چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
آه, اسفندیار مغموم
نوشتهاند که نادر افشارنادری «از پشت اسماعیلمیرزا میآمد (۱۳۰۵) که خود با شش پشت از نوادگان نادرشاه افشار بود.» اما افتخار زندگی و ارزشهای ماندگار شخصیت و کارنامه وی نه به سبب نسب که از عملکرد خود وی میآید. اما او که بود و چه کرد که قلم، چنین در ستایش او حد و مرزی نمیشناسد. نادر افشارنادری به سال ۱۳۰۵ در مشهد دیده به جهان گشود، افشارنادری با کسب عنوان دکترای مردمشناسی از دانشگاه سوربن به وطن بازگشت. در همان بدو ورود، دکتر غلامحسین صدیقی تدریس مردمشناسی نظری را در سال ۱۳۴۴ به عهده وی گذاشت. افشارنادری به موازات تدریس، به منظور فعالیت عملی مردم شناسانه ابتدا به گروه روستایی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی پیوسته و دیری نگذشت که با همراهی جواد صفینژاد، هوشنگ کشاورز صدر و حسن پارسا، با استقلال بخشی به گروه عشایری از گروه روستایی، تحقیقات وسیع خود و گروهش را در اقصی نقاط ایران آغاز کرد. تحقیقات وسیعی که هریک چندین ماه به طول میانجامید و دامنه آن گاه به یک سال نیز میرسید. «از قزوین به ترکمن صحرا، از کهگیلویه و بویراحمد به کوشک و باشت و بابویی، از عشایرنشین شاهسون به ایل بهمئی در آمد و رفت بود. کوچندگی عشایر را زیر نظر داشت و در مورد اسکان عشایر صاحبنظر بود.
از بلوط تا مشک، از عروسی در نقارهخانه، تا خرابههای دهدشت را به تصویر میکشید.» (کتبی، ص۲۳۲ ۲۳۱) در یکی از این سفرها که در زمستان ۱۳۴۵ صورت گرفته و شانزده روز به طول انجامید، افشارنادری ضمن ارایه گزارش بررسی مقدماتی شش ایل منطقه، ضرورت مطالعه و طرح جامع مطالعه یکساله منطقه را متذکر میشود. طرح جامعی که افشارنادری و گروهش اجرای آن را از سال ۱۳۴۶ آغاز میکنند. «در این طرح پژوهشی۱۲ پژوهشگر مرد و زن به سرپرستی نادر افشارنادری، با پراکنده شدن در ایلهای مختلف منطقه، یکایک آنها را مورد پژوهش قرار دادند. در این پژوهش ضمن تقسیم کار، نتیجه نهایی آن در ۹ جلد کتاب به صورت تکثیری A۴ در سال ۱۳۴۷ منتشر شد.» (صفینژاد، ص ۱۰-۹) منوگرافی مشهور ایل بهمئی که دومین منوگرافی راجع به ایل بهمئی تا به آن روز است، یادگار این تحقیقات یکساله است.
با این وصف، رخداد مهمتری که برای نخستین بار در این سفر شکل میگیرد، زایش سینمای مردمپژوهی علمی ایران است. افشارنادری طی این سفر با ساخت فیلمهای«بلوط»،«دهدشت» و«مّشک» موفق میشود دریچههای جدیدی به سینمای مردم پژوهی علمی ایران گشوده و الگوهای جدیدی برای این نوع فیلم ارایه نماید. تا به آنروز پرداختن به موضوعهای مردمپژوهی از قبیل مراسم، مناسک، آیینها، شیوههای زندگی یکجانشینی (روستایی)، کوچنشینی و غیره در قالب فیلمهای تبلیغاتی وزارت فرهنگ و هنر یا فیلمهای فرهنگی تلویزیون (واحد پژوهش به سرپرستی فریدون رهنما) تهیه و ارایه میشد. افشارنادری واپسین فیلم مردمنگاری خود با نام«گلاب قمصر» را در سال ۱۳۵۵ میسازد. در سال ۱۳۴۵ و با دعوت و حمایت مستقیم فرح پهلوی، افشارنادری با این شرط که از سوی وی و نهادهای وابستهاش، مداخلهای در کار پژوهش صورت نپذیرد، به تأسیس موسسه پژوهشهای دهقانی و روستایی ایران، همت میگمارد. از این رو تقاضای استعفای خود را از سرپرستی دانشکده علوماجتماعی و مأموریت به مدت یکسال (بهمن ماه ۱۳۵۵) به موسسه یاد شده، مطرح میکند. این مأموریت تا بهمن۱۳۵۷ تمدید گشته و از آن پس افشارنادری به دانشگاه تهران باز میگردد.
● دکتر افشارنادری و فرجامی تلخ
دکتر افشار همزمان با خیزش انقلابی مردم ایران در سالهای منتهی به بهمن ۵۷ دوشادوش مردم ایران در راهپیماییها حضور فعال داشته و همراه همسرش خانم دکتر الویا رسترپو با استفاده از یک دوربین کوچک هشت میلیمتری، به فیلمبرداری از تلاطمهای خیابانی میپرداخت. داریوش آشوری در کتاب «یاد نادر افشارنادری» مینویسد: «در جریان انقلاب با شور فراوان ناظر جریان بود و دوربین و ضبطصوت در دست همراه الویا، تظاهرات را دنبال میکرد و برنامههای سخنرانی در آنجا گذاشته بود که برای هرآدمی اداری دیگری، کاری بسیار جسورانه و پرخطر بهشمار میآمد. » در بهار ۱۳۵۸ و با اتهامی واهی از تدریس در دانشگاه تهران منفصل گشته و خانهنشین میشود.
او که دچار عارضه قلبی است در اثر فشارهای روحی ناشی از این برخورد بارها راهی بیمارستان میشود تا اینکه در تاریخ ۹تیرماه ۱۳۵۸ در نوشهر، در اثر حمله قلبی، جان به جانآفرین تسلیم میکند. کالبد بیجان دکتر به تهران منتقل و در تاریخ ۱۱ تیرماه، در گورستان بهشت زهرای تهران، در قطعه ۸۲، ردیف ۵۴، در گوری با شماره ۵۷ به خاک سپرده میشود. در ایام انفصال خدمت وی جمع بسیاری از فرهیختگان با نگارش نامه به شخص نخستوزیر و کوشش برای اعاده حیثیت و شکست حکم انفصال ایشان تلاشی را آغاز کردند که مرگ زودهنگام دکتر افشارنادری مانع از تحقق آن شد. کسانی که در مراسم به خاکسپاری وی در بهشت زهرای تهران حضور داشتند از تأثر جمعی حاضران به ویژه دکتر غلامحسین صدیقی یاد میکنند که بیتابانه به پهنای صورت اشک میریخت و مدام نام دکتر افشار را ندا میداد. آن روز کالبد به رنجآکنده مردی، که شرف ایرانزمین بود و آنی از خدمت به فرهنگ و دانش مردمشناسی این مرز و بوم نیاسود، به خاک سپرده شد.
همایون امامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست