شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

زبان تلخ مرا بی‌کلام بگذارید


زبان تلخ مرا بی‌کلام بگذارید

راهله معماریان از معدود بانوان جوان و پراستعدادی است که دغدغه اصلی‌اش شعر کلاسیک و خاصه غزل است؛ معماریان به‌تازگی نخستین مجموعه شعرهایش را با نام «آتش نوشته‌های مداد شمعی» …

راهله معماریان از معدود بانوان جوان و پراستعدادی است که دغدغه اصلی‌اش شعر کلاسیک و خاصه غزل است؛ معماریان به‌تازگی نخستین مجموعه شعرهایش را با نام «آتش نوشته‌های مداد شمعی» شامل ۴۸ غزل منتشر کرده است.

غزل‌های معماریان زبانی تند، انتقادی و گاه تلخ دارند. او وزن و قافیه را سنجیده و بجا انتخاب می‌کند و وسواس مفیدی در همخوانی فرم و محتوا دارد و در اکثر غزل‌هایش با وجود این که بیت‌ها استقلالی نسبی دارند، اما ساختار طولی شعر آسیبی ندیده است.

یکی از نکاتی که در خواندن کتاب معماریان به ذهن مخاطب و منتقد می رسد حضور تجربه های مختلف شعری او در کنار یکدیگر است؛ یعنی ما مراحل مختلف رشد و تعالی شاعر را می توانیم در این کتاب بخوبی رصد کنیم و شاید او می توانست با کمی بی رحمی از انتشار برخی تجربه ها صرف نظر کند.

اما معماریان به‌طور کلی غزل و ظرفیت‌هایش را بخوبی می‌شناسد و قابلیت‌های آن را درک کرده است؛ از ارائه‌های دلنواز غزل و موسیقی درونی، کناری و برونی به شایستگی بهره می‌برد گرچه گاهی مانند همین غزل نخستی که از او می‌خوانیم کمی در استفاده از اختیارات شاعرانه زیاده‌روی می‌کند. به هر حال نخستین کتاب او گواه این است که ما در آینده با شاعری جدی رو‌به‌رو خواهیم بود، البته به این شرط که او خودش بیشتر از هرکسی شعر و شاعری را جدی بگیرد!

انتشار «آتش نوشته‌های مداد شمعی» بهانه‌ای شد تا راهله معماریان با چند غزل، این هفته مهمان آینه‌های رو‌به‌رو باشد.

۱

از قضا دست و دلش بر هیچ زلفی بند نیست

با نوازش‌های ما او را سر لبخند نیست

غصه را با قند سابیدند خوشبختی نشد

ظاهرا از بخت بد این سفره قندش قند نیست

کهنه شد ترفند قند و رسم شیرین عسل

نَقل ما شد دیگر این ترفندها ترفند نیست

در زمین صد دانه عاشق داشتی فصل بهار

ای بلایت بر سرم هر دانه‌ای اسفند نیست

خویش را با لعنت چشم حسود آتش زدم

بی سرو پایم دگر دستم به جایی بند نیست

مِهر می‌افتد مگر از سکه چشمان من؟

هیچ‌کس چون من نگاهت را ارادتمند نیست

شاخه‌هایی از نبات مهرتان می‌خواستم

هرچه شد فرقی ندارد بحث چون و چند نیست

حال دیگر خون بهایم را گران‌تر کرده‌اند

خاندان من در این ده‌کوره ثروتمند نیست

فقر دستم را گرفت و تا فنا با خویش برد

در ولایات دگر این رسم‌ها هرچند نیست

مرگ، می‌گویند پایان بخش هر دلبستگی ست

عاشقان را مرگ آن طوری که می‌گویند نیست

۲

به من نمی‌خورد این‌گونه شام خوردن‌ها

خدا نخواسته حرص مقام خوردن‌ها

به من نیامده این دست جامه‌های جدید

عوض شدن به ازای حرام خوردن‌ها

میان این همه قلب مریض ِ وامانده

به من نمی‌رسد این در صیام خوردن‌ها

سلام کن که به جام سلامتی برسی

به جای این همه حرص مدام خوردن‌ها

وگرنه بنده که از احترام لبریزم

بسا شنیده‌ام از این سلام خوردن‌ها!

نمی‌خورم، به خدا لب نمی‌زنم،ممنون

حقیر، سیرم از این اتهام خوردن‌ها

غم بزرگ من این کله‌های گنجشکی ست

که روز، روزه و شب نان نام خوردن‌ها

نماز مغرب ماه مبارک رمضان

شروع می‌شود از والسلام خوردن‌ها

۳

سلام، حضرت دریا، پیام بگذارید

اگر شده ست فقط یک سلام، بگذارید

اگر نه، عیب ندارد به یک دقیقه سکوت

به ساحت خودتان احترام بگذارید

- سلام حضرت دریا پیام من تلخ است

زبان تلخ مرا بی‌کلام بگذارید

اگر اجازه دهید از حروف دل بکنیم

دلی شبیه شما ناتمام، بگذارید

و بعد مثل علی مخفیانه در دل شب

ستاره‌های مرا پشت بام بگذارید

به جای این همه سهمیه غزل یک شب

برای زخم دلم التیام بگذارید

بقای عمر غزل باد هرچه خاک شماست

برای راهله سنگ «تمام» بگذارید