چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
اخلاق اجتماعی جوانان
● نظر اسلام درباره اخلاق جنسی دختران و پسران چیست؟
اسلام برخلاف سایر ادیان و مکاتب، چون به کمال و سعادت تمام افراد جامعه و به تبع آن به تکامل و رشد اجتماعی نظر دارد، همهی احکام و تعالیم آن بر پایه و اساسی تدوین یافته است که بتواند همان هدف را تأمین نماید؛ بنابراین هیچ حکمی از احکام و تعلیمات در شرع مقدس اسلام، بدون حکمت و مصلحت نیست. کمال دین اسلام در دقیق بودن اصول و پایههای آن است؛ یعنی اگر با دقت هر چه بیشتر در تعالیم و احکام اسلام تحقیق شود کمترین نقص را در آن نمیتوان یافت.
با توجه به این که اسلام بر روابط خانوادگی میان اعضای خانواده بسیار تأکید دارد؛ بنابراین به شدت پیروان خود را از روابط میان دو جنس مخالف (پسر و دختر) برحذر داشته و فقط آن را در قلمرو شرع تجویز نموده است. شاید حکمت این مسئله آن باشد که اسلام، ازدواج و تشکیل خانواده را عامل اصلی پیدایش جامعه و بقای اجتماع بشری تشخیص میدهد، نه این که نوعی محدودیت و سلب آزادی اجتماعی را قائل شده باشد.
روابط عاشقانه اعم از آمیزش یا مقدمات آن، در غیر محیط ازدواج در اسلام ممنوع و حرام است و اصولاً باید دانست که حکمت تحریم در اسلام، مسئلهی سلب آزادی طبقات یا مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران نیست تا طرفین با رغبت خود و بدون مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران بتوانند آزادانه به عمل اقدام کنند؛ بلکه به خاطر محاسبهای است که اسلام برای حفظ خانواده و اجتماع مد نظر داشته است.[۱]
اگر میل غریزی میان دو جنس مخالف، محدود به ازدواج شرعی نشود و جوانان تا میتوانند شهوات جنسی و امیال غریزی خود را از طریق غیر رسمی اقناع نمایند، هرگز کسی زیر بار رنج و سختی تشکیل خانواده نخواهد رفت و در نتیجه، پایهی زندگی خانوادگی سست و متزلزل شده، عواطف انسانی رو به ضعف خواهد رفت، علاوه بر این رواج و شیوع روابط نامشروع، مفاسد اجتماعی، بهداشتی و اخلاقیِ بسیاری را دربرخواهد داشت؛ چنانچه امروزه در غرب این امر مشهود است.
گزارش این گونه از مسائل در غرب بسیار وحشتناک است. بنابر نقل جراید و مطبوعات، سالانه در امریکا در اثر آمیزش زن و مرد به طور توافق، سیصد هزار نوزاد بی پدر متولد میشود و بدین ترتیب تکلیف جامعهی بشری در صد سال دیگر روشن است. از این نظر، اسلام آمیزش زن و مرد را بدون ازدواج به کلی ممنوع کرده و هزینهی زندگی بچه را به عهدهی پدر گذاشته، او را مسئول زندگی فرزند شناخته است.[۲]
● پاسخ به یک شبهه
برخی شبهه کردهاند که چرا اسلام این محدودیت را ایجاد کرده است؛ در حالی که از طریق روابط جنسی و عاشقانه میتوان به خدا نزدیک شد، یا از طریق فوق بهتر میتوان خدا را شناخت؟ به عبارت دیگر، اگر بخواهیم به عشق حقیقی برسیم، باید از طریق عشق مجازی وارد شویم و بدون عشق مجازی، وصول به عشق حقیقی محال است.
پاسخ شبهه این است که مفهوم عشق در فرهنگ اسلام، از هواپرستی و ارضای غرایز حیوانی انسان کاملاً جداست. برای نسل جوان جامعهی اسلامی باید این مسئله روشن و معرفت به این نکته حاصل باشد که عشق در فرهنگ دین، یک اصطلاح عرفانی است که بار معرفتی زیادی بر آن مترتب است و هرگز ادیبان و عارفان و حکیمان مسلمان، این واژه را در بُعد حیوانی و غرایز شهوانی انسان، محدود نکردهاند و با دقت و توجه در آثار منثور و منظوم ادبای مسلمان، این نکته به دست میآید که آنان هرگز میل به شهوات و هواهای نفسانی و زنبارگی را تعبیر به عشق نکردهاند؛ البته گروهی شاعرنما عباراتی را تحت عنوان شعر در این زمینه ردیف کردهاند که آن دسته، نه شأن و شخصیت شاعری داشتهاند و نه بار معرفتی.
البته برخی از ایشان به تبعیت از شاعران اعراب جاهلی، معنای عشق را در روابط جنسی و بُعد حیوانی محدود نمودهاند؛ چنان که یکی از مورخان میگوید: عشق عرب جاهلی در سه چیز خلاصه میشد: شعر و شراب و جنگ.[۳]
برای روشن شدن مطلب و رفع هرگونه ابهام در این که عشق مجازی به معنای هوسرانی نبوده و آنچه که در آثار و عبارات حکما و ادبا و عرفا آمده، غیر از آن چیزی است که برخی از منحرفان برای اغوای جوانان مطرح مینمایند، به نمونههایی از نثر و نظم آن بزرگان به طور اجمال اشاره میشود:
عشق، میل مفرط و شدت در دوستی را گویند. این لفظ مشتق از (عشقه) است که در میان عرب، گیاهی را گویند که به دور درخت میپیچد و آب آن را میخورد و رنگ آن را زرد میکند و برگ آن میریزد و بعد از مدتی درخت خشک میگردد. عشق هم، چون به کمال برسد، قوای انسانی را ساقط کند و حواس را از کار بیندازد و طبع را از غذا باز دارد و عاشق از صحبت غیر دوست ملول و رنجیده شود.[۴]
چنان که قرآن این حالت را وصف مؤمنان واقعی قرار داده و میفرماید:
وَالَّذینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ؛ و آنان که ایمان به خدا آوردهاند عشق و علاقهی بیشتری به او دارند.
چون که میدانند جز ذات پاک او هیچ منبعی برای کمال وجود ندارد، بنابراین غیر او را لایق عشق و محبت نمیدانند.[۵] نظامی در تأیید همین معنا میگوید:
عشق آیینهی بلند نور است شهوتزحسابعشق دور است.
مولوی در بیتی بسیار زیبا چنین سروده است:
یعنی هیچ چیز جز حب به ذات الهی را عشق نمینامند.
و یا در جایی دیگر گفته است:
عاشقی پیدا است در زاری دل نیست بـــیماری چو بیماری دل
علت عاشق زعلتها جداست عشق اسطرلاب اسرار خدا است
عطار گوید:
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق
تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق
حافظ میگوید:
زعشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خط چه حاجت روی زیبا را؟
ملا احمد جامی میگوید:
عشق بازی کار هر دیوانه نیست شمع سوزی کار هر پروانه نیست.
امام خمینی میفرمایند:
عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نیست
کیست زین آتش افروخته در جانش نیست.
جز تو در محفل دلسوختگان ذکری نیست
این حدیثی است که آغازش و پایانش نیست.
و در جای دیگر چنین سرودهاند:
عاشق روی توام دست بدار از دل من
به خدا جز رُخ تو حل نکند مشکل من.[۶]
ملا عبد الرزاق کاشانی در شرح منازل السائرین خواجه عبد الله انصاری گوید:
سرّ تفاوت ظاهری کلام حکما و عرفا در مدح یا ذم عشقِ صوریِ ظاهری در این است که عشق صوری، گاه، منبعث از شهوت و گاه، توأم با عفت و پاکدامنی است.[۷]
آنچه از عبارات و بیانات عرفا و حکما میتوان به دست آورد، این است که آنها هرگز از مفهوم عشق، معنای هوسرانی و شهوترانی را منظور نداشتهاند و مقصودشان از عشق زمینی و مجازی که پلی است برای دست یافتن به حقیقت این معنا نمیباشد؛ بلکه مرادشان از عشق مجازی و زمینی، عشق و حب به انبیا و اولیا و اهل بیت(ع) است که مَعبری است برای عشق حقیقی که عشق به ذات ربوبی است؛ چنان که آن عارف وارسته فرمودهاند:
عشق دلدار چنان کرد که منصور منش
از دیارم به در آورد و سر دارم کرد.[۸]
● چرا مرد میتواند چهار زن بگیرد ولی برای زن چنین حقی وجود ندارد؟
یکی از شبهاتی که در برخی محافل علمی بر اسلام وارد کردهاند، مربوط به تعدد زوجات است. گفتهاند که چرا اسلام اجازه داده است که یک مرد بتواند چهار زن بگیرد؛ ولی این اجازه به زن داده نشده و داشتن بیش از یک شوهر، ممنوع و حرام شمرده شده است؟
این پرسش، پرسشی نیست که امروزه طرح شده باشد، بلکه از روایات وارده در این زمینه به دست میآید که در عصر حضور معصومین(ع) نیز چنین پرسشی مطرح بوده است. برای ما که معتقد به تعالیم و احکام اسلام هستیم، آنچه که در متون دینی آمده، پذیرفته شده است؛ چرا که یقین داریم که هیچ یک از دستورات اسلام، بدون حکمت و مصلحت نیست. اما به خاطر روشن شدن مسئله و پاسخ به پرسش، لازم است که بدترین پرسش را با منطقیترین صورت پاسخگو باشیم و این از سیرهی پیشوایان دین ماست که به پیروان خود تعلیم دادهاند.
در زمان امام رضا(ع) شخصی همین سؤال را از امام(ع) میپرسد و امام در پاسخ میفرماید:
علت این که مرد میتواند چهار زن بگیرد ولی زن نمیتواند بیش از یک شوهر داشته باشد، این است که مرد اگر چهار زن هم داشته باشد، فرزندی که هر یک از آنها بیاورد فرزند اوست؛ ولی زن اگر دو همسر یا بیشتر داشته باشد، فرزندی که به دنیا میآورد، معلوم نمیشود از کدام شوهر است؛ زیرا همهی شوهران در همخوابگی با او شریکند و در نتیجه، بدیهی است که در چنین وضعی، هم روابط نَسَبی به هم میخورد و هم در مسئلهی ارث اشکال پدید میآید و سرانجام، معارف را نیز تباه میسازد.
در حدیث دیگری از امام صادق(ع) وارد شده که فرمودند:
خدا غیرت را به مردان داد و به همین جهت بر زنان حرام کرده است که با غیر همسرشان رابطه داشته باشند.
علامه (ره) با توجه به روایات وارده و احادیثی که در ذیل آیات مربوط به این موضوع در سورهی نساء آمده است، میفرمایند:
این حکم اسلام با توجه به رعایت حکم فطرت میباشد و آن چه که اسلام در این زمینه میگوید با آن چیزی که تمدن غرب آن را تبلیغ میکند، بسیار متفاوت است. چون اسلام با شرایط خاص و رعایت عدالت و حفظ موازین شرع این مسئله را تجویز نموده است؛ برخلاف غربیها که این عمل را چون حیوانات در جامعهی خود رواج دادهاند و در عین حال به تعدد زوجات اجازه ندادهاند.[۹]
برخی از دلایل علمی نیز در این حکم وجود دارد که ایشان در بحثِ علمیِ تفسیر المیزان، در ذیل آیهی دوم سورهی نساء بیان داشتهاند که در این جا برای رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. در میان روایات این باب، نکتهای که جالب توجه است این است که در برخی نصوص روایی وارد شده است که بیشترِ فرزندانِ سفیه و نادان از خانوادههایی متولد میشوند که والدین آنها، خصوصاً مادر خانواده، فرد هوسران و شهوتپرستی است، چون فرزندان، بیشتر، از مادر ارث میبرند.
پس هیچ تردیدی در این نیست که همهی احکام اسلام، بر پایهی حکمت و علتی بنا نهاده شده است که علم، به برخی از آنها دست یافته و بسیاری از آنها هنوز هم مجهول مانده است.
البتّه، پاسخ مسئله همان است که امام رضا(ع) فرمودند و لیکن شاید گفته شود که کلام امام(ع) از حیث عقلی قانع کننده نیست.
این اشکال تا حدّی پذیرفته است؛ به جهت اینکه امام(ع) حکمت مسئله را بیان فرمودهاند نه علت آن را. و آنانکه با تعالیم ادیان آشنایی دارند،
به خوبی میدانند که بسیاری از دستورات دینی، در هر مکتبی، تعبدی محض است و عقل و استدلالات عقلی را در آن راهی نیست.
آنان که دارای روحیهی تعبد پذیری هستند، چون پیشوایان دین را معصوم و مصون از خطا و گناه، و عمل حرام را دارای مفسدهی شدیده میدانند، بدون چون و چرای عقلی از آن دوری میجویند.
● چرا در امر فحشا، زن بیش از مرد مورد سرزنش قرار میگیرد؟
یکی از پرسشهایی که مطرح است این است که در امر فحشا، با این که زن و مرد به صورت مساوی شریک هستند، ولی زن بیشتر مورد سرزنش و نکوهش قرار میگیرد؛ چرا؟
برخی این اشکال را تقویت نموده و میگویند اگر مرد قویتر است، پس او باید بیشتر در مقام کنترل خود برآید و اگر زن و مرد مرتکب عمل زشتی شدهاند، مرد لایق سرزنش بیشتری است تا زن.
این اشکال، قبل از این که به اصل دین بازگردد و ناشی از شناخت و معرفت به تعالیم دین باشد، از عادتها و سنن غلط در جوامع دینی سرچشمه میگیرد.
هرگز در متون دینی نیامده است که در ارتکاب اعمال خلاف دین، جنس زن باید بیشتر از مرد مورد مذمّت واقع شود. در این گونه اعمال که جامعهی انسانی را تهدید و ارکان نظام اجتماعی را متزلزل میکند، اسلام برای زن و مرد، مجازات مساوی در نظر گرفته است و این که در برخی از موارد، عرف مردم، در یک عمل خاص، گناه فردی را شدیدتر از دیگری میبیند، ناشی از جایگزینی سنتهای قومی و قبیلهای به جای سنتهای دینی است. باید تلاش نمود نخست، سنن غلط را از بین برد و سپس با خرافهزدایی، زمینهای را برای اجرای تعالیم واقعی دین فراهم نمود. پس پاسخ این پرسش این است که چنین چیزی در اسلام وجود ندارد که زن بیش از مرد مورد سرزنش واقع شود؛ البته تفکر اعراب جاهلیت قبل از اسلام همین بوده است و برخی از مفسران در تعلیل زنده به گور کردن دختران در میان برخی از اقوام عرب، وجود همین اندیشه را دخیل میدانند. نظر صاحب تفسیر المیزان نیز همین است. ایشان ضمن بحثی طولانی دربارهی هویت زن در اسلام، میفرمایند:
از بقایای خرافات اعراب جاهلی بعد از اسلام این است که اگر زن و مرد مرتکب عمل زشت زنا گردند، ننگ در دامن زن تا ابد میماند؛ هر چند هم توبه کرده باشد، ولی دامن مرد ننگین نمیشود هر چند که توبه هم نکرده باشد. باید دانست که اسلام این عمل نکوهیده را هم برای زن ننگ میداند و هم برای مرد، و هر دو را مستحق عذاب و عقوبت میداند.[۱۰]
پس اگر تفکری باطل و فرهنگی ناصواب در میان گروهی از مردم جامعهی اسلامی، رایج باشد، نباید آن را به نام دین تمام کرد. مقررات اجتماعی اسلام بسیار دقیقتر از آن چیزی است که برخی بخواهند به آسانی بر آن خدشه وارد نمایند. برخی از مقرراتِ شرعِ مقدسِ اسلام دربارهی زن و مرد، متفاوت است؛ اما این تفاوتها روی حکمتهای خاصی است که اندیشه و عقل بشری به سختی میتواند به سرّ و حکمت آن پی ببرد. در فرهنگ اسلام، ملاک ارزش انسان، قرب الهی و عفت و پاکدامنی است و هر آن کس که به این ملاکها نزدیک شود، گرامی است و آن که از تعالیم الهی سرپیچی نماید، در میان مسلمین ارزشی ندارد، چه مرد باشد و چه زن؛ پس جنسیت، معیار ارزش و ضد ارزش بودن نیست، بلکه تقوا و خدا ترسی، میزان و معیار است.
● چگونه شیطان بر انسان مسلّط میشود؟
قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، لازم است که معنای شیطان و ابلیس روشن گردد. واژهی شیطان از مادهی «شطن، شطونا» است؛ و او را از این جهت شیطان گویند که از درگاه خداوند، رانده شد و دور گردید. و برخی گفتهاند از مادهی «شاط، شیطاً» میباشد که به معنای هلاک شدن است؛ بنابراین وزن آن فعلان است و وجه تسمیهی آن روشن است.[۱۱]
علما در تفسیر لفظ «شیاطین الجن و الانس»[۱۲] از آیهی مبارکه اختلاف دارند و دو نظر را مطرح کردهاند. نظر اول این است که شیاطین همگی فرزند ابلیسند؛ جز آن که فرزندان خود را دو قسمت کرد: قسمتی را مأمور وسوسهی نوع بشر ساخت و قسم دیگر را مأمور وسوسهی جن. پس قسم اول، شیاطین انس و دستهی دوم، شیاطین جن میباشند.
قول دوم آن است که هر مُتمرّد نافرمانی، از نوع جن و انس را شیطان نامند؛ فخر رازی در تفسیر خود از قول ابن عباس میگوید:
پیغمبر(ص) به ابوذر فرمود: هَلْ تَعُوذُنَّ بِاللهِ مِنْ شَرِّ شَیْطانِ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ؟ آیا از شر شیطان انس و جن به خدا پناه میبرید؟
ابوذر گفت: برای بنی آدم نیز شیطان وجود دارد؟ فرمود: بلی شیاطین انس شریرتر از شیاطین جن هستند.
و اما ابلیس در واقع همان شیطان را گویند. این همان موجود منحصر به فردی است که در مقابل امر الهی سرپیچی نمود و به حضرت آدم سجده نکرد. این موجود، بنابر قول صحیح از نسل جن بوده و شرور و بدیها را به او نسبت میدهند.[۱۳]
در قرآن کریم و احادیث، او برای گمراهی و اغوای بشر به خدا سوگند یاد کرده است.
فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ؛ به عزت تو سوگند که به جز بندگان با اخلاص تو، همه را گمراه خواهم کرد.[۱۴]
خداوند فرمود: (تو از مهلت یافتگانی). شیطان گفت: (پس به سبب آن که مرا به بیراهه افکندی من نیز برای گمراهی آنان حتماً بر سر راه راست توخواهم نشست، آنگاه از جلو و عقب و راست و چپشان بر آنها میتازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت).[۱۵]
و نیز در قرآن، از شیطان به عنوان موجودی که انسانها را به فقر و غرور و صفات زشت وعده میدهد، یاد شده است.
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ؛ شیطان شما را به فقر وعده میدهد.[۱۶]
و ما یَعِدُهُمْ الشَّیْطانُ اِلاّ غُرُوراً؛ و شیطان به آنان وعده نمیدهد مگر به غرور و تکبر.[۱۷]
بنابراین، شیطان نام تمام موجودات گمراه کننده است و این اسم، شامل ابلیس نیز میشود و به نفس انسانی هم اطلاق شده است؛ چنان که حضرت علی(ع) فرمودند:
شیطان کل انسان نفسه؛ شیطان هر انسانی نفس اوست.[۱۸]
ملاصدرا(ره) در این باره میگوید:
نفس رذیلهی هر انسانی، شیطان او است و به عبارت دیگر در مقام متابعت هوی و جحود و استکبار، اول کسی که راه ضلالت و گمراهی را پیش گرفت و طغیان کرد، خداوند او را شیطان نامید که شأن او گمراه کردن است.[۱۹]
و اما این که چگونه شیطان با توجه به این که یکی از مخلوقات الهی است میتواند بر انسان غلبه نموده و بر قوای عقلانی او تسلط یابد، پرسشی است منطقی که پاسخی مستدل میطلبد.
دانشمندان علوم دینی و مفسران قرآن مجید، در ذیل آیات مربوط به شیطان و ابلیس، پرسش فوق را ذکر و پاسخهایی را مطرح کردهاند؛ اما آنچه که برای ما در این نوشتار مورد توجه است، نظر علاّمه طباطبایی(ره) است، به همین جهت از پاسخ دیگران صرف نظر مینماییم.
آنچه که در قرآن برای گمراهی انسان به واسطهی شیطان، ذکر شده است، تحریک و وسوسهی انسان است؛ یعنی نقش اصلی شیطان وسوسه نمودن انسان برای انجام اعمال شر است؛ و ما میدانیم که صرف وسوسه، موجب انجام یک عمل نخواهد شد. آنچه که عامل اصلی تحقق عمل میشود، ارادهی انسان است. تا انسان اراده نکند، هرگز عملی از او صادر نخواهد شد.
شیاطین جن و انس، قلوب انسانها را مورد وسوسه قرار میدهند؛ اما باطن همهی انسانها یکسان نیست. صاحب تفسیر المیزان در پاسخ این پرسش میفرمایند:
قلب مریض و قسی، وسوسههای شیطانی را خیلی زود میپذیرد، نه هر قلبی.[۲۰]
این مسئله پرواضح است که قلب انسانها در تأثیرپذیری از عوامل خارجی، مساوی نیست؛ اما سؤال دیگر این است که این وسوسههای شیطانی هر چند مستند به شیطان است، ولی چون در ملک خدا قرار دارد، بدون اذن و اجازهی الهی اثر نمیکند؛ چنان که هیچ مؤثری بدون اذن خداوند اثر نمیکند.
لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلا الله؛ هیچ تأثیرگذاری در نظام هستی جز خداوند نیست.
● این شبهه چگونه قابل توجیه است؟
علاّمه میفرمایند:
این سخن درست است، اما وجود این القائات شیطانی، خود مصلحتی دارد و آن مصلحت این است که مردم عموماً به وسیلهی آن، آزمایش میشوند و امتحان و آزمایش الهی، خود از نوامیس عمومی نظام هستی است که در عالم انسانی جریان دارد؛ چون رسیدن افراد سعادتمند به کمال و سعادت و رسیدن اشقیا به شقاوت و بدبختی، نیازمند این ناموس است. باید این دو دسته امتحان شوند. و آیهی ۵۳ سورهی حج میفرماید: لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ؛ تا آنچه را که شیطان القا میکند برای کسانی که در دلهایشان مرضی هست و برای سنگدلان مایهی ابتلا و آزمایش قرار دهد». به همین نکته اشاره دارد.[۲۱]
پس چگونگی و کیفیت غلبه و تسلط شیاطین بر عزم و ارادهی انسان، فقط در حد وسوسه و تحریک بوده و چون مادهی اولیهی خلقت انسان، ترکیبی از عقل و شهوت است، به لحاظ هدف و غرض خلقتی که برای او در نظر گرفته شد، وجود این گونه از وسوسهها از باب مصلحتی است که خیر آن کثیر و شرّش قلیل است.
اگر سؤال شود که خداوند میتوانست بدون این مصلحت، انسان را به کمال رساند؟ پاسخ این است که خداوند فرشتگان را در عالم مجردات چنین آفرید، اما خواست که علاوه بر آن موجود و آن عالم، موجودی مادی و عالم غیر مجرد و مادی بیافریند؛ بنابراین انسان مادی و عالم ماده را خلق نمود و اقتضای آن عالم و آن موجود جز این که هست، نمیشد.
● شیطان چه کسانی را میتواند فریب دهد و گمراه سازد؟
در مسئلهی قبل تا حدودی به پاسخ این پرسش اشاره شد و به همین جهت، آنچه را که در صفحات قبل گفته شد تکرار نمیکنیم.
آنچه در این مسئله لازم است بدان پرداخته شود، این است که شیاطین برای دخالت در ارادهی افراد از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نمیکنند. ابلیس در مقابل خالق خویش سوگند یاد کرده است که همهی بندگان او را بفریبد، به جز افرادی که برای معبودشان خالص شدهاند، و آن دسته هم بسیار اندکند. او در تمام قلبها رخنه میکند، به جز قلبی که خدا در آن حضور و ظهور داشته باشد. انسانها از حیث باطن بر دو قسمند: گروهی که طهارت قلب را حفظ نموده و در نورانیت آن کوشیدهاند و دستهای که آن طهارت ذاتی و اوّلی را با انجام معاصی، به گناه، آلوده و تاریک نمودهاند که قلب این دسته، مرتع و چراگاه شیطان است.
اینان کسانی هستند که تابع وسوسههای شیطان بودهاند، ولی در اثر تکرار آن به مرحلهای رسیدهاند که با داشتن عقل، شیطان برای آنها تصمیم میگیرد.
ابن جوزی، از علمای بزرگ اسلامی است که دارای آثار ارزشمندی است، از جمله آثار ایشان کتابی است به نام تلبیس ابلیس که در نوع خود، اثر کم نظیری است. او در نحوهی تحریر این کتاب، آن را به سیزده باب درآورده که در بیشتر آن ابواب، طریقهی فریفتن انسانها به وسیلهی شیطان را بیان داشته است. تلبیس ابلیس از راه علم بر عالمان، تلبیس ابلیس بر حاکمان، عبادت پیشهگان، زاهدان، صوفیان، اهل دین، متدینان، عامیان و در آخرین باب، این عنوان را قرار داده است: «در تلبیس ابلیس بر همگان از راه آرزوهای دور و دراز.» این عنوان نشان میدهد که شیطان میتواند نوع انسانی را بفریبد، منتها هر کسی را به اقتضای حالش. پس هر که بخواهد ادعا نماید که از وسوسهی او در امان است این خود نوعی از وسوسههای شیطانی است. آدمی باید در هر حال سعی کند که خود را از وسوسههای او در امان نگه دارد.
ابن جوزی در این باب به نکتهی بسیار ظریفی اشاره میکند. وی بعد از ذکر مقدمات چنین میگوید:
پس هر کس را در نفس، وسوسهی امری رخ نماید، باید نهایت احتیاط مرعی دارد و خطاب به شیطان که انسان را به بدی فرا میخواند بگوید: «تو که با آراستن شهوات، در نظر من خود را خیرخواه من مینمایی، چگونه خیرخواه منی در حالی که نتوانستی به خود خیری رسانی؟! پس چگونه به قول تو که دشمن منی اعتماد کنم؟ برو که گفتار تو را در من اثری نیست» پس اگر شیطان با تحریک هوی و شهوت، نفس را به یاری بخواند، باید عقل را به خانهی اندیشه احضار کرد و با لشکر عزم، سپاه نفس را منهزم ساخت.[۲۲]
پس هر کسی در معرض وسوسهها و القائات شیطانی قرار دارد، اما برخی آن را از خود دفع میکنند و برخی دیگر در مقابل آن القائات، منفعل و متأثر میگردند که این در حقیقت، به علم و ارادهی آدمی و میزان طهارت قلبی او بازمیگردد. علاّمه طباطبایی(ره) میفرمایند:
مرض قلب؛ یعنی این که استقامت حالت تعقل را از دست بدهد و به آنچه که باید معتقد شود اعتقاد پیدا نکند و یا در عقاید حقّه شک نماید. و قساوت قلب به معنای صلابت و خشونت آن است و صلابت قلب به این معنا است که عواطف رقیقه (از قبیل: خشوع و رحمت و تواضع و محبت) که او را در درک حقیقت یاری میدهد در او مرده باشد. پس قلب مریض، قلبی است که زود حق را تصور میکند، ولی خیلی دیر به آن معتقد میشود و قلب قسی و سخت، آن قلبی است که هم دیر آن را تصور میکند و هم دیر به آن معتقد میگردد و به عکس، قلب مریض و قسی، وسوسههای شیطانی را خیلی زود میپذیرد.[۲۳]
در واقع آنان که بیشتر به یاد خدا و قیامت هستند؛ یا اصلاً مورد فریب نیستند و یا اگر مورد وسوسه و فریب قرار گیرند، با یاد خدا و قلب پاک و ارادهی جدی، آن را از خود دور میسازند؛ اما آنان که دارای قلبی مریض و قسی هستند، آنان خانهی دل را برای میهمانی و پذیرایی شیطان مهیا ساختهاند و به تدریج جزء یاوران و لشکریان دایمی او قرار میگیرند. پس با هیچ سلاحی جز سلاح ایمان نمیتوان شیطان را از خود دفع نمود و با هیچ طریقی به جز طریق معرفت نمیتوان وسوسههای او را تشخیص داد.
● چگونه میتوان از وسوسه و تسلط شیطان جلوگیری کرد؟
از مباحث گذشته روشن شد که شیطان در قلب همهی انسانها وارد شده و هیچ قلبی از وسوسهی آن در امان نیست. با تبیین این مطلب، پرسش این است که چگونه میتوان در مقابل وسوسهی شیطان ایستادگی کرد؟
علمای علم اخلاق در پاسخ این پرسش، سه مرحله را یادآوری کردهاند:
نخست. بستن درهای نفوذ شیطان در دل؛ حرص و حسد، خشم و غضب، عداوت و شهوت، کبر و عُجب و طمع و بخل و دوستی متاع دنیوی و تجملپرستی و همهی صفات مذموم، درهایی هستند که اگر شیطان هر کدام را گشوده یابد، از همان طریق وارد قلب میشود.
دوم. زنده نمودن دل به اخلاق فاضله و صفات پسندیده و ملازمت آن به یاد و ذکر خداوند؛ چون اگر دل از این اوصاف خالی گردد، مأمن و محل استقرار شیطان خواهد شد.
وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ؛ هر که از یاد خدای رحمان روی گرداند، شیطانی را برانگیزیم تا قرین وی باشد.[۲۴]
سوم. ذکر و یاد خدا در دل و زبان است.[۲۵] اگر دل از آلودگیها پاک گردد و به نور تقوا روشن شود و زبان به جای الفاظ زاید و زشت به ذکر الهی مشغول گردد، وسوسه و تسلط شیطان از او دفع میشود. در این حالت است که انسان میتواند حقایق هستی را مشاهده نماید.
چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
لَوْ لا تَکْثیرَ فی کَلامِکُمْ وَ تَمریجَ فی قُلُوبِکُمْ لَرَأَیْتُمْ ما أَری وَ لَسَمْعِتُمْ ما اَسْمَعُ؛ اگر زیادی سخنان شما و آشوب و اضطراب در قلوبتان نبود، هر آینه میدیدید آنچه را که من میبینم و میشنیدید آنچه را که من میشنوم.[۲۶]
در همین رابطه از حضرت عیسی(ع) نقل است که فرمود:
باطن شخص را از کلماتش بسنجند؛ زیرا هرگز درخت خار، انجیر ندهد. هر چه از زبان میتراود از دل سرچشمه میگیرد. کسی که فحّاش و بدگو است، چون دلش معدن نجاسات است از زبانش نیز همان، بیرون تراویده است.
از این رو وقتی کسی به حضرت عیسی بد گفت، ایشان در حقّش دعا کرد؛ از ایشان پرسیدند: آن کس بد کرده است و تو او را دعا میکنی؟ حضرت پاسخ داد:
هر کس از آنچه در خزانه دارد انفاق میکند.
مه فشاند نور و سگ عوعو کند هر کسی بر خلقت خود میتند.[۲۷]
بنابراین بهترین راه علاج از وسوسهی شیطان، هماهنگی میان قلب و زبان و طهارت باطن و ظاهر و مسدود نمودن همهی درهای نفوذی برای آن است. چنین راه درمان برای جوانان که هنوز شیطان در قلبشان لانه نکرده و استقرار نیافته است بسیار آسان است.
امید آن است که جوانان مسلمان با علم و معرفت به این نکات، خود را از هرگونه وسوسههای شیطانی دور ساخته، در مسیر کمال انسانی، گامهای بلند و استواری بردارند.
۱ . علامه طباطبایی، پرسش و پاسخ، ص ۲۸.
۲. علامه طباطبایی، پرسش و پاسخ، ص ۱۲، (این آمار مربوط به چندین سال قبل از انقلاب است).
۳. تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۷۰.
۴. دکتر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ص ۱۲۵۸.
۵. برای بحث ذیل از کتب فرهنگ معارف، آشنایی با مولوی (دکتر سلیم) و فلسفه و عرفان (دکتر یثربی) استفاده شد.
۶. دیوان امام خمینی، ص ۱۷۴.
۷. کاشانی، شرح منازل السائرین، ص ۱۷۱.
۸. دیوان امام خمینی، ص ۸۲.
۹. المیزان، ج ۲، آیهی ۲ تا ۶ سورهی نساء.
۱۰. المیزان، ج ۲. ص ۲۷۵ به بعد.
۱۱. دکتر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ص ۱۰۸۱، و لغت نامهی دهخدا، ج ۹، ص ۱۲۹۶۶.
۱۲. سورهی انعام، آیهی ۱۱۲.
۱۳. لغت نامه دهخدا، ج ۹، ص ۱۲۹۶۶.
۱۴. سورهی ص، آیهی ۸۱.
۱۵. سورهی اعراف، آیهی ۱۷ ـ ۱۵.
۱۶. سورهی بقره، آیهی ۲۶۸.
۱۷. سورهی نساء، آیهی ۱۲۰.
۱۸. شرح ابن ابی الحدید، ج ۲۰، کلمه ۳۴۳.
۱۹. رسائل ملاصدرا، ص ۳۰۹.
۲۰. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۴، ذیل آیهی ۵۳، «فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم».
۲۱ . همان، ص ۳۹۴.
۲۲. ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص ۲۱.
۲۳. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۴.
۲۴. سورهی زخرف، آیهی ۳۵.
۲۵. ملامهدی نراقی، گزیدهی کتاب جامع السعادات، ص ۹۱ ـ ۸۹.
۲۶. کنزالعمال، ج ۱۵، ص ۶۴۳، حدیث ش ۴۲۵۴۲.
۲۷. علی مقدادی اصفهانی، نشان از بینشانها، ص ۱۴۸.
تهبه کننده:جواد نصیری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست