جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آرزوی بر باد رفته


آرزوی بر باد رفته

در حالی که نظام جمهوری اسلامی در آستانه سی سالگی قرار دارد, نگرانی قدرت های سلطه جو از سرعت رشد و حجم پیشرفت های آن به بالاترین حد خود رسیده است در واقع از نظر غربی ها, این نظام خیلی پیش از اینها باید سقوط می کرد

در حالی که نظام جمهوری اسلامی در آستانه سی سالگی قرار دارد، نگرانی قدرت های سلطه جو از سرعت رشد و حجم پیشرفت های آن به بالاترین حد خود رسیده است. در واقع از نظر غربی ها، این نظام خیلی پیش از اینها باید سقوط می کرد.

از ۳۰ سال پیش تا امروز آنها همه تلاش خود را کرده اند و به تعبیر خانم رایس «عظیم ترین امکانات بسیج شده و پیچیده ترین طراحی ها توسط بهترین نفرها صورت گرفته» نتیجه اما به جای آنکه یک ایران ضعیف و بی رمق یا لااقل روبه زوال باشد، کشوری است که باز به گفته همین سرکار خانم «می تواند وسط منطقه خاورمیانه بایستد و از آمریکا باج بخواهد». درد سردرگمی، جانکاه تر از شکست و ناکامی است. مسئله ایران که اکنون حدود ۳۰ سال از عمر آن می گذرد، برای غربی ها بیش از آنکه دشوار باشد- که هست- گیج کننده می نماید. سوال اصلی این نیست که چگونه باید این مسئله را حل کرد. دشمنان ایران تازه فهمیده اند در موقعیتی نیستند که حتی بتوانند به این سوال بپردازند. سوال بسیار مهم تری وجود دارد که ابتدا باید برای آن جوابی یافت و آن این است که صورت صحیح این مسئله چیست و آیا غرب پس از ۳۰ سال درک درستی از ایران، ویژگی ها، توانایی ها و خصوصیات عمده آن دارد؟

این سردرگمی بویژه آنجا نمود می یابد که نظام جهانی سلطه تلاش می کند به یک استراتژی مشخص و یکپارچه در مقابل ایران دست پیدا کند. برای سال های طولانی آمریکا و صهیونیست ها می گفتند -و بقیه دنیای غرب نیز اگرچه به زبان نمی آورد، ولی دراین باره با آنها موافقت داشت- که هدف اصلی در مقابل ایران اسلامی باید «تغییر رژیم» باشد. حالا پس از سه دهه بسیاری از تحلیلگران غربی می گویند این هدف گذاری چیزی بیش از یک اشتباه محاسبه پرهزینه نبوده و این نوع مواجهه با نظام مستقر در تهران بیش از آنکه «دست نیافتنی»باشد، «خیالپردازانه » است. معنای روشن این قبیل اعترافات -که امروزه عدد آن از شماره خارج است- این است که غربی ها در مدت زمانی بیش از دو دهه برای هدفی تلاش می کرده و هزینه می پرداخته اند که دست نیافتنی بودن آن لااقل برای بخش عمده ای از جامعه تحلیلی خود آنها محرز بوده است. تازه در سال گذشته میلادی بود که آمریکایی ها ناچار اعلام کردند خیال تغییر رژیم در ایران را از سر بیرون کرده اند و هدف دیگری، یعنی «تغییر رفتار رژیم» را جایگزین آن ساخته اند.

در اینجاست که باید توقف کرد و درباره حقیقت آنچه در حال رخ دادن است، اندکی تامل نمود، نتیجه این تامل روشن شدن صحنه ای است که به زودی با آن مواجه خواهیم شد.

سخن گفتن از لزوم تغییر رفتار جمهوری اسلامی به مثابه یک استراتژی کلان، در واقع تلاش برای پوشاندن رویکرد اصلی غرب در مقابل ایران است. استراتژی تغییر رژیم که به طور رسمی کنار گذاشته شده است، تغییر رفتار رژیم هم یک بحث انحرافی برای حفظ آبروست، آنچه غربی ها عملاً در تعقیب آن هستند، هیچ یک از اینها نیست، بلکه پروژه ای است که می توان آن را به طور خلاصه «تلاش برای کند کردن روند قدرت یابی روزافزون ایران» نامید. غربی ها به خوبی فهمیده اند که قادر به هیچ نوع تغییری در ساخت سیاسی ایران نیستند، رفتار جمهوری اسلامی هم تابع یک سلسله الگوهای دگرگونی ناپذیر است و با ساختار آن پیوندی ناگسستنی دارد.

در این شرایط تنها کاری که از آنها برمی آید این است که روند نیرومند شدن ایران را کند کنند تا فرا رسیدن روزی که در آن ناچار خواهند بود در منطقه خاورمیانه عرصه را به کلی در مقابل «ابرقدرت نوظهور» خالی کنند، حتی المقدور به تاخیر بیفتد. این راهبرد رویکرد غرب در مقابل ایران در شرایط فعلی را به اساسی ترین شکل ممکن توصیف می کند وهرگونه پیش بینی درباره برنامه های آتی غربی ها را باید بر آن مبتنی نمود. از جمله بر همین مبناست که - و برخی اخبار موثق هم نشان می دهد- سلطه جویان تصمیم گرفته اند امسال را که سال پایانی دولت نهم است، به «سالی سخت» برای مردم و حکومت ایران اسلامی تبدیل کنند. تحلیل - کاملا درست - غربی ها این است که مجموعه سیاست ها و برنامه های دولت اصولگرا روند قدرت یابی ایران را تا حد غیر قابل تحملی تسریع کرده و فاصله ایران اسلامی با نقطه اوج قدرت منطقه ای را به شدت کاهش داده است. به همین دلیل این دولت را می توان «نامطلوب ترین» دولتی خواند که از دید غربی ها تاکنون در ایران بر سرکار آمده است. نتیجه عملی غلبه این تحلیل درباره کار ویژه های دولت نهم در محافل اطلاعاتی غرب، این است که بنا بر قرائتی قابل توجه تصمیم گرفته اند به هر شکل ممکن و با بسیج کردن بیشترین مقدار امکانات و سرمایه های خود در این سال آخر، چنان بر مردم و دولت سخت بگیرند که تداوم حیات دولت فعلی در انتخابات بهار آینده به کلی منتفی شود.

اگرچه به دلایلی بسیار روشن توطئه چینی غرب برای پیشگیری از ظهور «ایران به مثابه قدرت اول منطقه» از هم اکنون پروژه ای شکست خورده است، ولی علائمی هست که نشان می دهد غربی ها این اشتباه محاسبه جدید خود را جدی گرفته اند. تلاش برای افزایش فشارهای اقتصادی و محدودیت های پولی و مالی بر دولت ایران (توجه کنید که حتی در خود آمریکا و اروپا هم در این باره که این فشار بتواند خود را در زندگی روزمره مردم ایران نشان دهد، تردیدهای جدی وجود دارد)، به وجود آوردن فضای روانی- رسانه ای سنگینی درباره احتمال حمله نظامی به ایران در ماه های پایانی دولت بوش، تحریک برخی سرمایه داران وابسته داخلی به ایجاد بحران در بازار کالاهای مختلف، احیا و سازماندهی گروه های تروریستی در مناطق مرزی مختلف و حتی تلاش برای انجام عملیات های ناامن کننده در داخل با همدستی فرقی چون بهائیت، فضاسازی رسانه ای در داخل با هدف بزرگنمایی نقاط ضعف طبیعی دولت یا نوشتن ایرادهایی به پای آن که اساساً دارای علت های غیر دولتی و بلکه خارجی هستند و اقداماتی دیگر از همین دست، رئوس برنامه بحران سازی غرب علیه ایران با هدف آسیب زدن به دولتی است که در مدت کوتاه عمر خود بیشترین آسیب ها را به غرب وارد آورده است.

مشکل اصلی این نوع چینش بازی این است که دست غربی ها رو شده و آگاهی مردم ایران به ارزش استراتژیک و غیرقابل جایگزین مجموعه سرمایه های سخت افزاری و نرم افزاری که استراتژی مقاومت اصولگرایانه نصیب آنها کرده، بسیار عمیق تر از آن است که برخی هزینه های مقطعی، آنها را به برگزیدن راهی دیگر وا دارد. با این حال، اکنون که دشمن به عمد اراده خود برای بحران سازی را فریاد می زند، بر مقام های محترم دولتی هم فرض است که بدانند در شرایطی چنین حساس باید قدم به حزم و احتیاط برداشت و بویژه انجام جراحی های عمیق در ساختارها را به فرصتی فراخ تر وا نهاد و با اهمیت تر آن که کارشکنی ها و دشمنی های آشکار غرب نباید به عنوان علت العلل همه نارسایی ها تلقی شده و از دقت و حساسیت در برخی تصمیمات- مخصوصاً اقتصادی- برای کاهش فشار تورم و گرانی بر اقشار محروم و مستضعف ها غفلت شود.

مهدی محمدی