دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

حقوق بشر از آدم تـــا حـوا


حقوق بشر از آدم تـــا حـوا

«حقوق بشر» مفهومی سترگ در اندیشه آدمی است مفهوم حق و حقوق از قرن ها پیش و احتمالا پس از بنیان اولین جوامع و نظام های اجتماعی و سیاسی, مورد توجه بشر قرار گرفت حق و تكلیف و حقوق طبیعی عناصر مهم فلسفه ها, مكاتب, ایده ها و ادیان در طول تاریخ بشر بوده اند

«حقوق بشر» مفهومی سترگ در اندیشه آدمی است. مفهوم حق و حقوق از قرن ها پیش و احتمالا پس از

بنیان اولین جوامع و نظام های اجتماعی و سیاسی، مورد توجه بشر قرار گرفت. حق و تكلیف و حقوق طبیعی عناصر مهم فلسفه ها، مكاتب، ایده ها و ادیان در طول تاریخ بشر بوده اند. اما در دوران مدرن، همگام با بینش انسان گرایانه و فردگرایانه مدرنیته و با پیدایش نوزایی و اصلاح در فكر و اندیشه و صنعت و دین، عصر حق مداری آغاز شد و حقوق بشر به رسمیت شناخته شد.

در دنیای جدید، حقوق بشر به مسئله ای مهم و حیاتی در هر كشوری مبدل شده و در جامعه ای مانند

ایران با تمام عقب ماندگی های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، این مسئله باید جایگاهی اساسی و والا در

اندیشه روشنفكران داشته باشد. باید دانست سخن از آزادی، اختیار، دموكراسی، تكثر، كرامت و شرافت

انسان و نیز پیشرفت جامعه بدون توجه به حقوق بشر معنایی ندارد.

اما برای دستیابی به این اندیشه بنیادین، تغییر در بینش انسان نسبت به خود و حقوقش ضروری به

نظر می رسد. انسان باید بداند و بفهمد، حقوق بشر برای همگان چه «آدم» و چه «حوا» یكسان است و نژاد و رنگ و مذهب و عقیده و جنسیت تمایزی ایجاد نمی كند. البته باید به این نكته نیز توجه كند كه حقوق بشر خلق كردنی نیست، به وجود آمدنی است. باید آن را ایجاد كرد و به آن احترام گذاشت; زیرا مسیری طولانی برای ایجاد آن، از «آدم» ابوالبشر تا «حوا» (اولین انسان شبیه سازی شده كه در سال گذشته متولد شد) پیموده شد تا امروز كه اعلامیه جهانی حقوق بشر به تصویب جهانی رسیده و راهنمای بشر برای احترام به حقوق انسان است. بنابراین رعایت آن در هر جامعه ای و احترام به آن در هر تفكری لازم است.

در این مقاله سعی شده ضمن اشاره ای گذرا به فلسفه حق و حقوق طبیعی انسان، سیر تحول اندیشه

حقوق بشر از دوران غفلت تا امروز (دوران مدرن) مورد بررسی قرار گیرد و زمینه های اجتماعی این

اندیشه و نقش مدرنیته در آن، تجزیه و تحلیل شده و سپس ضمن اشاره به اصول مصرح در اعلامیه

جهانی حقوق بشر، به چهار دیدگاه مختلف درباره حقوق بشر نیز توجه شده است. به امید آن كه همه

جوامع حقوق بشر را بشناسند، آن را به رسمیت شناسند، حقوق خود را مطالبه كنند و در مقابل نفی

كنندگان آن، بایستند.

●حق چیست؟

«حق» و «حقوق» به معانی مختلفی چون مقررات اجتماعی «Law»، پاداش و دستمزد «Salary» و حق انسانی «Right» به كار رفته كه در بحث حقوق بشر، مفهوم مورد نظر همین معنای اخیر است. منظور از

حق، سلطه خود به خودی انسان بر دیگری، مرتبه ای ضعیف از ملكیت و اختیار، امتیاز فردی و جمعی هر

یك از اعضای جامعه و قدرت یا سلطه ارادی است كه قانون در اختیار شخص قرار می دهد. در اصطلاح

حقوق حق را چنین تعریف كرده اند: «سلطه، توانایی و امتیازی است كه به موجب قانون یا قواعد حقوق به

اشخاص داده می شود و به وسیله آن افراد می توانند در روابط اجتماعی خویش، اراده خود را به یكدیگر

تحمیل كنند و آنان را به رعایت و احترام آن الزام نمایند.»(۱)

حق كه به وسیله عقل اعتبار و انتزاع می گردد، «كوششی است برای ایجاد عدالت كه از راه برقراری

پیوندهای چندجانبه میان خواست ها و تكالیف ایجاد می شود.»(۲) اما نكته مهم اینجاست كه امروزه معنای حق فقط در مقایسه با تكلیف روشن می شود.

●حق یا تكلیف؟

در اندیشه غربی واژه حق «Jus» به معنای «برحق بودن» با مفهوم «Right» كه به معنی «حق داشتن» است، تفاوت دارد. اندیشمندان غربی معتقدند در مقابل دوران ماقبل مدرن كه عصر تكلیف بوده و داشتنِ

حق پذیرفتنی نبود، مدرنیته و عصر جدید بر اندیشه حق محوری تأكید كرد و امروز از حق، معنای حق یا

باطل بودن و خوب و بد استفاده نمی شود. بلكه حق داشتن در مقابل تكلیف داشتن مطرح شده است. انسان سنتی، جهان را چونان مجموعه ای طبیعی و منظم می پنداشت كه در آن هر چیز در جای خود قرار گرفته و فرد، مكلف بود این نظم طبیعی را حفظ كند. او اگر دارای حقوقی هم بود، در ورای تكلیف معنا می یافت و هنوز خودآگاهی درباره حقوق به منصه ظهور نرسیده بود. اما در عصر جدید چون انسان در برابر خدا،

سنت و ایدئولوژی ها مسئولیتی ندارد و نیز حقش را از آنها نمی گیرد كه به آنان پاسخگو باشد، پس تنها

مسئله مهم برای او حق است. انسان به زمینه ارزشهای خویش آگاه تر شده و به خودآگاهی اخلاقی رسیده است. در دوران مدرن، انسان می خواهد خود مؤلف دنیای اخلاقی و زندگی خویش باشد، اراده او تضمین شده و هر شخص با «عقل نقّاد» و بر اساس سودانگاری، ارزشها و اخلاقیات سنتی را محك می زند و اصلاح می كند.(۳)

در مقایسه انسان سنتی و مدرن از رهیافت حقوق سه دیدگاه مختلف را می توان تفكیك كرد:

۱ ـ دیدگاه اول معتقد است تفاوت دوران مدرن و سنتی، بر اساس نوع تأكید بر حقوق یا تكالیف است.

«توقعات و ارزیابی های انسان گذشته در ارتباط با خود و جامعه، یكسره حول محور تكلیف شكل

می گیرد، در حالی كه مطالبات انسان جدید حول محور حق می گردد... در دنیای قدیم و نزد همه گذشتگان تكلیف نسبت به حق از اولویت برخوردار بوده است و آدمیان همواره «تكلیفْ آگاه» بوده اند... شریعت هایی كه پیامبران آورده اند و حتی همه حقوقی كه گذشتگان وضع كرده اند، در درجه اول سخن از تكالیف آدمیان می گوید... اما در عصر جدید ما وارد یك پارادایم تازه شدیم كه در آن انسان خود را یك جانور محق و نه یك جانور مكلف تعریف می كند و در درجه اول حقوق خود را جستجو می كند، آنگاه تكالیف را از دل حقوق بیرون می آورد...]پس در كنار حق، تكلیف نیز معنا پیدا می كند و[ اگر چه حقوق مطلوب است، اما تكلیف هم عزیز و مهم است و نباید آنرا فروگذاشت... اصلا اگر جامعه ای تنها بر حقوق بنا شود، ویران

می شود.»(۴) بنابراین انسان در دوران مدرن دارای در عین داشتن حق، تكالیف شرعی و غیر شرعی نیز

دارد و البته «ما در جایی قائل به تكالیف شرعی تعبدی می شویم كه پیش از آن عقل مستقل قادر به درك

آنها نباشد.»(۵)

۲ ـ دیدگاه دیگر معتقد است دوران جدید، عصر حق مداری است، انسانها از تكالیف گریزانند و حتی فرد

حق انجام خطا را نیز دارد. پس از تحولات در بینش فلسفی به انسان، دایره نظری حق بسیار وسیع شده و

هیچ محدودیتی برای انسان در حق قائل نیست، (گر چه در عمل برای حق انسان، محدودیت هایی در نظر

گرفته می شود) و اساساً برای این كه انسان ها، ارزش ها و اخلاقیات را برگزینند و حقوق دیگران را محترم

بشمارند باید آزادی و اختیار داشته باشند كه این اختیار و آزادی با تكلیف و تكلیف مداری تناسب ندارد

واین گونه است كه امروزه تكلیف معنایی ندارد.(۶)

۳ ـ در دیدگاه سوم این عقیده وجود دارد كه حق و تكلیف در قلمرو روابط اجتماعی از یكدیگر قابل

تفكیك نیست و دین بر عنصر تكلیف تأكید بیشتری كرده چون از حس نفع طلبی و خود محوری در انسان

باخبر بوده و با ارائه تكالیف، وظیفه شناسی و رعایت حقوق دیگران در جوامع را تضمین كرده است.(۷)

تكلیف (خصوصاً در برابر خدا) برتر از حقوق انسان قرار می گیرد و چون انسانها با یكدیگر هماهنگ

نیستند و با مادی نگری و سودانگاری هر كس به دنبال منافع خویش است پس انسان نمی تواند حقوق را به طور كامل بشناسد و به آن عمل نماید.(۸) بنابراین چه در گذشته و چه امروز، انسان دین دار باید تكالیف را برتر از حقوق خویش بپندارد.

به هرحال نمی توان انكار كرد امروز كه حقوق بشر به عنوان یكی از مفاهیم و ایده های مهم در عرصه

جهانی مطرح شده، بر مسئله حق تأكید بیشتری شده و دغدغه و اندیشه انسان مدرن بر حول محور حق

می گردد، اما بسیاری از حقوق مانند مفهوم «حقْ ادعا» در قبال ادعای حقِ یك طرف برای طرف مقابل ایجاد تكلیف می كند.

●ویژگی های حق

از جنبه های مختلف، خصوصیات و ویژگی های متفاوتی برای حق و حقوق انسانی می توان قائل شد كه به برخی از این خصیصه ها اشاره ای گذرا خواهیم داشت.

۱ ـ حق ویژگی ابزاری «Instrumentalistic» دارد و حقوق در خدمت ارزشهای بنیادی بوده و در فعالیت هستند تا اهداف ارزشی را تأمین نمایند. نكته اساسی این است كه حق و نیل به آن، هدف و غایت فرد و

جامعه نیست، بلكه وسیله ای برای رسیدن به غایت و كمال مطلوب یعنی سعادت بشر و حفظ كرامت و

شرافت ذاتی انسان است.

۲ ـ حق یا حقوق فردگرا «Individualistic» بوده و به دنبال فراهم آوردن و حفظ دایره های حمایت شده فردی هستند. حقوق سعی می كنند با راهكار و رهیافت های خویش و از طریق قوانینی كه از حقوق حمایت

می كنند، منافع هر فرد را در قبال حكومت و جامعه حفظ نمایند.

۳ ـ حقوق حداقلی «Minimalistic» هستند و بخش كوچكی از نیازهای انسانی و نیاز بزرگ هر شخص یعنی عدالت و برابری را تأمین می كنند. قلمرو عدالت و اخلاق بسیار وسیع و گسترده است و اصول

حقوقی نمی توانند تمامی حیطه های و حوزه های آن ها را دنبال كرده و تأمین نمایند و به همین دلیل هر روز

به مبانی حقوق، مسائل جدیدی افزوده می شود.

۴ ـ حقوق برای نهادی شدن در جامعه نیاز به اختصاص به گروهی خاص دارند و ضمناً غیر از حمایت و پشتوانه قانون، احترام افراد نیز برای تسلط و سیادت حقوق در جامعه لازم است. نكته مهم این است كه

حقوق بدون ضمانت اجتماعی نمی تواند ادامه حیات دهد و در عین حال با اجبار نیز ملازمتی ندارد.(۹)

۵ ـ حقوق نسبی هستند و به دنبال اخلاق، حقوق نیز در زمان های و مكان های مختلف، متغیر می باشند. البته برخی حقوقِ انسانی وجود دارد كه مانند اخلاق سنتی در هر زمان و مكانی ثابت باقی خواهند ماندو بر همین اساس، برخی صاحبنظران، ویژگی كلی و دائمی بودن را نیز به حقوق نسبت داده اند.

●منابع حقوق

در اعصار و مكان های مختلف، هر مكتبی طبق ایدئولوژی و جهان بینی اش و هر جامعه ای طبق آداب و

رسوم و فرهنگش سعی در تعریف حقوق و تسری آن به جامعه داشته است. البته در دوران ماقبل مدرن

اكثر تعریف ها از حقوق انسانی و خاستگاه آن در جوامع مختلف، به همدیگر شباهت داشته است. در

جوامع الهی، اخلاق و مذهب، در جوامع پدرشاهی، عرف و اخلاق، در جوامع فئودالی، دین و به طور اخص

كلیسا، در جامعه اسلامی، وحی و عقل و در جوامع بورژوازی ابتدایی نیز قانون و احكام سلطنتی، نظام

حقوقی را تشكیل داده اند.

اما در دوران مدرن تأكید و توجه بیشتر به خود انسان شده است. انسان و شناخت او محور و مدار هر

چیزی قرار گرفته و فردیت و انسان محوری رشد یافته و كرامت و شرافت ذاتی انسان، ریشه و منشأ

حقوق بشر مدرن را پی ریزی كرد. اندیشمندان و سیاستمدران در دوران مدرن ادعا كرده اند كه همه حقوق

انسانی، بر پایه شرافت و كرامت انسانی پی ریزی شده و خودآگاهی انسان نقش اساسی در این زمینه

داشته است. انسان به محض تولد و به طور خود به خودی حقوقی همراه خود آورده و تنها اوست كه

می تواند حقوق خویش را بازشناسد و حرمت آن را در جوامع انسانی مورد توجه قرار دهد.

در مقابل این ادعا برخی اندیشمندان مانند «سن سیمون»، «كارل ماركس» و «ماكس وبر» نقش انسان را در بازشناسی حقوقش بسیار ناچیز می دانند و حقوق را ساخته و پرداخته قانوندانان دانسته و معتقدند

قشرهای مختلف جامعه در قانون و حقوق سهمی ندارند.

بنا بر اندیشه برخی متفكرین اسلامی و سنتی نیز چون انسان بنا به طبعش با دیگران هماهنگ و همفكر

نیست و به علت خودمحوری او كه ممكن است حتی در مقابل حقوق ایستادگی كند، پس انسان نه می تواند حقوقش را بازشناسد و نه به طور كامل می تواند به آن عمل كند. بنابراین بهترین منبع و منشأ برای

شناسایی حقوق، خداوند است كه انسان را خلق كرده و با نیازها و حقوق او آشناست.(۱۰) پس حق اصالتاً از ناحیه خداست و حقوق انسان مثل حق حیات و كرامت و آزادی و... همه حقوق اعتباری بوده و پرتوی از حق اصیل ـ یعنی حق خدا ـ می باشد.(۱۱) البته برخی نظریه پردازان دینی، این نظر را تعدیل كرده اند و معتقدند در عین اینكه در اصول كلی باید از دستورات دینی پیروی كرد، اما حقوق افراد مستقل از تفاوت

درجات ایمان آنهاست(۱۲) و كرامت انسان منبعی مشترك در اسلام و غرب برای شناسایی حقوق بشر

می باشد.(۱۳)

●حقوق طبیعی

حقوق طبیعی كه از قرن ها قبل مورد توجه و تأكید اندیشمندان بوده و حتی فلاسفه یونان نیز از آن نام

برده اند، شالوده و بنیان حقوق بشر را تشكیل می دهد. حقوق طبیعی سلسله ای از حقوق ابدی و ازلی،

نامشروط و ناگزیر و غیر قابل تغییر و تجزیه است كه در هر زمان و مكانی، عموم افراد بشر از هر جنس و

نژاد و مقام و موقعیت و دینی شامل آن می شوند.(۱۴) گرسیوس در گزارش خود از ارسطو نقل كرده قواعد

حقوق طبیعی چنان ثابت و پابرجاست كه اگر خدا هم نبود، تغییری در آنها رخ نمی داد. این حقوق به موجب

قانون طبیعت به هر فرد انسانی تعلق دارد و انسان به حكم انسان بودن از آن برخوردار است(۱۵) و هیچ

فرد انسانی را با هیچ دلیلی نمی توان از آن محروم نمود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 7 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.