دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

سرنوشت زن در شاهنامه


سرنوشت زن در شاهنامه

شاهنامه فردوسی بیش از هر كتاب دیگر بر زبان فارسی, سرگذشت و روح مردم باستانی ایران را در خود بازتاب داده است بنابراین می توانیم از آن گواهی هایی بگیریم كه ایرانی چه كسی بوده و از زندگی چه می خواسته است

«زن در شاهنامه» موضوعی است كه تاكنون مورد توجه پژوهشگران متعددی قرار گرفته است. به عقیده برخی سیمای زن در شاهنامه سیمایی كامل است. و برخی نیز معتقدند فردوسی، شاعر حماسه سرای ایران، افكار و عقاید زن ستیز داشته و اینكه زنان در داستان های شاهنامه نقش اصلی ندارند، ناشی از تفكر اوست. صرف نظر از ملحقاتی كه به حاشیه برخی داستان های شاهنامه افزوده شده، نكته ای كه نمی توان از آن چشم پوشید، این است كه شاهنامه روایت فردوسی از بخشی از تاریخ اسطوره ای ایران باستان است.

شاهنامه فردوسی بیش از هر كتاب دیگر بر زبان فارسی، سرگذشت و روح مردم باستانی ایران را در خود بازتاب داده است. بنابراین می توانیم از آن گواهی هایی بگیریم كه ایرانی چه كسی بوده و از زندگی چه می خواسته است. خدای نامه، ماخذ اصلی شاهنامه در اواخر دوره ساسانی گردآوری شد و مشتمل بود بر روایت های كتبی و شفاهی، یعنی داستان ها و اندیشه هایی كه سینه به سینه جلو آمده و عصاره و جوهر طبایع دوران كهن را در خود گنجانده بودند. این كتاب در دوران بعد از اسلام نخست به عربی و سپس به فارسی ترجمه شد.

● مهرورزی پیشه زنان شاهنامه

در شاهنامه به جای كلمه عشق، مهر به كار رفته. عشق، تعبیه ایران بعد از اسلام است كه همه چیز در آن تجردی، ذهنی و پرورده خیال می شود. مهر ماهیت واقع بینانه و زمینی دارد. دو تن به حكم طبیعت به یكدیگر دل می بندند و در اینجا غریزه لطیف و ظریف می شود بی آنكه خواست طبیعی انكار شود. از شهوت حرفی در میان نیست.

از آنچه ما در ادب دوران بعد به آنها برمی خوریم كه جزء نمك و حدت عشق می شوند، از نوع هجر و ناكامی و بی داد معشوق و عجز عاشق و ترجیح فراق بر وصل و نظایر آنها در شاهنامه اثری دیده نمی شود. با آنكه شاهنامه سراپا در جنگ غوطه می زند، رابطه لطیف انسانی در آن فراموش نمی شود و دلبستگی سر به ناكامی نمی زند، تنها استثنا پایبندی ناگهانی سهراب نوجوان است كه مانند آذرخشی می درخشد و ناپدید می شود. زال و رودابه، بیژن و منیژه و سرانجام كتایون و گشتاسپ، همگی به مقصود می رسند. تهمینه جریان خاص خود را دارد كه به هیچ یك شبیه نیست.در این چند ماجرا زیبایی زن و برازندگی مرد محور اصلی است. توصیف هایی كه از زنان می شود همه كم و بیش یكسان است.

همگی، خوش بنیه، بارآور و موزون هستند. تشخص، شرم و آهستگی، عفاف و به طور كلی زیبایی معنوی نیز وجود زن را می آراید و نیرومندی مردانگی بیش از زیبایی ظاهر سرمایه مرد است.دل سپردن به اندازه ای طبیعی است كه با یك نگاه (منیژه و كتایون) و حتی گاه با شنیده ها (رودابه) راه را به جانب عشق می گشایند. زنان قبل از آراستگی بیرون ربوده عیار مردانه می شوند. عجیب است كه در این چند مورد، زن در اظهار عشق پیش قدم می شود.اقدام تهمینه كه شبانه به خوابگاه رستم می رود و خود را عرضه می كند، در ادب جهان كم نظیر است. جای دیگر دیده نشده است كه در یك زن آن همه عفاف یا آن همه بی پروایی جمع شود. زنی است كه گویا به حكم غریزه خواسته است همه نیروی آفرینش را در یك تن و یك شب متبلور كند.او از كل زندگی یك وجود را می خواهد، یك فرزند كه عصاره هستی را در خود داشته باشد. در این آرزو موفق می شود ولی سرانجام گویا حكم طبیعت آن است كه هر خواست بی انتها به ناكامی بینجامد كه از این رو تهمینه را می توان كامروا و در عین حال ناكام ترین زن دنیا خواند.

● تراژدی، تجربه مشترك زنان در خدای نامه

زن در شاهنامه به عنوان همسر، دلدار و كدبانو عرض وجود می كند. در هر سه حال، دارای منش است و خود را موثر در زندگی اجتماعی نشان می دهد. به غیر از سودابه كه تجسم یك زن بدكاره است، بقیه زنان در گوناگونی خود هر یك وجهی از شخصیت زنانگی را به ابراز می آورند. اینكه بعضی از آنان در انتخاب مرد پیش قدم می شوند، نشانه استحكام اراده و اطمینان به پاكدامنی خود است. موضوع طبیعی تر از آن است كه آدابی و ترتیبی برای آن جسته شود. در دلدادگی، پاسخ به خواست طبیعت داده می شود كه از پیوند انسانی، بیش از هر چیز فرزند برومند می طلبد. زن در برابر مصائب، شكیبا است.

تا به آخر به شوهر و پس از آن به خاطره شوهر، وفادار می ماند. نسبت به مفهوم زندگی و ادای وظیفه، با مرد خود دیدگاه مشترك دارد. زنان برجسته شاهنامه، نزدیك به تمام، یك دوران تراژدی را تجربه می كنند؛ مانند رودابه، تهمینه، فرنگیس، جریره، منیژه، كتایون و... درجه عیار انسانی در روبه رویی با مصیبت شناخته می شود و آنان از این آزمایش سربلند بیرون می آیند. دكتر اسلامی ندوشن معتقد است بهترین صفتی كه در شاهنامه برای زن به كار رفته «شرم و آهستگی» است. شرم نشانه عفاف است و آهستگی نشانه نرمی و ناز.

زن بی آنكه خجول باشد، حریم زنانگی خود را نگاه می دارد كه این، در رفتار و گفتار نمود می كند. گفت و شنود سیندخت با سام و با شوهر خود مهراب كابلی، گفت و شنود فرنگیس با سیاوش، جریره با فرود و كتایون با اسفندیار، نمونه هایی از این دست هستند. هر یك بر حسب موقع، با همان لحنی حرف می زنند كه شایسته است، حاكی از پختگی، عواطف زنانه، لطافت روح و خردمندی.

● رودابه دراز گیسو و زال پیرسر

در زبان فارسی هیچ داستان عاشقانه ای به لطافت داستان زال و رودابه نیست. همه عناصر انگیزش در این ماجرا هست: دختر و پسر، نادیده از طریق شنیده ها به یكدیگر دل می بندند. دو خانواده از دو كشور متخاصم هستند. زال سفید مو از مادر زاده شده و هیئتی غیرعادی دارد. رودابه از خانواده ضحاك است كه با ایران اختلاف دیرینه دارند. با این حال عشق بر همه موانع چیره می شود و ماجرا پایانی خوش می یابد و رستم، جهان پهلوان، از این پیوند سر برمی آورد. رستم پهلوان نخست جهان، محصول عشق است.

گفت و شنود سیندخت مادر رودابه، با همسرش مهراب كابلی یكی از زیباترین بخش های شاهنامه است. سیندخت كه زن بسیار كاردان و خردمندی است می خواهد با مهارت خبر دلدادگی دخترشان را به شوهرش بدهد. می داند كه با دشمنی ای كه میان ایران و خانواده ضحاك است، مهراب از این خبر خشمگین خواهد شد، از این رو آن را با ظرافت تمام به بیان می آورد. نخست از بی وفایی دنیا یاد می كند و از جریان های غافلگیركننده ای كه روزگار برای بشر در آستین دارد. سپس می پردازد به اصل موضوع.

سخنان سیندخت در توصیف روزگار، همان است كه هسته ادبیات خیامی را در ادب فارسی تشكیل می دهد و یكی از زیباترین وصف های شاهنامه است. یكی دیگر از زیباترین داستان های نمادین شاهنامه جریان «بام» و دیدار زال و رودابه است. در ادب فارسی به لحاظ آب و تاب و ظرافت نظیری برای این صحنه های بدیع نیست و در جای دیگری آورده نشده است كه كسی گیسوان خود را از بام كاخ فرافكند، تا مرد عاشق به عنوان كمند دست به آن زند و بالا برود. امری ناممكن است ولی طبیعی می نماید. دیدار زال و رودابه، همراه با گستاخی و ناز و شرم و جوانمردی، همه تموج های روح انسانی را در خود دارد.

یكی دیگر از شگفتی های داستان رودابه به دنیا آوردن رستم است. رودابه به علت درشتی كودك در شكم، زایمان غیرطبیعی دارد. زال به یاد چاره گری سیمرغ می افتد، كه هنگام وداع به او وعده داده بود كه به گاه نیاز به او كمك كند. زال با آتش زدن پر سیمرغ، او را به كمك فرا می خواند. سیمرغ، چاره گر است. او بر آنچه بشر بر آن آگاه نیست، آگاهی دارد. نمونه تجسم دانایی كل است. رودابه را مست می كنند تا درد را تاب بیاورد. پهلویش را می شكافند و كودك را بیرون می آورند و از نو بخیه می كنند. كودك «رستم زاد» می شود. همان روشی كه بعدها به آن سزارین گفته شد.سیمرغ مژده می دهد كه كودكی كه بدین گونه به دنیا آمده، یك انسان بهتر خواهد بود. هم از جهت خردورزی و هم از جهت زورمندی. سرشت استثنایی رستم حكم می كند كه از طریق طبیعی به دنیا نیاید. نوع زاده شدنش هشداری است به جهانیان كه فردی متفاوت با دیگران به دنیا آمده است.

منابع:

۱ـ شاهنامه فردوسی موسسه انتشارات امیر كبیر ۱۳۶۹

۲ـ ایران و جهان ار نگاه شاهنامه محمد علی اسلامی ندوشن

۳ـ اشعار ضد زن در شاهنامه ابوالفضل خطیبی نشریه دانش سال ۲۰ شماره ۲

۴ـ فراز و فرودهای شخصیت زن در شاهنامه مجله كیهان فرهنگی شماره ۱۶۵

۵ـ غم نامه رستم و سهراب

۶ـ جاذبه فكری فردوسی دكتر احمد رنجبر انتشارات امیركبیر ۱۳۶۳ش

ساقی لقایی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.