چهارشنبه, ۸ اسفند, ۱۴۰۳ / 26 February, 2025
مجله ویستا

با سیاسی شدن هنرمند موافق نیستم


با سیاسی شدن هنرمند موافق نیستم

محمدرضا لطفی, نوازنده تار و آهنگساز

یکی از همین روزهای سرد زمستانی بود که مهمان مکتب‌خانه میرزاعبدالله شدیم و ساعتی را با مردی گذراندیم که تار بخشی از هویت او شده است؛ استاد محمدرضا لطفی نام آشنایی است برای همه و طی این سال‌ها زخمه‌های ساز او را شنیده‌ایم و دوستش داشته‌ایم. قرار گفت‌و‌گوی ما با او در آستانه تولدش ـ هفدهم دی ـ بود، او امسال شصت و شش ساله شد و ۵۱ سال است که تار می‌نوازد. تبریک تولد استاد بهانه‌ای شد تا با هم درباره موضوعات مختلفی حرف بزنیم. تار معروف استاد روی میزش است و گاه به آن زخمه‌ای می‌زند و حرف می‌زند. لطفی بسیار خوش برخورد و مهربان است و می‌توان گفت هم‌صحبت بسیار جالبی است که با هیجان از همه چیز حرف می‌زند؛ از تغییرات اجتماعی گرفته تا سیاسی شدن هنرمندان و لغو کنسرت‌ها و ... او بسیار صریح حرف می‌زند و گاه آنقدر تند و گزنده از چیزی انتقاد می‌کند که تعجب می‌کنم!

در پایان مصاحبه هم مدادی را سمت من می‌گیرد و می‌گوید: مگر ساز من با قلم شما چه فرقی دارد؟ شما می‌توانی با قلمت فحاشی و هتاکی کنی، هم می‌توانی چیزهای خوب بنویسی. ساز من هم همین طور است، با آن هم می‌توان موسیقی نازل و افتضاح اجرا کرد و هم موسیقی ارزشمند و فاخر؛ اما چرا همان فرصتی که در اختیار قلم قرار می‌دهند در اختیار ساز هم قرار داده نمی‌شود؟

استاد کم​کم وارد شصت‌وشش سالگی شده​اید.

ممنونم از لطف شما بالاخره شصت و شش سالگی را هم دیدیم.

(کمی مکث و لبخند) از پانزده سالگی موسیقی کار کردم و تار زدم. ریاضیاتم خوب نیست، حساب کنید ببینید چند سال می‌شود.

۵۱ سال.

بله یک عمر است که موسیقی کار کرده‌ام.

فکر می‌کنم بهتر است برای شروع گفت‌و‌گو نظرتان را درباره حکایت تار بپرسم که این روزها نقل محافل و بحث اصلی رسانه‌ها شده‌است. تا جایی که می‌دانم تا این لحظه درباره ثبت جهانی ساز تار از سوی کشور آذربایجان اظهارنظر نکرده‌اید.

از زمانی که خبر ثبت این ساز ایرانی به نام کشور آذربایجان اعلام شد خیلی‌ها به من گفتند که درباره این موضوع چیزی بنویسم و حرفی بزنم، اما گفتم که ضرورتی ندارد این کار را انجام دهم و نمی‌خواهم وارد این داستان شوم؛ چون یک موضوع روبنایی است. شاید برخی نمی‌خواهند یک ساز را در سازمان یونسکو به ثبت برسانند.

اما ردیف‌های موسیقی را به ثبت رساندند.

بله. چون ماجرای ردیف‌های موسیقی با حکایت ساز تفاوت دارد. ردیف‌ها مکتوبند و به‌نوعی سند تاریخی محسوب می‌شوند، ولی ساز مشکل دارد.

چندی پیش کنسرت شما در بابلسر و محمودآباد لغو شد، دلیل خاصی داشت؟

شما خودتان در این مملکت زندگی می‌کنید و می‌دانید مشکلات از بخش بالایی نیست، منظورم این است که مشکل وزیر، معاون وزیر یا حتی مرکز استان هم نیست. وقتی اختیار برگزاری کنسرت‌ها می‌افتد دست یک شهرستان، کار به اینجا می‌رسد؛ چون در شهرستان‌ها افراد نظرگاه شخصی پیدا می‌کنند و با همین نظرگاه‌ها هم جلوی برگزاری یک برنامه را می‌گیرند حالا این نظرگاه شخصی به چه صورت به‌وجود می‌آید نمی‌دانیم! ممکن است کار یک هنرمند را دوست نداشته‌باشند یا از قیافه او خوششان نیاید، یا این‌که شخص دیگری برای برگزار نشدن کنسرت ازجایی به آنها فشار بیاورد و در نهایت جلوی برگزاری یک برنامه هنری که در چارچوب تعاریف جامعه هم است، گرفته شود؛ اما در هر صورت ما حتی متوجه نمی‌شویم که اصلا این فشارها از کجا و سمت چه کسی اعمال شده‌است.

پیش ‌ترها وقتی قرار بود در شهرستانی کنسرتی برگزار شود، اداره کل ارشاد استان به وزارت ارشاد در تهران نامه می‌نوشت و موافقت‌ها انجام می‌شد و بعد هم کار اجرا می‌شد؛ اما در حال حاضر یک سری اختیاراتی به شهرستان‌ها و استان‌ها داده شده که نگاه‌های سلیقه‌ای و فردی را بر عرصه فرهنگ و هنر حاکم کرده است.

من اجراهایی را در استان مازندران داشتم. در شهر ساری که مرکز استان است تمام افراد از جمله استاندار، مدیر کل ارشاد و مسئول اماکن مشکلی با اجرای ما نداشتند و کنسرتمان بخوبی برگزار شد. آن وقت در شهرستان کوچکی مثل بابلسر که جمعیتی در حد ۲۵۰ هزار نفر دارد یکباره چنین اتفاقاتی رخ می‌دهد. این مشکلات البته در بسیاری از شهرستان‌ها وجود دارد مثلا به هیچ عنوان نمی‌توان در بابل کنسرت برگزار کرد، چرا؟ چون یکی از عواملی که بابل را اداره می‌کند، اعلام کرده تا زمانی که من هستم به هیچ عنوان در این شهر کنسرتی برگزار نخواهد شد، بنابراین اهالی موسیقی از روی بابل می‌پرند و به شهر بعدی می‌روند. به نظر می‌رسد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی راهکاری برای حل این مشکلات ندارد.

درباره لغو کنسرت شما دلیل خاصی هم ذکر شد؟

شاه‌آبادی، معاون وزیرارشاد ظاهرا گفته بود که پیگیری می‌کند، اما در یک برنامه تلویزیونی گفت کنسرت لطفی اصلا مجوز نگرفته بوده که لغو شود. مساله اینجاست که مگر به ما یک‌روزه مجوز می‌دهند؟ باید سالن را بگیریم و قرارداد اجاره سالن را بنویسیم، پیش پرداخت هزینه سالن را هم بپذیریم. بعد قرارداد سالن را بفرستیم و مراحل اخذ مجوز سپری شود. ما در همین مرحله بودیم. در این مدت به ما اعلام نکردند که مجوز نمی‌دهند و مدام گفتند مجوز را می‌دهیم، اما یک هفته قبل از برگزاری کنسرت گفتند مجوز نمی‌دهیم! چرا تا قبل ازکنسرت من هیچ مشکلی در بابلسر نبود و حالا مشکل شرعی یافتند. یک بام و دو هوا نمی‌شود.

لطفی: راستش را بخواهید باتوجه به تجربه‌ای که در زندگی‌ام داشته‌ام، با‌سیاسی شدن هنرمند موافق نیستم. من عقیده دارم هنرمندان نباید وارد دسته و گروه سیاسی شوند و به یک جناح خاص وارد شوند

چنین اتفاقاتی برنامه‌های یک گروه را به هم می‌ریزد و لطمه‌های زیادی به کار می‌زند، چون گروه‌ها در این مرحله تمرین کرده اند و برای اجرا هزینه‌هایی هم داده‌اند؛ اما آخرش هیچ... در این میان یک سوال باقی می‌ماند و آن هم این است که چرا در شرایطی که مدام از حمایت موسیقی فاخر حرف زده می‌شود، چنین مشکلاتی وجود دارد؟ و چرا من به‌عنوان یکی از کسانی که در مسیر موسیقی فاخر و اعتلای آن کار کرده و می‌کنم باید با چنین مشکلاتی روبه‌رو شوم؟ البته ظاهرا شاه‌آبادی گفته بود که آیین‌نامه‌ای برای یکسان‌سازی عملکرد استان‌ها برای برگزاری کنسرت‌ها تهیه می‌کند تا کمتر شاهد بروز چنین اتفاقاتی باشیم. امیدوارم این اتفاق بیفتد، چون هر چه باشد حل این مشکل بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، چون این وزارتخانه مسئول و قیم برگزاری برنامه‌های هنری در سراسر کشور است و باید از حقوق هنرمندان دفاع کند. واقعا اگر این وزارتخانه نتواند از حقوق صنفی ما هنرمندان دفاع کند باید به چه کسی رجوع کنیم؟ بنابراین بهتر است تدابیری بیندیشند و جلوی ادامه این وضع را بگیرند.

می‌گویند فرهنگ شهرها با هم تفاوت دارد و در برخی شهرها نمی‌توان اجازه برگزاری کنسرت موسیقی را صادر کرد. شما این حرف را می‌پذیرید؟

اگر قانونی نگاه کنیم نه. چون قانون در کتابچه‌ای تصویب شده است و تکلیف و چارچوب آن مشخص است. به طور مثال می‌گویند ما می‌توانیم همه جای ایران آب بخریم و بخوریم و هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید نمی‌توان در یک شهر آب خرید و خورد؛ پس قوانین مملکت هرچه هست برای تمام شهروندان ایرانی است. بنابراین اگر برگزاری کنسرت موسیقی قانونی است باید همه جای کشور با آن یکسان رفتار شود، ما قانونی نداریم که شامل حال یک استان شود و استان دیگری را در بر نگیرد. البته از نظر فرهنگی در پاره‌ای موارد حرفشان درست است و به ایشان حق می‌دهم، اما این حرف تابع قانون نیست، بلکه تابع سلیقه شخصی است؛ اما درست این است که قانون در همه‌جا حکمفرما باشد. در این شرایط جای قانون کجاست؟ نقش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چه خواهد بود؟

بگذارید یک چیزی را به‌صراحت به وزارت ارشاد بگویم؛ اگر فعالیت در عرصه موسیقی غیرقانونی است بفرمایند ما برویم دنبال کسب و کار دیگری. یک کاغذ بنویسند و بخشنامه کنند که فعالیت موسیقی انجام نشود ما هم دیگر کار نمی‌کنیم، اما به این سیاست یک بام و دو هوا ادامه ندهند.

برای من خیلی جالب است که آقای خواجه امیری به عنوان نماینده موسیقی پاپ در مصاحبه تلویزیونی در برنامه گردونه می‌گویند که تاکنون ۳۰۰ کنسرت برگزار کرده‌اند. این را هم بگذارید کنارش که طبق آمارهایی که برج میلاد تهران منتشر کرده ۸۰ درصد کنسرت‌هایی که طی سال در این مکان برگزار می‌شود، موسیقی پاپ است. آن وقت ما به عنوان یک موسسه فرهنگی و هنری جدی با داشتن سه گروه که هفت سال است برای آنها زحمت می‌کشیم، دیگر نمی‌توانیم سالی یک کنسرتمان را هم برگزار کنیم. همیشه می‌گویم یکی بیاید برای ما توضیح دهد اینجا چه خبر است؟

اگر سیاست کشور بر پایه حمایت و حفظ موسیقی بالنده و به قول رئیس‌جمهور موسیقی فاخر است، فکر می‌کنم ما در ایران در چارچوب همین موسیقی فاخر هستیم و نباید با مشکلاتی چون لغو کنسرت و طولانی شدن مجوز روبه‌رو شویم.

مردم خودشان دوست دارند، بیشتر در کنسرت پاپ شرکت کنند.

خب همه جای دنیا همین است. موسیقی پاپ مصرفی است و مردم گرایش بیشتری به آن دارند. اما در این همه جای دنیایی که گفتم دولت‌ها شرایط ویژه‌ای را برای پیشرفت موسیقی ملی فراهم می‌کنند. دولت ما هم باید همان‌طور که برای حفظ بناهای تاریخی به عنوان میراث فرهنگی یک ملت سرمایه‌گذاری می‌کند، برای حفظ موسیقی اصیل کشور هم سرمایه‌گذاری کند.

تصورش را بکنید که بیاییم همه ابنیه تاریخی را ویران کنیم و بگوییم مردم بیشتر به فضاهای تازه و امروزی می‌روند و دیگر نیازی به حفظ این بناها نیست. چه کسی حاضر است چنین کاری انجام دهد؟ موسیقی هم میراث فرهنگی ماست و دولت باید سیاستگذاری خاص و بودجه جداگانه‌ای برای حمایت از این هنر اصیل داشته باشد و از این طریق فرهنگ ملی را حفظ کند. همه‌جا حرف از کمک به پیشرفت موسیقی فاخر است، آن‌وقت با همه این حرف‌ها ما هنرمندان این عرصه همیشه آخر صف قرار می‌گیریم و با فشار و سختی فعالیت‌هایمان را ادامه می‌دهیم. من و سه گروهی که در موسسه آوای شیدا زیرنظرم فعالیت می‌کنند، می‌توانیم هر سال ۵۰ کار تولید کنیم، اما با توجه به سختی‌هایی که داریم، سالانه سه تا پنج کار منتشر می‌کنیم و شرایط مطلوبی داریم.

بگذارید کمی هم درباره موضوعی حرف بزنیم که همیشه درباره آن نظریات ضد و نقیضی وجود دارد. نظر شما درباره سیاسی شدن هنرمندان چیست؟

هنر موضوع حساسی است و بالطبع هنرمند هم حساس خواهد بود، بنابراین تخصص ما هنرمندان احساس است و از این‌رو نسبت به هر پدیده بیرونی حساس هستیم. طبیعتا وقتی درد و رنج یک جامعه را احساس می‌کنیم، این موضوع به صورت ناخواسته در کارمان تاثیر می‌گذارد. وقتی هم این احساسات در کارمان بازتاب پیدا کرد، می‌گویند هنرمند سیاسی است. این نگاه نادرست است، چرا که هنر در ذات خود تعهد دارد و از اطراف خود تاثیر می‌گیرد. ممکن است ده نفر در خیابان از کنار پدیده‌ای رد شوند و به آن توجه نکنند. اما درد و رنج یک انسان بر هنرمند تاثیر عمیقی می‌گذارد. بعد هم در کارش منعکس شده و باعث می‌شود او یک اثر هنری تلخ یا غمگین را بیافریند، اما این موضوع دلیلی نیست بر این‌ که او را سیاسی بنامند و زیرسوال ببرند.

پس این ماجرای سیاسی شدن هنرمندان که از زبان بسیاری می‌شنویم چیست؟

ببینید ما در مملکتی زندگی می‌کنیم که انسان‌های عادی هم سیاسی به طور عام هستند و درباره مسائل خرد و کلان مملکت نظر می‌دهند. در چنین فضایی هنرمند هم حق دارد دیدگاه‌های خاص خود را درباره اتفاقات جامعه‌اش داشته باشد.

یعنی شما در این مقوله برای یک هنرمند اندازه یک انسان عادی حق سیاسی بودن قائل هستید؟

بله مسلم است هر انسانی حق دارد دیدگاه خود را داشته باشد و درباره‌اش حرف بزند.

اما سیاسی شدن هنرمند با یک انسان معمولی فرق دارد، چون مردم و جامعه از هنرمندان تاثیر زیادی می‌گیرند، اما کمتر تحت تاثیر نظرات افراد عادی هستند.

حرف شما درست است، اما می‌خواهم بگویم داشتن دیدگاه سیاسی حق یک هنرمند است و اگر دلش بخواهد، می‌تواند وارد این عرصه شده و دیدگاه‌هایش را بیان کند... اما این را هم بگویم هر که خربزه بخورد پای لرزش هم می‌نشیند!

پس سیاسی شدن هنرمند لرز هم دارد؟

بله که دارد، اما درباره هر هنرمند باید جداگانه این بررسی را انجام داد. در طول تاریخ هنرمندان زیادی سیاسی شده‌اند و در این عرصه کار کرده‌اند، اما یک هنرمند مثل فردوسی سیاسی است و هنرمند دیگری مثل عزیز نسین در ترکیه؛ هر کدام به دیدگاه خود. سیاسی بودن با حرفه‌ای سیاسی بودن فرق می‌کند، یعنی هنرمند نباید تابع تشکیلاتی با مانیفست ایدئولوژیک شود.

پس با سیاسی شدن هنرمند تحت شرایطی موافقید؟

لطفی: اگر برگزاری کنسرت موسیقی قانونی است باید همه جای کشور با آن یکسان رفتار شود، ما قانونی نداریم که شامل حال یک استان شود و استان دیگری را در بر نگیرد.

راستش را بخواهید با توجه به تجربه‌ای که در زندگی‌ام داشته‌ام، با سیاسی شدن هنرمند موافق نیستم. من عقیده دارم هنرمندان نباید وارد دسته و گروه سیاسی شوند و به یک جناح خاص وارد شوند، چون برایشان خطر دارد آنهایی که در رده‌های بالای حزب نشسته‌اند، مانیفست می‌دهند که این سیاست‌های امسال ماست و هنرمند باید در سیاست‌های امسال آنها کار هنری بکند. این می‌شود هنر فرمایشی و ارزش کار هنرمند را زیر سوال می‌برد.

فکر کنم بهتر است سوالم را صریح‌تر بپرسم. خیلی‌ها می‌گویند شما هم سیاسی هستید.

در پاسخ به آنهایی که می‌گویند لطفی سیاسی است، باید بگویم من کار سیاسی نمی‌کنم، اما به جامعه‌ام نگاه سیاسی دارم و این نگاه در کارم هم تاثیر می‌گذارد، اما هیچ وقت به این صورت نبوده‌ام که یک مانیفست را دنبال کنم و فقط به دنبال و با اهداف آن پیش بروم، چون معتقدم در این شرایط کار هنری شعار می‌شود و دیگر هنر نیست.

برخی منتقدان می‌گویند هنر امروز جامعه ما تا حد زیادی فرمایشی شده و همین موضوع در ایجاد فاصله میان هنرمندان و مردم تاثیر داشته است. نظر شما چیست؟

به هیچ وجه نمی‌توان درباره این مساله براحتی ابراز عقیده کرد. فضای جامعه ما پیچیده است. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که در آن همه چیز مدام در حال تغییر است. یک دسته مهاجر را در نظر بگیرید که رفته‌اند جایی مستقر شده و خانه ساخته‌اند، زراعت می‌کنند و با آرامش زندگی می‌کنند. ما هنوز به آن آرامش نرسیده‌ایم، در تجربه‌ایم و به همین خاطر نمی‌توانیم درباره دلیل چیزی محکم حرف بزنیم.

ببینید فکر می‌کنم بخشی از مشکلات عرصه موسیقی به گردن خود هنرمندان است. از این‌که مثل سال‌های نخستین پیروزی انقلاب با هم صمیمی نیستند، می‌توان به خیلی موارد پی برد. می‌خواهم ببینم به نظر شما چقدر خود هنرمندان مقصرند؟

هنرمندان هم مثل بقیه مردم ایران مقصرند. طوری می‌گویید هنرمندان که انگار ما از ملت ایران جدا هستیم. نه ما هم مثل مردم هستیم و در مشکلاتی که داریم به اندازه بقیه مردم مقصریم. ما همه در یک مجموعه زندگی می کنیم و در یک معادله هستیم. حالا اهمیت حرکت بعضی‌ها در این معادله خیلی مهم است، مثل دولت،دانشگاه‌ها، مجلس و هنرمندان، اما نباید به هنرمند به عنوان یک موجود روحانی که مشکلات اقتصادی ندارد و از مادیات فارغ است، نگریسته شود، چون من هم مثل شما باید غذا بخورم و درآمد داشته باشم. اجاره خانه بدهم و به ماشینم بنزین بزنم. حالا چون تار می‌زنم مسائلم فرق می‌کند؟ نه. همه مشکلاتی که ملت دارند، ما هنرمندان هم داریم. حتی بیشتر، چون حساس‌تر هستیم.

اما همیشه نقش فرهیختگان و خواص جامعه بیشتر است...

قطعا تقصیر فرهیختگان جامعه بیشتر است، اما اول باید دید هنرمند فرهیخته شده است یا نه، چون قرار نیست هرکه خوب تار بزند، فرهیخته هم شده باشد.

مثلا آثارکانون هنری و فرهنگی چاووش محصول دوره‌ای است که هنرمندان با هم ارتباط خوب و نزدیکی داشته‌اند. اما حالا هنرمندان هم از هم دور شده‌اند و دیگر کارهایی با آن میزان تاثیرگذاری تولید نمی‌شود.

حرف شما مثل این است که ما به گذشته برویم و بگوییم قرن سوم و چهارم هجری در ایران خیلی خوب بود، ابوعلی سینا بود، فارابی بود و.... وقتی می‌گویید حال و هوا یعنی از روزگاری حرف می‌زنید که شرایط خاص خودش را داشته و در همان شرایط هم اتفاقاتی رخ داده است. آثارچاووش هم محصول یک دوره خاص است و دیگر تکرار نمی‌شود.

چرا؟

آن کارها متعلق به ۳۴ سال پیش است و از آن زمان تا کنون خیلی چیزها تغییر کرده است. ملت ما در طول این ۳۴ سال عوض شده است. شعارها، آرمان‌ها و نگاه هایش بین خواص و عوام دگرگونی‌هایی داشته است. شما جوانید اما پیرترها درک می‌کنند که طی این مدت تا چه اندازه زیست مردم تغییر کرده و دیگر فضایشان شباهتی به فضای سال‌های اول انقلاب ندارد.

البته این تحولات ذات زندگی اجتماعی است و همه جای دنیا دیده می‌شود. خلاصه آن‌که ما در این ۳۴ سال اندازه ۳۴۰۰ سال تغییرات داشته ایم، سرعت این تحولات را نسل شما هم حس کرده است و برای همین هم مدام می‌گویید که درجوانی احساس پیری می‌کنید.

اجازه بدهید دوباره به بحث موسیقی برگردیم و مشکلات آن را در این ۳۴ سالی که گفتید، بررسی کنیم.

چند بار این را بگویم؟ تکلیف موسیقی روشن نیست. تکلیف ما را مثل نویسنده‌ها و سینماگران روشن کنند، اگر کار نکردیم یا خوب کار نکردیم بیایید به ما خرده بگیرید. یادم است اول انقلاب بخشنامه کرده بودند، ریتم دو چهارم حلال است و شش هشتم حرام! خدا را شکر دیگر از این بخشنامه‌ها نداریم و شرایط خیلی بهتر شده است. اما هنوز هم وضع کاری هنرمندان موسیقی قابل مقایسه با شرایط دیگر هنرها نیست. نمی‌دانم چرا بزرگان و مسئولان کشور یک بار دست به دست هم نمی‌دهند تا با همفکری این مشکل را حل کنند. بزرگان فقه شیعه در نهادهای تصمیم‌گیرنده مهم جامعه حضور دارند، از شورای تشخیص مصلحت گرفته تا مجلس شورای اسلامی و دیگر نهادها. اگر دور هم جمع شوند و موضوع را بررسی کنند، می‌توانند یک بار برای همیشه تکلیف موسیقی را

روشن کنند.

پس شما رشد موسیقی و تولید اثر فاخر را در گرو روشن شدن تکلیف ما با موسیقی می‌دانید؟

بله اول تکلیف موسیقی را روشن کنند و وقتی هم از بلاتکلیفی رها شد، برای آن بودجه بگذارند و حمایتش کنند تا تولیدات خوب آنقدر زیاد شود که مردم سراغ موسیقی‌های سطحی و وارداتی نروند. در حال حاضر ۹۵ درصد موسیقی سطحی، ایران را فراگرفته و ۵ درصد هم موسیقی هنری جدی ایرانی تولید نمی‌شود، این روزها شرایط موسیقی واقعا تاسف‌انگیز است. این درد را به چه کسی بگوییم؟

این را هم بگویم که من چه موسیقی بزنم چه نزنم، چه کارم تولید شود چه نشود، آنقدر در دنیا شهرت دارم که با دو کنسرت، تمام درآمد سالانه‌ام را داشته باشم و هزینه‌هایم را تامین کنم. تمام حرف‌هایی که می‌زنم از روی دلسوزی است، چون به وطنم علاقه‌مندم و آرزو دارم همدیگر را درک کنیم.

حرف پایانی؟

مگر ساز من با قلم شما چه فرقی دارد؟ شما می‌توانی با قلمت فحاشی و هتاکی کنی، هم می‌توانی چیزهای خوب بنویسی یکی با مداد می‌نویسد می‌شود حافظ، یکی هم فحش رکیک می‌نویسد. مداد مسأله نیست مسأله این است که با آن چه چیزی نوشته شود. ساز من هم همین طور است، با آن هم می‌توان موسیقی نازل و افتضاح اجرا کرد و هم موسیقی ارزشمند و فاخر. پس همان فرصتی که در اختیار قلم قرار می‌دهند در اختیار ساز هم قرار داده شود.

زینب مرتضایی‌فرد