جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
اخلاق در قرآن
![اخلاق در قرآن](/web/imgs/16/152/1aio61.jpeg)
در ابتدای بحث، به شبههای که از سوی اثبات گرایان مطرح شده بود، پاسخ گفته شد. هرچند این مختصر مجالی برای بررسی دلایل، معارضات وشبهات ندارد، ولیچوناین شبهه را مطرح نمودهایم،بهاجمال بدانپاسخ میدهیم تا بیپایه بودن سخنآنان که بر آداب و رسوم تکیه میکنند ومیگویند: ممکن است رفتاری در یک جامعهارزشمند، خوب ونشانه ادب تلقی گردد، درحالیکه همین رفتار در جامعه دیگر، بیادبی یا رفتاری خندهدار به حساب آید، آشکار شود.
● اعتباری نبودن اخلاقیات (پاسخ به شبهه اثبات گرایان)
بدیهی است که آداب و رسوم غیر از مسائل اخلاقی است. منظور ما از اخلاق، اصول رفتار انساناست کهمیتواند شکلهای متفاوتی داشته باشد. آداب و رسوم مربوط به اشکال رفتار و غیر از روح آن است. در اخلاق، برای ما مطرح است که مثلا، به پدر، مادر، معلم یا سالمندان احترام بگزاریم. این مسالهای اخلاقی است، اما شکلآن میتواندتابع قراردادباشد. پس مثالهایی که آنها مطرح میکنند مربوط به آداب و رسوم است; یعنی شکل رفتارها، نه مسائل اخلاقی.
ولیآنچه که ما میگوییم تابع واقعیت است روح رفتار اخلاقی میباشد; مثلا، لازم است همیشه به کسانی که احترامشان واجب است، احترامبگزاریم،اما درمورد مصادیقآن، اختلاف نظر وجود دارد یا شکل احترام ممکن است متفاوت باشد. ما معتقدیم که پدر، مادر، معلم و سالمندان از آن جملهاند و رعایت احترام نسبتبه این افراد یک مساله اخلاقی است و در تمام شرایط و تمام جوامع و اعصار تاریخی، احترام به این اشخاص لازم است. این یک حکم تغییر ناپذیر است. اما اینکه شکل احترام باید چگونه باشد، به آداب و رسوم محلی و قومی بستگی دارد که تغییرپذیر است. ممکن است چیزی در جایی خوب باشد و در جای دیگر بد; اما تفاوت دو دیدگاه لطمهای به اصل اخلاق نمیزند. پس همه ارزشها، از جمله ارزشهای اخلاقی، اعتباری، فرضی و تابع سلیقه و قرارداد نیست و نظر اسلام صد در صد مخالف مکتب اثبات گرایی اخلاقی است.
● نفی وظیفهگراییاخلاقی (پاسخ به شبهه کانت)
از همین تعبیر که در آیه شریفه مزبور وارد شده است، نظر اسلام در مقابل بعضی دیگر از مکاتب اخلاقی نیز به دست میآید. نظریه معروفی وجود دارد که از آن با عظمت هم یاد میشود;آن،نظریه کانت در فلسفه اخلاق است.
او میگوید: برای اینکه کاری ارزش اخلاقی داشته باشد باید فقط به انگیزه اطاعت از حکم عقل یا اطاعت از وجدان انجام گیرد. و هر نوع انگیزه دیگری در کار اخلاقی، آن را از ارزش ساقط میکند. به فرض، اگر انسان حرف راستبزند، برای اینکه مردم او را احترام کنند، کارش اخلاقی نیست و ارزشی ندارد یا اگر کسی به فقیری، مریضی یا درماندهای کمک کند و این کار را برای ارضای عواطفاش انجام دهد این کار نیز بیارزش است. حتی اگر کسی کاری را به قصد اینکه از پاداش اخروی یا دنیوی آن بهرهمند شود، انجام دهد باز هم ارزش اخلاقی ندارد. ارزش اخلاقی مخصوص کاری است که فقط به دلیل اطاعت از حکم عقل انجام گیرد.
انسان برای کاری که وظیفه اوست نباید توقع هیچگونه پاداشی داشته باشد. او باید در کار اخلاقی، ارضای عواطف و نتیجه کار را، که موجب سعادت یا کمال نفس است و پاداشی بر آن مترتب میشود، در نظر نداشته باشد. اگر در کار اخلاقی، انگیزهای غیر از تبعیت از عقل وجود داشته باشد آن کار یا بیارزش است و یا ارزش منفی دارد.
نظر اسلام با نظر کانت موافق نیست. تفصیل بررسی این نظریه و اشکالهایی که بر آن وارد است محل بحث ما نیست ولی به طور خلاصه، میتوان گفت که امتیازی که این نظریه بر نظریههای پیشین اخلاقی دارد این است که تا زمان کانت، درباره «نیت فعل» کمتر بحث میشد و اگر بقایای اخلاق یونانیها را که کم و بیش، به عالم اسلام نیز سرایت کرده و برخی از فلاسفه اسلامی هم کتابهای اخلاقیشان را بر اساس آن تنظیم کردهاند، مطالعه کرده باشید، میبینید که ملاک اخلاق در کتب آنها عبارت است از: اعتدال در قوه شهوت، غضب و عقل. اعتدال در شهوت، عفت; اعتدال در غضب، شجاعت و اعتدال در عقل، حکمت است. برآیند این سه صفت نیز عدالت میباشد. این یک نظریه اخلاقی است که از افلاطون، ارسطو و امثال آنها نقل شده و علمای اخلاق اسلامی نیز معمولا براساس همان روش حرکت کردهاند.
در کتابهای آنان، هیچ جا مطرح نیست که مثلا، کسی که کار شجاعانهای انجام میدهد انگیزهاش چگونه باید باشد یا اگر انسان ثروتمند، سخاوتمند هم باشد دارای صفتخوبی است و کار او ارزش اخلاقی دارد و اینکه با چه نیتی باید بخشش کند، مطرح نمیشود. یا تحصیل علم در صورتی که افراط و تفریط در آن نباشد حکمت است و ارزش دارد; اما نیت تحصیل مطرح نیست.
در میان فلاسفه اخلاق، کانت از همه بیشتر، به این مساله توجه کرده است که هر کاری به صرف اینکه ظاهرش معتدلانه، بین افراط و تفریط در شهوت یا غضب، باشد ارزش اخلاقی ندارد; زیرا ممکن است این کار از سر ریا کاری، ارضای عاطفه یا خواهش دل باشد. کانتبسیار سختگیری کرد و گفت که کار باید فقط برای ادای وظیفه باشد و کاری که تنها به این نیت انجام گیرد ارزش اخلاقی دارد. البته همه عناصر نظریات کانت این نیست، عناصر دیگری نیز وجود دارد که آنها نیز اشکالهای خاص خود را دارند.
نقطه مثبت نظریه کانت پذیرش اصل «ارزش اخلاقی» است; اما مشکل عمده و اشتباه اساسی او در تعریف ارزش اخلاقی میباشد. وی معتقد است که انسان باید وظیفه را به دستور عقل و وجدان انجام دهد و در این عمل، انگیزهای غیر از پیروی عقل و وجدان نداشته باشد. در اعتراض به او، میگوییم: انسان تا زمانی که برای خود وجودی قایل است طالب کمال و سعادت خود میباشد و هر کاری که انجام میدهد - هر چند ناآگاهانه - رسیدن به سعادت و کمال در عمق نیتاش وجود دارد و نمیتواند جز این باشد.
بنابراین، یکی از اشکالهای وارد بر این نظریه آن است که اصلا ممکن نیست که کار عاقلانهای از انسان سر بزند و نیت کمال یا سعادت در عمق دل او نباشد. حتی میتوان گفت که چنین کاری عاقلانه نیست، چه رسد به اینکه فاقد ارزش اخلاقی باشد. اصولا، نمیتوانیم از سر عقل کاری را انجام دهیم که موجب سعادت یا کمالی برای خودمان نباشد. ممکن است در تشخیص سعادت اشتباه کنیم; اما این انگیزه به طور فطری، در همه وجود دارد.
از سوی دیگر، اگر ما تا این حد دایره ارزشهای اخلاقی را محدود کنیم، به فرض آنکه چنین چیزی ممکن باشد معلوم نیست که در عالم، چند نفر پیدا شود که کارشان ارزش اخلاقی داشته باشد; کاری که فقط به این دلیل انجام گیرد که وجدان میگوید و در مقابل، هیچ انتظاری از انجام آن وجود نداشته باشد، نه از پاداش دنیوی، نه از پاداش اخروی و نه حتی به این قصد که نفس، تکامل پیدا کند یا به سعادت برسد، عواطف نیز در انجام کار دخالتی نداشته باشد. با این وصف، چند نفر را در تمام دنیا، میتوان یافت که اینگونه کار کنند؟ علاوه بر آن، همه انسانهای دیگر نیز کارشان فاقد ارزش خواهد بود! پس اشکال ایشان منطقی نیست. البته اشکالهای اساسی دیگری نیز بر این نظریه وارد است که فرصت طرح همه آنها نیست; اما به طور مختصر، میگوییم که اسلام چنین نظری را ندارد.
● فطری بودن سعادتطلبی
اسلام واقع بینانه این موضوع را پذیرفته است; هر مکتب دیگری نیز باید آن را بپذیرد که اگر انسان برای خودش وجودی قایل است و اگر کاری را از روی عقل انجام میدهد به دنبال کمال یا سعادت است; اما برخی کمال و سعادت خود را قرب به خدا، برخی آن را در نعمتهای بهشتی و برخیدیگر درلذتهای دنیوی میدانند. هیچگاه انسان عاقل بیهدف کاری را انجام نمیدهد، بلکه از کار خود هدفی دارد، لکن گاهی کارش نتیجه دنیوی دارد و گاهی اخروی، گاهی برای کسب عزت نزد خدا، آن را انجام میدهد و گاهی برای آنکه کمال خود را دوست دارد - تا نفساش کاملتر شود.
اگر از هر انسان اخلاقی، حتی همان انسانی که برای کانتیک نمونه است، بپرسید که فداکاری و ایثار شما برای چیست، واز همان کسی که میگوید: «کار خود را از روی عاطفه یا توقع دریافت پاداش نکردم، بلکه به حکم عقل خود، عمل کردم.» سؤال میکنیم که چرا از حکم عقل اطاعت میکنی؟اگر بخواهد به درستی جواب دهد، میگوید: «انسان منطقی کسی است که از حکم عقل اطاعت کند و حکم عقل این است که انسان به فضیلتی دستیابد; یعنی به دنبال کمال خود باشد و من میخواهم انسانی منطقی باشم. لذا، راستگویی را فضیلت و کمال میدانم.»
پس به نظر اسلام، انسان عاقل بدون هدف، کاری را انجام نمیدهد، بلکه به دنبال سعادت و فلاح است و این مصداقا با کمال روح یکی است. (تفاوت آن دو خارج از بحث ماست.) از نظر مصداق، فرقی نمیکند که بگوییم: طالب سعادت ستیا طالب کمال. اگر سعادت را درست تحلیل کنیم و آنگونه که افراد سادهانگار تصور میکنند، سعادت را به داشتن پول و مقام معنی نکنیم به یقین، به این نتیجه خواهیم رسید که آنچه کمال روح است، همان سعادت میباشد.
در هر صورت، قرآن به این مطلب اذعان دارد که انسان نمیتواند به دنبال فلاح و سعادت خود نباشد. هر کاری را که انسان انجام دهد در نهایت، برای نیل به سعادت است. از هر کس سؤال کنید که چرا این کار را انجام میدهی، برای کار خود، دلایلی ذکر میکند. اگر همینطور سلسله سؤالات را ادامه دهیم در نهایت، به جایی میرسیم که دیگر نمیتوان پرسید چرا; زیرا خواستن سعادت «چرا» ندارد. سعادت، مطلوب ذاتی هر انسانی است. این نه تنها عیب نیست که یک حقیقت است و در طلب اصل سعادت اختلافی نیست، بلکه اختلاف بر سر مصداق سعادت و به تبع آن، اختلاف بر سر تعریف سعادت میباشد. غیر از این هم ممکن نیست; چون غیرممکن است که انسان عاقل باشد ولی طالب سعادت خود نباشد. اگر هم چنین بگوید به زبان است.
● ذو مراتب بودن سعادت و شقاوت
مساله دیگر آنکه سعادت یک نقطه مشخصی نیست که اگر کسی به آن رسید سعادتمند باشد و اگر کسی بدان نرسید حتما بدبختباشد، بلکه سعادت مراتب بسیاری دارد; گاهی کسی به یک مرتبه آن میرسد و دیگری به دو مرتبه و سومی به بیشتر و این مراتب تا بینهایت ادامه دارد. مراتب آن متعدد است. البته بعضی از مراتب سعادت با بعضی از مراتب شقاوت توام میشود. ممکن استیک خوشی با یک ناخوشی یا یک کمال با یک نقص با هم جمع شوند; اما انسان به مرتبهای از کمال می رسد که دیگر آن مرتبه توام با شقاوت نیست; هر چند سعادتش ضعیف باشد، اما شقاوتی به همراه ندارد.
ما به بهشت، دوزخ، قیامت و حساب معتقدیم. در قیامت، اثر عملی سعادت مشخص میشود. در عالم برزخ، عوالم متعددی وجود دارد. ممکن است در آنجا، برخی مؤمنان هم گرفتاریهایی داشته باشند. در عرصههای قیامت، حسابها تسویه میشود; عوالم برزخ و عوالم اول قیامت که گذشت، حسابها که تسویه شد، هر کس که باید مشمول شفاعت واقع شود، مورد عفو قرار میگیرد و بهشتی وارد بهشت میشود و جهنمی نیز وارد جهنم میگردد. پس از آن، هیچ کسی از آنجایی که هست، خارج نمیشود. آنان که وارد بهشتشدهاند: «لا یمسهم فیها نصب و ما هم بمخرجین»(حجر:۴۸); هیچ رنج و سختی در آنجا بدانها نرسد و از آن بیرونشان نکنند. ولی همه لذتها یکسان نیست. گرچه هیچ گرفتاری و رنجی در آنجا وجود ندارد، اما کسانی که در درجه اولاند با کسانی که در درجه دوماند از یک درجه از لذت و کمال برخوردار نیستند; مراتب متفاوتی است ولی همه سعادت است. اگر کسی بتواند خود را به بهشتبرساند هرگز او را از آنجا بیرون نمیکنند. کاری که انسان را به آنجا برساند کار خوب و با ارزشی است; اما این درجات و ارزشها از نظر مراتب با یکدیگر بسیار تفاوت دارد.
کانت میگفت:ارزش،یک نقطه ویک مرتبه دارد و آن این است که هر کس کار را به نیت عمل به وظیفه انجام بدهد، اگر انگیزه او کمتر یا بیشتر از این باشد ارزشی ندارد. اما اسلام میگوید: ارزشهای اخلاقی مراتب بسیاری دارد و این چنین نیست که بگوییم یک نقطه مشخص بیشتر نیست. اولین حد ارزش برای کسی است که به خدا، قیامت و انبیا ایمان داشته باشد و برای اطاعت از خدا، کاری انجام دهد. البته اطاعت امر خدا میتواند انگیزههای گوناگونی داشته باشد; برای رهایی از جهنم، رسیدن به بهشتیا رسیدن به رحمت، رضوان، قرب و لقای پروردگار و یا مراتبی که عقل ما بدانجا نمیرسد; «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر.»(قمر:۵۵)
حضرت علیعلیهالسلام عرض میکند:«الهی ما عبدتک خوفا من عقابک و لا طمعا فی ثوابک و لکن وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک»; (۱) خدایا، تو را به دلیل ترس از عذابتیا طمع به پاداشت عبادت نمیکنم، بلکه چون تو را شایسته عبادت یافتهام، میپرستم.
همه این انگیزهها در عبادت، پسندیده است و کاری که با هر یک از این انگیزهها انجام بگیرد دارای ارزش اخلاقی خواهد بود. اما ارزشها با یکدیگر فاصله دارند. حضرت علیعلیهالسلام در جای دیگری، میفرماید:«ان قوما عبدواالله رغبة، فتلک عبادة التجار; وان قوما عبدواالله رهبة، فتلک عبادة العبید; و ان قوما عبدواالله شکرا، فتلک عبادة الاحرار»; (۲) گروهی خدا را از سر شوق (به پاداش)، عبادت میکنند که این، عبادت تاجران است و گروهی خدا را از سر ترس، عبادت میکنند که این، عبادت غلامان است; گروهی نیز خدا را به دلیل سپاس (بر نعمتهایش)، عبادت میکنند که این، عبادت آزادگان است.
عبادت خدا به دلیل ترس، کار خوبی است ولی دارای کمترین مرتبه است. در گذشته که غلام و برده وجود داشت، آنها فقط از ترس کتک خوردن کار میکردند. هر وقت که نمیترسیدند معمولا کار نمیکردند. اگر کسی خدا را عبادت کند در این حد که به تکلیف واجبش عمل کرده باشد و جهنمی نشود مانند غلامی است که فقط از ترس چوب کار میکرد. البته، عبادت اینگونه افراد بیارزش نیست و نسبتبه کافر دارای ارزش است; زیرا انسان غیرمعتقد که به تصور خودش، فقط برای اطاعت از وجدان کار میکند. اگر خدای خود را نشناخته و او را سپاس نمیگزارد اطاعت او از وجدان چه ارزشی دارد؟ اگر وجدان دارد به فرمان وجدان، باید شکر ولی نعمتش را بهجا آورد. این چه وجدانی است که میگوید: برو، کار کن و زحمتبکش اما دو رکعت نماز نخوان؟! اگر انسان به حدی نرسد که ارتباط با خدا پیدا کند اعمال او هیچ ارزشی ندارد. اما کسی که تا این حد پیشرفت کرده که برای نجات از عذاب هم که شده خدا را عبادت میکند به یک مرتبه از ارزش دستیافته است. ولی نباید به این حد اکتفا کرد.
اسلام انسانها را تشویق میکند که به این حد قانع نباشند; مانند غلامی که از ترس چوب کاری میکند، عبادت نکنند; دنبال مرتبهای باشند که در اوج است، همان مراتبی که قرآن از آن اینگونه تعبیر میکند: «انما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزاء و لا شکورا»(دهر:۹); «الذی یعطی ماله یتزکی و ما لاحد عنده من نعمة تجزی الا ابتغاء وجه ربهالاعلی.»(لیل: ۱۸-۲۰) در عبادت، انسان نباید به فکر داد و ستد باشد، بلکه باید به دنبال ایجاد ارتباط با خدا باشد. اگر بخواهد به عبادت به عنوان یک داد و ستد نگاه کند در مثل، مانند کسی است که اگر دوستی هدیهای به او بدهد و او نیز مقابله به مثل کند.
انسان تا همین اندازه هم که مقید باشد و نعمتهای خدا را بدون سپاس نگذارد کار با ارزشی کرده است. البته، اگر این کارها به قصد اطاعتامرخداباشد ارزشش بیشتراست و عمل مستحببه حساب میآید.حتیخداوند فرموده است که من دوست دارم که اگر در حال روزه، به میهمانیکسی میروی واو از تو میخواهد که از غذایش تناول کنی، نگو روزه هستم; از غذایش تناول کن; چون او دوست من است.
در اینجا، روزهدار روزهاش را برای خدا افطار میکند; زیرا اطاعتخدا را در خوردن روزه یافته است و خداوند امر فرموده که این کار را انجام دهد تا با او ارتباط پیدا کند. پس میتوان روزهخواری را عبادت شمرد و آن را دارای ارزش اخلاقی دانست. از سوی دیگر اگربرای هوای نفس، صد سال روزه بگیرد هیچ ارزشی ندارد; زیرا عملش برای خودنمایی و هدفی غیرخدایی است.
پس حد نصاب ارزش اخلاقی در نظام ارزشی اسلام، این است که کار برای خدا انجام گیرد، یعنی به جای تعبیر اطاعت وجدان و عقل، که کانت آن را مطرح میکرد، باید بگوییم: «اطاعتخدا.» اما اطاعتخدا مراتب و انگیزههای متعددی دارد; گاهی از ترس جهنم استیا به طمع بهشتیا برای تشکر از نعمتهای او، گاهی نیز خدا را دوست دارد و بدین دلیل، کاری میکند که محبوبش از آن خشنود شود، همچنان که امام صادقعلیهالسلام میفرماید: «و لکنی اعبده حبا له»; (۳) من او را عبادت میکنم; چون دوستاش دارم.
هیچیک از مکاتب غیر از اسلام، نیت را مطرح نمیکنند; کانت هم که مطرح کرده است نیت اطاعت عقل رامعتبر میداند.اسلام نیت را معتبرمیداند، امابه شرط آنکهبرای اطاعتخدا باشد; زیرااطاعتی که به این انگیره انجام نشود از ارزش بالایی برخوردار نیست.
● هدف از خلقت
سؤال شده است که هدف از خلقت چیست؟ این پرسش با بحثحاضر مرتبط است. ما معتقدیم که هر کس برای رسیدن به کمال خود تلاش میکند و هدف از خلقت رسیدن به کمال است; خدا نیز انسان را خلق کرده تا او به کمال خودش برسد. در این زمینه، بحثهای فراوانی وجود دارد که برخی جنبه فلسفی و برخی جنبه تفسیری دارد. (۴)
پاسخ این سؤال به اجمال، این است که قرآن کریم برای خلقت، چند هدف ذکر کرده است. این هدفها در طول هم هستند. در سوره انسان (دهر)، میفرماید: «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه» (انسان:۲); ما انسان را از آب نطفه مختلط خلق کردیم تا او را بیازماییم. در این آیه، کلمه «نبتلیه» در مقام بیان غایت است. علتخلقت انسان را این میداند که دارای اختیار و اراده باشد تا مورد آزمایش قرار گیرد. «آزمودن»، خودش نمیتواند هدف اصلی باشد، بلکه بدین منظور مورد آزمایش قرار میگیرد که معلوم شود آیا خدا را عبادت میکند و در صدد تقرب به خدا بر میآید یا نه؟
در آیه دیگری میفرماید: «و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون»(ذاریات:۵۶); و جن و انس را نیافریدم، مگر برای آنکه مرا عبادت کنند. پس ابتلا و آزمایش هدف مقدمی و نزدیک است و بالاتر از آن، این است که انسان خدا را عبادت کند تا به رحمت و پاداشی که مخصوص عبادت خداست، نایل شود; «الا من رحم ربک و لذلک خلقهم» (هود:۱۱۹); مگر آن که را خدا به رحمت و لطف خاص خود هدایت کند و برای همین آفریده شدند.
● علت رحمانیتخدا
اگر سؤال شود که چرا خدا انسانها را آفرید تا به رحمت او نایل شوند، میگوییم: این رحمتسؤال بردار نیست; زیرا لازمه فیاضیت و رحمانیتخداست. خدایی که رحمان و فیاض نباشد خدا نیست. این صفت ذاتی خداست و برای همین است که خدا دوست دارد بخشش کند و اگر دوست نداشته باشد خدا نیست.
● دوزخیان بیشترند یا بهشتیان؟
ممکن استسؤال شود که با توجه به اینکه تعداد فراوانی از انس و جن مخلد در دوزخاند، پس چه مقدار از انسانها به هدف خلقت میرسند؟ در این مورد، کمیت مطرح نیست. به عنوان مثال، اگر به عنوان یک معدنچی بخواهید معدنی را استخراج کنید تا به یک دانه برلیان دستیابید، با آنکه میدانید این برلیان در زمینی به مساحت صد هکتار است، باید همه این زمین را جستجو کنید تا آن را به دست آورید. برای کاوش، لازم استحتی اگر در این زمین، کوهی یا صخرهای وجود دارد آن را نیز خرد کنید تا به آن دستیابید. وقتی آن را به دست آوردید، میگویند: این همه کار، ارزش دستیابیبهاین هدف را داشت، حتی اگر ده برابر این هم زحمت میکشیدید، ارزش داشت. همه این کارها و زحمتها مقدمه بود برای به دست آوردنیک سنگ قیمتی.ارزشاینهدفبه قدری است که همه آن کوششها را جبران میکند.
حال، اگر عالم خلقت هیچ ثمرهای نداشته باشد، جز آنکه از درخت آفرینش، فقط پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت معصومش به وجود بیایند، ارزش دارد. در مقابل این گوهرهای گرانبها، دیگران مانند خاکاند ولی تا خاک نباشد گوهر در درونش پرورش نمییابد. پس:
▪ اولا، کمیت مطرح نیست.
▪ ثانیا، دلیلی نداریم که حکم کنیم حتما اهل جهنم بیش از اهل بهشتاند. اگر خدا از یک سو، جهنم را از معاندان پر میکند از سوی دیگر، میفرماید: «وجنة عرضها السموات و الارض» (آل عمران:۱۳۳); بهشتی که پهنای آن همه آسمانها و زمین را فرا گرفته است. حضرت علیعلیهالسلام در دعای کمیل، میفرماید: «فبالیقین اقطع لو لا ما حکمتبه من تعذیب جاحدیک و قضیتبه من اخلاد معائدیک لجعلت النار کلها بردا و سلاما و ما کان لاحد فیها مقرا و لا مقاما»; یقیین قاطع دارم که اگر بر منکران خداییات، به آتش حکم نکرده بودی و بر معاندان، به عذاب حکم ننموده بودی تمام دوزخ را سرد و سالم میگردانیدی و هیچ کس را در آتش جای نمیدادی.
باید توجه داشت که تنها اهل عناد در جهنم مخلدند; ولی آنها که از روی جهل یا استضعاف فکری، مرتکب گناه شدهاند به اندازه استضعافشان، معاف هستند. دیگران که اصل ایمانشان محفوظ است، در صورت تقصیر در دنیا، به طور موقت و محدود عذاب میشوند و سرانجام، منزل و ماوایشان بهشت است. پس دلیلی نداریمکه همه آنها تا ابد در جهنم بمانند و یا تعدادشان بیشتر از بهشتیان باشد.
۲-۱- محمدباقر مجلسی،بحارالانوار، ج۱، روایت ۴، باب ۱۰۱.
۳- همان، ج ۷۰، ص۱۷، روایت۹، باب۴۳.
۴- ر.ک. به: آموزش فلسفه، اثر نگارنده.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست