یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
مجله ویستا

سنگینی تحمل ناپذیر فلسفه


سنگینی تحمل ناپذیر فلسفه

نگاهی به «آلزایمر»

آلزایمر پس از:"هبوط"،"زشت و زیبا"،"دیوانه از قفس پرید"و "قاعده بازی" پنجمین ساخته احمدرضا معتمدی است که مهمترین و شاید تنها وجه اشتراک تمامی آنها "فلسفه" یعنی اصلی ترین علاقمندی و دغدغه اوست.اما غیر از این نقطه مشترک، کارهای معتمدی از نظر ژانر، شکل روایت، فرم و... تفاوت هایی اساسی با هم دارند. آلزایمر نسبت به بقیه کارهای او داستان سر راست تر و روایت روان تری دارد. صرف نظر از قاعده بازی،دیگر از دیالوگ های سنگین کارهای دیگرش در آن خبری نیست و تماشاگر براحتی می تواند داستان این مثلث عشقی ناکام را دنبال کند. اما این ماجرا، لایه اول و ظاهری فیلم برای مخاطب عام است. آلزایمر بنا به گفته کارگردانش در گفت وگوهای رسانه ای متعددی که داشته است دو محور اصلی دارد: ایمان و فراموشی و در واقع روایتگر تقابل عقل وایمان و واقعیت و باور است. از اینرو نام فیلم نیز(آلزایمر) به همه غیر از آسیه برمی گردد.

از دید کارگردان تمام کسانی که او را متهم به این بیماری می کنند به فراموشی اساسی تری گرفتار هستند. فراموشی هویت یا به عبارتی دیگر آلزایمری تاریخی که در نتیجه آن نمی توانیم هویت مان را تشخیص دهیم و در مواجهه با آن دچار تردید و دودلی هستیم. اما متاسفانه فیلم به دلایل گوناگونی نتوانسته است در انتقال معنی مورد نظر کارگردان به بیننده موفق باشد که مهمترین آنها به فیلمنامه برمی گردد که با وجود اینکه ۴ سال روی آن کار کرده و حتی به قول خودش از اظهار نظرهای افراد زیادی(حتی ممیزهای وزارت ارشاد)نیز در بازنویسی های مکرر آن استفاده کرده است،اما ایراداتی اساسی دارد.

بعنوان مثال: وضعیت آسیه در این فیلم شباهت زیادی به"مش حسن" در فیلم ماندگار "گاو" دارد.منتها آنجا تماشاگر به دلیل سابقه ای که از علاقه فوق العاده و غیر عادی مش حسن به گاوش پیدا کرده، دیوانه شدن او در ادامه داستان برایش قابل باور است اما در اینجا به تماشاگر هیچ آگاهی از شدت علاقه آسیه به شوهرش داده نمی شود تا بعد در ادامه بتواند بپذیرد که او پس از ۲۰ سال هنوز نمی تواند مردن شوهرش را باور کند و وقتی تماشاگر عشق آسیه را که محوری ترین شخصیت فیلم است نتواند باور کند یعنی خشت اول کار کج نهاده شده و همین موجب به وجود آمدن ابهام و پرسش های بی پاسخ بسیاری برای او می شود از جمله طبق اصول روانشناسی اولین مرحله در برخورد با مرگ عزیزان انکار است.

اگر شوک حاصل از مرگ همسر اینقدر شدید بوده که باعث شده او پس از ۲۰ سال هنوز در این مرحله مانده باشد و در آسایشگاه روانی زندگی کند چطور نه در رفتارش و نه در گفتارش هیچ کلام یا فعل غیر عاقلانه ای دیده نمی شود؟اما اگر عقلش ایرادی ندارد چرا با وجودی که سالهای پیش هم که آگهی داده و کسانی آمده بودند می پذیرفت آنها همسرش نیستند، این بار علیرغم نتیجه منفی آزمایش "دی ان ای" واقعیت را نمی پذیرد؟ به علاوه چگونه می شود کسی را که ۲۰ سال است در مرحله انکار مانده و قاعدتا آدم سالمی نیست به گفته کارگردان نماینده ایمان دانست؟!! چطور مامورین به حرف زنی که این همه سال در آسایشگاه روانی بوده اعتماد می کنند؟ فیلم به لحاظ شخصیت پردازی هم نواقص زیادی دارد.برادر عصبی و متعصبی که جلوی همه آسیه را کتک می زد چگونه می شود که وقتی مرد غریبه شب را در خانه آنها می خوابد هیچ واکنشی نشان نمی دهد و حتی جایی در برابر کلانتری با تشر آسیه عقب می نشیند و سکوت می کند؟ منطق این تغییر در کجاست؟یا دختر آسیه غیر از انجام آزمایش "دی ان ای" روی او و مردی که ادعا می کند پدرش است چه کارکردی در داستان دارد و اگر نبود چه لطمه ای به فیلم می خورد؟ پیش از معتمدی هم در سینمای کشورمان کارگردانانی بوده اند که بر مبنای دغدغه های فلسفی خود فیلمهایی می ساختند که از مهمترین آنها می توان از داریوش مهرجویی نام برد اما معتمدی نتوانست توفیق او را در این عرصه تکرار کند به این دلیل که علاقه او به فلسفه بسیار قویتر و ریشه ای تر از سینماست.

در واقع معتمدی اول فیلسوف است بعد سینماگر درصورتیکه مهرجویی اول سینماگر است بعد فیلسوف.از اینروست که با نگاه تیزبینی که به جامعه خود دارد می فهمد مثلا گرایش جوانان به عرفان و خانقاه رفتن زیاد شده و بهترین موقعیت برای ساخت فیلمی مانند "پری" است یا در مقاطعی دیگر: هامون، سارا، لیلا و... را می سازد.به علاوه برای حرفها و دغدغه های خود از الگوهایی امتحان پس داده و موفق مثل:فرانی و زویی(سلینجر)،خانه عروسک(ایبسن) و... استفاده می کند و آن را در قالب داستانی کاملا ایرانی شده در می آورد.در نتیجه هم مورد تحسین منتقدان و هم مورد استقبال فوق العاده مردم قرار می گیرد و فیلمهایش تبدیل به آثاری ماندگار می شوند که هنوز پس از سالها محبوبیت خود را از دست نداده اند. مدلی که بهرام توکلی هم در فیلم آخر خود"اینجا بدون من" از آن استفاده کرد و فیلمش با وجود اکران همزمان با فیلم رکوردشکن "ورود آقایان ممنوع" مورد توجه بسیار هم منتقدان و هم مردم قرار گرفت به نحوی که فروش آن در سطح کشور به مرز ۸۰۰ میلیون تومان نزدیک می شود. اما معتمدی با وجود اینکه به لحاظ داستانگویی نسبت به فیلم اولش(هبوط) پیشرفت بسیار زیادی داشته است هنوز تا روایت بی عیب و نقص قصه ای که برای تماشاگر جذابیت و کشش داشته باشد فاصله زیادی دارد. چون سینما رسانه ای است که مهمترین کارکرد آن سرگرم سازی است بنابراین نیاز به قصه دارد و نمی شود انتظار داشته باشی هم بخواهی مباحث سنگین فلسفی از قبیل هویت گمشده و آلزایمر تاریخی را مطرح کنی و هم انتظار داشته باشی فیلمت مورد استقبال مخاطب عام هم قرار گیرد.

نویسنده : سید محمدرضا فهمیزی