شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
کاشف نظام بازار
فردریش آوگوست هایک (۱۸۸۹ وین-۱۹۹۲ فرایبورگ آلمان)، نوبلیست اقتصادی، نزد ایرانیان نامی شناخته شده است، البته به رسم سایر اندیشمندان غربی نه به واسطه ترجمه مهمترین آثارش که به دلیل جنجالی که مخالفان اقتصاد بازار راه انداختهاند و مدعیاند که پشت سیاستهای اقتصادیای که برخی اقتصاددانان ایرانی بر آنها تاکید میکنند و اهمیتی که گروهی از دولتمردان به خصوصیسازی و حمایت از بخش خصوصی میدهند، رد پای اندیشههای هایک را میبینند. بحث در اینکه چه شمار از اقتصاددانان ایرانی به واقع مروج اندیشههای هایک و نظرگاههای مشابه او هستند از یکسو و تحقیق در این باب که تا چه میزان سیاستهای اقتصادی کشور موافق تفکر هایک است از سوی دیگر، نیازمند دقتهایی فراتر از چارچوبهای روزنامهنگارانه است، اما تا جایی که به بحثی ژورنالیستی مربوط میشود، میتوان آشکارا دید که از آثار متعدد هایک جز یکی، دو کتاب («راه بردگی» با ترجمه فریدون تفضلی و حمید پاداش، «قانون، قانونگذاری و آزادی» با ترجمه مهشید معیری و موسی غنینژاد) به فارسی ترجمه نشده و به همین تعداد نیز دربارهاش («فلسفه سیاسی هایک» نوشته جانگری و ترجمه خشایار دیهیمی و «درباره هایک» نوشته موسی غنینژاد) کتاب نگاشته شده است و همین واقعیت میتواند ادعای رواج اندیشههای هایک را با چالش جدی مواجه کند.
گو اینکه سطح پایین دخالت عالمان اقتصاد در عرصه سیاستگذاریها و انتقادهای ایشان از این امر در سالهای اخیر میتواند نشانگر سادهانگاری آن ادعایی باشد که پشت هر امری توطئهیی را میجوید. در هر صورت تا زمانی که شمار قابل توجهی از مهمترین آثار هایک به فارسی ترجمه نشده باشد، بساط این دعوای حیدری- نعمتی جمع نمیشود و همچنان طرفداران تفکرات مارکسی در اقتصاد به مدافعان هایک میشورند و آنها را مدافعان سرمایهداری میخوانند، همچنان که هایکیها طرف مقابل را به تمامیتخواهی و نفی آزادی متهم میکنند. به خاطر آوریم که دعوای مشهور «هایدگری-پوپری ها»ی وطنی تا زمانی که مهمترین آثار هایدگر به فارسی ترجمه نشد، ادامه داشت و جالب آنکه بعد از نشر این آثار همگان در سکوت فرو رفتند! «قانون، قانونگذاری و آزادی» یکی از آثار دوران پختگی اندیشه هایک است که جلد نخستش سالها پیش در ایران منتشر شده بود و هماکنون چاپ جدیدی از آن به همت انتشارات دنیای اقتصاد، توسط همان مترجمان یعنی مهشید معیری و موسی غنینژاد باز نشر یافته است، با این نوید که مجلدات دوم و سوم آن برای نخستینبار و به زودی منتشر خواهد شد.
به همین مناسبت نزد یکی از مترجمان رفتیم تا با او درباره پیچ و خمهای معرفتی اندیشه هایک بپرسیم. موسی غنینژاد، اقتصاددان نام آشنایی است که عمدتا به دلیل آثارش در زمینه معرفتشناسی اقتصادی شناخته میشود. او سالها پیش از این در کتاب مهمی با نام «معرفتشناسی علم اقتصاد» رویکردش به اندیشه اقتصادی را روشن کرده بود و در همان جا برای نخستینبار دفاعی جانانه از تفکر هایک به عمل آورده بود. در گفتوگوی حاضر تاکید ما بر سویههای معرفتی تفکر هایک و نسبتی است که او میان دانش اقتصاد و حقوق برقرار میکند.
هایک در درجه اول اقتصاددان است و خودش را اقتصاددان معرفی میکند، او معتقد است که اندیشه مدرن، اساسا اندیشه اقتصادی است. ایراد او به جامعه شناسان و حقوقدانان نیز این است که اگر کسی اقتصاد نداند، همه وجوه جامعه مدرن را به درستی نمیتواند درک کند
وظیفه علم اقتصاد کشف چگونگی نظام بازار و کارکردهای آن است. موضوع علم اقتصاد این است که بازار چطور عمل میکند. مثل اینکه استاد گرامر به این میپردازد که زبان چگونه عمل میکند و نظمش قائم به چیست. منتها یک استاد گرامر همهچیز را درباره زبان نمیتواند توضیح دهد
شما در کتاب «معرفتشناسی علم اقتصاد» که سالها پیش از این منتشر شده بود، به مبانی معرفتی تفکر هایک همچون نومینالیسم معرفتی، حسگرایی و تاکیدش بر محدودیت ذهن انسان اشاره کرده بودید. بهتر است بحث را از همین جا آغاز کنیم که اساسا مبانی معرفتی تفکر هایک چیست؟
هایک کتابی درباره معرفتشناسی به معنای خاص ننوشته و بیشتر بحثهایش در حوزه روششناسی است و در این مورد مطالب زیادی نوشته است. پیچیدگی اندیشه هایک در این است که خودش را از یکسو پیرو کارل منگر اتریشی میداند و از سوی دیگر در دوران پختگی به کارل پوپر نزدیک شده و خود را پوپری خوانده است. یکجا هم اشاره کرده که در مجموع کانتی است. مشکلی که پیش میآید این است که منگر ظاهرا ارسطویی است. میدانید که تفکر ارسطویی با رویکرد کانتی متفاوت است و یک نفر نمیتواند هر دو تفکر را داشته باشد. بنابراین پیچیدگیهایی در مبانی معرفتی هایک مطرح است. منتها تا جایی که من میدانم، هایک خودش را از منظر اعتقاد به نظمهای خودجوش پیروی منگر میدانست. مثلا پول را در این چارچوب توضیح داده است، اما ارجاعات هایک به کتاب «روششناسی» کارل منگر را کمتر میبینیم. در ضمن نزدیک شدن هایک به پوپر خود پرسش قابل تاملی است.
چه نسبتی میان اندیشه هایک و پوپر وجود دارد؟
در کتاب «معرفتشناسی» مطالبی درباره مقایسه هایک با پوپر نوشتهام و به این نتیجه رسیدهام که هایک، پوپری نیست و پوپر هم هایکی نیست. آنچه اینها را به هم نزدیک کرده، رویکرد انتقادی هر دو است، یعنی پوپر بحث علم را از طریق طرح مساله مطرح میکند. او میگوید ابتدا طرح مساله صورت میگیرد سپس برای آن راهحلهایی ارائه میشود. این راهحلها مورد انتقاد قرار میگیرد و... الخ. این پیشرفت تحولی در شناخت است، هایک این دیدگاه را به پیشرفت تحولی که در نهادها مطرح کرده است، نزدیک دیده است. او این فرآیند تحولی را در بررسی نهادها نشان داده است، مضافا اینکه هایک رویکرد انتقادی پوپر را مورد تاکید قرار میدهد. البته اینجا مشکلی وجود دارد و آن این است که رویکرد معرفت شناختی پوپر هم چندان روشن نیست. پوپر از یک سو پوزیتویسم را نقد میکند و از سوی دیگر در چارچوب طبقهبندی اندیشهها شاهدیم که پوپر عملا در طیفی از پوزیتویستهای معتدل قرار میگیرد. هایک در دوره میانسالیاش یکی از پیشگامان منتقد و مبارز علیه پوزیتویسم بود، اگرچه او از پوزیتویسم در علوم اجتماعی، به علم گرایی یا علم زدگی (Scientism) تعبیر میکند. به عبارت دیگر رویکرد هایک عمدتا بر این تاکید دارد که ابزارهای شناختی علوم طبیعی، قابل تعمیم به علوم اجتماعی نیست. پوپر در علوم اجتماعی از «ذهنگرایی یا شخصگرایی «subjectivism» دفاع میکند. شناخت پوپر از علوم اجتماعی بسیار محدود است، یعنی عمده نظریات او درباره علوم اجتماعی به کتاب «فقر تاریخیگری» بر میگردد، او در این کتاب خیلی از هایک متاثر است و در عین حال تصورش این است که روش علمی در هر دو حوزه علوم طبیعی و علوم اجتماعی یکی است، در حالی که به نظر من این دیدگاه سادهانگارانه است. پیچیدگیهایی در مباحث علوم اجتماعی هست که آنها را از علوم طبیعی جدا میکند. اگر برگردیم به بحث مبانی فلسفی باید عرض کنم که پوپر به طور مشخصی خودش را کانتی یا نوکانتی میداند، اما در عین حال اصرار دارد بگوید عینیت وجود دارد و ما به سمت آن حرکت میکنیم، اگرچه ممکن است به طور کامل به آن دست نیابیم. هایک وارد این بحث نشده است. زیرا در علوم اجتماعی بحث عینیت معنای دیگری پیدا میکند. مشکل پوپر این است که چطور میتوان عینیت را با ذهنگرایی نئو کانتی آشتی داد؟ پوپر برای حل مشکل به تارسکی (منطق دان لهستانی) متوسل میشود. البته بحث تارسکی عمدتا زبانشناختی است تا روششناختی. در هر صورت پوپر از آنجا به نوعی عینیت میرسد که به نظر من قابل انتقاد است، زیرا مبنای خیلی محکمی ندارد.
بحث ما البته عمدتا درباره هایک است.
من درباره هایک مبنای روشن معرفت شناختی مثل کسانی چون میزس و منگر سراغ ندارم. زیرا اینها معتقد به شناخت ذات پدیدارها هستند و به نوعی ذاتگرا قائلند. یعنی معتقدند که شناخت علمی شناخت ذات پدیدار است. مشکلی که در اینجا پدید میآید این است که میزس هم خودش را نوکانتی میداند نه ارسطویی، اما از اصطلاحات ارسطویی استفاده میکند.
یک نوکانتی چطور میتواند از شناخت ذات (نومن) حرف بزند؟
میزس مباحث علوم اجتماعی را در قالب پراکزئولوژی یعنی «علم شناخت کنش» طرح میکند و میگوید مقدمات این علم یقینی هستند. منظور او از ذات همین یقینی بودن است. اصل اولیه و یقینی پراکزئولوژی این است که رسیدن به هدف مستلزم استفاده از ابزار است. او کل تئوری اجتماعی و اقتصادی خود را با حرکت از این اصل یقینی بر پا میسازد. او در توضیح منطقی مفهوم «کنش» (پراکسیس) میگوید این اصل یقینی و تردیدناپذیر است، زیرا اگر به عقل رجوع کنیم، تناقضی در آن پیدا نمیکنیم. منظور او از ذات اشاره به این حقیقت تردیدناپذیر در کنش انسانی است. بنابراین در علوم اجتماعی به معنای میزسی و منگری میتوان از ذات، به معنایی که اشاره شد، صحبت کرد، اما اینها کسانی هستند که به هیچوجه در علوم تجربی وارد نشدند و بنابراین به هیچوجه موضعشان را درباره علوم طبیعی نمیدانیم. ممکن است اگر از آنها میپرسیدیم، خودشان را کانتی یا نوکانتی در علوم طبیعی میخواندند. یعنی روش فرضیه- استنتاجی رایج در علوم طبیعی امروزی را در حوزه علوم طبیعی میپذیرفتند. این روش امروزه در علوم اجتماعی هم استفاده میشود. منتها ایراد منگر، میزس و هایک این است که آن روش علوم طبیعی را به حوزه علوم اجتماعی نمیتوان آورد. زیرا در اینجا اولا پیچیدگیهای بیشتری داریم و ثانیا یک مقدمات یقینی داریم که در آنجا نداریم. یک فیزیکدان نمیتواند خود را جای مولکول یا اتم بگذارد و از یقین رفتار مولکولی حرف بزند، اما انسانی که فیلسوف علوم اجتماعی است، میتواند خودش را جای انسان بگذارد (چون انسان است) و وقتی از کنش حرف میزند، مقدماتش به این معنا میتواند یقینی باشد و با حرکت از اینها، با استدلال و استنتاج درست میتواند به تئوریای یقینی برسد. ایرادی که اقتصاددانان به میزس میگرفتند، این بود که در علوم دیگر از یقین صحبت نمیشود، در حالی که میزس از اقتصاد به عنوان علم دقیق صحبت میکند، حال آنکه همهچیز باید آزمون شود. این را هم اضافه کنم که اگر موضع میزس روشن است، موضع هایک به آن روشنی نیست. موضع هایک بیشتر انتقاد از پوزیتویسم و علمزدگی است.
درباره مبانی معرفت شناختی هایک یک نکته زندگی شناختی هم میشود اضافه کرد. با نگاه به اطرافیان هایک میبینیم که پدر و پدر بزرگ او کسانی بودند که در حوزه علوم طبیعی، زیستشناسی یا پزشکی فعالیت میکردند. ضمن آنکه برادرانش یکی شیمیدان و دیگر پزشک بود. آیا میتوان گفت این بستر خانوادگی تاثیری در گرایش هایک به معرفتشناسی تحولی داشت؟ به عبارت دیگر آیا میتوان داروینیسم اجتماعی و فلسفی را یکی از مبانی معرفتی هایک خواند؟
هایک درباره داروینیسم دیدگاههای روشنی دارد. او میگوید نظریه تحولی یا نظریه تطور داروین قبل از آنکه در علوم طبیعی مطرح شود در مباحث اقتصادی و اجتماعی مطرح بوده، یعنی خود داروین آن را از علوم اجتماعی الهام گرفته است. او میگوید که کتاب شب داروین که مدام به آن رجوع میکرد «ثروتملل» آدام اسمیت بود. با خواندن این کتاب بود که نظریه تحولی، در زمینه پدیدارهای طبیعی، در ذهن داروین جرقه زد. بنابراین نظریه تحولی ابتدا در مباحث اقتصادی و علوم اجتماعی شکل گرفته است.
در کتاب «قانون، قانونگذاری و آزادی» هایک بحث را با تمایز میان خردگرایی تحولی و خردگرایی صنعگرایانه است. هایک در نهایت از قسم اول دفاع میکند و منتقد شکل دوم است، زیرا معتقد است این خردگرایی بهتر میتواند نظمهای خودجوشی را که به صورت انتزاعی وجود دارند، توضیح دهد. دلیل او برای این ادعا چیست؟
هایک میگوید که از عصر روشنگری دو نحله متفاوت فکری به ظهور رسیده است: نخست خردگرایی تحولی که مورد دفاع اوست و دیگری خردگرایی صنعگرایانه (constructivist) که یک شاخه و مصداق آن مارکسیسم است و به طور کلی به معنای ساختن انسان تراز نوین و جامعه جدید است. به نظر هایک ادعای ساختن انسان و جامعه از نو ادعای گزافی است و انسان این توانایی را ندارد. استدلال او به طور خلاصه روی این واقعیت متمرکز است که ذهن اندیشنده انسان خود محصول یک جریان تحولی پیچیده در طول تاریخ است و لذا نمیتواند به کل آنچه اتفاق افتاده اشراف داشته باشد. او میگوید در نظریه سیستمها این اصل منطقی پذیرفته شده است که یک سیستم فروتر که زیرمجموعه یک سیستم بزرگتر است، قادر به احاطه بر سیستم بالاتر از خود نیست. او میگوید ذهن انسان محصول یک تحول است. در واقع هایک در کتاب «نظم حسی» (sensory order) این تئوری را مطرح میکند که شناخت از حس ناشی میشود و شناخت حسی به صورت تحولی، نخست سنتها را پدید میآورد و سپس عقل محاسبهگر را ایجاد میکند. هایک میگوید این عقل انسان با همه دستاوردهایی که دارد، خودش محصول یک تحول طولانی و پیچیده است. ادعای اینکه عقل کاملا به این تحول اشراف پیدا کند، ادعای گزاف و نادرستی است. در واقع هایک تئوری کانتی مبنی بر حدود معرفت انسان را به نحو جدیدی مطرح میکند. زیرا کانت هم میگوید که محدودیت تواناییهای ذهن تعیین کننده دامنه و عمق شناخت انسان است. انسان امروزی و جامعهیی که او درآن زندگی میکند محصول یک تحول درازمدت است، بنابراین ذهنی که خود محصول این تحول است، نمیتواند این جامعه را خراب کند و از نو بسازد. اگر هم این کار را انجام دهد، به یک دستاورد بسیار فقیر و ضعیف میرسد. مثال هایک زبان است. او معتقد است که یکی از نظمهای خودجوش زبان (language) است. زبان طی جریان تحولی طولانی و پیچیده به وجود آمده و عقل یک یا چند انسان آن را عامدانه نساخته است. او میگوید انسانها زمانی دچار این توهم شدند که میتوانند زبان جدیدی را به صورت کامل بسازند و اسپرانتو را ابداع کردند. بعد متوجه شدند که اسپرانتو زبانی بسیار فقیر است و توانایی زبانهای طبیعی را ندارد. حتی زبانهای تحولنیافته و ابتدایی از نظر رساندن مفاهیم و معنا قویتر از اسپرانتو هستند، نه فقط زبان بلکه اغلب نهادهای اقتصادی، حقوقی، اجتماعی و فرهنگی از اینگونهاند، بنابراین، نمیتوان آنها را از میان برداشت و به جایشان نهادهای متفاوتی از نو ساخت. هایک این کار را خطرناک و نادرست میخواند، او میگوید این پروژه نادرست و ناممکن است اگر آغاز شود، فاجعه انسانی به همراه میآورد، نمونهاش رژیمهای توتالیتر و کمونیستی است که میخواستند انسانها را در چارچوب برنامهریزی متمرکزی از نو بسازند و جامعه کاملا جدیدی را سازمان دهند.
هایک را همگان به عنوان یک اقتصاددان برجسته میشناسند. اگرچه تحصیلات او ابتدا در زمینه حقوق است. در کتاب «قانون، قانونگذاری و آزادی» شاهدیم که اساس بحثهای هایک در زمینه فلسفه حقوق است. اگرچه هایک در پیشگفتار و در مباحث کتاب بارها به ارتباط ناگسستنی میان حقوق و فلسفه اشاره میکند. ارتباطی که کمتر به آن پرداخته میشود. او حتی میگوید که حقوقدانها عمدتا به سراغ جامعهشناسی رفتهاند، در حالی که از نظر او قانون و قانونگذاری عمدتا باید با توجه به منطقی که در اقتصاد فهم میشود، درک شود. در این باره اگر ممکن است توضیح دهید.
اتفاقا هایک در درجه اول اقتصاددان است و خودش را اقتصاددان معرفی میکند، او معتقد است که اندیشه مدرن، اساسا اندیشه اقتصادی است. ایراد او به جامعه شناسان و حقوقدانان نیز این است که اگر کسی اقتصاد نداند، همه وجوه جامعه مدرن را به درستی نمیتواند درک کند. اینکه دکترای حقوق دارد به این خاطر است که در آن زمان (دهه ۱۹۲۰) در اتریش دانشکده اقتصاد وجود نداشت و دانشجویان اقتصاد در دانشکدههای حقوق درس میخواندند. تحقیقات هایک تا پنجاه سالگیاش عمدتا روی مباحث اقتصادی متمرکز بود. یکی از کتابهای بسیار مهم او درباره اقتصاد «تئوری محضسرمایه» است که از شاهکارهای اندیشه اقتصادی تلقی میشود. البته کتاب بسیار نظری و پیچیده است. بنابراین هایک در درجه نخست یک اقتصاددان است.
اما در کتاب حاضر مباحث عمدتا به فلسفه حقوق ارتباط مییابد.
بلی، همین طور است اما دقت کنید که هایک فلسفه حقوق را نیز از منظر اندیشه اقتصادی مینگرد و عنوان فرعی همین کتاب، گزارشی جدید درباره اصول آزادیخواهانه عدالت و اقتصاد سیاسی است. دلیل تاکید هایک بر اندیشه اقتصادی در بحث فلسفه حقوق این است که او معتقد است برای نخستین بار در حوزه اندیشه مدرن، به فرض، در فلسفه جان لاک، بحث جامعه مدرن از مفهوم مالکیت که موضوعی اقتصادی است، آغاز میشود. بحث مالکیت اقتصادی مبنایی برای تفکر حقوقی است. اعلامیه حقوق بشر در قرن هجدهم که الهام گرفته از اندیشه جان لاک است، متنی حقوقی نیست؛ مثلا نخستین اصل اعلامیه حقوق بشر این است: « انسانها آزاد و با حقوق برابر زاده میشوند». این زبان ادبیات حقوقی نیست. زیرا در حقوق، انسان با حقوق زاده نمیشود، حق رابطهیی اجتماعی است. بنابراین بحث هایک مربوط به فلسفه حقوق است. فلسفه حقوق نیز عمدتا مبتنی بر اندیشه اقتصادی است. زیرا در اقتصاد اصل زندگی انسان است. تداوم زندگی انسان مبتنی بر مالکیت است. از همین جا اندیشه مدرن اقتصادی آغاز میشود. فلسفه حقوق جدیدی که حقوق بشر بر آن مبتنی است، نیز عمدتا اندیشه اقتصادی است که خود را نه در یک متن حقوقی که در یک متن فلسفه حقوقی مطرح میکند. اعلامیه حقوق بشر یک متن فلسفه حقوقی است، به همین خاطر اگر به حقوقدانهای حرفهیی آن زمان نگاه کنید، آن را مسخره میکردند.
به ارتباط وثیق میان اقتصاد و فلسفه حقوق اشاره کردید، در اندیشه هایک هم شاهدیم که تمایز میان خردگرایی تحولی و خردگرایی صنعگرایانه گویی در فلسفه حقوق به صورت تمایز میان قائلان به حقوق طبیعی و معتقدان به حقوق موضوعه بیان میشود. یعنی هایک به موازات دو شکل نظم یعنی کوسموس (نظم طبیعی و تحولی) و تکسیس (نظم مصنوع و نیت مند) میان نوموس (قانون برآمده از قواعد رفتار) و تزیس (قانون ناشی از قانونگذاری برای سازماندهی) تمایز میگذارد. آیا این تمایزها نشانگر دفاع هایک از حقوق طبیعی نیست؟
دقیقا همین طور است. منتها هایک تاکید میکند که اصطلاح حقوق طبیعی ایجاد سوءتفاهم میکند زیرا در گذشته، مفهوم طبیعی به دو معنا مورد استفاده قرار میگرفت. در این کتاب یکی از کارهای بزرگ هایک نشان دادن تمایز میان این دو معناست. گاهی طبیعی به آن معناست که امری در طبیعت وجود دارد، مثل قانون جاذبه که در طبیعت وجود دارد، اما گاهی در مباحث سیاسی و اجتماعی، حتی در یونان باستان و رم، مراد از طبیعی به معنای امری است که مصنوع بشر نیست. تا پیش از هایک میان این دو معنا، به صراحت، تفکیکی قائل نمیشدند. هایک از نظمهایی سخن میگوید که محصول عمل انسانها هستند، اما محصول اراده و طراحی آنها نیستند. هایک اینها را نظم خودجوش مینامد، او میگوید قدما این نظم خودجوش را حس میکردند.
اما چون واژهیی مناسب برای آن نداشتند، آن را طبیعی میخواندند. حقوق طبیعی نیز از همین جا بر میآید. هایک نشان میدهد که طبیعی اینجا به این معنا است که مصنوع بشر نیست، اما محصول عمل انسانهاست که به صورت غیر ارادی طی تحولات قرون و اعصار به نظمی منتهی شده است. او نظم زبان، نظمهای حقوقی و نظم بازار و پول را از این دست میشمرد.
در واقع هایک پدید آمدن این نظمها را حاصل عمل کردن به یکسری قواعد میداند.
دقیقا. یکی از تزهای هایک این است که بر مبنای عمل بر اساس یک سلسله قواعد، یکسری نظمهایی در طول قرون و اعصار به وجود آمده است. انسانها
بهطور خودجوش با عمل خود این را فهمیدهاند که رعایت برخی قواعد نظمهایی را به وجود میآورد که کارآمد است و به منافع همگانی میانجامد. مثلا مالکیت مثل خیلی اصول حقوقی دیگر از اعتقادات سنتی نشات میگیرد. هایک میگوید چرا مالکیت در بسیاری از سنتها مقدس تلقی شده است؟ زیرا انسانها فهمیدهاند که اگر براساس قاعده مالکیت عمل کنند، یک جامعه صلحآمیز شکل میگیرد. به همین خاطر گفتهاند که نباید آن را زیر سوال برد حتی اگر نتوان درستی آن را به صورت استدلالی توجیه کرد. به صورت طبیعی این اصل به حوزه اعتقادات و باورها میرفت. حتی هایک معتقد است ادیان پاسداران سنت هستند و از این جهت او ادیان را در تحول جامعه بشری به سوی تمدن مثبت تلقی میکند. زیرا در غیر این صورت فیلسوفان ممکن است تمام این قاعدهها را، به این دلیل که به طور استدلالی قابل اثبات نیست، زیر سوال برند. وقتی هم که مردم به این قواعد بیاعتقاد شوند، دیگر جامعه صلحآمیز و پایدار شکل نمیگیرد.
این قاعدههای رفتار بشری در زبان به صورت گرامر و نحو بیان میشود. یعنی مردم به طور ناخودآگاه به یک زبانی صحبت میکنند، تا اینکه گروهی محقق و دانشمند قواعد این صحبت کردن را تحت عنوان گرامر کشف میکنند و مینویسند. در حقوق نیز به همین صورت است. بهویژه در کتاب میبینیم هایک از قوانین انگلیسی که مبتنی بر رویههای حقوقی است، دفاع میکند. یعنی به جای قانونگذاری بر کشف قوانین براساس قواعد رفتار تاکید میکند. درباره اقتصاد چه کسی این قواعد را کشف میکند؟ یعنی کاری که قاضی در حقوق میکند در اقتصاد به عهده کیست؟
این وظیفه اقتصاددان یا پژوهشگر علم اقتصاد است. اساسا علم اقتصاد
به همین معناست. وظیفه علم اقتصاد کشف چگونگی نظام بازار و کارکردهای آن است. موضوع علم اقتصاد این است که بازار چطور عمل میکند. مثل اینکه استاد گرامر به این میپردازد که زبان چگونه عمل میکند و نظمش قائم به چیست. منتها یک استاد گرامر همهچیز را درباره زبان نمیتواند توضیح دهد. در علم اقتصاد هم وضع به همین گونه است. گاهی یک تاجر بسیار موفق است، در حالی که از علم اقتصاد چیزی نمیداند، یا گاهی یک دانشمند اقتصادی را میبینیم که هیچ ثروتی ندارد. این امور در چارچوب اندیشه هایک کاملا قابل توضیح است.
هایک میان قوانین ذاتی (ماهوی) و صوری (شکلی) تمایز میگذارد و تا آنجا پیش میرود که حتی قانون اساسی را نیز جزو قوانین صوری میخواند. دلیل این امر چیست؟
به یک معنا نزد هایک همه قوانین صوری هستند، اما درباره قانون اساسی بحث هایک این است که برخلاف تصور رایج، این قانون مادر قوانین دیگر نیست. به نظر او قانون اساسی در واقع ابزاری است برای تعریف و تنظیم نهادهای حکومتی، نظام حقوقی و نظام اقتصادی. قانون اساسی در واقع، ابزاری برای تضمین حقوق انسانها از طریق تعیین جایگاه نهادهای حکومتی است. یعنی قانون اساسی امریکا یا فرانسه برای نگهبانی از حقوق اساسی انسانی تدوین شده است. به نظر هایک اساس آنجاست و این قوانین صوری تمهیداتی برای آن هستند. بنابراین قانون اساسیها را میشود عوض کرد، اما حقوق بشر را نمیتوان عوض کرد. قاعده مالکیت و حق آزادی انسانها را نمیتوان و نباید زیر سوال برد، اما آن قانون اساسی را که نتواند به خوبی از حقوق اساسی انسانها دفاع کند، میتوان عوض کرد. قانون مادر، قانون اساسی نیست. قانون اساسی یک تمهید برای حفظ حقوق اساسی است.
هایک حقوق خصوصی را مقدم بر حقوق عمومی میداند، بر خلاف آنکه معمولا حقوق عمومی را مقدم بر حقوق خصوصی میدانند. دلیل او برای این ترجیح چیست؟
تفکری که حقوق عمومی را مقدم میداند، تفکر روسویی یا دولتی است. در این نگاه انسان فردیت و حقوق خود را به جامعه واگذار میکند و جامعه اصل میشود و در نتیجه فرد در خدمت جامعه قرار میگیرد. این بر خلاف دیدگاه لیبرالیسم کلاسیک است که هایک به آن اعتقاد دارد. از دید هایک آن چیزی که اصل است، حقوق فردی است. اگر حقوق خصوصی و فردی برآورده نشود، حقوق عمومی باید عوض شود.
آیا از همین بحث میتوان نگاه هایک به دولت را نیز استخراج کرد؟
بله، هایک به دولت حداقلی اعتقاد دارد، در اندیشه لیبرالیسم کلاسیک به دولت میگویند شر ضروری، یعنی شری که نمیتوان از آن صرفنظر کرد، چنین شری باید در کوچکترین حد ممکن باشد.
یک نکته هم درباره مطرح شدن هایک در عصر ما است. میدانیم که اندیشههای هایک تازه در اواخر سده بیستم و بعد از شکست ایدههای کینزی مطرح شد و هایک توانست ستاره رو به افول مکتب اتریش را بار دیگر مطرح کند، اما بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ موجب شد که برخی منتقدان به اندیشه هایک توجه کنند و در علتیابی برای این بحران به رواج این اندیشه اشاره کنند. تا چه اندازه این داوری درست است؟
من معتقدم استقبال مجدد از هایک به خاطر تئوری دورهای تجاریاش بود که بحران سال ۱۹۲۹ را توضیح میداد و سیاستهای انبساطی مالی و پولی را موجد رکود تورمی میدانست. این تئوری دورهای تجاری اتفاقا الان بار دیگر مطرح است. مثلا یکی از اقتصاددانان پیرو مکتب اتریش به نام راجر گریسون بر این رای است که بحران اخیر را تنها در چارچوب اندیشه هایک و تئوری دورهای تجاری او میتوان توضیح داد. بنابراین دقیقا بر عکس، این بحران به دلیل رواج اندیشههای هایک اتفاق نیفتاد، بلکه به دلیل عدول از تفکر اوست که بحرانها تکرار میشوند. مغالطه بزرگی است اگر حاکمیت اندیشه هایک را موجب بحران ۲۰۰۸ بدانیم. بحث هایک در توضیح بحران، عمدتا بحثی پولی است. او میگفت انبساط پولی ممکن است در کوتاه مدت باعث رونق شود اما این رونق تصنعی در نهایت به بحران میانجامد. او برای این ادعا یک چارچوب نظری خیلی محکمی دارد. علت استفاده از سیاستهای انبساط پولی آن است که در همه جای دنیا پول دولتی است. در حالی که اقتصاددانان معتقد به لیبرالیسم کلاسیک مثل هایک میگویند پول نباید دولتی باشد و باید یک نهاد خصوصی باشد. هایک در اواخر عمر کتابی به عنوان «denationalization of money» یا «غیر دولتی کردن پول» نگاشته است. این کتاب بهزودی به فارسی منتشر میشود. او در این کتاب میگوید تا زمانی که ما نتوانیم پول را غیردولتی کنیم، مشکلات دورهای تجاری باقی خواهد ماند. بنابراین کسانی که میگویند با اجرای سیاستهای هایک این بحران پیش آمد، کاملا به خطا میروند. سیاست هایک این است که پول دولتی نباشد. در چارچوب اندیشه هایک حق انحصاری بانک مرکزی برای نشر پول امالفساد است.
در پایان اگر ممکن است به نقدهایی که به اندیشه هایک میشود، اشاره کنید .
طبق معمول، اندیشهها از دو سوی چپ و راست مورد نقد واقع میشوند. نقدی که چپها وارد میکنند، این است که او محافظهکار و توجیهکننده دولتهای ریگان، تاچر و... است و به تودهها و مردم اهمیت نمیدهد، اما یک دسته از نقدها به هایک از سوی خود معتقدان به مکتب اتریش وارد میشود. هایک البته خودش متعلق به این نحله است، اما آنها به هایک ایراد میگیرند که او گرایشهای پوزیتیویستی دارد و به اندازه کافی لیبرال نیست. مثلا روتبارد که میگوید هایک یک سوسیال دموکرات معتدل است و لیبرال یا به قول وی لیبرتارین نیست. این منتقدان البته در حوزه دولت گرایشهای آنارشیستی دارند و به آنها آنارکوکاپیتالیست میگویند. انتقاد آنها به هایک این است که او دولت را ولو دولت حداقلی پذیرفته است. این دولت هم در نهایت به دولت حداکثری تبدیل میشود. از اندیشههای مردان بزرگی مانند هایک تفاسیر و انتقادات گوناگونی ممکن است صورت گیرد، این بر عهده خوانندگان است که براساس عقل خود به داوری بنشینند.
محسن آزموده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست