جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مناد شناسی


مناد شناسی

دیروز سالروز تولد لایب نیتس یكی از بزرگترین فیلسوفان مغرب زمین بود كسی كه برتراند راسل, او را عالی ترین مغزهای همه روزگاران معرفی می كند گذشته از مقام بلندش در فلسفه و ریاضیات, وی از پیشگامان منطقی ریاضی است و در زمانی كه هیچ كس قدر آن را نمی دانست به اهمیت آن پی برد

جستار حاضر، ترسیم كلی فلسفی اوست، با هم می خوانیم.«مخالفت من با این اصل موضوعه مقبول فلاسفه است كه هیچ چیز در نفس نیست كه بوسیله حواس عارض آن نشده باشد. در اینجا باید خود نفس و انفعالات آن را استثنا نمود. هیچ چیز در عقل نیست كه از پیش در حس نبوده باشد مگر خود عقل. چنانكه بسیاری از صور عقلی مثل وجود، جوهر، وحدت، این همانی، علت، ادراك و استدلال هست كه در نفس است بدون آنكه حواس قابلیت اعطای آن را داشته باشد» . (نوشته های فلسفی لایب نیتس _ گردآوری توسط گردهارد برلین ۹۰ _ ۱۸۷۵)

۱ _ زندگی: گوتفرید ویلهلم لایب نیتس در یكم، جولای سال ۱۶۴۶ در لایپزیك آلمان به دنیا آمد. به خاطر برخورداری از نبوع سرشار در سن پانزده سالگی وارد دانشگاه شد. وی در میان تمام فلاسفه دوره جدید پیش از كانت محتملا واجد وسیع ترین و جامع ترین شناخت در مورد حكمای مدرسی است.او در سال ۱۳۶۳ برای تحصیل ریاضیات به ینا رفت و در سال ۱۶۷۷ موفق به اخذ دكترا در رشته حقوق شد. با وجود علائق و فعالیتهای متنوع او، فعالیت های سیاسی و حكومتی شهرت چشمگیری را برای او باعث شده بودند، به طوری كه به جهت رابطه اش با خاندان سلطنتی هانوور، مسئول تألیف تاریخ این خاندان شد. در سال ۱۷۰۰ نخستین رئیس انجمن علوم در برلن شد كه بعدها عنوان آكادمی پروس را یافت. لایب نیتس پس از زندگانی پر فراز و نشیب، در سال ۱۷۱۶ چشم از جهان بست، در حالی كه مرگ او حتی در آكادمی پروس كه او خود مؤسس آن بود مورد بی توجهی قرار گرفت.

از جمله رئوس اساسی فلسفه او می توان به موارد زیر اشاره كرد: اصل جهت كافی، جوهر، مناد، قانون اتصال، نظریه معرفت و مسأله آزادی.

اصل جهت كافی

صدق هر قضیه به این صورت تعریف می شود كه، یك قضیه صادق است اگر محمول مندرج در موضوع باشد. مشخص است كه تعداد محمول های هر موضوع بی نهایت (یا حداقل بسیار زیاد) می باشد. چرا محمول ها باید ذیل یك موضوع مندرج باشند؟ شاید به دلیلی كاملا اتفاقی، اما نظر لایب نیتس چنین نیست. به نظر لایب نیتس به ازای هر محمول صحیح و درست یك موضوع، ممكن است مجموعه ای دیگر از محمول های صحیح وجود داشته باشند كه این مجموعه جهتی كافی برای درستی آن محمول باشند و این را لایب نیتس اصل جهت كافی می نامد. در صورتی كه این اصل درست نباشد نه تنها فلسفه بلكه علم هم غیر ممكن به نظر می آید. به هر حال اعتبار مفاهیم بنیادین مثل اصل هو هویت یا اینهمانی (identity) وابسته به این اصل است.

این ایده از اصل جهت كافی دلیل توجه لایب نیتس به تكمیل استدلال كامل می باشد. اگر مفهوم كامل موضوع (یعنی تمام محمول های صحیح آن) با یكدیگر تشكیل یك شبكه ای از توضیح را بدهند، ممكن است از این طریق به آینده یا گذشته دسترسی داشته باشیم. به عنوان مثال ممكن است كسی عبور قیصر از رود روبیكن را از تصویر كامل سایر محمولات قیصر اخذ كند.روشن است، همان طور كه بعضی از معاصرین لایب نیتس خاطر نشان ساخته اند، با این وصف اراده آزاد نفی می شود. اما باید به دو نكته اشاره شود. الف) اینكه قیصر از رود روبیكن عبور كرد، ضرورتی مثل قضیه الف، الف است ندارد.

زیرا هر چند قضیه الف، الف نیست متناقض است، اما قضیه قیصر از رود روبیكن عبور نكرد متناقض نمی باشد و ویژگی های قیصر، منطقا ضروری نیستند. ب) علی رغم تمام آنچه كه درباره قیصر درست می باشد، (هم چون محمول های متعلق به یك موضوع) این محمول ها چیزی درباره وجود قیصر بیان نمی كنند.

جوهر به مثابه مناد

در مورد انسانها (و نه خدا) مفاهیم كامل معمولا واجد مفهوم «جواهر موجود» - یعنی اشیاء حقیقتا موجود- می باشند. لایب نیتس می گوید: اكنون آشكار است كه تمام مفهوم های صحیح واجد بنیانی در طبیعت اشیاء می باشند و زمانی كه گزاره ای اینهمان نباشد، محمول باید در اصل مندرج در موضوع باشد..... چنان موجودی واجد مفهوم كاملی است كه آن مفهوم به عنوان مجوز استنتاج تمام محمول های موضوع كافی می باشند.همان طور كه برای هر محمول، مفهوم كامل شامل دیگر محمول هایی می باشد كه آن محمول را توضیح می دهند، با فرض هر ویژگی جوهر، جوهر متفرد كامل به خودی خود می تواند توضیحی برای آن ویژگی باشد.لایب نیتس اواخر قرن ،۱۷ به نحو برجسته ای كلمه مناد [جوهر فرد -monad] را برای جواهر به كار برد. مناد یعنی آنچه واحد است، اجزائی ندارد و غیرقابل تجزیه است. اینها اشیاء موجود بنیادین می باشند. یك جوهر _ مناد واقعیتی است كه توسط مفهوم كامل تداعی یا باز نمود می گردد. مفهوم كامل فی نفسه شامل تمام محمول هایی است كه برای موضوعی درست و صحیح می باشند. این محمول ها بوسیله اصل جهت كافی، مرتبط به شبكه مشخص و گسترده ای از توضیح می باشند. علاوه بر محمول ها، مناد باید واقعا و بالقوه شامل ویژگی هایی باشد كه در آینده نشانگر آنها می باشد و باید شامل نشانه ای از آنچه در گذشته نشان داده است باشد.به عبارتی مناد آبستن آینده و انباشته ای از گذشته است. مجموعه ویژگی های هر مناد می تواند شامل تمام روابط مناد با هر مناد دیگر در جهان باشد. پس مناد مكتفی بالذات است و نیازی به رابطه بالفعل و اثرپذیری از مناد دیگر ندارد.به نظر لایب نیتس از آنجا كه ما دلایل واضح و روشنی برای رابطه علی نداریم، باید از طریق نظریه هماهنگی پیشین بنیاد مسأله را بررسی كنیم. دو ساعت كاملا مشابه را فرض كنید، كه هر دو به درستی نشانگر زمان می باشند. اگر كسی از نحوه كاركرد این دو اطلاع نداشته باشد، ممكن است یكی را علت دیگری به حساب آورد، اما دلیلی برای این مسأله ما نداریم. ولكن فردی آگاه نه تنها می داند كه هیچ یك از این دو علت دیگری نیست، بلكه می داند كه باید علت دیگری برای این دو وجود داشته باشد. به نظر لایب نیتس، منادها مثل آن ساعت ها می باشند، مستقل از هر مناد دیگر. هر مناد نشانگر دیگران است، مثل آینه ای برای عالم، اما مناد پنجره ای برای اخذ یا اعمال رابطه علی ندارد و هیچ منادی پدید نیامده و از میان نمی رود. (مگر بوسیله كار غیر طبیعی خدا) لذا منادها سرمدی می باشند.هر آنچه در سراسر زندگی خود درك می كنیم باید یك مناد واحد باشد و هر چیز دیگر تركیبی از منادهاست. نفس من منادیست واحد كه جسمی مركب را كنترل می كند. لذا لایب نیتس معتقد است كه حداقل برای اشیاء زنده ما باید قائل به صورت جوهری باشیم یعنی عنصر وحدت بخشی- تركیب زنده مشخص.

قانون اتصال

لایب نیتس در نامه ای از اصلی صحبت می كند كه نه تنها در علم هندسه ضرورت دارد، بلكه در علم طبیعت نیز صادق است. وقتی دو مورد به طور مستمر به یكدیگر نزدیك می شوند و سرانجام در همدیگر مندرج می شوند، نتایج و حوادث نیز باید چنین باشند. این امر تابع اصلی كلی تر است یعنی؛ وقتی كه داده ها تشكیل سلسله ای می دهند، آنچه مطلوب است نیز سلسله ای را تشكیل می دهد. مثلا آن دسته از قضایای هندسی كه به طور كلی در مورد بیضی صادق می باشد، را می توان بر سهمی نیز وقتی به عنوان یك بیضی لحاظ می شود، اطلاق كرد. همین طور سكون را می توان شتابی بی نهایت كوچك دانست. پس لایب نیتس از مفهوم اختلاف بی نهایت كوچك برای نشان دادن اینكه چگونه مثلا میان سهمی و بیضی در علم هندسه و میان سكون و حركت در علم طبیعت اتصال وجود دارد استفاده می كند. او در مقدمه كتاب پژوهش های جدید چنین می گوید: یكی از اصول عظیم حكمت این است كه در طبیعت هیچ جهش و طفره ای وجود ندارد و این اصل عظیم را قانون اتصال نام نهاده ام.

مسأله آزادی

اگر مفهوم كامل هر موجودی _ از جمله انسان _ به نحو سرمدی شناخته شده است و بوسیله خدا برای وجود برگزیده شده، آیا چنان موجودی آزاد است؟ اگر پاسخ منفی است، پس اخلاق و گناه چه معنایی دارند. علاوه بر این ممكن است كه آنچه ما از آزادی مراد می كنیم، غیرقابل وقوع باشد. خدا چرا آدم و حوا را باید تنبیه كند در حالی كه آنها انتخابی آزاد نداشتند، زیرا خدا از ابتدا می دانست كه آنها گناه خواهند كرد. لایب نیتس در تحلیلی برای پاسخ دادن به این مسأله به تقسیم و دسته بندی حقایق (truths) می پردازد. در یك دسته بندی عام به دو نوع از حقیقت می توان اشاره كرد:

۱ _ حقایق ذات، كه خود به دو دسته تقسیم می شوند: اول _ حقیقت اولیه یا اساسی، مثل اصل امتناع تناقض. دوم- حقایق سرمدی یا مابعدالطبیعی یا هندسی. از جمله قوانین هندسه و حساب. این قوانین در تمام عوالم ممكن معتبر می باشند.

۲ _ حقایق وجود یا حقایق واقع یا حقایق مفروض:

اول: كلیات مطلق یا آن حقایقی كه مشخص كننده این عالم اند به عنوان كامل ترین عالم و حتی از طریق معجزه نیز تغییر نمی كنند.

دوم: حقایق كلی _ فیزیكی: قوانین كلی مختص به این عالم و برحسب مشیت خدا قابل تغییر می باشند.

سوم: حقایق مابعدالطبیعی فردی: حقایقی درباره ویژگی های جواهر فرد، ویژگی هایی كه برآمده از مفهوم كامل می باشند و لذا برای خدا آشكار می باشند، ولی از هیچ قوانین كلی فرعی پیروی نمی كنند. استنتاج چنین حقایقی در دسترس هیچ موجودی نیست، مگر خداوند.

- تنها حقایق ذات اند كه مطلقا ضروری اند. هر حقیقی دیگر مثل عبور قیصر از رود روبیكن به لحاظ واقعیت ضروری اند _ یعنی با فرض وجود چنان عالم و چنان موجودی، افعال من بنا بر تعریف ضروری نمی باشند. لذا مفهوم من متمایل و مستعد است بدون هیچ ضرورتی.

- لایب نیتس با قرار دادن اراده انسان در موضع عدم تمایز عدم تمایز فیزیكی را مراد می كند، یعنی هیچ حقیقت كلی فیزیكی وجود ندارد كه ناظر بر فعل انسان باشد و این به معنای آزادی است. جواهر آزاد یا معقول توسط هیچ قانون فرعی ای در جهان محدود نشده اند. هر چند گاهی لایب نیتس از تمثیل ماشین برای توصیف نفس استفاده می كند، اما به سادگی انواع نیروها و علل عامل در ماشین، در مورد نفس غیر قابل اعمال می باشند.

- لایب نیتس درباره اراده آزاد استدلالات دیگری دارد كه ذیلا به آنها اشاره می كنیم:

۱ _ آزادی به مثابه غیرقابل پیش بینی بودن ممكن است به معنی عمل بدون علت درنظر گرفته شود. اما این معنی ندارد، زیرا انتخاب آزاد تصادفی نیست و علت فعل آزاد من، من می باشد.

۲ _ جهل ضروری از آینده عملا و شاید منطقا برابر است با آزادی. مثل جهل ما به ریشه عدد ۲ كه جزء اعداد اصم است. لذا حقایق ممكن اصولا، همیشه قابل شناخت می باشند، اما نه ضرورتا توسط انسان. لایب نیتس می گوید: به جای شگفتی از آنچه نمی توانید بدانید و آنچه نمی توانید بگوئید، مطابق وظیفه تان -یعنی آنچه می دانید- عمل كنید.

۳ _ یكی از مباحثات معروف در دوران مدرسی استدلال تنبل بود. اگر همه چیز مطابق سرنوشت است، چه چیزی را اراده كنم یا نكنم سرنوشت واقع خواهد شد، لذا باید بدون اینكه كاری كنیم، بگذاریم تا جهان به وقوع بپیوندد. لایب نیتس این استدلال را مبهم دانسته و آن را غیر اخلاقی معرفی می كند. اگر موضع من، موضع فردی تنبل باشد در جهان، تمام چیزهای دیگر نیز برای من همین طور است. مسلما وضع من با كسی كه حوادث را در آغوش می گیرد بسیار متفاوت است.

۴ _ مراد فلاسفه از ممكن محمول مفرد است، كه این محمول متغیر است در حالی كه هر شیء دیگر ثابت می ماند و این برای لایب نیتس غیرممكن است. تغییر یك محمول به معنای تغییر كل مجموعه مفهوم _ جوهر است و همراه این مجموعه تمام جهان. به نظر لایب نیتس فلاسفه از معنای بسیار حساس آزادی چنان وسعت دامنه ای را اخذ نكره اند كه به موجب آن، جهان شبكه ای منسجم و هماهنگ از توضیحات بوده و این به نوبه خود ایده امكان را در بردارد. لذا وقایع ممكن _ حتی افعال آزاد من _ باید جزئی از تكامل جهان باشند، ولی این بدین معنی نیست كه تمام وقایع ممكن نیز به همین گونه اند.

- در مورد وجود شر در عالم علی رغم خدایی نیك و خیرخواه، لایب نیتس معتقد است كه این پارادوكس واقعی نمی باشد _ پاسخ های او را ملاحظه می كنیم:

۱ _ ما نظاره گر بخش كوچكی از عالم می باشیم، لذا نمی توانیم به طور مطلق، حكم به وجود شر در عالم كنیم و حكم درباره نظم حقیقی جهان، فراتر از توانایی ما است.

۲ _ نظام احسن به معنای عدم مطلق شر نیست، بلكه باید گفت در این نظام شر حداقلی در برابر خیر حداكثری مطرح می شود.

۳ _ شر امری عدمی بوده و به معنای نفی واقعیت ملموس (positive) است و از آنجا كه تمام موجودات حدود و نواقصی دارند، شر برای آنها به نحوی ضرورت دارد.

منبع:

The internet ency clopedia of philosophy

ترجمه : علی ملك محمدی