شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
مجله ویستا

قصه روح سرگردان


قصه روح سرگردان

سریال «باغ شیشه‌ای» را از جهاتی می‌توان متفاوت‌ترین سریال مهدی مظلومی در تلویزیون دانست چون در این سریال نه دیگر خبری از موقعیت تک لوکیشنی است و نه شباهتی به طنزهای نود شبی …

سریال «باغ شیشه‌ای» را از جهاتی می‌توان متفاوت‌ترین سریال مهدی مظلومی در تلویزیون دانست چون در این سریال نه دیگر خبری از موقعیت تک لوکیشنی است و نه شباهتی به طنزهای نود شبی وی دارد. مظلومی همواره در کنار طنزپردازانی چون مهران مدیری و مهران غفوریان تلاش کرده است ساختار متفاوتی از طنز تلویزیونی را به تصویر بکشد و مجموعه‌های «بدون شرح» و «کمربندها را ببندیم» از جمله این کارهاست که در قیاس با دو کارگردان دیگر طنزهای تلویزیونی، هم در نوع روایت و ساختار داستانی متفاوت بود و هم در شخصیت‌پردازی و نوع دیالوگ‌گویی و ابزارهای کمیکش. اگر یادتان نرفته باشد کاراکتر کاووسی در بدون شرح، مسیر حرفه‌ای فتحعلی اویسی را تغییر داد و سایه آن نقش در بازی‌های دیگر وی استمرار یافت. امیر جعفری نیز با همکاری با مهدی مظلومی به شهرت رسید. هرچند نقش نعلبندیان در باغ شیشه‌ای به گونه‌ای است که بعید می‌رسد در سرنوشت حرفه‌ای فرامرز قریبیان تاثیر بگذارد و می‌توان آن را صرفا یک تجربه متفاوت در کارنامه بازیگری او محسوب کرد.

مجموعه کارهای مظلومی به‌واسطه استفاده از عناصر مشترک مثل انتخاب یک فضای تک لوکیشنی، توجه به مسائل اجتماعی و عمومی در طنز و ساختار اپیزودیک دارای شناسنامه مشخصی بود. اما در باغ شیشه‌ای خود کارگردان دست به ساختارشکنی زده و فضای متفاوتی از سریال‌سازی را تجربه کرده است. در باغ شیشه‌ای با ساختاری ترکیبی مواجه هستیم که طنز و ملودرام را در هم آمیخته و البته در بستر فضایی فانتزی، داستان خود را روایت می‌کند. باغ شیشه‌ای قصه مرد مرده یا روح سرگردانی است که از آن دنیا به زندگی خانوادگی خود می‌نگرد و در این بازنگری به شناخت بیشتر و بهتری از اطرافیان خود می‌رسد. به‌واسطه همین شکل از قصه‌پردازی است که مظلومی بار دیگر تمایل خود را به نمایش دغدغه‌های اجتماعیش عیان می‌کند و نشان می‌دهد که طرح و تحلیل معضلات اجتماعی که حالا در اینجا بعد خانوادگی و اخلاقی هم پیدا کرده به مسیر خود تداوم می‌بخشد. اما به نظر می‌رسد که مظلومی در این ژانرها گیر کرده و دچار نوعی بلاتکلیفی ساختاری است. بدین معنی که ریتم سریال و ساختار روایی آن هنوز در نوسان طنز و ملودرام به سر می‌برد و به ثبات و انسجام واحدی نرسیده است. از این حیث باغ شیشه‌ای را می‌توان با «باغ مظفر» مهران مدیری مقایسه کرد که مدتی زمان برد تا قصه در موقعیت دراماتیکی خود به پختگی برسد و چفت و بست پیدا کند. باید کمی منتظر ماند تا قصه کمی جلوتر برود تا بهتر بتوان درباره آن قضاوت کرد. مظلومی باید با تکیه بر سویه‌های جذاب داستان‌پردازی و تعلیق آفرینی در قصه‌اش در کنار بهره‌گیری از عناصر دراماتیکی دیگر، مخاطب را با خط اصلی داستان درگیر کند و کشش و گرمای لازم را به کلیت داستان تزریق نماید. گویی مظلومی بعد از تجربیات نه چندان موفق خویش در مجموعه‌های طنز اخیرش به سمت ساختاری جدی‌تر و خانوادگی سوق پیدا کرده و خواسته شانس خود را در ساخت آثار ملودرام نیز محک بزند. کاش مظلومی سویه انتزاعی و فانتزی قصه را چندان برجسته نمی‌کرد و در عوض یک قصه خانوادگی را در بستر یک ساختار طنز روایت می‌کرد تا با ذائقه مخاطبان ایرانی همسوتر می‌شد.باغ شیشه‌ای به‌واسطه بهره‌مندی از تمهید ترکیبی ژانر در انتخاب بازیگرانش نیز رویکردی التقاطی دارد که مرکز توجه آن، حضور فرامرز قریبیان در یک سریال طنز و کاراکتری متناسب با آن است.ترکیب او با بازیگرانی مثل مهتاج نجومی، شهرام قائدی، هومن برق نورد و دیگرانی که سابقه کار طنز دارند به نوعی ایجاد طنز موقعیت براساس تضاد و دوگانگی است. در واقع مظلومی از جدیت او در چهره و رفتار در ایجاد تضاد لازم با کلیت داستان استفاده می‌کند، اما در کارنامه خود فرامرز قریبیان این پرسوناژ تازگی دارد. ‌

ظاهرا استفاده از سرایدار به عنوان یک کاراکتر جذاب در سریال‌های اخیر تلویزیون به یک مد تبدیل شده است. شخصیت‌هایی که یا طنز و کمیک هستند یا عبوس و بداخلاق که البته هر دوی این شخصیت‌پردازی‌ها بیشتر در خدمت سویه طنز داستان قرار می‌گیرند. در باغ شیشه‌ای این کارکرد به‌واسطه حضور دو سرایدار با رفتارشناسی متفاوت، مضاعف می‌شود که بخش عمده طنز داستان را شکل می‌دهد، اما به دلیل کشدار شدن روابط خصمانه آنها، قصه اصلی را به حاشیه می‌برد. شهرام قائدی بیش از اندازه حرف می‌زند و فضای شلوغی ایجاد می‌کند که در جاهایی واقعا کلافه‌کننده است.

سیدرضا صائمی