شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اقتصاددان عزیز، من چه کاره شوم؟


اقتصاددان عزیز، من چه کاره شوم؟

اقتصاددان عزیز
قانون مزیت نسبی به ما می‌گوید باید کاری را انجام دهیم که استعدادش را داریم، اما در عین حال همه بهمان می‌گویند که «کاری را انجام بده که دوست داری». ولی اگر من برای …

اقتصاددان عزیز

قانون مزیت نسبی به ما می‌گوید باید کاری را انجام دهیم که استعدادش را داریم، اما در عین حال همه بهمان می‌گویند که «کاری را انجام بده که دوست داری». ولی اگر من برای کاری که دوست دارم، استعدادی نداشته باشم چه؟ آیا ارزش‌اش را دارد که وقت و تلاشم را صرف حرفه‌ای کنم که در آن هیچ قابلیتی ندارم؟

ارادتمند، «جوی».

جوی عزیز، نامه‌ات هوشمندانه، اما در عین حال مبهم، بود: تو به من نگفته‌ای که آن حرفه مورد علاقه‌ات چیست. (هرچند خودمانیم، نبود شواهد لازم هیچگاه مانعی برای اقتصاددانان نبوده، اما من در اینجا قصد تکه‌پرانی‌های روش شناختی ندارم.) اصل مزیت نسبی می‌گوید تو باید آن کاری را انجام دهی که، «نسبت به» استاندارد به‌دست آمده از عملکرد سایرین، در آن بهتر هستی. بنابراین می‌توانی حسابداری کنی و با پولش یک آشپز استخدام کنی، یا آشپزی کنی و با پولش یک حسابدار استخدام کنی. تصمیم درست نه تنها به این بستگی دارد که تو شیرینی پزی‌ات خوب است یا ترازنامه درآوردنت بد، بلکه همچنین بستگی به این دارد که در دنیا چقدر آشپز بهتر از تو یا چقدر حسابدار بدتر از تو ریخته است! پس تعارضی بین این اصل و جمله «کاری را انجام بده که دوست داری.» وجود ندارد. کاری را بهتر انجام دادن به معنای این است که پول بیشتری از انجام آن نصیب تو می‌شود؛ و از شغلی لذت بردن به این معنی است که کم بودن درآمدش برایت اهمیتی ندارد. بنابراین، تصمیم بگیر که پول برایت مهم است یا تفریح و لذت.

اما اگر استعداد انجام دادن هیچ یک از کارهایی که از آنها لذت می‌بری را نداشته باشی تکلیف چیست؟ خب، در آن صورت باید بگویم شغل که تمام زندگی نیست، مگه نه؟ اقتصاددانی به نام آندرو اوسوالد (قسم می‌خورم او هیچ نقشی در ترور کندی نداشته) معتقد است ما خیلی کار می‌کنیم و آنطور که باید در دوستی‌هایمان سرمایه‌گذاری نمی‌کنیم. بنابراین اگر توصیه شغلی من افسرده‌ات کرد، غصه‌اش را نخور و با دوستانت به گردش برو!