جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

موج نوی دوم سینمای فرانسه


موج نوی دوم سینمای فرانسه

نگاهی به فیلمسازان نوگرای فرانسوی

صنعت سینمای اروپا به رغم گذشت یک سده از شروع سینما و پیدایش فیلمسازان بزرگ در این خطه و همچنین پدید آمدن گونش های مختلف سینمایی هنوز هم حیات خود را در مواجهه با بمباران تبلیغاتی و هجوم سینمای هالیوود در خطر می بیند.در این میان کشور فرانسه بخصوص با فیلمسازان بعد از موج نوی خود بزرگترین رقیب اروپایی هالیوود بشمار می رود.سینمای فرانسه شکوفائیش را مدیون همین فیلمسازان است و بی شک فیلمسازان نسل جدید همچون لوک بسون،متیو کاسوویتز،پاتریس لکونت وژان پیر ژونه سهم عمده ای در این پایداری دارند.

پس از آنکه فیلمسازان موج نو به نوعی به سمت و سوی سینمای تجاری کشیده شدند ویا سینمای شخصی خود را پی گرفتند و از این روند سینمایی کناره گیری کردند ، شابرول فیلمهای سطحی تجاری با موضوعات جنایی میساخت ، تروفو نیز به سمت اقتباس های سینمایی و سینمای مورد علاقه خود و اختلافش با گدار بر سر این نوع سینما بالا گرفت و حتی بسوی سینمای تجاری رفت و در یکی از فیلمهای استیون اسپیلبرگ بنام برخورد نزدیک از نوع سوم نقشی را ایفا کرد، گدار که موج نو را تمام شده میدید گروه ژیگا ورتوف خود را به همراه ژان پیر گورن فیلسوف و نظریه پرداز فرانسوی تشکیل داد و فیلمهای گدار در این دوره به بیانیه های تند سیاسی سینمایی تبدیل شد.ریوت همچنان به تجربه گرایی در سینما می پرداخت و رومر و رنه نیز به دنبال سینمای خودشان رفتند.الیویر آسایا نیز که به موج نو ملحق شده بود فیلمسازی خاص خودش را پی گرفت.اگرچه موج نو به آخر راه خود رسیده بود ولی تاثیراتش را بر سینمای جهان تا به امروز گذاشت.

سینماگران بعد از موج نو فیلمسازانی بودند که ادای دینی به سینماگران موج نو می کردند،این سینماگران هنوز وجود دارند و فیلم میسازند امثال موریس پیالا، کلود للوش، آندره تچینه و کلود سوته کسانی هستند که بعد از موج نو بوجود آمدند و پا به عرصه سینمای فرانسه گذاشته بودند،ولی کماکان همان نگرش و فرهنگ وآن چارچوب ذهنی موج نو را تداوم دادند. تا اینکه گسلی بوجود می آید،نسل جید سینماگران فرانسه که حوصلشان از سینمای پدربزرگی سر آمده بود و دوست داشتند که سینمای این کشور سینمایی باشد که در عین حالی که حرفی برای گفتن داشته باشد یک هیجان و ضرب آهنگی و یا چیزی باشد که دست کم برای جوانها هم جذاب باشد.

این فیلمسازان فرانسوی در دهه هفتاد و هشتاد میلادی هنوز این نوع فیلمسازی را در سینمای فرانسه تکرار میکردند تا اینکه عده ای فیلمساز جوان سر و کله شان پیدا شد که از سینمای پدربزرگها (به قول خودشان) خسته شده بودند و با ادامه و تکرار این نوع سینما در سینمای فرانسه مخالف بودند، آنها اعتقاد داشتند باید طور دیگری با سینمای هالیوود مقابله کنند چه در فرم و فروش فیلم از لحاظ ساختار سینمایی و چه از لحاظ محتوا.آنها می گفتند که فیلمهای فرانسوی علاوه بر محتوای عمیق باید از لحاظ فرم و ریتم نیزهمانند سینمای هالیوود عمل کند و درونمایه هنری خود را نیز حفظ کند.

فیلمسازان جوان و نو ظهور نوگرایی مثل لوک بسون،متیو کاسوویتز،پاتریس لکونت،ژان پیر ژونه و یان کونن که انقلابی جدی در سینمای آن دوره فرانسه بوجود آوردند.

لوک بسون که سردسته این موج بشمار می آمد در سال ۱۹۸۴ با اولین فیلم خود با نام آخرین نبرد آغازگر این موج در سینمای فرانسه شد.این فیلمسازان نسل نوین فرانسه در آن برهه زمانی اعتقادشان بر این بود که باید ساختار فیلمهایشان همانند سینمای هالیوود هم تجاری باشد و هم گیشه ای اما مثل فیلمهای هالیوودی سطحی و بی محتوا نیز نباشد و محتوا نیز مانند در فیلمهایشان دخیل باشد و نه تنها از لحاظ هنری بلکه اقتصادی نیز با هالیوود رقابت کنند و بر این عقیده بودند که سینمای این کشور تنها با این راه موفق به رقابت با سینمای سرمایه داری هالیوودی میشود،اوج موفقیت فیلمهای این دوره را فیلم لئون حرفه ای ساخته بسون می دانند.

فیلمسازان موج دومی مانند متیو کاسوویتس اعتقاد داشتند که درفیلمهای خود علاوه براینها باید به فیلمسازان مورد علاقه خود نیز در چند سکانس مهم از فیلمهای خود ادای دین کنند،مثلا در فیلم نفرت متئو کاسوویتز، ونسان کسل را در یکی از سکانسهای تاثیرگذار این فیلم میبینیم که ادای تراویس در فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی را با بازی دنیرو در می اورد و با اینکار خود فیلمساز به سینماگر محبوبش ادای دین میکند و خود کاسوویتس در فیلم عنصر پنجم از لوک بسون و همچنین سرگذشت شگفت انگیز املی پولند یکی دیگر از فیلمهای مهم این سینما ساخته ژان پیر ژونه فیلمساز دیگراین موج نقشی را(عشق املی) ایفا می کند.

لوک بسون عملا فیلمسازی بود جدا از اینکه فیلمهایش خوب یا بد باشند، در آن دوره بحث تکنیک و ضرب آهنگ و داستان پردازی و کمی جدا شدن از سینمای پدربزرگی یعنی سینمای کسالت بار سرسنگین هنر برای هنر را مطرح و سینمای جدیدی را پایه ریزی کرد.او کسی بود که از منظری باید واقعا هم اکنون سینمای فرانسه را به سینمای بعد و قبل از وی تقسیم کرد.بسون سینمایی را جا انداخت و رواج داد،آن هم سینمایی بود که فروش می کرد و جوان پسند بود و سینمایی بود که اقتصاد سینمای فرانسه را در یک سالهایی نجات داد و در عین حال او تبدیل به مرشدی برای بسیاری از فیلمسازان نسل جدید ازجمله متیو کاسوویتزشد.

وقتی از کاسوویتز پرسیدند که چه فیلمسازی برای او از همه مهمتر است آیا استیون اسپیلبرگ چون این فیلمسازان همگی ازنسل جدید اسپیلبرگ هستند، جواب او این بود : اسپیلبرگ برام خیلی اهمیت داره اما فیلمی که واقعا برای من مهم بود آخرین نبرد بسون بود.این فیلم اولین فیلم لوک بسون که فیلمی علمی تخیلی بود که با بودجه بسیار کم ساخته شده بود و از هیجان بسیار خوبی نیز برخوردار بود و کل سینمای فرانسه آن سالها را در دهه هشتاد منقلب کرد.

این سینماگران نسلی هستند که از بسون زاده شدند و اعتقاد دارند که سینما نه تنها باید حرفی برای گفتن داشته باشد بلکه باید تکنیکی نیز داشته باشد آنها میگفتند در فرانسه تا بحال بیش از حد این تکنیک را فراموش کرده و در درجه دوم اهمیت قرار دادند وموقع آنفرا رسیده که تکنیکهای سینمایی را با پیشرفت تکنولوژی روز سینما در کنار محتوای فیلمهایشان جای داد و به آنها توازنی بخشید.

فیلمسازانی از این نوع در سینمای فرانسه بسیارند که متئو کاسوویتز مهمترین آنها بشمار می آید، فیلمسازان دیگری نیز از قبیل گاسپار نوئه و یان کونن نیز کسانی هستند که وقتی فیلمهای آنها را میبینیم از نظر فنی چیزی کمتر از هالیوود ندارند ،اما در عین حال در چارچوب سینمای فرانسه کار می کنند وسینمای آنها عموما محتوایی اجتماعی دارد و ازاینها نظراین فیلمسازان سینماگران جذابی هستند و سعی بر این دارند تا دو بخش محتوا و فرم را به توازن برسانند.عملا مواد تغذیه کننده فیلم های آنان در نگارش فیلمنامه بیشتر ازآنکه کتاب یا ادبیات ویا خود جامعه باشد از خود سینما است.

متیو کاسوویتز براحتی در فیلم نفرت ادای دین و اشاراتی را به جنوب شهر و یا راننده تاکسی و حتی گاو خشمگین مارتین اسکورسیزی فیلمساز مورد علاقه خود می کند و یا در صحنه ای از همین فیلم ونسان کسل قهرمان یهودی فیلم به سینما می رود و فیلمهایی میبیند که همگی عملا مبنا و الهام بخش سینمای خود کاسوویتز بودند ریا،اعم از هری خبیث و فیلمهایی از این نوع مثل صورت زخمی ، همیشه انگ خشونت به این فیلمها زده شده و گفته شده که این قبیل از فیلمهای سینمایی خشونت جامعه را بیشتر میکنند ولی کارگردانهای آنها هیچوقت این ادعا ها و تهمت ها را نپذیرفتند، زیرا میگفتند ما این فیلمها را فقط و فقط زمانی توانستیم بسازیم که این خشونتها را در جامعه دیدیم.

متئو کاسوویتز یکی از منتقدان سرسخت و بی پروای سینمای یکدست شده در فرانسه دهه نود بود.او ستایشگر جریان مستقل فیلمسازی در امریکا بود و فیلمهایش چالشی علیه سیستم بود وآثارش مملو از مناسباتی بینامتنی با آثار این دسته از فیلمسازان مانند اسپایک لی ،تارانتینو و البته اسکورسیزی بود.

در واقع واکنش سینمایی او به سینمای به تعبیر وی عقیم و سترون فرانسه در دهه نود همچون قهرمان فیلم نفرت اقدامی ویرانگرانه و رادیکال است.

جنجال ها و بحث های ضد و نقیذ فراوان پیرامون فیلمهای او در سال نمایش فیلم نفرت در جشنواره کن از او فیلمسازی شورشی و طغیانگر ساخت.

او فیلمسازی بود که به آموزه ها و دستورالعمل های مد سده سینمای فرانسه در آن سالها بی اعتناست و در برابر آن شورش میکند واین شورش را بر اساس حافظه سینمایی خود از فیلم ها و سینماگران محبوبش بنا می کند.در واقع شبیه سازی آگاهانه در این فیلمها قرار است مخاطب کاسوویتز را سرراست و مستقیم به دنیای فیلم او پرتاب کند،او نیز همانندقهرمان فیلمش صریح و جسور است و در انتقال پیامش به ایهام و کنایه متوصل نمیشود حتی اگر نتیجه اش حذف شدن باشد.

ژان پیر ژونه نیز جزو این سینماگران بشمار می آید، او که با فیلم اول مالیخولیایی وارخود بنام اغذیه فروشی که با همکاری مارک کارو طراح و گرافیستی که دغدغه سورئالیستی داشت فیلمسازی را بطور حرفه ای آغاز کرده بود، فضاسازی غریب آن را بیشتر وام دار نورپردازی کامل مدیرفیلمبرداریش داریوش خنجی فیلمبردار ایرانی الاصل بود.

در زمانی در آینده در شهری رو به زوال قصابی که با کشتن مستاجرانش و فروش گوشت آنها وضع مالی مسائدی پیدا کرده مورد حمله یک خامخواراز گروه زیرزمینی واقع میشود، اغذیه فروشی فانتزی درباره آدمخواری مدرن بود،یک نمایش مجلل و با شکوه از تصاویر فرا واقع، سبک بصری غیرمتفاوت و سورئال فیلم شگفتی بسیاری از منتقدان و تماشاگران را بر انگیخت و این آغازی بر موفقیت آنها بود.

در سال ۱۹۹۵ آنها بار دیگر با همکاری یکدیگر فیلم پرهزینه شهر بچه های گمشده را بار دیگر با فیلمبرداری و نورپردازی بی سابقه وهنرمندانه خنجی خلق کردند.

یک قرن پس از روزگار ژرژ ملیس و فانتزی های سینمایی او فیلمسازان نوگرای فرانسوی ژان پیر ژونه و مارک کارو در دومین اثر سینمایی خود با رویکردی متفاوت به ژانرهای علمی تخیلی تماشاگر را به دیدار جهانی میبرند که تابحال حتی در فیلمها ندیده،این گردشی است در جهان فراواقع که تنها در تاریکترین زوایای بشر میتوان یافت،طرح فیلم بدون تردید دارای اشارات سیاسی و فرهنگی است.کلیت آثار آنها را نمیتوان اثری سوررئالیستی دانست،جدا از واقعیت مورد توجه فیلم واقعیتی بدیل است که در رهیافت فانتزی وار قابل لرائه و تجسم است،نه واقعیتی برتر یا فراتر که سوررئالیست ها از دل واقعیت فیزیکی بیرون می آورند.

کاملا پیدا بود که این دو فیلمساز متفاوت نه خیال اعتدال در رهیافت خود را دارند و نه دیدگاه خود را در خط فکری رایج یا جریان غالب در فیلمسازی تجاری نزدیک کردند.

فیلم املی ژان پیر ژونه تحولی در سینمای روز فرانسه بشمارمی آمد.

این فیلم یک کمدی رمانتیک با دستمایه های بصری جسورانه بود که از آن بعنوان یک پدیده ایدئولوژیک هم یاد میکنند.روزنامه فیگارو درباره فیلم املی نوشت گوئی هزاران تماشاگر فیلم که اکثریتشان هم جوان هستند به گرایش فعلی سینمای فرانسه که همانا نشان دادن رویی تیره و تار،زشت و بیمارگونه زندگی فرانسوی و نمایانگر جنبه سینمای مولف است،نه میگفتند، همچنین مجله لوپوا از حالت امیدوارکننده ای که فیلم در میان مخاطبانش بوجود آورد یاد کرد.همزمان با این فیلم بسون نیز نسخه جدید از ژاندارک را تهیه کرد وپاتریس لکونت شاهکار خود یعنی مردی در قطار را در همین سال ساخت که جولیز بسیاری در جشنواره های مهم اروپایی از از آن خود کرد.

پس از مدتی موج نوی دوم نیز دوام چندانی در تقابل با سینمای سرمایه داری سینمای هالیوود نیافت و خود این سینماگران نیز یکی یکی رو به فیلمسازی در سینمای هالیوود آوردند، لوک بسون با فیلم عنصر پنجم با بازی بروس ویلیس و همسرش میلایوویچ با هالیوود همکاری کرد و ژونه به امریکا سفر کرد و قسمت چهارم از مجموعه فیلمهای بیگانه را بعد از ریدلی اسکت،جیمز کامرون و دیوید فینچر کارگردانی کرد و با آنکه به قول خودش میتوانست فیلمهای سفارشی دیگری را در هالیوود بسازد و در خانه های بزرگ زندگی کند اما رفاه ظاهری هالیوود را رها کرد و به کشورش بازگشت،او در اینباره گفته است که همکاران من غالبا نمیدانند ما هنوز در فرانسه از آزادی عمل بیشتری نسبت به هالیوود و آمریکا برخورداریم اواز سینمای تهیه کننده محور هالیوود به کشورش بازگشت و وضعیت را برای دیگر دوستان سینماگرش توصیف کرد،به متئو کاسوویتس نیز پروژه گوتیکا پیشنهاد شد، کاسوویتس پس از شکست گوتیکا چه از لحاظ هنری و چه تجاری با بازی هالی بری ستاره مشهورامریکایی به فرانسه بازگشت ویکبار دیگر نشان داد که فیلمسازان مستقل اروپایی نمیتوانند خودشان را با روابط خشک و منظم فیلمسازی در هالیوود منطبق کنند.

البته هنوز فیلمسازانی همانند پاتریس لکونت، گاسپار نوئه، یان کونن و ژان اودریار وحتی فیلمسازان بلژیکی همچون لورن کانته و برادران داردن در فرانسه شاهکارهای خود را در سینمای این کشور میساختند،هم اکنون فرانسوا اوزون درمیان کارگردانان موسوم به «موج نوی جدید» فرانسه از جمله فیلیپ راموس، ایو کامو و ژان پل سیوریاک،ازموفق ترین فیلمسازان محسوب می شود.

امیر نقش کار