سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

هومر در عصر کتاب جنگ تروا آیا نزاعی تمدنی بین شرق و غرب بود


هومر در عصر کتاب جنگ تروا آیا نزاعی تمدنی بین شرق و غرب بود

معرفی کتاب «هومر» اثر چسبر گریفین و نیز تاملی در اسطوره ایلیاد شاهکار ادبی هومر و دیدگاه های محمدعلی اسلامی ندوشن درباره نبرد تروا و بررسی تطبیقی شاهنامه و ایلیاد موضوعاتی بودند که در نشست نوزدهم عصر کتاب با سخنان مجید نصرآبادی طرح شد

معرفی کتاب «هومر» اثر چسبر گریفین و نیز تاملی در اسطوره ایلیاد شاهکار ادبی هومر و دیدگاه های محمدعلی اسلامی ندوشن درباره نبرد تروا و بررسی تطبیقی شاهنامه و ایلیاد موضوعاتی بودند که در نشست نوزدهم عصر کتاب با سخنان مجید نصرآبادی طرح شد.

پژوهشگر و نویسنده نیشابوری در زمینه یونان پژوهی، سخنرانی خویش را در ساختمان امور فرهنگی اداره فرهنگ و ارشاد نیشابور به همت اداره مزبور و نیز انجمن سینمای جوانان ایران دفتر نیشابور و کلبه کتاب کلیدر برگزار می شود، ایراد کرد. وی گفت ادبیات شکل پیچیده ای برای بیان مسایل ساده نیست بلکه بالعکس شکل ساده ای برای بیان مسایل پیچیده است.

آقای نصرآبادی پیش از طرح داستان ایلیاد بر اساس روایت مشهور هومر دلایل لزوم مطالعه آثار کلاسیک را این گونه توضیح داد: آثار کلاسیک جهان شمول و عام گرایانه هستند و تاثیرات عمومی و عمیقی بر نفوس مختلف در جوامع متفاوت می گذارند. هر بازخوانی آثار کلاسیک کشف تازه ای را به مثابه خوانش نخستین آن پیش چشم ما می گذارد. این آثار بخشی از تمدن و فرهنگ هر ملت به قلم می آیند. آثار یاد شده پس از قرون و اعصار همچنان مانا و جاودانه هستند. این آثار از ماهیتی تخیلی برخوردارند اگرچه بر بنیادی از حقیقت استوارند. این آثار حقیقت نما و در عین حال سرگرم کننده و لذت بخش هستند. همچنین این آثار بدیع و نوآور هستند و نقشی آموزشی و تربیتی هم برعهده دارند.

وی به نقل قول از روزنامه معتبر گاردین چاپ لندن پرداخته و می گوید که یک منتقد سرشناس در این روزنامه از یکصد اثری که یک فرد کتاب خوان حتما باید تا قبل از مرگ آنها را بخواند، یکی را ایلیاد و دیگری را گلستان سعدی برشمرده است.

به عقیده سخنران این نشست، اثر ایلیاد به مراتب مهم تر از اودیسه می باشد، زیرا بنیان های فرهنگ یونانی را پی ریزی می کند. تروا (ایلیون) که امروزه در منطقه حصارلیک ترکیه واقع گردیده است، سرزمینی است که وقایع ایلیاد در آنجا رخ می دهد. در سال دهم محاصره شهر تروا توسط سپاه یونانیان (آخاییان)، بیماری طاعونی شیوع می یابد و کم کم سپاه یونان را به هلاکت می رساند و همین واقعه سنگ بنایی می شود برای شکل گیری منظومه ی حماسی ایلیاد که در ۲۴ سرود نوشته آمده است.

نصرآبادی اضافه می کند: جنگ در سال ۱۱۸۴ ق.م رخ می دهد و در جریان این نبرد طولانی و فرسایشی که به محاصره شهر تروا می انجامد پیشگویی یونانی (آخائی) خبر می دهند که انتشار بیماری در بین لشکریان ناشی از خشم کاهنی تروایی است که دخترش به دست پادشاه یونان به کنیزی گرفته شده و دعای همان کاهن معبد آپولون است که ایزد آپولون را مجاب نموده که طاعون را بر یونانیان مستولی گرداند. با اصرار پادشاه بر عدم تسلیم کنیز خویش مگر در صورتی که یکی از فرماندهان لشکر، کنیز خود را در اختیار او قرار دهد و مخالفت فرماندهان با این پیشنهاد و در نتیجه فشار آوردن فرمانروا بر آخیلئوس (آشیل) و خشم گرفتن وی داستان ابعاد تازه ای می یابد.

به گفته نصرآبادی که مخاطبان را به خواندن این شاهکار ادبی و تاریخی دعوت می کرد در ایلیاد هیچ سخنی از اسب تروا و سقوط شهر نمی رود که البته بعدها در اودیسه در این باره اشارت هایی رفته است. صحنه های که در ایلیاد، الاهگان حامی، نقش ایفا می کنند، در فیلم "تروی" به تصویر نیامده است. این نسخه ی هالیودی ساخته شده از این شاهکار ادبیات که به عقیده وی اصلا به متن وفادار نبوده، تصویری دیگرگونه از این روایت آفریده است.

در ادامه این نشست، سخنران به موضوع کور بودن هومر پرداخته و با نقل دیدگاه افلاطون که دلیل کوری هومر را ناسزاگویی به هلن همسر منلائوس شاه آخایی می خواند، نظر گروهی دیگر از مورخان را نقل می کند که این صحنه پردازی های خیال انگیز در ایلیاد نمی تواند برساخته ذهن یک نابینا باشد.

وی همچنین ماجرای آغاز جنگ یونان و تروا بر سر ربودن زنی به نام هلن را افسانه می پندارد و باورمند است که بسیار مضحک می نماید که ارتشی چنین مقتدر خود را ۱۰ سال در پس دروازه های شهری معطل کند که زنی ربوده شده است! این داستان می تواند تنها بهانه ای افسانه ای برای ستیزه جویی یونانیان باشد.

آقای نصرآبادی همچنین با نقل دیدگاه ارائه شده توسط محمد علی اسلامی ندوشن در کتاب «ایران و یونان در بستر باستان» می گوید:

ندوشن در مقاله ی "ایران و یونان" سعی دارد نبردهای دوره هخامنشی را با یونان منشعب از نزاعی فراتر بداند: «نزاع میان آسیا و اروپا».

وی پشتوانه ی این ایده اش درباره جنگ های دوره مدیک را نبرد تروا می داند: «شاید کمی شگفت انگیز بنماید اگر بگوییم که ارتباطی در میان نبرد داستانی تروا و جنگ ایران و یونان برقرار است، ولی هست.»

ندوشن در ادامه ادله ای که برای این ایده می آورد، وقایعی است که هرودوت به آن استناد می کند. وی ماجرای ربوده شدن "ایو" را مطرح می کند و از این پیشینه ی افسانه ای نتیجه می گیرد که واقعه ی تروا نیز از همین دست است. ندوشن پس از نقل این ماجراهای زن ربایی و با استناد به نظرات هرودوت نتیجه می گیرد که «جنگ تروا نماینده و نمادی در نبرد آسیا – اروپا قرار گرفته، و چند سال بعد هم، ایرانیان و یونانیان هریک خود را ادامه دهنده آن می دانسته اند.»

وی در نقدی بر آراء دکتر محمد علی اسلامی ندوشن می گوید: زمان واقعه تاریخی جنگ تروا (قرن ۱۲ ق.م) با دوره هرودوت (۴۸۴ -۴۲۰ ق.م) فاصله ی بسیار دارد. یعنی ۷ قرن. پس افسانه پردازی ها برای علل جنگ تروا کاملاً توجیه پذیر است.

ایران تمدنی بزرگ و یونان دولت شهرهای کوچکی بود پس اساساً این دو سرزمین هنوز به آن دوره تضاد تمدنی نرسیده بودند (منظور جنگ های دوره مدیک است). یونانیان تنها در پی دفاع از دولت شهر های خود بودند نه یک رویارویی تمدنی. البته این ایده برای دوره اسکندر مصداق دارد اما در ابتدای دوره هخامنشی، این گونه نیست.

برداشت هرودوت از علل شکل گیری جنگ تروا غلط است، او اشاره به علل افسانه ای دارد و نه واقعی. ایلیاد نیز حماسه ای بازرگانی و متعلق به "مهاجرنشیان" است. سرزمین تروا "پناهگاه میان راهی" عمده ای بوده است بر سر شاهراه دریایی که به قفقاز و معادن قلع یعنی فلزی می رسیده که برای تمدنی، هنوز در عصر برنز، بس گرانبها بوده است.

اگر این لشگرکشی ایران به یونان را به معنای امروزی برخورد تمدن ها خواسته باشیم که تفسیر کنیم پس لشکر کشی ایران به مصر، لیدی و هند را نیز باید مواجهه شرق- شرق یا شمال – جنوب نامید. مراد از این لشکر کشی ها دست یابی به سرزمین های جدیدتر و یافتن ثروت بیشتر است نه مواجهه فرهنگی. مگر نه این است که کوروش و داریوش از تساهل دینی و سیاسی (منظور شکل گیری ساتراپ نشین ها) برخوردار بودند.

پس نمی توان این مواجهه را از گونه ی برخورد تمدن ها بشمار آورد. اساساً قرن ۱۲ ق.م از میلاد آغاز مهاجرتهای اقوام "دوری" از یونان مرکزی به سرزمین های آسیای صغیر است. این مهاجرتها برای زیاد بودن جمعیت در یونان مرکزی و دست یابی به سرزمین های جدیدتر بود. البته در این میان اشراف رده پایین تر نیز صاحب سرزمینهای جدیدتر نیز می گشتند.

از سویی دیگر اساطیر حامی تروا در ایلیاد، همانند آفرودیت و آپولون، همسانی بیشتری با اساطیر یونانی دارند تا با اساطیر ایرانی.

این رویکرد ندوشن ناشی از پارادایم تقسیم بندی فرهنگی و تعصب آفرینی است که در دوره ای اروپائیان را نیز اسیر خود کرده بود. گویی ندوشن متاثر از کتاب "ایران از آغاز تا اسلام" گیرشمن است. وی در این اثر دو فصل با عنوان های "شرق ضد غرب" و "غرب ضد شرق" دارد. البته خود گیرشمن از پارادایم فکری و فرهنگی قرن ۱۹ و ۲۰ که تمدن ها را به دو دسته ی شرق و غرب و شمال و جنوب تقسیم می کرد، بی تاثیر نبوده است. آلمان ابتدای قرن ۲۰ این گونه بود. ورنر یگر و دیگر محققین یونان پژوه در آلمان این گونه بودند.

به قول گادامر اثر، بازی و فهم، ورود به بازی است و برای ورود با پیش فهم ها وارد می شویم. ندوشن نیز با چنین پیش فهم تاریخی دست به بررسی جنگ های ایران و یونان زده است.

نصرآبادی در ادامه به نقد بخشی دیگر از این اثر ندوشن پرداخت:

دکتر ندوشن در مقاله ی "ایران لوک پیر" پس از مقایسه ی تطبیقی میان دو تمدن ایران و یونان به این نتیجه می رسد: «به طور کلی نوع تمدن ایران با تمدن یونان متفاوت بوده است و هر یک زاییده اوضاع واحوال خاص سرزمین خود. ایران گرایش به فرهنگ عملی داشته است و یونان گرایش به فکر و چون و چرا. ... برای ارزیابی تاریخ هر کشور، باید ظرف زمانی تاریخ را نیز در نظر داشت و مسئولیت ها را سنجید.»

اما وی در بخش سوم همین کتاب دست به ارزیابی تطبیقی شاهنامه و ایلیاد می زند.

ندوشن معترف است دو فرهنگ یونان و ایران در کل با هم در تضادند و از طرفی معترف است که بنا به سرشت واحد انسانی ۷۰ مورد تشابه در این دو اثر یافته است پس اگر در جزء تشابه است و درکل اختلاف و از طرفی جزء در کل نمود یافته پس در جزء هم اختلاف وارد است.

این قول نیچه نیز تاکیدی از گونه ی دور هرمنوتیکی را درباره ایلیاد و فرهنگ یونانی بیان می کند: «شناخت ایلیاد منوط به شناخت فرهنگ یونانیان و فرهنگ یونانیان منوط به شناخت ایلیاد است». پس نمی توان جزء را بدون کل در نظر آورد و کل را بدون جزء. پس این روش شناسی دکتر ندوشن در بررسی تطبیقی راهگشا نیست.

آیا مشاجره آشیل و آگاممنون با مشاجره کاووس و رستم از یک جنس است. خشم این دو پهلوان یک بازتاب ساده فیزیولوژیکی است یا منشعب از سازوکارهای فرهنگی است. مسلماً خشمی منشعب از فرهنگ، نه خشمی فیزیولوژیکی است.

آنچه که ندوشن از کنار آن به سادگی می گذرد، فاصله ی زمانی این دو حماسه است. ندوشن می پرسد: «آیا می شود شاهنامه را با ایلیاد مقایسه کرد؟»

سپس می گوید: «از آنجا که درعهد باستان سیر زمانه خیلی کند بوده، فاصله چند قرن، تفاوت ماهیّتی چندانی پدید نمی آرد، بنابراین وقایع ایلیاد و شاهنامه را می توان متعلّق به حوزه تمدّنی متقارن دانست، بخصوص که تاریخ سرودن ایلیاد، همزمان با دوره جنگ ایران و توران است. می ماند فاصله زمانی میان دو کتاب که نزدیک ۱۸۰۰ سال می شود. با توجه به آنکه حماسه ایرانی بافت کهن دوران اساطیری افسانه ای را حفظ کرده است، این فاصله زمانی آن قدرها نیست که تطابق میان دو کتاب را ناممکن سازد.»

بنا به برآورد آرتور کریستن سن، جنگ ایران و توران در شاهنامه ۷۰۰ تا ۹۰۰ ق.م است. فاصله هومر (۸ ق.م) با واقعه جنگ تروا (۱۱ق.م) حدود ۳ قرن و فاصله فردوسی (ح ۱۰م) با جنگ ایران و توران (میانگین ۸ق.م) حدود ۱۸ قرن است. آیا واقعاً ۱۸ قرن فاصله ی زمانی روایت هومر از ایلیاد با روایت فردوسی از شاهنامه زمان کمی است، که آن را بتوان نادیده گرفت؟! آیا جدای از تفاوت های بنیادی دو فرهنگ که خود ندوشن بدان معترف است، تفاوت های زمانی میان دوره هومر با دوره فردوسی قابل اغماض است؟!

سخنران در پایان با نام بردن از دو اثر «شرح و بررسی تاریخی ایلیاد» اثر محمد بقایی ماکان و نیز «هومر» اثر هارولد بولوم که مجموعه ای از مقالات به زبان لاتین است و مقدمه آن توسط سخنران ترجمه شده است از اینکه نتوانست به بیان کامل تری از هومر گریفین بپردازد ابراز ناخرسندی کرده است. وی همچنین تصریح کرد که بررسی های تطبیقی هم بین آثار تنها در ظرف یک فرهنگ قابل تحقق است و نمی توان اثری را از یک فرهنگ نظیر شاهنامه با اثری از فرهنگ دیگر نظیر ایلیاد به بررسی گرفت اما به تفاوت های کلی دو فرهنگ نظر نداشت. نمی توان اجزاء فرهنگی را فارغ از کلیت آن به بررسی تطبیقی کشاند و اجزاء را در دو فرهنگ متفاوت فارغ از بسترهای فرهنگی، یکسان پنداشت.

مجید نصرابادی

گزارش حسن خواجویی