جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هنر و تمدن


هنر و تمدن

جان دیویی ۱۹۵۲ ۱۸۵۹ فیلسوف پراگماتیست آمریكایی, در سال ۱۹۳۱ سلسله سخنرانی هایی را پیرامون مسأله هنر در دانشگاه هاروارد ایراد كرد محصول این سخنرانی ها كتاب هنر به مثابه تمدن بود كه بسیاری آن را ظریف ترین اثر او دانسته اند

در بخشی از این كتاب كه به عنوان مقاله، ترجمه آن در زیر آمده است، دیویی تحت عنوان هنر و تمدن وابستگی های میان هنر یك تمدن و فرهنگ آن را كه این وابستگی ها، عموماً با زبان اصول اخلاقی آن تمدن تعبیر و بیان می شود- مورد بررسی قرار می دهد. دیویی می گوید هنر به این دلیل كه ریشه در خلاقیت متكی بر تخیل دارد غالباً مورد سوءظن است؛ و خلاقیت و تخلیل به این دلیل كه ذاتاً شورشی و عصیانگر هستند مورد اعتماد نیستند آنها بطور مداوم علیه وضع موجود می شورند. از این نظر تضاد هنر و اخلاقیات پست (هنر مبتذل) بسیار مهم می شود. در فلسفه دیویی آموزش و پرورش بسیار اهمیت دارد چنان كه او در كتاب «مردم سالاری و آموزش و پرورش» كه در سال ۱۹۱۶ منتشر شد می نویسد؛ «اگر بپذیریم كه آموزش و پرورش، فراگرد ایجاد آمادگی های اساسی، عقلانی وعاطفی در برخورد با طبیعت و انسان است، فلسفه را می توان حتی به عنوان نظریه عمومی آموزش و پرورش تعریف نمود» . او منتقد اصلی آموزش و پرورش سنتی در آغاز قرن بیستم بود و روشی كه این نوع آموزش به كار می گرفت كه در آن معلم و كتاب درسی در كلاس حكومتی مطلق داشتند را باعث حذف تخیل و تفكر خلاق و گسترش عادت های پایدار می دانست. از نظر دیویی اصلاح هوشمند جامعه تنها با تخیل ممكن است كه آموزش و پرورش سنتی این را از كودكان می گیرد. روشی كه او در این مقاله پیشنهاد می كند، روش هنر است. یعنی تخیل بی حد و حصر برای فراتر رفتن از وضع موجود و ارائه سازمانی نو از ارزشهای هنری. در انتها دیویی می گوید: تنها با قدرت هنر است كه ما می توانیم آینده ای بهتر را متصور شویم و بنابراین تنها باهنر است كه رسیدن به چنین آینده ای ممكن می شود.

هنر از طریق همرسانی و ارتباط است كه به نهاد آموزشی بی نظیری تبدیل می شود، اما این روش از نظریه آموزش و پرورش كه ما با آن مانوس هستیم بسیار فاصله دارد، این روش هنر را از حد تفكراتی كه ما را به آنها عادت داده اند تا درباره آموزش و پرورش بیندیشیم بسیار بالاتر می برد طوری كه از هر گونه نظریه آموزش و یادگیری مرتبط با هنر منع می شویم . مسئولیت اخلاقی و كاركرد انسانی هنر تنها در بستر فرهنگ است كه می تواند موشكافانه مورد بررسی قرار گیرد. یك اثر هنری خاص می تواند تأثیری قاطع بر فردی خاص یا تعدادی از افراد داشته باشد، تأثیرات اجتماعی رمان های چارلز دیكنز یا سینكر لوئیس را نمی توان نادیده گرفت، بلكه اهمیت هنر در این زمینه چنان است كه پیش پا افتاده ترین نوع شناخت و عظیم ترین معرفت حاصل از یك سلسله تجارب به هم پیوسته و منظم، در ارتباط با محیط پیرامون بدست می آید كه این محیط توسط هنر جمعی دوران خلق می شود. درست همان گونه كه زیست طبیعی انسان بدون حمایت های محیط زیست طبیعی پیرامونش وجود نمی داشت، زندگی اخلاقی اش نیز بدون حمایت یك محیط اخلاقی نمی تواند ادامه یابد. حتی هنرهای تكنولوژیك، كارشان در مجموع به عرضه شماری از تسهیلات و امكانات رفاهی مختلف خلاصه نمی شود؛ بلكه آنها با شكل دادن به سرگرمی های اجتماعی خط مشی جذابیت و توجه را تعیین می كنند و به این ترتیب بر میل و هدف تأثیر می گذارند.

لطیف ترین انسان ها با زندگی كردن در یك بیابان چیزی از خشونت و بی حاصلی آن را جذب می كند، محیط پس از مدتی چنان جزیی از وجود انسان می شود كه وقتی انسانی را از محیطش جدا می كنیم دچار نوستالژی می شود؛ حس نوستالژی انسانی كه ساكن كوهستان بوده هنگامی كه او را از آنجا جدا می كنند، نشانه عمق این تأثیر است.

یك انسان به طور ذاتی، وحشی یا متمدن نیست بلكه اینها ویژگی هایی هستند كه فرهنگ او متعلق به آن است وبرایش به ارمغان می آورند، میزان كیفیت این فرهنگ در نهایت با هنرهایی كه در آن شكوفا هستند سنجیده می شود. در مقایسه با تأثیر این هنرها، نكاتی كه مستقیماً با واژه و دستورالعمل آموخته شده اند بسیار كم رنگ و كم اثر هستند؛ در واقع هنگامی كه شلی می گفت: «علم اخلاق تنها به نظم و ترتیب دادن به اصولی می پردازد كه شعر بیشتر آنها را خلق كرده است» اغراق نمی كرد، البته اگر «شعر» را در معنای گسترده كه تمامی محصولات تجربه ذهنی را شامل می شود به كار ببریم.

در واقع یك مكاشفه درونی یا تخیل عقلانی نشانه ای از فرار از واقعیات است به جز زمانی كه عكس العملی در برابر فشارهای بیش از حد اطراف باشد. فنون سیاسی و اقتصادی كه توانایی تأمین امنیت و برابری را دارند نیز هیچ تضمینی برای یك زندگی انسانی مرفه و سرشار نیستند مگر این كه آنها به دنبال شكوفایی همان هنرهایی كه گفتیم فرهنگ را معین می كنند حاصل شوند.

واژگان تاریخچه ای از آنچه تاكنون اتفاق افتاده است را فراهم می كنند و مسیر را با خواهش و با فرمان به اتفاقات خاص آینده، نشان می دهند، ادبیات، معنای عمیق گذشته را در تجربه اكنون تداعی می كند و نوید جنبش رهایی بخش در آینده را می دهد، در حالی كه تنها تخیل و تصور ذهنی است كه امكان های تنیده شده، پنهان وبه كار گرفته نشده در متن واقعیت اكنون را بیرون می كشد و به واقعیت تبدیل می كند. شاید نخستین جنبش های ناشی از نارضایتی از وضع موجود و نخستین نشانه های یك آینده خوب در آثار هنری یافت می شوند.علم واقعیت مند جداول و آمارها را تهیه می كند، اما پیش بینی های آن همچون نظریاتی هستند كه تاریخ گذشته آنها را نقض كرده است. دگرگونی در فضای تخیل پیش درآمد دگرگونی های عظیمی است كه تأثیرات آنها از جزییات زندگی كه در آمارها می آیند فراتر می رود.

نظریه هایی كه در آنها نیات و تأثیرات اخلاقیات پست (هنر مبتذل) به هنر نسبت داده می شود، مردود هستند؛ چرا كه آنها تمدن اجتماعی را كه زمینه تولید و بهره مندی آثار هنری است، در نظر نمی گیرند. نمی خواهم بگویم كه این نظریه ها هنر را همچون نمونه ای از افسانه های ایده آلیستی و والایش یافته از وپ تلقی می كنند، اما همه آنها به آثار هنری خاص گرایش دارند كه به صورت گلچین، از محیط پیرامون انتخاب شده اند، كه مبنای این انتخاب تهذیب شدگی و پالایش یافتگی آثار و همچنین ایده این نظریه ها درباره وظیفه اخلاقی هنر كه از یك رابطه صرفاً شخصی و انتزاعی میان یك سری آثار منتخب و یك فرد خاص برمی آید، است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.