّ القَیُّوم‌ ربِّ العالمین‌ - مردم‌ چشم‌ تنگ‌ را به‌ حال‌ خود گذارد، و خود با شیعه‌اش‌، به‌ تفسیر و تدوین‌ اشتغال‌ یافت‌ و سنَّت‌ رسول‌ الله‌ را برای‌ امَّت‌ و آیندگان‌ نوشت‌ و تدوین‌ فرمود.

آنها هم‌ مَسْت‌ بادهٔ‌ نَخْوَت‌ و غرور، به‌ ظاهری‌ از اسلام‌ قانع‌ گشتند، و خود را بر فراز ماه‌ و مهر پنداشتند. امَّا این‌ كجا و آن‌ كجا؟!

نه‌ هر كه‌ چهره‌ برافروخت‌ دلبری‌ داند نه‌ هر كه‌ آینه‌ سازد سكندری‌ داند

نه‌ هر كه‌ طَرْف‌ كُلَه‌ كج‌ نهاد و تند نشست‌ كلاهداری‌ و آئین‌ سروری‌ داند

هزار نكتهٔ‌ باریكتر ز مو اینجاست ‌ نه‌ هر كه‌ سر بتراشد قلندری‌ داند

تو بندگی‌ چو گدایان‌ به‌ شرط‌ مزد مكن‌ كه‌ خواجه‌ خود روش‌ بنده‌پروری‌ داند

غلام‌ همَّت‌ آن‌ رِند عافیت‌ سوزم‌ كه‌ در گداصفتی‌ كیمیاگری‌ داند

وفا و عهد نكو باشد ار بیاموزی‌ وگرنه‌ هر كه‌ تو بینی‌ ستمگری‌ داند

به‌قدُّ وچهره‌، هرآنكس‌كه‌ شاه‌خوبان‌ شد جهان‌ بگیرد اگر دادگستری‌ داند

به‌ قدر مردم‌ چشم‌ من‌ است‌ غوطهٔ‌ خون‌ درین‌ محیط‌ نه‌ هر كس‌ شناوری‌ داند

بباختم‌ دل‌ دیوانه‌ و ندانستم ‌ كه‌ آدمی‌ بچه‌ای‌ شیوهٔ‌ پری‌ داند

مدار نقطهٔ‌ بینش‌ ز خال‌ توست‌ مرا كه‌ قدر گوهر یكدانه‌ گوهری‌ داند

ز شعر دلكش‌ حافظ‌ كسی‌ بود آگاه ‌ كه‌ لطف‌ نكته‌ و سِرِّ سخنوری‌ داند[۸۸]

منبع : پایگاه علوم و معارف اسلام

پاورقی

[۸۱] - «نهایهٔ‌» ابن‌ اثیر، ج‌ ۴، مادهٔ‌ «ق‌ م‌ ح‌».

[۸۲] - آیهٔ‌ ۸، از سورهٔ‌ ۳۶: یس‌.

[۸۳] - كلمهٔ‌ هفتاد در لغت‌ عرب‌، برای‌ افادهٔ‌ مبالغه‌ در كثرت‌ استعمال‌ می‌گردد.

[۸۴] - «تاریخ‌ الشِّیعهٔ‌»، شیخ‌ محمدحسین‌ مظفّر، ص‌ ۷.

[۸۵] - «تاریخ‌ الشِّیعهٔ‌»، شیخ‌ محمدحسین‌ مظفّر، ص‌ ۷.

[۸۶] - استیعاب‌.

[۸۷] - «تاریخ‌ الشِّیعهٔ‌» مظفّر ص‌ ۹ و ص‌ ۱۰.

[۸۸] دیوان‌ خواجه‌ شمس‌ الدّین‌ محمد حافظ‌ شیرازی‌ - أعلی‌ الله‌ درجته‌ - طبع‌ پژمان‌ ص‌ ۹۹ غزل‌ شمارهٔ‌ ۲۲۱.

[۸۹] - در تعلیقه‌ آورده‌ است‌: داستان‌ تهنیت‌ و مباركباد عمر به‌ امیرالمومنین‌ علیه السلام را هر یك‌ از ارباب‌ فضائل‌ و حدیث‌ و تاریخ‌ و تفسیر ذكر نموده‌اند و بعضی‌ از آنان‌ تهنیت‌ ابوبكر را هم‌ به‌ تهنیت‌ عمر افزوده‌اند. نظر كن‌ به‌ تفسیر رازی‌ در قوله‌ تعالی‌: یا ایّها الرّسول‌ بلّغ‌ تا آخر آیه‌، و به‌ «مسند» احمد از براءبن‌ عازب‌ و ثعلبی‌، و ابن‌ حجر در اوائل‌ «الصَّواعِق‌» در شبههٔ‌ یازدهم‌. إلاّ آنكه‌ او ذكر كرده‌ است‌ كه‌: أبوبكر و عمر گفتند: یَا عَلِیُّ! أمْسَیْتَ مَوْلَی‌ كُلِّ مومنٍ و مومنهٍٔ. و دربارهٔ‌ نزول‌ الیوم‌ أكملت‌ لكم‌ دینكم‌ و أتممتُ علیكم‌ نعمتی‌ و رضیت‌ لكم‌ الإسلام دیناً مراجعه‌ كن‌ به‌ تفسیر «الدّرالمنثور»، و خطیب‌ بغدادی‌، و ابن‌ عساكر، و آنچه‌ را كه‌ ابن‌ عقده‌ از طرق‌ حدیث‌ غدیر و ثعلبی‌ و ابن‌ مغازلی‌ و حافظ‌ جزری‌ شافعی‌ و غیرهم‌ گرد آورده‌اند.

[۹۰] - أحوال‌ أبوذر و مصائب‌ وارده‌ به‌ او را جمیع‌ مورّخین‌ ذكر كرده‌اند، و اگر می‌خواهی‌ به‌ مقداری‌ از آن‌ اطّلاع‌ بیابی‌ به‌ «شرح‌ نهج‌البلاغهٔ‌» ابن‌ أبی‌ الحدید، ج‌ ۲ ص‌ ۳۷۶ مراجعه‌ كن‌!

[۹۱] - «تاریخ‌ الشِّیعهٔ‌» مظفّر ص‌ ۱۳ تا ص‌ ۱۵.

[۹۲] - «الاءمامهٔ‌ و السِّیاسَهٔ‌» ابن‌ قتیبهٔ‌ دینوری‌ ص‌ ۱۳۶ و «شرح‌ نهج‌البلاغهٔ‌» ابن‌ أبی‌ الحدید ج‌ ۴ ص‌ ۶ و «تاریخ‌ طبری‌» در حوادث‌ سال‌ ۴۱، ج‌ ۶ ص‌ ۹۳ و «تاریخ‌ عبری‌» ص‌ ۱۸۶ و بسیاری‌ از مصادر دگر.

[۹۳] - «شرح‌ نهج‌البلاغهٔ‌» ج‌ ۳ ص‌ ۱۵ نقلاً از مدائنی‌ و ابن‌ عرفه‌ معروف‌ به‌ نفطویه‌.

[۹۴] - «تاریخ‌» ابوالفداء ج‌ ۱ ص‌ ۱۸۳ و «استیعاب‌» ابن‌ عبدالبرّ، و «مروج‌الذّهب‌» ج‌ ۲ ص‌ ۳۶ و «مقاتل‌ الطّالبیّین‌»، و «شرح‌ نهج‌البلاغهٔ‌» ج‌ ۴ ص‌ ۴ و ص‌ ۷ و ص‌ ۴۶۸ و جمع‌ دیگری‌ غیر از ایشان‌. معاویه‌ به‌ دادن‌ سم‌ به‌ تنهائی‌ اكتفا ننمود بلكه‌ چون‌ خبر موت‌ امام‌ حسن‌ ۷ به‌ او رسید خود را به‌ سجده‌ به‌ روی‌ زمین‌ انداخت‌ به‌ طوری‌ كه‌ طبری‌ و دمیری‌ و أبوالفدا و ابن‌ قتیبه‌ و ابن‌عبد ربّه‌ و غیرهم‌ ذكر كرده‌اند. ای‌ واعجبا از معاویه‌ و جنایاتی‌ كه‌ بجا آورده‌ است‌!! گویا او خود را به‌ سلطنت‌ نرسانیده‌ است‌ مگر برای‌ آنكه‌ شریعت‌ و ارباب‌ شریعت‌ را هلاك‌ و نابود كند؟ و از این‌ عجیب‌تر آن‌ است‌ كه‌ تو می‌بینی‌: او حتّی‌ تا امروز مدافعینی‌ دارد كه‌ از منهاج‌ او دفاع‌ می‌كنند. ولادت‌ حضرت‌ مجتبی‌ در نیمهٔ‌ شهر رمضان‌ دو سال‌ از هجرت‌ گذشته‌ و یا سه‌ سال‌ از هجرت‌ گذشته‌، و ارتحالشان‌ در هفتم‌ ماه‌ صفر سنهٔ‌ ۵۰ از هجرت‌ بوده‌ است‌.

[۹۵] - آیهٔ‌ ۹، از سورهٔ‌ ۳۲: توبه‌.

[۹۶] - «شرح‌ نهج‌البلاغهٔ‌» ابن‌ أبی‌ الحدید ج‌ ۲ ص‌ ۴۱۴.

[۹۷] - آیهٔ‌ ۱۲۸، از سورهٔ‌ ۱۶: نحل‌.

[۹۸] - «تاریخ‌ الشِّیعهٔ‌» مظفّر ص‌ ۲۰ تا ص‌ ۲۵.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.