جمعه, ۱ فروردین, ۱۴۰۴ / 21 March, 2025
مجله ویستا

متافیزیک و عارفان


متافیزیک و عارفان

عارف در لغت به معنی دانا, شناسنده, آگاه و واقف به دقایق و رموز آمده است

عارف در لغت به معنی دانا، شناسنده، آگاه و واقف به دقایق و رموز آمده است. در مراتب تکامل روحی، عارف کسی است که مؤمن، عابد و زاهد باشد، ظاهر و باطنش الهی باشد، خود، خدا، رسول خدا، قرآن، دنیا، آخرت، مرگ و شیطان را بشناسد.

حضرت علی(علیه‌السلام) “نمونة برجسته‌ای از عارفان باللـه است، هر کس علی(علیه‌السلام) را بشناسد، انسان عارف و کامل را شناخته است، البته مقصود آشنایی با صفات والا، سیرة عملی، سیر و سلوک روحی و معنوی اوست.”

عارف مؤمن است، بدین معنی که دستورات دین را پذیرفته، ظاهر و باطن آن را رعایت می‌کند. عارف بر درگاه مولای خویش رکوع و سجود می‌کند، روزه می‌گیرد و حلال و حرام را رعایت می‌نماید. اعتقاد به بهشت و جهنم، شناخت حقیقت اعمال صالح و ناصالح و درک آثار و ملکوت اعمال از نشانه‌های دیگر عارفان است.

عارف عابد است، عابد کسی است که زیاد عبادت می‌کند. عابد عبادات واجب را که در دستورات دین آمده انجام می‌دهد و علاوه بر آن به عبادات مستحب می‌پردازد، در عبادات خود دقیقاً برابر دستورات دین عمل می‌کند، فرمایشات قرآن کریم، رسول خدا(صلی‌اللـه‌علیه‌وآله‌وسلم) و ائمه معصومین(علیهم‌السلام) را سرلوحه ظاهر و باطن عبادات خود قرار می‌دهد. عارف عبد و بندة مولای خویش است، بنده برای خود مالکیتی قائل نیست و همه چیز را مملوک مولا می‌داند، از مولا درخواست نمی‌کند بلکه همیشه به آنچه که مولا عنایت می‌کند راضی و قانع است.

عارف زاهد است، زاهد کسی است که دنیا را سه طلاقه کرده باشد. سالک تا زمانی که مؤمن، عابد و زاهد نباشد نمی‌تواند عارف باشد. پس، ادعای عرفان قبل از طی این مراحل، ادعایی واهی است، از آن مهم‌تر اینکه عارف ادعایی ندارد و وجود ادعا به تنهایی برای شناخت عارفان کاذب کافی است.

در کتاب ارزشمند “علی آینه عرفان” از قول مولای عارفان حضرت علی(علیه‌السلام) چنین آمده است:«عارف کسی است که عقلش را زنده ساخته و هوای نفس و شهواتش را میرانده تا آنجا که جسمش به لاغری گرائیده و خشونت و غلظت اخلاقش لطیف گشته، برقی پر نور در وجودش درخشیده و راه هدایت را برایش روشن ساخته و در طریق الهی او را به راه انداخته و همواره در مسیر تکامل از مرحله‌ای به مرحلة دیگر منتقل شده تا به مرحلة سلامت و سرای زندگی جاوید راه یافته و با آرامشی که در بدنش پدیدار گشته در قرارگاه امن و راحت، قرار گرفته است. این همه از آن روست که عقل و قلبش را به کار گرفته و پروردگار خویش را راضی ساخته است.»

عارف از خواب، خوراک، هم‌نشینی و هم‌صحبتی با خلق گریزان است. نمی‌خوابد تا شب را با نماز، عبادت، تلاوت قرآن، تفکر در آن، راز و نیاز با معشوق و گریستن بر معاصی به صبح برساند. نمی‌خورد تا شهوات را بمیراند، عزلت اختیار می‌کند تا از آفات ظاهری و باطنی نجات یابد. در مقابل خلق سکوت می‌کند تا توفیق هم‌صحبتی با حق نصیبش شود. حضرت امام صادق(علیه‌السلام) ـ آن امام عارف ـ در وصف عارفان می‌فرمایند:«… نه میلی به طعام دارد، نه از نوشیدنیها لذت می‌برد، از خواب لذت نمی‌برد، با دوستان انس نمی‌گیرد، به آبادی پناه نمی‌برد، لباس نرم و لطیف نمی‌پوشد و هرگز آرام نمی‌گیرد. خدای تعالی را شب و روز عبادت می‌کند به این امید که به آنچه که شوقش در دل دارد برسد و به زبان شوق، راز درون خود را با او در میان نهد.»

عارف خود را شناخته و به خودسازی مشغول است، خدا را شناخته و به سوی او در حرکت است، رسول خدا را شناخته و پیرو اوست، قرآن را شناخته است و به احکام آن عمل می‌نماید، دنیا را شناخته و از آن گریزان است، آخرت را شناخته و به سوی آن شتابان است، مرگ را شناخته است و آن را رحمت حق می‌داند و شیطان را شناخته و از او روی برتافته است. مولای عارفان حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند:« عارف کسی است که نفس خود را شناخت و آزادش کرد و آن را از هر آنچه(از خدا) به دورش بدارد پاک و منزه داشت.»

عارف اهل مشارطه، مراقبه و محاسبه است، در آغاز هر روز، پیروی از رحمان و دوری از شیطان را با خود شرط می‌کند؛ در طول روز مراقب است که از شروط خود تخطی نکند، در پایان روز نیز خوب و بد اعمال خود را محاسبه می‌نماید، خوبی‌ها و اعمال نیک خود را رحمت حق دانسته، بخاطر آن مغرور نمی‌شود، معاصی و اعمال بد را حاصل غفلت خود دانسته و از آن نادم است و برای آن خود را تنبیه و مأخذه می‌کند.

عارف همواره طالب علم و ایمان است، علم و ایمان را دو بال پرواز به سوی خدا می‌داند، عالمان و مؤمنان در نظرش عزیز و محترم‌اند و از سبک شمردن آنان خوف دارد. حضرت امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند:«نجوای عارفان همواره بر سه اصل استوار است: بیم، امید و حب.

بیم شاخة علم است و امید شاخة یقین است و حب شاخة معرفت و عرفان. نشان بیم گریختن است و نشان امید طلب است و نشان حب آن است که در ایثار آنچه را که دوست دارد دریغ نورزد … این اصول سه گانه مانند: حرم، مسجد و کعبه است که اگر کسی داخل حرم شود، از خلق ایمنی یابد و چون داخل در مسجد شود، بر اندام او از آلودگی به گناه ایمن باشد و اگر داخل کعبه شود، قلبش از اشتغال به چیزی جز ذکر خدای تعالی در امان ماند.»

مرگ برای عارف آرزوی قلبی است. عارف شیفتة مرگ و لقای حق است و مرگ برای او همانند آب سرد و گوارایی است که تشنه در تابستان گرم می‌نوشد. «کالبد عارف با خلق است و قلبش با خدا. اگر قلبش چشم بر هم زدنی از خدا غافل شود، از شوق(جبران غفلت با دیدار حق) بمیرد.

عارف، امین ودیعه‌های خداوند است و گنجینة اسرار و معدن انوار و راهنمای خلق به سوی رحمت حق و حاصل علوم و میزان فضل و عدل اوست. از خلق و آرزوی دنیایی بی‌نیاز است، مونسی جز خداوند ندارد و نطقی، اشاره‌ای و نفسی جز با خدا و برای خدا و از خدا ندارد، پس او در بـاغ قدس خداوند در رفت و آمد است و از فضـل لطیف خداوند متعـال بهره می‌گیرد.»(از بیانـات گهر بار حضرت امـام صـادق علیه‌السلام)

صبر، پاکدامنی، پارسایی، شوق، لطافت، خوف، اعتدال، تواضع، نیکوکاری و مکارم اخلاق از اوصاف دیگر عارفان است. عارف، عقل و قلبش زنده و هوای نفس و شهوتش مرده است. خشونت، دروغ، تهمت، غیبت، حرص، هوس، طغیان و شر در وجود عارف یافت نمی‌شود.

در کتاب زیبای “عارفانه” که به قلم توانای استاد فرزانه و عارف سوخته، حاج شیخ حسین انصاریان در پنج جلد تحریر شده است، در وصف عارفان چنین آمده:«عارفان وارسته و عاشقان پیراسته و والهان جمال ازلی و ابدی، خواسته‌‌ای جز حق نداشتند و جز رسیدن به وصال محبوب نخواستند و دل به غیر عشق حق نیاراستند. عارفان از تمام امور مادی و نعمت‌های ظاهری، تنها به حلال خدا، آن هم در حد عفاف و کفاف قناعت کردند و از زر و زیور و اسراف و تبذیر و میل به جانب لذت‌های زود گذر پرهیز کردند.

عارفان جز حق نگفتند و جز حق نشنیدند و جز به حق قضاوت ننمودند و جز راه حق نرفتند و جز به عاقبت و قیامت فکر نکردند. عارفان از خود دل گرفتند و به حق دل بستند و تن و روح در عبادت و خدمت به خلق گذاشتند و دنیا را بر اساس قرآن و مدرسة اهل بیت، مزرعه آخرت خود نمودند. عارفان چراغ باطن به معرفت حق روشن نمودند و به زیور ایمان و یقین آراسته شدند و به انجام عمل خیر و کار خدا پسندانه برخاستند و در راه جلب رضای حق کوشیدند. عارفان سر تسلیم جز به درگاه حضرت حق فرود نیاوردند و در راه حق از احدی باک نکردند و از امر به معروف و نهی از منکر باز نایستادند و در خودسازی و آراستن درون به حقایق الهی نهایت کوشش را از خود نشان دادند.»

با اوصافی که گذشت، شایسته است در این سؤالات اندیشه کنیم، آیا ما طالب معرفتیم؟ آیا عارف واقعی را برای هدایت خود یافته‌ایم؟ اگر استادی داریم آیا در مسیر معرفت است و اوصاف عارفان را دارد؟ آیا ظاهر و باطن او یکی است؟ خدای ناکرده پشت سر کسی در حرکت نباشیم که فقط ظواهر را رعایت می‌کند و در باطن تهی است؟

دکتر مطلب برازنده

مآخذ: کتاب رخنه در اسرارمتافیزیک، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید

Reference: Dr. Motaleb Barazandeh, Penetration in Metaphysical Mysteries, Navid publications, ۱۳۸۰