سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم


کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

در تاریخ حکومت های اسلامی رابطه اخلاق و سیاست را دو گونه می توان برشمرد اول حاکمیت سیاست بر اخلاق است به این معنا که همیشه اخلاق پیرو سیاست است و حاکم و نظام سیاسی سعی می کرده حفظ نظام و حاکمیت موجود را بر ارزش های دینی و اخلاقی پیشی بدارد و برای بقای خود هر ارزشی را فدا کند

در تاریخ حکومت های اسلامی رابطه اخلاق و سیاست را دو گونه می توان برشمرد؛ اول حاکمیت سیاست بر اخلاق است. به این معنا که همیشه اخلاق پیرو سیاست است و حاکم و نظام سیاسی سعی می کرده حفظ نظام و حاکمیت موجود را بر ارزش های دینی و اخلاقی پیشی بدارد و برای بقای خود هر ارزشی را فدا کند. دیگری حاکمیت اخلاق بر سیاست است یعنی دغدغه حاکمان حفظ ارزش های دینی و اخلاقی بوده است. به عنوان نمونه این دو روش متقابل را در تاریخ حکومت علی(ع) و معاویه به خوبی می توان نمونه آورد. آنچه در منطق معاویه و حکومت امویان اصل است، حفظ قدرت و نظام در نظام اموی است. در مقابل این نوع حکومت، حکومت علی(ع) است که حاکمیت اخلاق بر سیاست در آن هویدا است. با مقایسه این دو نوع از حکومت های موجود در تاریخ می توان به مسائل مهمی پی برد.

از جمله اینکه آنچه در حکومت علی(ع) برخلاف حکومت معاویه ارزش و معیار قلمداد می شود، حفظ کرامت انسانی است و اینکه حقوق هر انسانی در هر شرایطی باید حفظ شود. (اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق) انسان به عنوان انسان باید حقوق او حفظ شود. احترام و رعایت حقوق انسان ها از ابتدا در حکومت علی(ع) معیار اصلی و مهم محسوب می شود و این نکته یی است که نباید از آن چشم پوشی کرد. شما موارد زیادی در حکومت امام علی(ع) را می بینید که حفظ حقوق مخالفان خود را واجب می شمرد. یک نمونه بسیار زیبا که می توان به آن اشاره داشت، داستانی است که مولوی در مثنوی معنوی آورده است. آن جریان روبه رو شدن امام علی(ع) با پهلوان قریش در جنگ خندق است که در درگیری، پهلوان قریشی آب دهان به صورت حضرت علی(ع) می اندازد. علی(ع) دشمن خود را رها می کند. مولوی از زبان پهلوان قریشی می گوید؛

گفت بر من تیغ تیز افراشتی/ از چه افکندی مرا بگذاشتی

امام علی(ع) در پاسخ به پهلوان قریشی، به بیان مولوی می گوید؛ تیغ حلمم گردن خشمم زند/ خشم حق بر من چو رحمت آمده است.

به درستی و نادرستی داستان کار ندارم ولی مولوی روح امام علی(ع) را در برابر مخالفان خود این گونه ترسیم می کند یعنی حکومتی که اخلاق را بر سیاست مقدم می داند. حلم را بر خشم حاکم می کند. لهذا حضرت می فرمود؛ اگر دنیا را به من بدهند حاضر نیستم دانه یی را از دهان موری از راه ستم بگیرم. در این نظام اخلاقی حتی فحش و هتاکی به مخالف روا شمرده نمی شود. کانت که در اخلاق وظیفه گراست، می گفت؛ کرامت انسان از هر چیز برتر است، یعنی اگر تمام دنیا به هم بریزد نباید کسی را شکنجه کرد زیرا شکنجه یک انسان در نظام حاکمیت اخلاق بر سیاست پذیرفته نیست.

قدما می گفتند رئیس جامعه باید کسی باشد که حکمت عملی را بداند و مسلط بر نفس خود باشد و سیاستمدار باید پروای اخلاقی داشته باشد تا فضایل اخلاقی خود را به جامعه تزریق کند. یعنی یک حاکم سیاسی در مقابل منتقدان خود به جای به کارگیری خشم و خشونت از حلم خویش استفاده کرده و از منتقد خود استقبال می کند. در منطق حاکمان امروز آنچه مهم است منافع ملی است نه اخلاق اجتماعی.

لهذا نبود راستی و رواج دروغ، به ویژه در رسانه ها، چشمگیر است. برای مبارزه با رقیب دروغ جایز شمرده می شود. در نظام های حقوقی و در شریعت اسلامی اقرار زیر شکنجه اعتبار ندارد، زیرا خشم حاکمیت بر صداقت و بر آزادی فرد غلبه شده و زیربنای اخلاق که آزادی و صداقت است از بین می رود. در اینجا این نکته را باید دریافت که آنچه در یک نظام سیاسی مهم است، حفظ حقوق انسان ها است. و در پرتو پاسداری از حقوق مردم اخلاق محقق می شود.

در چنین دیدگاهی حکومت حق ندارد برای بقای خود دروغ بگوید و برای بقای خود دست به تخریب بزند یا اقداماتی انجام دهد که شایسته کرامت انسانی نیست. یکی از دانشمندان مصری در مطلبی که برای امام علی(ع) نوشت، این اشکال را بر آن حضرت وارد کرد که چرا حضرت علی(ع) روش سیاستمداران تاریخ را پیش نگرفت تا بتواند بر معاویه پیروز شود، که سیدقطب در پاسخ نوشت برای اینکه سیاست را بر اخلاق حاکم نکرد. حاکمیت اخلاق بر سیاست را برگزید؛ چیزی که در نظام های امروز جای آن خالی است. در نظام سیاسی غرب شخصی همانند ماکیاولی در توصیف شهریار می گفت حاکمان باید به هر قیمتی حکومت کنند و این حاکم است که تعیین کننده فضایل اخلاقی است. بقای حکومت مهم است ولو اینکه صداقت و اخلاق از بین برود که پاره یی از حکومت ها هم در این روزگار همین روش ماکیاولی را پیش گرفته اند.

بعضی می گویند ماکیاولی در مقام توصیف حکومت روزگار خود بوده است که مصلحت و بقای نظام و حکومت در ایتالیای قرن چهاردهم بر هر نوع فضایل اخلاقی مقدم بود. به تعبیر هابز؛ این حاکم است که معین می کند چه چیزی خوب است و چه چیزی بد. در نتیجه از دو اصل آزادی و عدالت که اساس فضایل اخلاقی است فقط فریاد سخن را می زنند ولی در عمل نه از آزادی خبری هست، نه از عدالت به معنای واقعی آن. حافظ که بازگوکننده ادبیات اخلاقی ماست، می گوید؛ ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم/ جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم/ عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است/ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم. در نگاه حافظ کار بد مطلقاً بد است. استثنا هم ندارد. حتی اگر در برابر دشمن هم قرار گرفتی معیارهای اخلاقی را فراموش مکن. حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم براو/ ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم. این اشاره به آیه قرآن است؛ ولا یجرمنکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی (مائده /۸) دشمنی با کسی شما را از اجرای عدالت بازندارد.

محمدتقی فاضل میبدی

عضو شورای مرکزی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم