شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تهدیدهای فزاینده علیه سوریه


با وجود این که دولت بوش در عراق به بن بست رسیده است, با پشتیبانی کامل رهبری حزب دموکرات, برنامه خود را برای سلطه بر کل خاورمیانه دنبال می کند

در حال حاضر، سوریه به ویژه آماج این برنامه است. واشنگتن با دستاویز قرار دادن کشتارها در کشور همسایه سوریه، لبنان، ستیزه جویانه در پی منزوی کردن دمشق است تا به دنبال آن، امکان دست زدن به تغییر رژیم در این کشور را به دست آورد. رهبران آمریکا در اتحاد با فرانسه و انگلیس - اربابان پیشین مستعمره های منطقه - شورای امنیت را در تلاش های خود برای ساقط کردن دولت سوریه، مورد استفاده قرار داده اند.

مطبوعات چاپلوس از فوریه ۲۰۰۵ شروع به نوشتن مطالبی علیه سوریه کردند. در ۱۴ فوریه، «رفیق حریری»، یک پیمانکار میلیاردر و نخست وزیر سابق لبنان، همراه با ۲۰ نفر دیگر، به وسیله انفجار بمبی قدرتمند در «بیروت» کشته شد. واشنگتن و عناصر طرفدار آمریکا در لبنان بلافاصله و بدون هیچ مدرکی، سوریه را در این باره به ملامت گرفتند. ایالات متحده اصرار ورزید که سوریه بدون درنگ نیروهای نظامی خود را که از سال ۱۹۶۷ و بحبوحه جنگ داخلی، در لبنان بودند، از این کشور بیرون ببرد. آمریکا و فرانسه همچنین شورای امنیت را وادار به تشکیل کمیته ویژه ای به ریاست دیپلمات آلمانی، «دتلو مهلیس» برای تحقیق درباره این بمبگذاری کردند.

سوریه تحت فشارهای شدید از طرف همان کشورها، نیروی ۱۴ هزار نفری خود را تا آوریل از لبنان بیرون برد، ولی تسلیم دمشق به این فشارها، آنها را از دشمنی و ضدیت با سوریه منصرف نکرد. در ۳۱ اکتبر ،۲۰۰۵ شورای امنیت قطعنامه ۱۶۳۶ را مورد تصویب قرار داد که طی آن «همکاری بی قید و شرط» سوریه در اجرای تحقیقات در مورد قتل رفیق حریری، خواسته شده بود.

در حالی که امکانات نامحدودی وقف تحقیق درباره کشتن رفیق حریری شده است، هیچ نشانه ای از این که جنگ فاجعه بار عراق مورد تحقیق قرار گیرد، به چشم نمی خورد. در مارس ،۲۰۰۳ در عراق، در جنگی که حقانیت آن براساس دروغ پردازی های دولت آمریکا قرار داشت، بیش از ۱۰۰ هزار نفر کشته شدند. تفاوت آشکار در برخورد با موضوع عراق و لبنان، نشانگر آن است که آنچه سازمان ملل متحد برای تحقیق انتخاب می کند، هیچ ارتباطی نه با حقیقت دارد و نه با عدالت. این تحقیق برای این است که مشخص کند در جهان ما، چه کسی دارای قدرت است و چه کسی فاقد آن. اهمیتی ندارد که کشورهایی نظیر آمریکا، انگلیس و فرانسه چه ظلم و ستم ها و فجایع و اعمال تروریستی را دنبال می کنند. آنها هرگز در معرض تحقیق یا تحریم از هر نوع، قرار نمی گیرند.

فعالیت هایی علیه سوریه در اوایل سال ۲۰۰۵ به اوج خود رسید. با این حال، نشانه های این فشار از خیلی پیش تر دیده می شد. در ۱۰ آوریل ،۲۰۰۳ پس از سقوط بغداد به دست نیروهای آمریکایی، «جان بولتون» یکی از مقامات وزارت خارجه آمریکا، اخطار کرد که سوریه، ایران و کره شمالی باید به «درس های عراق» گوش فرادهند! امروز جان بولتون، سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد است و در آنجا، سازمان دهنده اصلی تهاجم سیاسی علیه سوریه.

در سپتامبر ،۲۰۰۴ ایالات متحده و فرانسه، شورای امنیت را وادار به صدور قطعنامه ۱۵۵۹ کردند که از سوریه می خواست نیروهای خود را از لبنان بیرون ببرد و سازمان های لبنانی و فلسطینی پرطرفدار این کشور منحل شوند. منظور این بود که راه برای نیروهای جناح راست هوادار غرب باز شود تا کنترل بر لبنان را دوباره از سر گیرند. هدف دیگر، سرنگونی دولت سوریه بود که ظاهراً فوریت کم تری داشت.

روش تهاجمی واشنگتن، دیگر نباید برای کسی ناگشوده و دارای ابهام باشد. ابتدا تصمیم گرفته می شود که کشور بخصوصی را مورد تهاجم قرار دهند. سپس برای توجیه تهاجم، «مدارک» جمع آوری یا ساخته می شود. تجاوز و اشغال عراق، آشکارترین مثال در سالهای اخیر است. تهدیدآمیز بودن «سلاح های کشتار جمعی» عراق که بعدها بی اساس بودن آن اثبات شد، بهانه قرار گرفت تا نابودی واشغال این کشور را توجیه کند.

اکنون همان روش برای سوریه اعمال می شود و با همان هدف؛ برانداختن دولت و پایان بخشیدن به موجودیت سوریه به عنوان یک دولت مستقل و مختار. ولی شیوه دستیابی به این تغییر رژیم، با آنچه در عراق به کار رفت، تفاوت هایی دارد.

ارتش آمریکا در عراق به دردسر افتاده و دچار تلفات قابل توجهی شده است و اکنون نسبت به حدود ۳ سال پیش که وارد عراق شد، فاصله بیشتری با پیروزی دارد. هزینه جنگ عراق حدود ۲۴۰ میلیون دلار در روز است و جمعاً بین یک تریلیون (۱۰۰۰ میلیارد) تا ۲ تریلیون دلار برآورد شده است، البته بسته به استمرار آن. تهاجم دیگری از این نوع علیه سوریه یا ایران - کشور دیگری که هدف ایالات متحده در منطقه است - فعلاً محتمل نیست.

ولی آمریکا وسایل سرکوبگرانه بسیاری را در اختیار دارد از جمله تحریم های اقتصادی یکسویه و خطر واقعی و بزرگ تر تحریم های سازمان ملل متحد، نظیر تحریم هایی که عراق را در همسایگی سوریه از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۲ به فلاکت و نابودی کشاند. کوشش هایی هم به عمل می آید تا سبب نفاق و دودستگی بین دولت سوریه و تشکیلات نظامی آن شود.

سوریه به طور گسترده ای به وسیله نیروی نظامی آمریکا و متحدانش محاصره شده است. ترکیه عضو ناتو است. اسرائیل که هنوز بخشی از قلمرو سوریه را در اشغال دارد، پنجمین قدرت نظامی جهان است. اردن در جنوب سوریه، یک کشور وابسته به آمریکا است و عراق که سوریه با آن مرز طولانی مشترکی دارد، در اشغال نیروهای آمریکاست. در ماه های اخیر، در مجاورت مرزهای سوریه، عملیات نظامی متعددی اجرا شده است. در مجاورت ساحل مدیترانه ای سوریه، ناوگان ششم نیروی دریایی مستقر است و در این ناوگان، پایگاه منطقه ای آن و اسرائیل، آمریکا نیروی هوایی قدرتمندی را آماده عمل دارد.

ایالات متحده و فرانسه، خط مشی منزوی کردن سوریه را با تحریم های اقتصادی و کسب مخالفت بین المللی دنبال می کنند. هدف، از هم پاشیدن دولت و کشور سوریه از درون و در نتیجه سقوط آن است.

پیامد چنین رویدادی برای مردم سوریه و کل منطقه فاجعه بار خواهد بود. دولت آمریکا آشکارا بیان کرده که علاقه مند است اقتصاد سوریه را به روی نفوذ سرمایه های خارجی بگشاید. در حال حاضر، دمشق و سایر شهرهای این کشور ۱۸ میلیونی از «مک دونالد»، «پیتزا هات»، «گپ» یا سایر زنجیره های متعلق به سرمایه داران آمریکایی انباشته نشده است.

سوریه که یک کشور در حال توسعه است، از لحاظ مواد غذایی و انرژی خودکفا است. اگر محدودیت ها برطرف شود و به سرمایه های بین المللی آزادی عمل داده شود، اقتصاد ملی سوریه به زیان اکثریت وسیع مردم زیر کنترل خارجیان درخواهد آمد. این امر به مفهوم استیلا بر سوریه و بازگشت این کشور به وضعیت نو استعماری است.

تغییر رژیم در سوریه همچنین لطمه شدیدی به مبارزه فلسطینی ها خواهد بود وموجب تضعیف جهان عرب خواهد شد. دمشق تنها جایی است که بسیاری از سازمان های فلسطینی می توانند دفتر خود را در آن حفظ کنند و فضای تنفسی محدودی داشته باشند. یکی از خواست های آمریکایی ها این است که سوریه این سازمان ها را ممنوع کند.

تغییر رژیم در سوریه همچین فاجعه ای برای پناهندگان لبنانی و فلسطینی در آن کشور خواهد بود. این دروغ بزرگ دیگری است که ایالات متحده در «دفاع از مردم لبنان» و یا «دموکراسی» عمل می کند.

یک عنصر کلیدی در فعالیت های آمریکا برای منزوی کردن سوریه، تلاش برای دیوصفت نشان دادن «بشار اسد» و دولت اوست و سرزنش سوریه به بهانه کشتارهای اخیر در همین مسیر است.

در ۱۱ دسامبر ،۲۰۰۵ «جبران تیونی» یکی از اعضای پارلمان لبنان و ناشر جناح راست روزنامه ضدسوریه ای «النهار» به وسیله بمبی نیرومند در بیروت کشته شد. این عمل، بدون شک، یکی از پیچیده ترین عملیاتی از این نوع بود که با تکنولوژی بسیار پیش رفته ای انجام شد. بلافاصله و پیش از این که بررسی و تحقیقی صورت گیرد، سیاستمداران لبنانی ضدسوریه و طرفدار غرب و مقامات آمریکایی انگشت اتهام را به سوی سوریه متوجه کردند.

این اتهام کاملاً بی معنی بود. ۱۱ دسامبر، همان روزی است که قرار بود دومین گزارش مهلیس درباره کشتن رفیق حریری در لبنان به شورای امنیت داده شود. اولین گزارش او از این جهت اعتبار خود را از دست داد که دو نفر از «شاهدان» که مهلیس بر شهادت آنها تکیه کرده بود، شهادت خود را انکار کردند. یکی می گفت که تطمیع شده و دیگری اظهار داشت که برای شهادت جهت لطمه زدن به سوریه مورد تهدید قرار گرفته است.

هر بررسی درست و شرافتمندانه ای درباره کشتن «جبران تیونی»، مانند هر جنایت دیگری، باید با این پرسش شروع شود که: چه کسی از این قتل سود می برده است؟ و چه کسی وسایل انجام چنین کاری را داشته است؟ دولت سوریه در ردیف آخر فهرستی قرار می گیرد که انگیزه کشتن تیونی را داشته اند، به ویژه روز ۱۱ دسامبر ،۲۰۰۵ در واقع، سوریه اصلاًدر چنین فهرستی قرار نمی گیرد. عملی بهتر از کشتن تیونی برای جلب فشارهای بین المللی علیه سوریه نمی شد انجام داد. اما هستند کسانی که می خواهند فشار به سوریه را به سطح غیرقابل تحملی برسانند و انگیزه و توانایی چنین عملیات ماهرانه و از لحاظ تکنیکی پیشرفته ای را هم دارند و در گذشته بارها چنین کارهایی را انجام داده اند.

علاوه بر ایالات متحده و فرانسه، دولت اسرائیل علاقه مند است سقوط دولت سوریه و جانشینی آن را به وسیله رژیمی سرسپرده شاهد باشد؛ رژیمی که به حمایت از مبارزه فلسطینی ها پایان دهد. دخالت های اسرائیل در لبنان، از جمله استفاده گسترده از بمب هایی که در اتومبیل کار گذاشته می شود، در دهه ۱۹۷۰ مستند و قابل اثبات است. همین امر در مورد قتل رفیق حریری که ۶ ماه پس از قطعنامه ۱۵۵۹ صورت گرفت، می تواند صادق باشد.

آن طور که کاملاً پیش بینی شده بود، مرگ حریری به عنوان دستاویزی برای فعالیت های ضد سوریه ای در داخل لبنان و در مقیاس بین المللی به خدمت گرفته شد.

آمریکایی ها و فرانسوی ها توانستند یک رهبر برجسته سوریه، «عبدالحلیم خدام» را که مدت ها معاونت ریاست جمهوری سوریه را به عهده داشت و در ژوئن ۲۰۰۵ - نه البته به طور تصادفی - ساکن «پاریس» شده بود، با خود همراه کنند. خدام در مصاحبه ای از خانه مجلل خود در پاریس، خواستار تغییر رژیم و ساقط کردن دولت در سوریه شد. اخوان المسلمین که یک حزب غیرقانونی و ارتجاعی در سوریه است، تمایل خود را به اتحاد با خدام ابراز داشته است. این حزب به وسیله مجمع ملی سوریه به اتفاق آرا برچسب خیانت خورده است.

واشنگتن به شدت تمایل دارد که سایر حکومت های عرب در منطقه، به ویژه عربستان و مصر به این فعالیت های ضدسوریه ای بپیوندند، ولی حتی این رژیم ها که در گذشته معمولاً با برنامه های آمریکا همراه بوده اند ممکن است تغییر رژیم در سوریه را آغازی برای اضمحلال خود به شمار آورند.

نیروهای قدرتمندی با این برنامه استعماری مخالفند که در میان آنها جنبش ملی فلسطین و بخش بزرگی از جمعیت لبنان را می توان نام برد و از اینها هم مهم تر، خود مردم سوریه هستند که مایل نیستند بازگشت به سلطه استعماری را دوباره تجربه کنند. دولت و کشور سوریه بدون پناه نخواهند ماند.

نوشته: ریچارد بکر منبع: مجله سوسیالیسم و آزادی

برگردان: پوراندخت مجلسی