جمعه, ۱ فروردین, ۱۴۰۴ / 21 March, 2025
کپی برابر اصل نیست

برنامهسازی در صدا و سیمای ایران از دیرباز تا کنون با محدودیتهای متعددی مواجه بوده و بخصوص این موضوع در تولید سریال و تلهفیلمها نمود بیشتری داشته است.گرچه این تقلیدها،فقط به رسانه ملی معطوف نمیشود و گاهی سینما،شبکههای خانگی و حتی تئاتر و ادبیات را هم در بر میگیرد اما گویا تلویزیون در برنامهسازیهای خود، برای رقابت و نوعی مبارزه فرهنگی با شبکههای بیگانه و فارسیزبان در آنسوی آبها تلاش میکند.از اینرو با رصدکردن برنامههایی که در کانالهای ماهوارهای،مخاطبان فراوانی به خود جلب میکنند،میکوشند با تهیه اثری مشابه آن برنامه، تماشاگران و هوادارانش را به سمت شبکههای داخلی بکشانند. به این بهانه،نگاهی داریم به برخی فیلمها و برنامههایی که تاکنون در سیما و سینمای ایران،دستمایه تقلید قرار گرفتهاند.
آخرین نمونه از این کپیبرداریهای غیرخلاقانه که این روزها روی پرده سینماست و از قضا با شکست نیز مواجه شده،فیلم «همه چی آرومه» ساخته «مصطفی منصوریار» است.این فیلم، برداشتی آزاد از کمدی موفق «هنگوور» به کارگردانی «تاد فیلیپس» است که در سطح جهان فروش چشمگیری داشته است اما نسخه ایرانیزهشده آن در کشور ما،اثر قابلتوجهی از آب درنیامده و نتوانسته رضایت کمدیپسندان ایرانی را جلب کند. بیشک از دلایل مهم این ناکامیها،ناهمخوانی فرهنگی و فضای قصه در دو فیلم است.فرهنگ آمریکایی هرگز برای مخاطب ایرانی جذاب و قابلدرک نبوده و اگر در بازگردان آن به فرهنگ ما،کدهای آشنا،سنتی و اصیلی گنجانده نشود،در همراهی و همذاتپنداری با مخاطب موفق نخواهد شد.ضمن اینکه در فیلمهای ایرانی،تماشاگران هنوز به فانتزیهای سنتشکن عادت نکردهاند و قصههای کلاسیک و رئالیستی را بیشتر ترجیح میدهند. به خاطر بیاورید کمدی خوشساخت «قاعده بازی» ساخته «احمدرضا معتمدی» را که چون تقلید و ترکیبی از شوخی با چند شاهکار مشهور سینمای جهان در بستری فانتزی و ضدقصه بود، تماشاگران از فیلم استقبال نکردند تا شکست سختی در گیشه بخورد.
در عوض فیلم به یادماندنی «آژانس شیشهای» که با نگاهی به «بعد از ظهر سگی» ساخته شد،از بهترین کپیبرداریهای موجود در سینمای ایران است.البته در آن فیلم،ابراهیم حاتمیکیا فقط از بستر موقعیتی فیلم زندهیاد «سیدنی لومت» الهام گرفته و مضمون اصلی را از سرقت بانک، به تهیه بلیت هواپیما برای سفر پزشکی یک مجروح جنگی تغییر داده بود. براساس همین فیلم،«مصطفی کیایی» نیز کمدی «بعدازظهر سگیِ سگی» را ساخته بود و سال گذشته نیز فیلم «ضدگلوله» خود را که یک کمدی جنگی است، با نگاهی به کمدی جنگی شناختهشده «کمال تبریزی»،یعنی «لیلی با من است» کارگردانی کرد.چنین نمونههایی در سینمای ما کم نیستند.«شوخی»،«مارمولک»،«در میان ابرها»،«عطش»، «خصوصی» و «فصل بارانهای موسمی»، برخی دیگر از فیلمهایی هستند که سازندگانشان از آثار خارجی تقلید کردهاند.میتوان مواردی از این دست را حتی در کپیبرداریهای داخلی نیز مشاهده کرد. برای مثال،«علی مصفا» فیلم «سیمای زنی در دوردست» را با تقلید از «شبهای روشن» فرزاد موتمن ساخت یا همینطور،«هفت دقیقه تا پاییز» که علیرضا امینی آن را با نگاهی به «درباره الی» نوشت و کارگردانی کرد.جالب آنکه کارگردانی نظیر «مسعود کیمیایی» نیز،مهمترین فیلم خود، «قیصر» را با نگاهی به یک فیلم وسترن آمریکایی ساخته است.او پس از انقلاب هم،فیلم «سلطان» را بر اساس یکی از ساختههای پیش از انقلابش،یعنی «رضاموتوری» بازسازی کرد.
در تمام این تقلیدهای سینمایی،هرچند که فضا و شخصیتهای فیلم به ظاهر ایرانیزه شدهاند،ولی جوهره داستان،شیوه روایت و حتی در مواردی قاببندیها بهشدت تحت تاثیر منابع الهامشان بودهاند.تا آن حد که تماشاگران حرفهای سینما، بهسادگی میتوانند با دیدن این فیلمها،نسخه اصلی اثر را بهخاطر بیاورند و این ضعف بزرگی برای سازندگان آنهاست،زیرا از نداشتن خلاقیت و ایدههای نو در داستانسرایی و کارگردانی فیلم خبر میدهد.
این وضعیت در سایر هنرها و رسانهها نیز موجود است.چند سال پیش در ادبیات،«فرهاد جعفری» سعی کرده بود با نگارش رمان «کافه پیانو»،کتابی متفاوت در ادبیات ایران بنویسد اما اثر او تقلید کورکورانه و ضعیفی بود از رمان جهانی زندهیاد «جی.دی.سلینجر» بزرگ،«ناتور دشت» که جز شکست،ارمغانی برایش بههمراه نداشت. در برنامههای تلویزیونی هم طی سالهای اخیر،مسئله کپیبرداری از آثار خارجی،شدت گرفته و هواداران جعبه جادو، بارها شاهد برنامههایی بودهاند که کپی نعل به نعل فرنگیها بوده است.
بارزترین مثال در این مورد،مجموعه تلویزیونی «کلید اسرار» بود؛سریالی محصول کشور ترکیه که دستمایه جامجمیها برای تولید مجموعهای مشابه شد به نام «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد».گرچه خود آن مجموعه ترکی هم اثر چندان قابلاعتنایی نبود و هم در فیلمنامه و هم کارگردانی و سایر قسمتهای فنی،اشکالات جدی داشت،ولی با وجود تمام ضعفهایش،از نسخه ایرانی آن بسیار بهتر ساخته شده و پربینندهتر بود.پس از آن،سریال دیگری از تلویزیون پخش شد بهنام «مسیر انحرافی» که گفته میشد تقلیدی از سریال موفق و پرمخاطب «Lost» است.هرچند میشد تشابههای اندکی را میان دو سریال تشخیص داد اما در اجرای صحنههای دشوار و گرهافکنیهای داستانی،تفاوتهای فاحشی بین «Lost» و «مسیر انحرافی» وجود داشت.
این فرقها آنقدر آزاردهنده و آسیبرسان بودند که سبب شد سریال قالبی طنز به خود بگیرد و تماشاگران را به خنده بیندازد.از سویی دیگر میشود اشاره کرد به پدیده پخش مجموعههای دنبالهدار در شبکه خانگی که تقلیدی هوشمندانه و مردمپسند در مقابله با اپیدمی سریالهای طولانی خارجی مانند «فرار از زندان»،«۲۴» و «Lost» بود که پیشتر در پیادهروها یا از طریق دلالان فیلم به دست علاقهمندانش میرسید اما با آغاز پخش مجموعه «قهوه تلخ»،توجه تماشاگران به تولیدات داخلی جلب شد و بعدتر با دو مجموعه دیگر بهنامهای «قلب یخی» و «ساخت ایران» ادامه یافت.
واپسین تقلید فرهنگی که این روزها در اختیار مخاطبان قرار گرفته و با اقبال عمومی هم مواجه شده،مجموعه «شام ایرانی» ساخته «بیژن بیرنگ» است که تا امروز دو سری از آن تولید و پخش شده.این برنامه شبهمستند،یک کپی صرف بدون کمترین تغییر و خلاقیتی از برنامه «بفرمایید شام» در شبکه فارسیزبان و ماهوارهای «من و تو» است.«بفرمایید شام» نیز از یک برنامه خارجی برداشت شده، با این تفاوت که سازندگان آن،سعی کردهاند دیدگاه و شیوه خود را در کارگردانی و انتخاب و هدایت مهمانان برنامه اعمال کنند،ولی در برنامهای که بیرنگ به شبکه خانگی فرستاده،هیچ چیز خلاقانه نیست.الگوهای ساخت و پیشبرد «شام ایرانی»،همان است که در «بفرمایید شام»، بهتر و جذابترش را اجرا کردهاند. بنابراین یک برنامه تکراری و بیکمترین میزان خلاقیت،چه جذابیتی میتواند برای مخاطب ایرانی داشته باشد؟
گویا سازندگان برنامه خود به این نکته واقف بودهاند که برای جذب مخاطب و پیشگیری از شکست محصولشان،سراغ چهرههای محبوب و مشهور سینمایی رفتهاند.ضمن اینکه در برنامهای که بیرنگ و همراهانش عرضه کردهاند، بهخوبی میتوان تاثیر نگاه و کارگردانی خاص او را دنبال کرد. بهخوبی پیداست بیژن بیرنگ در این کپیهای برابر اصل، بازیگران مهمان را وا داشته تا دیالوگهای دلخواه او را بگویند و رفتارهای مشتریجذبکن داشته باشند.مثل خندههای فریبنده رامبد جوان در سری آقایان «شام ایرانی» و بازیهای نمایشی(و کارگردانیشده) بهاره رهنما در سری خانمها و حضور سرزده مادرش که حالا دیگر به بازیگر معروفی تبدیل شده است.
مخلص کلام اینکه اغلب برنامهها و فیلمهایی که در شبکه خانگی یا سالنهای سینما پخش میشوند،حرف تازهای در چنته ندارند و پیشتر امتحانشان را نزد مخاطب ایرانی پس دادهاند.پس چرا هنرمندان ایرانی از خلاقیت خود در برنامهسازی مدد نمیجویند و به کپیبرداریهای ناشیانه اکتفا میکنند؟چه کسی و چگونه باید مانع از این تقلیدگراییهای بیخاصیت و بیتاثیر در هنر امروز ایرانزمین شود؟گویا رسیدن به چنین روزی،نیازمند جدیت و پیگیری متولیان امور فرهنگی کشور است اما افسوس که آنها ترجیح میدهند آنچه خود داریم را از دیگران طلب و تمنا کنیم.
احمدرضا حجارزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست