پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
ماوس به دستان جایگاهی کلیدی ندارند
نویسنده سعی داشت از یک قشر اجتماعی نو پدید سخن به میان آورده، تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کنون و آتی کشور را به ظهور این قشر نو پدید نسبت دهد و در این بین اعتبار بسیاری از ابزار شناخت جامعه را زیر سوال برد. بنا به تعریف نویسنده، این قشر نو پدیده "پیکرهای عضلانی و خشن ندارند، دستهایشان زمخت و مشتهاشان گره کرده نیست و چهره آفتاب سوخته و آهنین هم ندارند. ابزار کارشان هم مثل کارگران سنتی، نه پتک و بیل و کلنگ و آچار، بلکه ابزاری غیرزمخت مثلا قلم طراحی، موس کامپیوتر، میکروسکوپ، مداد و پاککن است و یا حتی هیچ ابزاری ندارند، زیرا اینان به عکس کارگران سنتی آنچه را در معرض معامله و فروش مینهند شاید مهارتشان باشد، شاید تخصصشان، خلاقیتشان و یا قدرت طراحی و راهاندازی یک سیستم و شاید هم افکندن طرحی نو در تولید انواع کالا و خدمات باشد و از این طریق تولید ارزش کنند. " در ادامه مقاله پرسشهایی مطرح میشود. نویسنده میگوید: "به فرض که در دو دهه آینده از پرتو رشد حیرتآور تکنولوژی، این نیروهای نوین به طور وسیعتری عهدهدار تولید اجتماعی کشور شوند، بسیار خوب، در این صورت تکلیف شعارها و تحلیلهای کلاسیک پرولتری که توسط نیروهای سیاسی هوادار جنبش کارگری مطرح میشود واقعا چه خواهد شد؟" و در جای دیگری میگوید "اگر رندی مطرح کند که این نیروهای نوین به تدریج نقشی تعیینکننده خواهند یافت و بر اثر گسترش روزافزون اتوماسیون و تمرکز هرچه بیشتر نیروی کار در بخش خدمات تولید و اطلاعرسانی و تحقیق و توسعه، پرولتاریای صنعتی (آچار به دست) سهم خود را از کل نیروهای تولید، بیشتر از دست خواهد داد، بعد تو چه پاسخی خواهی داشت؟ "سپس نویسنده در چند صفحه بعد دیدگاه خود را مطرح میکند "این لایههای نوین با سطح متوسط تخصص (که نام آنها را اصطلاحا نیروهای ماوس به دست گذاردهام) به تدریج جایگاهی بس مهم و کلیدی در بافت پیچیده نیروهای کار کشور احراز کردهاند و خواهی نخواهی به دگرگونی کیفی و کمی در سازمان کار ایران و در نتیجه، تغییر در ترکیب طبقات اجتماعی، یاری رساندهاند."
قبل از آنکه بحث خود را آغاز کنم بهتر است آماری را که از جلد اول کتاب عصر اطلاعات اثر مانوئل کاستلز استخراج کردهام برای مطالعه در اختیار خوانندگان قرار دهم:
"تمرکز منبع در مرکز این سیستم در کشورهای گروه هفت حتی بیشتر است، به ویژه از لحاظ تکنولوژی، مهارت و زیرساخت اطلاعاتی که عوامل کلیدی ایجادکننده توان رقابت هستند. به این ترتیب، در ۱۹۹۰ کشورهای گروه هفت، ۵/۹۰درصد تولید تکنولوژی پیشرفته و ۴/۸۰درصد توان کامپیوتری جهان را در اختیار داشتند. از لحاظ منابع انسانی این تفاوت بسیار جدی است. میانگین نیروی کار علمی و فنی جهان در سال ۱۹۸۵، در حد ۲۳ هزار و ۴۴۲ نفر در هر میلیون نفر بود، در حالی که رقم واقعی برای کشورهای در حال توسعه۸۲۶۳ نفر، برای کشورهای توسعه یافته ۷۰ هزار و ۴۵۲ نفر و آمریکای شمالی ۱۲۶ هزار و ۲۰۰ نفر بود که ۱۵ برابر بیشتر از سطح کشورهای در حال توسعه است. در هزینههای تحقیقات و توسعه هم آمریکای شمالی ۸/۴۲درصد از مجموع هزینههای جهانی در سال ۱۹۹۰ و آمریکای لاتین و آفریقا جمعا کمتر از یک درصد کل را به خود اختصاص دادهاند."
فکر میکنم آمار به اندازه کافی گویا باشد و بتوان براساس آن وضعیت و جایگاه این لایههای نوین و قشرهای نو پدید در ایران را مورد بررسی قرار داد و میزان اثرگذاری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی واقعی آنها را دریافت. با این اوصاف حتی اگر بخواهیم سخن نویسنده را مبنی بر رشد فزاینده فارغالتحصیلان دانشگاههای کشور و تولید نیروی کار با سطح متوسط تخصص را تایید کنیم، باز با مشکلی اساسی مواجه میشویم. مشکل این جاست که تولید نیروی کار با سطح متوسط تخصص، نه براساس نیازها و تقاضای ساختار تولیدی و خدماتی کشور، بلکه در پاسخ به بحران اشتغال، بحران دموکراسی و بحران آسیبهای اجتماعی شکل گرفته است.
این نکته بسیار کلیدی است زیرا وقتی به این واقعیت اذعان داشته باشیم که ساختار تولیدی وخدماتی کشور قادر به جذب نیروهای فوق متخصص، متخصص و نیمه متخصص نیست و رشد این نیروها در کشور معلول مکانیسمهای عرضه و تقاضا در سازمان کار ایران نیست؛ دیگر نمیتوانیم جایگاهی کلیدی برای تخصص و نیروی کار آنها در ساختار تولید و خدمات کشور قایل شویم.
البته همین جا باید اذعان کرد که کلیدی نبودن تخصص و نیروی کار آنها در ساختار تولید و خدمات به معنای فقدان پتانسیل رادیکال و یا اثرگذاری سیاسی، اقتصادی، اجتماعی آنها نیست، ولی حداقل میتوانیم بگوییم که اثرگذاری آنها در سیاست، اقتصاد و جامعه هیچ ربطی به جایگاه به اصطلاح کلیدی آنها در ساختار تولید و خدمات ندارد. نکته بسیار مهم دیگر آنکه، در فوق متخصص، متخصص و نیمه متخصص بودن آنها نیز شک و تردید وجود دارد. از آنجا که در کشور ما هیچ رابطه ارگانیک و مبتنی بر رفع نیاز میان صنایع و دانشگاهها وجود نداشته و ندارد، در نتیجه ارزش عملی متون، دروس و آموزشهای دانشگاهی بسیار اندک است و کاربردی عینی در بستر واقعیت ندارد. آموختههای آنها نه تنها در حد و اندازه استانداردهای کشورهای پیشرفته صنعتی نیست بلکه در کشور خودشان هم کاربرد آنچنانی ندارد و به این ترتیب میتوان گفت که آموختههای معمول آنان ارزش رقابتی اندکی در جهان امروز دارد. حال بهتر است نگاهی گذرا به یکی از مشاغل خدماتی که به اصطلاح، ماوس به دستها نقش عمدهای در آن ایفا میکنند، بیندازیم. برای نمونه میتوان به تبلیغات و ارایه خدمات تبلیغاتی اشاره کرد.
به هنگام مشاهده جوانان تحصیلکردهای که با اندک سرمایهای گردهم آمدهاند و با خرید یکی، دو کامپیوتر یک بنگاه اقتصادی کوچک را سروسامان دادهاند و از بام تا شام در خیابانهای تهران برای سفارش گرفتن سگدو میزنند، خواه ناخواه این پرسش در ذهن هر کس به وجود میآید که این همه شرکت تبلیغاتی معلول کدام نیاز در ساختار تولید و خدمات است؟ مگر سهم مردم کشور ما از میزان مصرف در جهان چقدر است؟ مگر ما چند درصد از تولیدات جهان را به خود اختصاص دادهایم؟ و مگر نسبت به کشورهایی که دارای فرهنگ مصرفی هستند سالانه چهقدر کالای مصرفی به کشور وارد میکنیم که به این حجم وسیع از کارشناسان تبلیغاتی در کشور نیاز داریم؟ در واقعیت هم میبینیم که تنها ۱۰ الی ۲۰ شرکت تبلیغاتی بزرگ هستند که انحصار فعالیتهای تبلیغاتی را در ایران بر عهده دارند و از آن پولهای کلان به جیب میزنند و بقیه در حقیقت خود را سرگرم میکنند. لازم به تذکر است که تا آنجایی که من اطلاع دارم در مقطع کارشناسی در دانشگاههای کشور، رشتهای به نام "مدیریت تبلیغات" نیز وجود خارجی ندارد.
البته باید اذعان کرد که یک گروه کوچک بسیار نخبه از این قشر نو پدید اجتماعی در راس هرم ساختار تولید و خدمات کشور قرار گرفته است، اما به دلیل تعداد اندک آنها در هر واحد تولیدی و از طرف دیگر سطح و جنس متفاوت خواستههایشان نسبت به کل نیروی کار فعال در واحدهای مذکور، در موارد بسیار استثنایی دست به ائتلاف با کل نیروی کار فعال میزنند و بیشتر سعی میکنند شخصا مذاکره کرده و در نهایت ضمن تاکید بر جایگاه کلیدیشان، مدیران و مسوولان را تهدید به استعفا میکنند.
حال برای آنکه ببینیم چه چشماندازی برای این قشر نو پدید در ساختار تولیدی خدماتی در نظر گرفته شده، دوباره به کتاب عصر اطلاعات اثر مانوئل کاستلز رجوع میکنم:
"ما با ظهور یک الگوی جدید تقسیم بینالمللی کار مواجهیم که ویژگی اقتصاد جهانی است. آنچه را که جدیدترین تقسیم بینالمللی کار مینامم، پیرامون چهار جایگاه مختلف در اقتصاد اطلاعاتی-جهانی ساخته شده است: تولیدکنندگان نیروی کار گرانقیمت و متکی به اطلاعات، تولیدکنندگان کالا در حجم بالا و مبتنی بر نیروی کار ارزان قیمت، تولیدکنندگان مواد خام که متکی به مواهب طبیعی هستند و تولیدکنندگان مازاد که نیروی کار کم ارزش تقلیل یافتهاند." باز باتوجه به تقسیمبندی فوق به آسانی میتوان دریافت که اقتصاد اطلاعاتی-جهانی چه جایگاهی را برای کشور ما در تقسیم بینالمللی کار در نظر گرفته و با چنین جایگاهی آیا چشمانداز درخشانی برای اقشار نامبرده وجود دارد یا خیر؟
از سوی دیگر، این نیروهای نوین و اقشار نو پدید در حالی که در سازمان تولید و خدمات کشور جذب نمیشوند و به مثابه یک قشر از جایگاهی کلیدی نیز برخوردار نیستند، خواه ناخواه هیچ سابقهای هم در امر تشکلیابی و فعالیت تشکیلاتی ندارند. آن بخش هم که در ساختار تولید و خدمات جذب شده و نقش کلیدی ایفا میکند از نظر عددی بسیار اندک و از نظر تمایلات و خواستهها بسیار متفاوت و متغیر است. باید اذعان داشت که در امر تشکلیابی و فعالیت تشکیلاتی، کارگران به اصطلاح سنتی بسیار پیشروتر از اقشار نو پدید و نیروهای نوین عمل میکنند و در این عرصه تجارب زیادی اندوختهاند. اگر واقعبینانه موضوع را بررسی کنیم، میبینیم که به دلیل تمایزات فرهنگی و منافع مادی متفاوت، امکان اتحاد و ائتلاف کوتاهمدت و موردی میان کارگران به اصطلاح سنتی و اقشار نو پدید و نیروهای نوین امکانپذیر نیست؛ هرچند که از نگاه من در افقهای استراتژیک این اتحاد نه تنها امکانپذیر بلکه ضروری است.
حال باید دید که پتانسیل رادیکال و اثرگذاری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این اقشار نو پدید و نیروهای نوین از کجا برمیخیزد. واقعیت این است که این نیروها کمابیش متخصصاند اما ساختار تولید و خدمات قادر به جذب و استفاده از تخصص آنها نیست. در نتیجه شما با یک گروه اجتماعی مواجه هستید که از زاویه بهرهبرداری اجتماع از تخصصشان، در بیکاری آشکار و پنهان به سر میبرند. یکی از متفکران میگوید: "برای ثبات جامعه هیچ چیز خطرناکتر از انسان تحصیلکردهای نیست که هیچ کاربردی برای خود در عرصه اجتماعی پیدا نکند"، و ما شاهدیم که جامعه ما هر روز در حال تولید انبوه چنین افرادی است که دیر یا زود ثبات آن را بر هم خواهند زد. اما این نیروها که از زاویه دید من جزو نیروهای بیکار آشکار و پنهانند در صورتی که نتوانند و یا نخواهند از نیرو و تجارب کارگران سنتی در عرصه تشکلیابی و یا کار تشکیلاتی استفاده کنند به زودی مضمحل و یا به شدت متکثر شده و توان اثرگذاری بر فرآیندهای سیاسی،اقتصادی و اجتماعی را از دست داده و حداکثر به عنوان تودههای بیشکل ناراضی در لحظات بحرانی رخ نشان خواهند داد.
بابک پاکزاد
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل مجلس شورای اسلامی روز معلم دولت نیکا شاکرمی رهبر انقلاب دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی خلیج فارس شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس زلزله پلیس راهور قتل شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش قوه قضاییه فضای مجازی سلامت
قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو سایپا کارگران تورم حقوق بازنشستگان
سریال نمایشگاه کتاب فیلم سینمایی عفاف و حجاب تلویزیون جواد عزتی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا غزه جنگ غزه حماس چین نوار غزه انگلیس عربستان اوکراین یمن
پرسپولیس استقلال فوتبال سپاهان تراکتور علی خطیر لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول واکسن فرودگاه تبلیغات ناسا پهپاد
سرطان فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی کاهش وزن دیابت مسمومیت