دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
چانه زنی, مذاکره و بهداشت سیاسی

● مذاکره سیاسی واجد چه تعریف و مؤلفههایی است. آیا هر نوع گفتوگو و رایزنی را میتوان در این تعریف گنجاند؟
نخست اجازه بدهید بین چانهزنی و مذاکره اندکی فرق بگذاریم. چانهزنی به یک اعتبار مفهوم وسیعتری از مذاکره دارد. مذاکره، قالب بیانی و فنی فرآیند چانهزنی و شکل سیاسی پذیرفته شدهای از آن است. مذاکره معمولا مقطعی و موردی است اما چانهزنی فرآیندی همیشگی و بیانگر دینامیزم درونیِ عرصه سیاسی است، چرا که همه جامعههای امروزی درجات متفاوتی از تکثر را از سر میگذرانند و به علاوه نسبت به چنین تکثری وقوف یافتهاند.
این تکثر خود را به قالب منافع و خواستههای متفاوت میریزد. حال اگر به این واقعیت هم توجه داشته باشیم که برای برآورده کردن این منافع و خواستههای متفاوت، منابع محدودی در اختیار جامعه قرار دارد، و به همه این خواستههای متفاوت نمیشود پاسخ داد، ناچاریم به گریزناپذیر بودن ستیز و تعارض برای دستیابی گروههای مختلف به مقاصد خود هم گردن بگذاریم و مشروعیت آن را بپذیریم. به علاوه، جامعهها درپی سالها تجربههای خشن و خونبار برای حل و فصل این ستیزهای ناگزیر، اکنون بیشتر از همیشه به دامن راهحلهای مسالمتآمیز پناه بردهاند.
آن چه دموکراسی نامیده میشود در واقع شکل ساختیافته همین حل و فصلِ ستیزهای ناگزیرِ منافع و علایق است و مذاکره یکی از شیوههای نهادین پیشبردِ مقاصد در این دموکراسیهاست. به این ترتیب میشود گفت که مذاکره یکی از شیوههای عملیاتی پیشبرد چانهزنی است. مذاکره نوعی مهارت سیاسی برای پیشبرد منافع و مقاصد از راههای مسالمتآمیز است. البته مذاکره میتواند برای تهدید به استفاده از شیوههای غیرمسالمتآمیز هم در پیش گرفته بشود یا نتیجه شکست مذاکرات، توسل به شیوههای غیرمسالمتآمیز باشد.
اما صرف نظر از این ملاحظات باید گفت مذاکره هر چه باشد در هر حال رایزنی، یعنی مشاوره، نیست. به علاوه، درست است که مذاکره از خلال گفتوگو و با استفاده از چنین ابزاری صورت میگیرد اما هر گپ وگفتی را هم نمیشود مذاکره به حساب آورد. مذاکره بخشی از یک استراتژی است، یعنی یکی از مراحلی است که یک نیروی سیاسی ـ البته در این بحث ـ با طی کردن آن میخواهد به هدفهای خود دست پیدا کند. هدف از مذاکره پیروز شدن در مبارزه با طرف یا طرفهایی است که بدون مذاکره نمیگذارند شما به هدفهایتان دست بیابید (هر چند ممکن است با مذاکره هم به آن دست نیابید). بنابراین نباید از مذاکره تصویری شیک و تروتمیز ترسیم کرد.
مذاکره همان امتداد جنگ است اما با ابزاری دیگر! مذاکره شیوهای بهداشتیتر و کم هزینهتر برای حل و فصل ستیزِ منافعی است که بشر قبلاً با جنگ و خونریزی به دنبالش میرفت. برای همین هم مذاکره مثل هر جنگی نیازمند نیرو و زوری مادی است که باید بیرون از اتاق مذاکره پشتوانه مذاکره شما باشد. بدون وجود زور مادی و لجستیکِ درست و حسابی، مذاکره یا سر نمیگیرد (چون طرفِ پرزور نیازی به آن ندارد) یا به جایی نمیرسد. مصداقِ این زور مادی ممکن است کارگرانی باشند که دست به اعتصاب زدهاند یا دانشجویانی که تظاهرات میکنند یا رزمندگانی که در سنگر نبرد اسلحههایی آماده شلیک دارند یا گروهی که تهدید به تحریم انتخابات میکنند یا نمایندگانی که درصدد آبستراکسیون هستند یا زنانی که در برابر حجاب اجباری مقاومت میکنند یا مطبوعاتی که نشریه سفید چاپ میکنند یا حتی قهوهخانهدارانی که به دنبال آزادی استعمال قلیان هستند. در هر حال با اتکا به این زور مادی است که در مذاکره میکوشیم طرف را از مواضعش ( که ترجمه سیاسیِ منافعش به حساب میآید) عقب برانیم و مواضع خود را پیش ببریم.
اما در «گفتوگو» (به معنی دقیقتر کلمه) ما میخواهیم به درک متقابل برسیم، میخواهیم افق فکریمان را گسترش بدهیم، میخواهیم منطقههایی از جهانِ زیست و وجودمان را ببینیم که بدون گفتوگو نمیتوان دید، میخواهیم سرشت گفتوگوییِ حقیقت را تجربه کنیم، و در بدترین حالت هم گاهی میخواهیم طرفمان را «قانع» کنیم. اما برخلاف گفتوگو، هدف مذاکره حتی قانع کردن هم نیست، بلکه «قانعوندن»(!) است. شما در مذاکره باید بتوانید طرفتان را «بِقانعونید»، یعنی وادارش کنید. ممکن است جریانِ «قانعوندن» نیازمند «لوبریکانتِ» گفتوگو یا هر نوع کاتالیزور دیگری از این دست باشد، اما در هر حال این گفتوگوها نقش ابزار و آلت دارند و هدف چیز دیگری است. هدف، واداشتن دیگری است به چیزی بر خلاف میل و ارادهاش. ما در مذاکره گفتوگو میکنیم؛ اما گفتوگو میکنیم تا طرف مذاکره را به پذیرشِ خواستههای خود «وادار» کنیم. این «وادار کردن» گاهی در یک بازیِ با حاصل جمع مثبت رخ میدهد و گاهی با حاصل جمع صفر و البته گاهی هم با حاصل جمع منفی. گاهی شما موفق میشوید با دادن «آب نبات» به طرفتان کاری کنید که طرف فکر کند «درّ غلتان» گرفته است. گاهی هم طرف شما دوست دارد وانمود کند که «آب نبات» گرفته و«درّ غلتان» داده است و با سکوتش میگذارد که شما در این رویاهای بیخطر غلْط بزنید و خوش باشید.
● نسبت ساختار سیاسی ایران چه تاثیری در پررنگ شدن بحث مذاکره سیاسی به شکل جاری داشته است؟
این ساختار در عمل بر پایه روابط یک صنف نسبتا متحد شکل گرفته که استمرار تاریخی و پشتوانهای مذهبی دارد. به علاوه این صنف، از زمان شکل گیری دولت مدرن در ایران، شاید تنها سازمان متشکل جامعه مدنی بوده که توانسته است به حیات خود، تا پیش از استقرار جمهوری اسلامی، استمرار دهد. این استمرار، صرف نظر از سایر عوامل، تا حدی ناشی از حمیت صنفیِ روحانیت بوده است. با ورود جریانِ غالبِ روحانیت به دولت در دوره استقرار نظام سیاسیِ جدید و گسست از موقعیتی که در جامعه مدنی داشت، آن وحدت و حمیتِ درونگروهی هم گرچه تا حدی آسیب دید اما از بین نرفت. این خردهفرهنگِ صنفی حمیتآمیز اساسا نمیگذارد تا چانهزنی یا مذاکره به معنای رایج در سیاست در میان روحانیان راهی باز کند.
از سویی دیگر، این ساخت تا جایی که متکی به سنت آموزشی مرسوم حوزههاست به «گفتوگو»، به معنایی که گفته شد، باور ندارد، چون قبول ورود در چنان گفتوگویی مستلزم پذیرش مفهومی از حقیقت و نحوه درک آن است که در مجموع از این سنت غایب است. این سنت در بهترین حالت به دنبال قانع کردن طرفِ مقابل در جریان بحث و گفتوگو است.
اما با ورود روحانیت به عرصه دولت، سنّتِ تلاش برای قانع کردن هم بیشتر به «قانعوندن» شبیه شده است، چرا که به زورِ مادی و سیاسی هم مسلح شده است. درست است که این نوع از «قانعوندن» به شکلی از مذاکره نزدیک میشود، اما این شیوه بیشتر در مقابل غیر روحانیان یا آن دسته از رقیبان روحانی در پیش گرفته میشود که خارج از صنف به حساب میآیند و مرزهای آن را مخدوش کردهاند. اما اعضای صنف در مقابل همدیگر چندان به این شیوهها تمسک نمیورزند.
حالا اگر در نظر داشته باشید که در بخشهای مختلفِ ساختار سیاسیِ عملاً موجودِ جمهوری اسلامی، روحانیان در نهایت دست بالا را دارند، پس مذاکره بین آنان هم تا حدی مصداق دقیق خود را از دست میدهد و به نوعی چانهزنی درونصنفی بدل میشود که ناچار باید ساخت سلسلهمراتبیِ قدرتِ سیاسی را در کنار سلسلهمراتبِ سنتی روحانیت مراعات کند. برای همین هم مذاکره به شکلی سنتی از میانجیگری تقلیل پیدا میکند. ریشسفیدان حاضر در بالای سلسله مراتبِ بخشهای مختلف صنف، با اتکا به شیوههای مرسومِ ریشسفیدی، جریان چانهزنی را پیش میبرند. در این حال این میانجیگریها بیشتر به هدف رضایت موقت طرفها و کاستن از دامنه اختلافات و سرپوش گذاشتن بر آن در مقابل افراد بیرون از صنف است نه لزوما حل و فصلِ ستیزِ منافع. در این نوع از میانجیگری نه شفافیت درونی برقرار است نه شفافیت بیرونی.
در مذاکرات سیاسی ممکن است بنا به ملاحظاتی شفافیتِ بیرونی در کار نباشد، یعنی از بیرون نتوان فهمید که در جریان مذاکره چه میگذرد اما خود مذاکره از نظر هدف و دستور کار باید شفاف باشد. یعنی از شفافیت درونی برخوردار باشد. و چون شفافیت درونی هم در کار نیست، آنچه از بیرون مذاکره به نظر میرسد یا وانمود میشود، همان دیدارها و صحبتهای مرسوم بین سلسله مراتبِ مختلف قدرت در میان روحانیان است. بنابراین به طور کلی میشود گفت که آن پیشزمینههای تاریخیِ بافتِ روحانیت و نیز خردهفرهنگِ همراه آن، مذاکره را به نوعی مشاوره درونگروهیِ غیرشفاف و کم اثر، و در حال گسست و بریده از منافع گروههای اجتماعی فروکاسته است که بیشتر به حفظ انسجام درونگروهی و بازتولید نظم موجود مدد میرساند تا این که راهی برای تغییر سیاسی باز کند.
● آیا چانهزنی به شکل معمول در میان بزرگان سیاسی، توان ارتباط با جامعه و جلب افکار عمومی را دارد یا به نگاه منفی به امر سیاست میافزاید؟
چنان که گفتم این چانهزنیهای مرسوم اساسا شأن و شکل مذاکرهای ندارند. به علاوه مذاکره هم وقتی به عنوان ابزاری دموکراتیک برای پیشبرد هدفهای سیاسی به حساب میآید که جزئی از فرآیند چانهزنی بین گروههای اجتماعی باشد. به عبارت دیگر مذاکره در عرصه سیاسی باید بازتاب و ترجمانی از تلاش برای حل و فصلِ تضاد منافع و خواستههای اجتماعی باشد. این موضع هم مستلزم این است که از لحاظ ساختاری، بین عرصه سیاسی و عرصه اجتماعی، یا به تعبیر جزئیتر بین دولت و جامعه مدنی، رابطه ارگانیک برقرار باشد. اگر چنین رابطهای برقرار نباشد یا ضعیف و در هر حال غیر ارگانیک باشد، سیاست دیگر امتداد جامعه به حساب نمیآید. مردم در این حال سیاست و به شکل ملموسترش سیاستمداران را، نماینده منافع و خواستههای خود به حساب نمیآورند.
پس به مرور به سیاست پشت میکنند و آن را به سیاستمداران وامیگذارند و به اصطلاح فنی دچار بیگانگیِ سیاسی میشوند. در این وضعیت آن چه شما افکار عمومی مینامیدش نسبت به اتفاقات عرصه سیاسی بیاعتناست. بنابراین چانهزنیهای رایج را هم چانهزنی برای پیشبرد منافع عمومی و جزئی از جریان توزیع منافع بین گروههای اجتماعی به حساب نمیآورد بلکه آن را نشانهای از تقسیم منافع بین کسانی میداند که در پالیتی حضور دارند یا با آن مرتبطاند. به نظر میرسد مردم اکنون بیش از همیشه چنین تصوری از چانهزنیهای بزرگان قوم دارند و فکر میکنند که گویا دعوای حضرات بر سر لحاف ملاست!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست