جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پهلوی ها و سلطانیسم ماكس وبر


پهلوی ها و سلطانیسم ماكس وبر

ماكس وبر, جامعه شناس سرشناس آلمانی, در بررسیهای جامعه شناسی سیاسی برای اولین بار واژه سلطانیسم را بكار برد و مراد او اكثر نظامهای پاتریمونال در خاور نزدیك بود كه با انواع مشابه خود در شرق دور و سایر حوزه های جغرافیایی كمی تفاوت داشت

ماكس وبر، جامعه‌شناس سرشناس آلمانی، در بررسیهای جامعه‌شناسی سیاسی برای اولین بار واژه سلطانیسم را بكار برد و مراد او اكثر نظامهای پاتریمونال در خاور نزدیك بود كه با انواع مشابه خود در شرق دور و سایر حوزه‌های جغرافیایی كمی تفاوت داشت. هر چقدر كه اعمال سلطه در نظامهای اقتدارگرا بیشتر بر رأی و اختیار حاكم مبتنی شود، خصایص سلطانسیم در آن بیشتر می‌شود. بنابراین ممكن است یك فرمانروا یا پادشاه در مقطع یا مقاطعی از حكومتش صرفاً پاتریمونال (پدر سالار) باشد و در مقاطعی سلطانیست (خودكامه) عمل كند. دوره‌های اعظم حكومت پهلوی اول و دوم ویژگیهای سلطانیسم داشت كه در آن، نخبگان تنها حائلی میان شاه و سایر طبقات اجتماعی محسوب می‌شوند نه بخشی از پایگاه اجتماعی شاه.

سلطانیسم دارای ویژگیهای جدائی‌ناپذیری می‌باشد كه در بررسی جامعه‌شناختی اینگونه نظامها از آنها به ویژگیهای همزاد تعبیر می‌كنند.

برای آشنائی با نظریات اندیشمندان جامعه سیاسی در مورد نظامهای سلطانی و پاتریمونال و تطابق رژیم پادشاهی ایران قبل از انقلاب با اصول آن مقالهٔ زیر مورد توجه شما قرار خواهد گرفت.

ولتر:«هیچ پادشاهی مطلقا مستبد نبود حتی در ایران. اما هر شاه گستاخ و ریاكاری كه وزرایی گرد می‌آورد در اندك زمانی مستبد می‌شود.»

نظریات ماكس وبر به عنوان یكی از متفكران بزرگ قرن در موارد متعددی محققان را جهت تبیین مسایل سیاسی به ویژه در كشورهای جهان سوم یاری می‌نماید. بیشتر نظریات او در زمینه تقسم‌بندی دولتهای سنتی و تبیین ویژگیهای آنان مورد توجه تحلیلگران داخلی و خارجی مسایل ایران قرار گرفته است. تمركز ویژه این تحلیلگران نیز در خصوص بررسی دولت سلطانیسم پاتریمونیالی می‌باشد. از آنجاكه ویژگیهای دولتهای سلطانی و پاتریمونیال به یكدیگر نزدیك هستند معمولا آنها را در یك بخش مورد بررسی قرار می‌دهند. از طرف دیگر باید توجه داشت كه سلطانیسم مترادف با نئوپاتریمونیالیسم(Neo Potrimonialism) می‌باشد كه به همین دلیل برخی تحلیلگران از اصطلاح سلطانیسم و برخی دیگر از واژه نئوپاتریمونیالیسم جهت نامیدن دولتهای پهلوی استفاده می‌كنند. همچنین اصطلاح كلاینتالیسم(Clientelism) یا حامی پروری نیز جهت تبیین دولتهای پهلوی به خصوص پهلوی دوم به كار می‌رود. نظام سلطانی در گونه‌شناسی سیاسی ماكس وبر یكی از انواع نظامهای پاتریمونیال به شمار می‌رود. خوان لینز هم نظامهایی را كه از تمامی ابعاد با حكومتهای غیر دموكراتیك متمایز به نظر می‌رسند، نظامهای سلطانی می‌نامد. این اصطلاح را نخستین بار ماكس وبر ابداع كرد و برای اشاره به حالت افراطی پاتریمونیالیسم(نظام موروثی) به كاربرد كه در طبقه بندی سه گانه او- از اقتدار مشروع- شكلی از اقتدار سنتی محسوب می‌گردد.۱ از نظر ریشه شناسی اصطلاح «سلطانیسم» شرقی است و به همین دلیل هارتلین واژه نئوپاتریمونیالیسم مطلق را به جای نظام سلطانی پیشنهاد كرد. برای وبر جایگاه كلاسیك نظام سلطانی خاور نزدیك بود و شاید به همین دلیل وی برای توصیف این نظام، اصطلاحی برگرفته از زبان عربی را برگزید.۲ این واژه وجوه مشتركی با پاتریمونیالیسم(پدرسالاری)۳ دارد ولی با این وجود دارای تفاوتهایی با آن نیز می‌باشد. برخی پژوهشگران معتقدند رژیم پاتریمونیال و سلطانی نظامهایی هستند كه قدرت سیاسی در آنها كاملا در دست فرمانده یا دیكتاتوری متمركز است كه اجازه استقرار هیچ گروه با ثبات سیاسی را در جامعه نمی‌دهد.۴ به هرحال برخی تحلیلگران آنها را به یك معنی به كار برده و یا به جای یكدیگر یا در كنار یكدیگر به كار می‌‌برند. از طرف دیگر برخی معتقدند كه نظام پاتریمونیال كه وبر آن را مترادف با مفهوم سلطانیسم به كار می‌ برد نشان دهنده یك نظام سیاسی پیچیده‌تر است كه در آن اقتدار پاتریمونیال(موروثی) به وسیله شبكه غیرقابل رویتی از اقتدار اداری اعمال می شود. باید بدین نكته توجه داشت كه در هر دو نظام پاتریمونیال و سلطانیسم تاكید بر قدرت مطلقه و اطاعت محض رعیت از حاكم است. نظام پاتریمونیال در مقایسه با حكومت سلطانی كمتر شخصی و خرافاتی می‌باشد.۵ برهمین اساس ترنر معتقد است هرگاه اقتدار پاتریمونیال بتواند خود را از محدودیتهای سنتی به طور مطلق برهاند سلطانیسم نامیده می‌شود. ۶ نظامی كه در آن برخی گرایشهای سلطانی وجود دارد اما حلقه حامیان گسترده‌تر و آزادی عمل فرمانروا كمتر می‌باشد، باید نئوپاتریمونیال نامید.۷‌به عبارت دیگر وبر نظامی را كه در آن سلطه عمدتا و در اصل سنتی است- هرچند اِعمال این سلطه با توجه به استقلال شخصی حاكم صورت گیرد- پاتریمونیال می‌نامد. اما در نظام سلطانی سلطه در اصل براساس تشخیص و به دلخواه و مبتنی بر رای و اختیار حاكم است كه آن را از دیگر شكلهای نظام اقتدارگرا جدا می‌كند.۸ به طور كلی می‌توان گفت نظامهای نو سلطانی، گونهٔ افراطی شكلهای نئوپاتریمونیال حكومت به شمار می‌روند.۹

در مجموع آنجا كه اقتدار حاكم از سنتها فراتر رفته و در عمل قائم به شخص می‌شود باید مفهوم سلطانیسم را به كار برد. یعنی اینكه؛ فرمانروا دیگر مقید به سنتها نیست اگرچه مشروعیت خود را از سنتها گرفته باشد كه این مساله نیز در تاریخ ایران موارد متعددی دارد.۱۰‌دولتهای سلطانی ویژگیهایی دارند كه بر مشخصات دولتهای پهلوی به ویژه پهلوی دوم منطبق می‌باشد. اما در ابتدا باید گفت كه كل دوران رژیم پهلوی را نمی‌توان سلطانی نامید. به طور دقیق دوران سلطانیسم رضاشاه از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۱.م و دوران سلطانیسم پسرش در فاصله سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۷.م بود.۱۱ در ادامه ضمن بیان ویژگیهای نظامهای سلطنتی به طور مصداقی به سلطانیسم رضاخان و محمدرضا شاه خواهیم پرداخت.

۱- پایگاه اجتماعی محدود نظام سلطانی

فرمانروایان نظامهای سلطانی نخستین بار با حمایت گروههای كاملا مشخص به قدرت می‌رسند. به عنوان مثال رضاشاه در تصرف تدریجی قدرت از پشتیبانی بخش قابل ملاحظه‌‌ای از ایرانیان آگاه به مسایل سیاسی از جمله چپیها برخوردار بود. در ایران بركناری بیشتر همكاران مدرن گرای اولیه رضاشاه در سال ۱۹۳۳ ]مثل داور، فرمان فرما، تیمورتاش… [ و انقلاب سفید در سال ۱۹۶۳‌]روی آوردن محمدرضا شاه به تكنوكراتهای جدید مانند حسنعلی منصور، هویدا، آموزگار و[… سرآغاز دوره حكومت سلطانی این دو شاه بود.۱۲‌ دلیل بنیادین سربرآوردن سلطانیسم در دوران پهلویها ضعف مالكیت خصوصی و در كنار آن فقدان طبقات مستقل و نیرومند به عنوان پایگاه اجتماعی جهت شكل‌گیری یك دولت خودكامه یا دموكرات بود. همچنین بی ثباتیهای داخلی و كمك خارجیها به نظام پهلوی پیدایش نظام سلطانی را در ایران تقویت كرد.۱۳

به هرحال دوره رضاشاه از سال ۱۳۱۲.ش به نظام سلطانی مستبدانه تغییر یافت و مردانی كه ستون اصلی نظام جدید را فراهم كرده بودند همگی قربانی آن شدند. از سوی دیگر سالهای ۱۳۴۲ الی ۱۳۵۶.ش دوره حكومت سلطانی محمدرضا شاه به شمار می‌رود. دو عامل اصلی ذیل این دگرگونی بنیادین را امكان پذیر ساخت؛ نخست اصلاحات ارضی، مالكان بزرگ را به عنوان یك طبقه اجتماعی مستقل از میان برداشت و قدرت اجتماعی- سیاسی آنها را مستقیما به دولت انتقال داد. عامل دوم جریان فزاینده درآمدهای نفتی بود كه مستقیما به دولت پرداخت می‌شد. متعاقب این روند شاه بیش از پیش از اقتصاد و جامعه مستقل شد در حالیكه اقتصاد و جامعه به گونه‌ فزاینده‌ای به او و تصمیماتش وابسته گردید. بر این اساس باید گفت كه تغییر از اقتدارگرایی به نظام سلطانی در این دوره نتیجه رها كردن اتحاد پیشین شاه با بزرگ مالكان و استقلال فزاینده او از اقتصاد داخلی به علت افزایش درآمدهای نفتی بود.۱۴

۲- خودكامگی(ریاكاری قانونی)

فرمانروایان پاتریمونیال كه مدعی اقتدار سنتی هستند بر نظامهای سیاسی مبتنی بر قواعدی كه به لحاظ تاریخی به صورت قانون درآمده‌اند- به ویژه قوانین عرفی- تكیه كرده و عموما قوانین اساسی مدرن را نادیده می‌گیرند. ظاهر قانونی نظامهای سلطانی به این معناست كه آنها به قوانین اساسی احترام می‌گذارند.۱۵ با این توضیح كه حفظ ظواهر دموكراتیك نظیر مجلس(ملی و سنا)، انتخابات، احزاب، اتحادیه‌ها و دیگر ابزارها و نهادهای دموكراسی بخشی از ویژگی نظامهای سلطانی می‌باشد. در حقیقت حاكمیت و قدرت واقعی در دست حكومت است و همه نهادهای دموكراسی به طور مستقیم و غیرمستقیم تحت نظارت حكومت فعالیت می‌كنند. به عنوان مثال نخست وزیران حكومت پهلوی، نخست وزیر كشور نبودند بلكه نخست وزیر محمدرضا پهلوی به شمار می‌رفتند. برای توضیح بیشتر این مساله، خاطرات دولتمردانی همچون اسدالله علم، هویدا، خلعتبری، عالیخانی و… بسیار گویا و روشنگر است.

كاركرد مفهوم سلطانیسم برای قدرت سیاسی ایران دو وجه عمده دارد. یكی كاركردی است كه در نهایت به احیای سلطانیسم ختم می‌شود و دیگری كاركرد مدرنیزاسیون می‌باشد. به این معنا پس از كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹.ش سلطانیسم مدرن ایرانی شكل می‌گیرد. حاكمیت سلطانی به دلیل اینكه سنت سلطنت را احیا می‌كند مشروعیتش را از آنجا می‌گیرد اما از شیوه‌های مدرن نیز استفاده می‌كند.۱۶ به عبارت دیگر می‌توان آن را باز تولید حاكمیت گذشته در لفافه ابزارهای مدرن نامید.

مساله خودكامگی نظامهای سلطانی مانند نظام پهلوی در ساخت اداری هم نفوذ می‌كند. ماروین زونیس در این باره می‌نویسد:«در رژیم شاه اقتدار سیاسی در شخص پادشاه متمركز بود. او به كمك حدود سیصد نفر از نخبگان سیاسی نظام را اداره می‌كرد این نخبگان حایلی بین شاه و سایر طبقات اجتماعی بودند و همچون تسمه نقاله دستورات و خواست او را به مرحله اجرا در می‌آوردند. شاه برای حفظ نظام، اساس را برعدم مشاركت سیاسی گذاشت و در جهت بروكراتیزه كردن نظام گام برداشت. اما از آن سو در عین آنكه سازمانهای لشگری و كشوری به طور مدام فعالیت توده‌های مردم را كنترل می‌كردند، خود شاه به طور فزاینده‌ای اقتدارش را بر دیوانسالاریهای دولتی و نظامی می‌افزود. یكی از آثار چنین شیوه‌ای اعمال اقتدار سیاسی، كاهش توان و قابلیت نظام اداری ایران به عنوان ابزار رسیدن به هدفهای توسعه بود.»۱۷ به طور كلی باید گفت نظام پهلوی پایبند به قانون نبود و امكان نامحدودی در اِعمال قدرت داشت.

حسن شمسینی غیاثوند

پی نوشت‌ها

خوان لینز و هوشنگ شهابی، نظامهای سلطانی،ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، نشر و پژوهش شیرازه، ۱۳۸۰، صص‌۱۱-۸

همان، ص۲۰

باید توجه داشت كه واژه پدرسالاری(Patriarchy) سابقه زیادی در متون سیاسی دارد. چنانكه كتابی به همین عنوان توسط رابرت فیلمر در قرن شانزدهم تدوین یافته است او در كتاب خود با شواهد نظری، عقلی، تاریخی و دینی ضمن مخالفت با نظریه آزادی طبیعی مردم به دفاع از قدرت طبیعی پادشاهان می‌پردازد و آنان را به عنوان پدران جامعه بر كرسی قدرت مطلقه‌ای كه وی از قدرت پدر برداشت می كرد می‌نشاند. جان لاك در كتاب رساله اول خود به نقد این كتاب پرداخته است، چنانكه وی پدرسالاری را آخرین مانع برای ورود به جامعه مدنی می داند.(برای توضیح بیشتر بنگرید به مقاله فرشاد شریعت، جان لاك و اندیشه حكومت پدرسالار، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره ۴-۱۵۳، ،ص۱۱-۴)

سعید حجاریان، ساخت اقتدار سلطانی، آسیب پذیریها و بدیلها، اطلاعات سیاسی- اقتصادی،شماره ۲-۹۱، فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۴، ص۴۸

محمد حاجی یوسفی، همان، ص ۵۸

سعید حجاریان، همان، ص۴۸

خوان لینز، همان، ص۱۹

محمدعلی كاتوزیان، رژیمهای سلطانی، رژیم پهلوی در ایران، ترجمه: امیرمحمد یوسفی و محمد سید قائنی نجفی، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره ۴-۱۵۳، ص۱۲

خوان لینز، همان، ص۱۸

۱۰- عباس منوچهری، كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و سلطانیسم ایرانی، تاریخ معاصر ایران، سال اول، شماره چهارم، زمستان ۱۳۷۶، ص۱۳

۱۱- محمدعلی كاتوزیان، همان، ص۱۵

۱۲- خوان لینز، همان، ص۴۹

۱۳- همان، ص۷۷-۱۷

۱۴- همان،صص۴۵-۴۴

۱۵- همان

۱۶- عباس منوچهری، همان، ص۱۴

۱۷- Marvin Zonis. The Political Elite of Iran (Princetion University Press, ۱۹۷۱) pp.۱۸۸-۱۸۹

۱۸- خوان لینز، همان، ص۵۲

۱۹- عباس منوچهری، همان، ص۱۷

۲۰- محمدعلی كاتوزیان، رژیمهای سلطانی: رژیم پهلوی در ایران، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره ۴-۱۵۳، همان، ص۱۸

۲۱- خوان لینز، همان، ص۱۳۷

۲۲- همان، صص۴۴-۳۵

۲۳- همان، ص۸۷

۲۴- برای توضیح فعالیتهای بنیاد پهلوی و امثال این بنیادها بنگرید به آثار ذیل:۱- سازمان برنامه و بودجه، مقدمه لایحه بودجه كل كشور(تهران، سازمان برنامه و بودجه ۱۳۵۸) ۲- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمدگل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نی۱۳۷۹ ص۹-۵۳۷، ۳- رابرات گراهام، ایران سراب قدرت، ترجمه: فیروز فیروزنیا، تهران، سحاب كتاب، ۱۳۵۸ صص۲۰۹-۱۷۰

۲۵- خوان لینز، همان، صص۶۵-۵۶

۲۶- كاظم علمداری، حامی پروری، مشخصه قدرت سیاسی، ایران فردا، شماره ۴۴، تیر ۱۳۷۷، ص۱۲

۲۷- برای توضیح بیشتر بنگرید به كتاب خاطرات علی عالیخانی، تهران، مركز، ۱۳۸۰ و مقاله سیاستهای اقتصادی قبل از انقلاب، ولی نصر، ترجمه: حسن شمسینی غیاثوند، روزنامه انتخاب، ۷-۵/۶/۱۳۸۱

۲۸- ساموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران، قلم، ۱۳۷۵

۲۹- محمدعلی كاتوزیان، همان، ص۲۴

۳۰- خوان لینز، همان، صص۷۳-۶۸

۳۱- همان، ص ۱۱۰-۱۰۷

۳۲- Bill. J. and Leiden. Political in the middle East.(Boston; Little Brown , ۱۹۸۴)pp.۲۰۳-۲۱۱

۳۳- حاجی یوسفی، همان، ص ۶۱

۳۴- ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه: عباس منوچهری و دیگران تهران، مولی، ۱۳۷۴، ص۳۵۸

۳۵- علیرضا شجاعی زند، همان، ص۳۵

۳۶- حسین بشیریه، جامعه مدنی، صص ۳۱-۱۹

۳۷- Mohammad Reza Ghods. Iran in the Twentieth Century: A Piolitical History, Lynne Rienner Publication. United States of America ۱۹۸۶, p. ۱۰۸

۳۸- خوان لینز، همان، ص۲۲

۳۹- حاجی یوسفی، همان، ص۶۱


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.