یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
تصویر کودکانه از مرگ
نویسنده مشهور انگلیسی، ایان مک ایوان (آنگونه که وحید روزبهانی تلفظ کرده) با نامهای گوناگونی برای ما فارسی زبانان معرفی شده: ایان مک یوئن، ایان مک یوون، ایان مک ایوان. فهمیدن اینکه کدام یک از این تلفظها صحیحتر است کار چندان دشواری نیست و البته از درجه دوم اعتبار برخوردار است. چیزی که در درجه اول مهم است این است که این نویسنده با هر اسمی که داشته باشد توانسته در مدت کوتاهی جایگاه خوبی در میان کتابخوانان ایرانی پیدا کند.
بعضی نویسندهها سادهترین و پیش پا افتادهترین اتفاقات روزمره را طوری روایت میکنند که انگار چیزی عجیب و خارقالعاده میگویند و گروهی دیگر عجیبترین وقایع را که بیشتر به افسانهها میمانند با چنان روایت و فضاسازی ارائه میدهند که به امری عادی و باورپذیر تبدیل میشوند. مک ایوان از دسته دوم است. او با زبان ساده و سر راستش افسانه تعریف میکند اما نه برای اینکه مخاطب را همچون کودکی به خواب بفرستد بلکه برای اینکه بتواند هولناکترین گوشههای تاریک ذهن انسان را به تصویر بکشد. شاید اگر کسی بگوید چند بچه در یک خانه بزرگ جسد مادرشان را به زیرزمین بردند و در انبوهی از سیمان دفن کردند و سپس مدتها به زندگی شان ادامه دادند کسی باور نکند اما مک ایوان همین قصه را در کتاب «باغ سیمانی» طوری تعریف میکند که هر کسی باور میکند. داستان این رمان علاوه بر مایههای عمیق فکری به شدت جذاب و خواندنی است؛ قضیه از این قرار است که چهار بچه از سنین نوجوانی تا خردسالی پدر و سپس مادرشان را از دست میدهند و برای اینکه به نوانخانه فرستاده نشوند مرگ مادرشان را مخفی میکنند و سپس جنازه او را در زیرزمین خانه در صندوقی پر از سیمان میاندازند اما بهتدریج سیمان باد میکند و ترک میخورد.
در این رمان هم مک ایوان همچون رمان آمستردام با مرگ شوخی میکند و با این شوخیها ماجراهای کتابش را به چنان جاهای هولناکی میکشاند که نفس خواننده را بند میآورد. مک ایوان در رمانهایش ثابت میکند که یک نویسنده ماهر میتواند با چینش درست ماجراها و با فضاسازی و شخصیت پردازی صحیح هر مضمونی را هر چقدر هم که تلخ باشد در قالب هر قصهای هرچقدر هم که عجیب باشد به خوانندهاش بقبولاند.
شخصیتهای «باغ سیمانی» اگر چه کودکان و نوجوانان هستند اما این کتاب به هیچ عنوان کتابی برای کودکان و نوجوانان نیست حتی فقط درباره آنها هم نیست. حس آزادی عجیبی هرچند توام با عذاب وجدان، که بچههای قصه مک ایوان پس از مرگ مادر مهربانشان احساس میکند به بخشهایی از روح این بچههای اشاره میکند که کمتر دوست داریم ببینیم. در رمان آمستردام ما با مواجهه انسانهای بالغ با مرگ روبهرو بودیم و در اینجا با مواجهه کودکان با مرگ. در باغ سیمانی دیده میشود که مرگ برای کودکان چیزی انتزاعی است. کودکان مرگ را چنان ساده میپذیرند که زندگی را. در باغ سیمانی دختر بزرگ خانواده که حدود ۱۷ ساله است اول از همه به مرگ مادرش واقف میشود و با جدیت این خبر را به برادرش که دو سال از او کوچکتر است میدهد ولی او هم در اولین عکسالعمل میگوید من هم به اندازه تو در اداره این خانه سهم دارم. در نهایت هر چهار بچه به راحتی فقدان مادرشان را میپذیرند و جز در لحظات گذرا به آن فکر نمیکنند. در واقع آنها مرگ را همچون حقیقتی محتوم میپذیرند و با آن چون و چرا نمیکنند.
راوی رمان فرزند دوم خانواده، جک است ولی از آنجا که شخصیتها از قدرت و حضور یکسانی برخوردارند، خواننده از نیمههای داستان راوی اول شخص را فراموش میکند و حس میکند که به صدایی سوم شخص گوش میسپرد. این رمان نیز همچون «آمستردام» با مرگ شروع میشود. پدر خانواده در ابتدای داستان میمیرد اما جک بیش از آنکه ناراحت باشد عذاب وجدان دارد زیرا احساس میکند مرگ پدر تقصیر او بوده. بخش ابتدایی داستان به شخصیت پدر اختصاص یافته. او که مردی بوده جدی و تقریبا بداخلاق تنها راه ارتباطیاش با بچههایش مسخره کردن آنها بوده. «پدرم مردی نحیف، زودرنج و پر از عقدههای روانی با دست و چهرهای زرد و رنگ پریده بود.»
بعد از مرگ او نوعی خرسندی از نبود او در خانه موج میزند هرچند کسی در این رابطه حرف نمیزند؛ برای نمونه زمانی که قرار است برای اولین بار بعد از نبود پدر برای جک جشن تولد گرفته شود پدرش را چنین به یاد میآورد: «همیشه توی جشنا به یکی گیر میداد و سرش داد میزد و یه دعوایی راه میانداخت. توی جشن تولد هشت سالگی سو، واسه اینکه سر به سرش بذاره میخواست سو رو بفرسته بره بخوابه که مادر پا در میونی کرد و نذاشت. همون شد آخرین جشن تولد خونه ما.» و سپس در چند سطر پایینتر میگوید: «تو این فکر بودم که حالا که داریم این جشن تولدو بیحضور پدر بر گزار میکنیم مادرم واقعا خوشحاله؟» بنابراین برای جک مرگ پدرش به معنی محرومیت همیشگی او از زندگی و محو شدنش از صحنه روزگار برای ابد نیست بلکه به معنی داشتن جشن تولدی بیدردسر است.
رابطه بین بچهها هم یکی از کلیدیترین بن مایههای داستان است. چهار بچه این خانواده ظاهرا مثل مرغ و خروس در جنگ و جدال هستند اما در واقع علاقههایی که گاه به افراط میکشد نسبت به هم دارند. آنها مثل همه خواهر و برادرها لحظهای با یکدیگر دعوا میکنند و لحظهای به هم محبت میکنند اما در برابر تجاوز یک عنصر خارج از خانواده با هم متحد میشوند و از یکدیگر حمایت میکنند. این اتحاد در طول رمان بهتدریج زیاد و زیادتر میشود و در پایان رمان به اوج خودش میرسد. مک ایوان در به تصویر کشیدن این رابطه و حساسیتهای آن تبحر زیادی نشان داده است و مخصوصا کششی را که خواهرها و برادرها در سنین کم نسبت به یکدیگر دارند و همچنین نفرتی که در نتیجه این کشش ایجاد میشود، را با ظرافت نشان داده است. گاهی به این کشش و نفرت، توصیف خشونتها و خودخواهیهای کودکانه هم اضافه میشود که به صورت زیرپوستی در رفتارهای کودکان همیشه حضور دارد.
ترجمه این کتاب که اولین تجربه وحید روزبهانی است روان و خوانا است. لحن عامیانه و شکستهای که برای رمان انتخاب کرده اگر چه در صفحات اول کمی سرعت خواندن را کم میکند اما بهتدریج که خواننده به آن عادت میکند روان میشود.
مریم گودرزی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
حجاب دولت سیزدهم دولت مجلس شورای اسلامی مجلس جمهوری اسلامی ایران رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی امام خمینی سیدابراهیم رئیسی جنگ
تهران وزارت بهداشت آتش سوزی قتل شهرداری تهران پلیس سیل کنکور فضای مجازی زنان پایتخت سازمان سنجش
خودرو بازار خودرو هوش مصنوعی قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا مسکن ارز تورم ایران خودرو
سریال تلویزیون مهران مدیری سینمای ایران سینما کیومرث پوراحمد موسیقی سریال پایتخت فیلم ترانه علیدوستی قرآن کریم کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
غزه اسرائیل فلسطین آمریکا جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی فوتسال آلومینیوم اراک تیم ملی فوتسال ایران سپاهان تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول
تبلیغات ناسا اپل سامسونگ فناوری نخبگان بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل