یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

اسماء الاهی از منظر امامیان و ماتریدیان


اسماء الاهی از منظر امامیان و ماتریدیان

نام های است كه به ذات خداوند برگشت دارد, البته با رعایت این نكته كه ذات خداوند مقامش بسیار والاتر از حروف و كلماتی است كه درمورد او به كار می رود وی برای این دسته از اسماء, به نام های مبارك «الواحد», «الله», »الرّحمن», «الموجود», «القدیم», «المعبود» و مثال می زند

ابومنصور محمّد بن محمّد ماتریدی در اوائل قرن چهارم هجری در شرق جهان اسلام ظهور نمود و به اتخاذ طریق میانه در میان افراط و تفریطی كه از سوی معتزله از یك سو و اهل حدیث و حنابله از سوی دیگر اعمال می شد، همت گماشت.

آراء و افكار ابومنصور، به نام خودش، یعنی «مكتب ماتریدی» مشهور شد. وی علی رغم عظمت و تأثیر علمیِ عمیقش بر متكلمان بعد از خود، همچنان ناشناخته مانده و حتی آثار قلمی اش به جز تعدادی اندك، به صورت خطی باقی مانده و به نشر سپرده نشده است.

سید محمد حسین طباطبایی فقیه، فیلسوف، متكلم، مفسر و متفكر بزرگ امامیه، از جمله شخصیت های معاصری است كه با قلم، بیان و تربیت شاگردان فراوان، تأثیر عمیقی بر روی متكلمان، فلاسفه و مفسران مسلمان خصوصاً شیعیان گذاشته است.

در این نوشتار آرایی كه هریك از دو شخصیت مورد بحث درباره اسماء الاهی ابراز داشته اند به صورت تطبیقی مورد ارزیابی قرار می گیرد و با توجه به تأثیر عمیق هریك از دو شخصیت مورد بحث، بر روی متكلمان و اندیشمندان بعد از خود، می توان مدعی شد كه مقایسه بین آرای این دو شخصیت به یك معنا مقایسه بین آرای كلامی امامیه و ماتریدیه به حساب می آید.

علامه سید محمدحسین طباطبائی فیلسوف و مفسّر نامدار شیعه در عصر حاضر و صاحب تفسیر المیزان، و ابومنصور محمد بن محمد ماتریدی (متوفای ۳۳۳ هـ) پیشوای مذهب ماتریدیه در برخی مسائل اتفاق نظر، و در مسائلی هم اختلاف نظر دارند. اختلاف نظرهایی كه بین این دو دانشمند وجود دارد، همگی به یك شكل نیست; در برخی از مسائل هردو نفر دیدگاه متفاوت دارند، امّا در برخی دیگر، تفاوت دیدگاه وجود ندارد، بلكه این مسائل از سوی ماتریدی با اجمال بیان شده، ولی علامه آنها را با تفصیل بیان كرده است. در منابع كلامی مرز اسم و صفت چندان مشخص نشده است و در اكثر كتاب های كلامی بحث اسم و صفت در هم ادغام شده و تحت یك عنوان مورد بحث قرار گرفته است; اما مباحثی كه در این كتاب ها مطرح می شود بیشتر حول محور مباحث صفات دور می زند و به مبحث اسماء اهمیت چندانی داده نمی شود. غالباً در اینگونه موارد اسم و صفت مترادف به كار می رود و گاهی نیز تفاوت هایی بین آن دو گذاشته می شود.

حقیقت این است كه اسم و صفت دو چیزند و هر كدام احكام مخصوص به خود را دارد و مترادف قرار دادن آنها نوعی مسامحه است. قرآن كریم به عنوان اولین منبع، اسماءالاهی را به صورت جدا گانه مورد توجّه قرار داده است; چنانكه می فرماید:

«وَللّهِ الأسْمَاءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَآئِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ» (اعراف / ۱۸۰).

یا می فرماید:

«قُلِ ادْعُوا الله اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمنَ اََیّاً مَّا تَدْعُوا فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنی» (اسراء/۱۱۰).

در آیه دیگر می فرماید:

«الله لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنی» (طه / ۸).

و در جای دیگر می فرماید:

«هُوَ الله الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنی» (حشر / ۲۴).

اهتمام فراوان قرآن كریم به مسأله اسماء ما را بر آن می دارد كه در این باب با دقت بیشتری بیندیشیم و تفاوت آن را با صفات و مباحث مرتبط باآن مشخص كنیم. هم علامه و هم ماتریدی به مبحث اسماء به صورت جدا گانه پرداخته اند; البته آرایی چند به ماتریدی نسبت داده شده كه درجه اعتبار آنها در این مقاله مورد توجّه قرار خواهد گرفت.

● فرق اسم و صفت

میان اسم و صفت اینگونه می توان فرق گذاشت: یك ذات را می توان از دولحاظ مورد توجه قرار داد; نخست این كه ذات به خودی خود در نظر گرفته شود و چیز دیگری در آن دخالت نداشته باشد; دوم این كه ذات با توجه به صفت خاصی و از آن جهت كه موصوف به این صفت است، منظور گردد. با توجّه به این دو لحاظ در ذات، اسم بر ذات دلالت می كند و صفت بر معنایی كه ذات را وصف می كند. بنابراین، عناوینی چون «الله»، «عالم» و «حی» اسم، و كلماتی چون: «علم» و «حیات» صفت است.[۱]

● اقسام اسم

به صورت كلی اسم را می توان به دو بخش تقسیم كرد:

۱) نام هایی كه فقط بر ذات دلالت دارند، بدون اعتبار معنا و صفتی، و به تعبیر دیگر، به عنوان «اسم خاص» و به اصطلاح، «عَلَم شخصی» استعمال می شوند، مانند لفظ «الله» در زبان عربی و «خدا» در زبان فارسی و مشابهات آن در زبان های دیگر (مانند Godدر زبان انگلیسی).

۲) نام هایی كه از صفات مشتق می شود و بر ذاتی متلبس به معنا دلالت دارد; در این دسته گرچه صاحب اسم ذات است، ولی صفاتی مثل: «حیات» و «علم»... در تسمیه دخالت دارند;[۲] اسمائی كه در قرآن برای خدا به كار رفته معمولا از نوع دوم است.

وجود دسته دوم، باعث شده كه اغلب متكلّمان تفكیكی بین اسم و صفت قائل نشوند و احیاناً اسم را مترادف با صفت استعمال كنند و برخی نیز با صراحت این دسته از اسامی را صفت دانسته، اطلاق واژه اسم را فقط بر نوع اوّل جائز بدانند.[۳] امّا اگر با دقت به موضوع بنگریم خواهیم یافت كه جنبه وصفی و جنبه اسمیِ اینگونه صفات كاملا از همدیگر متمایزند; برای مثال وقتی در مورد خداوند سخن می گوییم اگر بگوییم «حیات خداوند» مسلّماً منظور ما با وقتی كه می گوییم «حی» متفاوت است. اسم بر ذات دلالت دارد و صفت بر معنایی كه ذات به آن متصف است. تنها چیزی كه وجود دارد این است كه گاهی اسم بر ذات بدون اعتبار صفتی دلالت می كند و گاهی با اعتبار چنین صفتی، امّا در هردو صورت، مدلول اسم، ذات است.

علامه طباطبایی می گوید:

«تنها فرقی كه بین اسم و صفت وجود دارد این است كه صفت بر معنایی دلالت می كند كه ذات به آن متلبس است، اعم از این كه آن معنا عین ذات باشد یا غیر آن. امّا اسم بر ذاتی دلالت می كند كه متصف به وصفی است، پس «حیات» و «علم» از صفات و «حی» و «عالم» از اسماء الاهی است»[۴]

این بیان علامه فقط شامل نوع دوم اسماء می شود، ولی اگر سخنان علامه را در اینجا به سخنانی كه در توضیح معنای الله بیان داشته،[۵] ضمیمه كنیم به دست می آید كه وی اسماء را شامل دو نوعی كه ما ذكر كردیم می داند.

ابومنصور ماتریدی نیز تعبیری نزدیك به تعبیر علامه دارد. امّا تفاوت وی با علامه در این است كه ماتریدی اسماء خداوند را به سه نوع قابل تقسیم می داند:

▪ قسم اول، نام هایی است كه بندگان به خداوند نسبت می دهند و بیان گر حقیقت اسماء الاهی نیست.

▪ قسم دوم، نام های است كه به ذات خداوند برگشت دارد، البته با رعایت این نكته كه ذات خداوند مقامش بسیار والاتر از حروف و كلماتی است كه درمورد او به كار می رود. وی برای این دسته از اسماء، به نام های مبارك «الواحد»، «الله»، »الرّحمن»، «الموجود»، «القدیم»، «المعبود» و... مثال می زند. ظاهراً منظور ماتریدی از این قسم همان اسماء خاص و به اصطلاح، اعلام است كه ما آنها در دسته اوّل گنجاندیم.

▪ قسم سوم اسمائی است كه از صفات مشتق شده، مثل عالم و قادر.[۶]

نسبت به سخنان ابومنصور دو نكته قابل ذكر است:

۱) جدا كردن نام هایی چون: «الواحد»، «الرّحمن»، «الموجود»، «القدیم» و «المعبود» از نام های مشتق از صفات، از دقت لازم برخوردار نیست; چه این كه اگر با دقت نگریسته شود چنین به دست می آید كه این اسامی نیز بر گرفته از صفات است، نه این كه عَلَم یا اسم خاصی برای خدا باشد. شاید دلیل این كار وی این بوده كه صفاتی كه این اسماء از آنها مشتق شده، مثل «وحدت»، «رحمت»، «وجود»، «قدمت»، و «شایسته عبادت بودن» از صفات مصطلحی، كه متكلّمان، آنها را جزء صفات الاهی می دانند نیست و به همین جهت ماتریدی این اسماء را در ردیف اسماء بر گرفته از صفات قرار نداده است. امّا حقیقت این است كه این اسماء بر ذاتِ متلبس به معنا دلالت دارد، نه بر خود ذات بما هو ذات; آنچه بر خود ذات دلالت دارد فقط اَعلام است كه از مجموع اسمائی ماتریدی بر شمرده فقط می توان اسم «الله» را از این نوع دانست.

۲) همانطور كه گذشت ماتریدی اسماء را بر سه نوع می داند: اسمائی كه بندگان به خداوند نسبت می دهند، اسمائی كه بر ذات دلالت دارد و اسمائی كه از صفات مشتق شده اند.

این مطلب در بدو امر دور از ذهن به نظر می آید زیرا كه همه اسماء خداوند را بندگان به او نسبت می دهند.این بندگانند كه خداوند را با نام های «الله»، «عالم»، «حی»، «معبود» و... یادمی كنند پس فرق این اسماء با اسمائی كه بندگان به خداوند نسبت می دهند چیست؟

ظاهراً ماتریدی به معنایی عمیق تر اشاره دارد و آن عبارت است از تفاوت میان اسم و اسم اسم، كه مورد قبول علامه طباطبایی نیز است.

● اسمِ اسم

علامه طباطبایی قائل به دو نوع اسم است:

۱) حقیقت اسم كه در نزد ذات است و لفظ از آن حكایت می كند.

۲) همین لفظی كه بر زبان انسان ها برای افاده معنای مقصود به كار می رود و هیچ شأنی جز دلالت بر معنا و كشف آن ندارد. این الفاظ در حقیقت بر همان اسمی دلالت می كند كه در نزد ذات است، نه این كه خود این الفاظ، اسم باشند. بنابراین، «حی» و همینطور «عالم» اسم برای اسم واقعی هستند نه خود آن، اگر چه با توجّه به فرض اول، دو اسم یادشده خود اسم خواهند بود نه اسم آن.[۷]

پس اسم اسم غیر از خود اسم است; اسم همان حقیقتی است كه در نزد ذات است و اسم اسم همین لفظی است كه از آن حكایت می كند.

سخنان ماتریدی را نیز می توان به این معنا حمل كرد، بدین صورت كه وی اسمی را كه انسان ها به خداوند نسبت می دهند غیر از اسمی كه حقیقتاً خداوند به آن موسوم است می داند. بدین ترتیب به سه نوع اسم قائل است كه نوع اوّل آن اسمی است كه بندگان به خداوند نسبت می دهند و می توان این دسته از اسماء را كه وی بیان داشته با همان اسم اسم كه علامه از آن سخن می گوید منطبق دانست. و دو نوع دیگر یعنی اسمائی كه دلالت بر ذات دارد و اسمائی كه از صفات مشتق می شود ربطی به نسبت دادن بندگان ندارد، بلكه خداوند حقیقتاً به آن اسماء موسوم است.

این مطلب در مورد اسمائی كه از صفات اشتقاق یافته خصوصاً بنابر نظریه عینیت ذات و صفات كه امامیه بدان معتقد است قابل قبول است، زیرا اسمائی مثل «عالم» و «حی» از «علم» و «حیات» مشتق شده و «علم» و «حیات» از صفات ثبوتی خدا و عین ذات اوست، امّا این مطلب در مورد اَعلام قابل قبول نیست. اعلام بیان گر حیثیت خاصی یا صفت وجودی خاصی در ذات نیست، بلكه برای دلالت بر مسما وضع شده اند.

ما می توانیم این مطلب را در مورد اسماء انسان ها نیز مشاهده كنیم; برای مثال فرض كنیم كه زید دو تا اسم داشته باشد: »زید» و «عالم»; و فرض ما این باشد كه «عالم» اسم خاص و عَلَم برای زید نباشد، بلكه به این دلیل كه زید صفتی به نام علم دارد عالم نامیده شده باشد، اكنون به تفاوت هر دو اسم، یعنی زید و عالم توجه كنیم: مسلّماً زید خاصیتی جز اشاره به انسانی دارای ویژگی های خاصی كه این اسم برایش وضع شده ندارد، امّا عالم علاوه بر این كه بر خود زید اشاره دارد به وجود علم در زید نیز اشاره دارد. ما می توانیم بگوییم كه حقیقت علم در نزد زید وجود دارد و عالمِ، بیان آن حقیقت است، ولی در مورد زید نمی توانیم چنین چیزی را بگوییم، زیرا كلمه زید هیچ شأنی جز حكایت از خود زید ندارد.

در مورد خداوند نیز چنین است; اسمائی كه از صفات مشتق شده با اسمائی كه به عنوان عَلَم و اسم خاص برای خدا به كار می رود تفاوت دارد.

كلمه «الله» عَلَم است و هیچ شأنی جز دلالت بر ذات اقدس الاهی ندارد و هیچ حیثیت دیگری در آن ملحوظ نشده است. این كه كلمه «الله» را به «ذات مستجمع جمیع صفات كمال» تعریف می كنند، به این معنا است كه چون ذات احدیت قابل تعریف نیست برای شناساندن معنای «الله» عنوانی را معرفی می كنند كه مخصوص پروردگار متعال باشد، نه این كه اسم جلاله برای مجموع این مفاهیم وضع شده باشد[۸] تا كلمه «الله» دارای معنای وصفی باشد. بنابراین نمی توان تفكیك یاد شده در مورد اسم و اسم اسم را در مورد أعلامی مثل كلمه جلاله «الله» نیز به كار برد.

این مطلب در مورد ضمائر و اسماء اشاره و موصولات وضوح بیشتری دارد. توضیح این كه: ماتریدی در ذیل آیه ۲۲ سوره حشر «هُوَ الله الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِٔ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ: اوست خدایی كه غیر از او معبودی نیست، داننده غیب و آشكار است، اوست رحمتگر مهربان» می گوید: «لفظ «هو» نیز از اسماء خداست»[۱۰] و معلوم است كه این امور اگر از اسماء خداوند دانسته شود خاصیتی جز اشاره به ذات خدا ندارد و نمی توان برای آنها حقیقت عینی ای به جز ذات قائل شد.

حقیقت این است كه اسماء ـ چه اسمائی كه از صفات مشتق شده و چه اسماء خاص و چه ضمائر ـ هیچ كدام خاصیتی جز اشاره به ذات ندارد، تنها چیزی كه می توان مدعی شد این است كه در تسمیه اسمائی مثل أعلام، چیزی جز ذات در نظر گرفته نشده، ولی در تسمیه اسماء مشتق از صفات، حیثیت متصف بودن ذات به صفت مورد نظر، نیز لحاظ شده، ولی خود این اسم دارای حقیقت عینی نیست; تنها چیزی كه دارای حقیقت عینی است صفتی است كه این اسم با لحاظ آن صفت وضع شده، امّا غیر از ذات و صفت مورد نظر چیزی به نام اسم كه اسم لفظی، اسم آن باشد وجود ندارد.

ح. ناطقی

[۱]. رك: طباطبائی، سید محمد حسین; المیزان فی تفسیر القرآن; چ۳، بیروت: مؤسسهٔ الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ق، ج۸، ص۳۵۲.

[۲]. رك: طریحی، فخر الدین; مجمع البحرین; تحقیق: سید احمد حسینی; چ۲، مكتب نشر الثقافهٔ الاسلامیهٔ، ۱۴۰۸ ق; ج۱، ص۲۲۳ ذیل: «سما»

[۳]. رك: ابراهیمی دینانی، غلامحسین; اسماء و صفات حق; چ۱، تهران: اهل قلم، ۱۳۷۵، ص۳۷.

[۴]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۵۲.

[۵]. همان; ج۱، ص۱۸

[۶]. ماتریدی، محمد (ابومنصور ماتریدی) كتاب التوحید; تحقیق: دكتر فتح الله خلیف; چ۱، مصر: دار الجامعات المصریهٔ، بی تا، ص۶۵.

[۷]. المیزان فی تفسیر القرآن; ج۸، ص۳۵۲.

[۸]. مصباح، محمّد تقی، معارف قرآن: بحث خدا شناسی، ص۲۱.

[۹]. ماتریدی، محمد، تاویلات اهل السنهٔ، مندرج در تحقیق: فاطمهٔ یوسف الخیمی; چ۱، بیروت: مؤسسهٔ الرسالهٔ ناشرون، ۱۴۲۵ ق، ج۵، ص۹۹.

[۱۰]. طباطبایی، سید محمّد حسین; «رسالهٔ الاسماء»، مندرج در الرسائل التوحیدیه; چ۱، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۱۵ ق، ص۵۵.

[۱۱]. الرسائل التوحیدیهٔ، ص۵۵.

[۱۲]. همان.

[۱۳]. كاشانی، عبد الرزاق; اصطلاحات الصوفیه، چ۱، دمشق: الحكمهٔ، ۱۴۱۵ ق، ص۱۰۷; و نیز رك: سعیدی، گل بابا; فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن عربی، چ۱، تهران: شفیعی، ۱۳۸۳ ش، ص۱۰۰۴.

[۱۴]. بلخی، مولانا جلال الدین محمّد، مثنوی معنوی (از روی نسخه تصحیح شده رینولد نیكلسون) چ۲، تهران: میلاد، ۱۳۸۰ ش، ص۲۴۷.

[۱۵]. همان، ص۲۵۳.

[۱۶]. المیزان، ج۸، ص۳۵۹; چنانكه می گوید: «مجرد اطلاق یك اسم به خدا بدون این كه آن اسم را از اسمای خدا بدانیم اشكالی ندارد».

[۱۷]. همان. ص۳۴۹ـ۳۵۰.

[۱۸]. كتاب التوحید، ص۹۵.

[۱۹]. در این گونه عبارات، منظور ماتریدی از شاهد، همین جهان طبیعت، و از غائب، جهان ماورای طبیعت و مشخصاً ذات باری است.

[۲۰]. «...لكنه إذ كان الشاهد دلیله و به یجب معرفته فمنه قدر اسمه علی ما یقرب من الفهم بما یرید به وإن كان الله یتعالی عن أن یكون له مثال أو شبه»، كتاب التوحید، ص۹۳.

[۲۱]. حسن زاده، حسن; كلمه علیا در توقیفیت اسماء; چ۱، قم: دفتر تبلیغات، ۱۳۷۱، ص۱۳.

[۲۲]. المیزان، ج۸، ص۳۵۸.

[۲۳]. رسالهٔ الاسماء، مندرج در الرسائل التوحیدیهٔ، ص۵۷.

[۲۴]. كتاب التوحید، ص۳۸.

[۲۵]. خلیف، فتح الله، مقدمه كتاب التوحید، ص م۳۸; حربی، احمد، الماتریدیّهٔ دراسهًٔ و تقویماً، چ۲، ریاض: دار الصمیمی، ۱۴۲۱ ق، ص۲۱۹; سلفی، شمس، الماتریدیهٔ و موقفهم من توحید الاسماء و الصفات، چ۲، طائف: مكتبهٔ الصدیق، ۱۹۹۸م، ص۴۵۴; عبدالفتاح احمد فؤاد، الفرق الاسلامیه و اصولها الایمانیهٔ، چ۱، اسكندریه: دارالدعوهٔ، بی تا; ج۱، ص۲۵۶.

[۲۶]. كتاب التوحید، ص۳۸.

[۲۷]. ماتریدی، محمد، تاویلات اهل السنه، به نقل از: حربی، احمد، الماتریدیهٔ دراسهًٔ و تقویماً، ص۲۲۰.

[۲۸]. المیزان، ج۸، ص۳۵۹.

[۲۹]. رك: غزالی، ابوحامد، شرح اسماء الله الحسنی، چ۱، بغداد: المكتبه الحدیثه، ۱۹۹۰م، ص۸.

[۳۰]. السبكی، عبدالوهاب بن علی بن عبدالكافی، السیف المشهور فی شرح عقیدهٔ ابی منصور، چ۱، استانبول، ۱۴۰۹ ق، ص۱۰، (با دخل و تصرف).

[۳۱]. همان.

[۳۲]. بزدوی، محمد، اصول الدین، قاهره: دار احیاء الكتب العربیهٔ، ۱۳۸۳ ق، صص۸۸ـ۹۰.

[۳۳]. كتاب التوحید، ص۶۵، «گونه سوم، اسمائی است كه از صفات برگرفته می شوند، همانند «عالم» و «قادر». این دسته از اسماء اگر در واقع غیر از ذات باشند احتمال جابجایی ]برداشتن اسم و جایگزین كردن آن با اسم دیگر[ منتفی نمی شود. و نامگذاری ذات به این اسماء بدون محقق شدن معنایی كه مفاهیم این اسماء بر آنها دلالت دارند خواهد بود و لازمه آن نامیدن خداوند به هر چیزی است كه دیگران به آن نامیده می شوند... .

علاوه برآن، از كسی كه این اسماء را حادث دانسته و برای خداوند علم ازلی را محقق ندانسته است پرسیده می شود كه آیا خداوند قبل از این كه علم خود را بیافریند به ذات و افعال خود علم داشته یا نه؟ آیا ذاتش اصلا به چیزی آگاهی داشته یا نه؟ اگر پاسخ، منفی باشد در این صورت خداوند جاهل بوده و سپس علم وی حادث شده و خداوند توسط آن، علم پیدا كرده است. و اگر مثبت باشد در این صورت می پرسیم كه آیا علم خداوند ذاتی است یا نه؟ كه اگر این علم، ذاتی باشد لازم است كه قائل شویم كه این اسم «عالم» در ازل نیز بوده است. قول به غیریت اسم با ذات مستلزم فساد توحید است».

[۳۴]. رك: شرح الفقه الاكبر، منسوب به ابومنصور ماتریدی، الرسائل السبعه فی العقائد، چ۲، حیدر آباد: مطبعهٔ دائرهٔ المعارف العثمانیهٔ، ۱۳۶۷ ق، ص۱۹.

[۳۵]. المیزان، ج۱۳، ص۲۲۹.

[۳۶]. همان.

[۳۷]. همان، ج۸، ص۳۵۴.

[۳۸]. رسالهٔ الاسماء، مندرج در الرّسائل التوحیدیه، ص۵۱.

[۳۹]. شنكائی، مرضیه، بررسی تطبیقی اسماء الاهی، چ۱، تهران: سروش، ۱۳۸۱ش، ص۶۹.

[۴۰]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۵۴.

[۴۱]. الكافی، ج۱، ص۸۷ (باب المعبود...); مستدرك الوسائل، ج۵، ص۵۷) ۲۶۴ باب استحباب الدعاء بالأسماء...); بحارالأنوار، ج۴، ص۱۵۷، ۱۸۶، ۱۸۷، ۲۰۹، و ج۶، ص۲۱۹; أعلام الدین، ص۳۴۹ (باب عدد أسماء الله تعالی...); التوحید، ص۱۹۴، ۱۹۵، ۲۱۹ (باب أسماء الله تعالی...); الخصال، ج۲، ص۵۹۳; عدهٔ الداعی، ص۳۱۸ (خاتمهٔ الكتاب فی أسماء الله الحسنی); المصباح للكفعمی، ص۳۱۲، ۲۴۹ (الفصل الثانی و الثلاثون فی الأسماء).

[۴۲]. برای نمونه رك: محمّد بن الصالح العثیمین; القواعد المثلی فی صفات الله و اسمائه الحسنی; چ۱، دار ابن خزیمه، ۱۴۱۷ ق ، ص۱۹.

[۴۳]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، صص۳۵۷ـ۳۵۸.

[۴۴]. رسالهٔ الاسماء، مندرج در الرسائل التوحیدیهٔ، ص۳۷.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.