چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
تمایلات خیرخواهانه «بازار»
آیا بازار آزاد به فقرا ضرر میرساند؟ پیامد دستورهای مسیحیت برای کاستن از این ضرر و زیان چیست؟
در این مقاله نشان دادهام که بازار آزاد بیش از حد متعارف نسبت به فقرا بخشنده است. چرا که در درازمدت برابری مادی را به دنبال دارد. همچنین مفهوم مباحثات مکرر درباره تجارت و جهانیسازی را بررسی کردهام.
دو وعده غذایی را در نظر بگیرید. اولین وعده متعلق به اشرافزادهای اسکاتلندی در اواخر قرن هفدهم است.این وعده غذایی احتمالا شامل پنیر، نان سیاه و گوشت میشود. احیانا او میوهها و سبزیجات فصلی و یک لیوان شراب فرانسوی را نیز سر سفره دارد. وعده دوم متعلق به یک روستایی اسکاتلندی در همین دوره زمانی است. وعده غذایی او، چیزی بیش از مخلوط رقیقی از شیر شیرین و سبوس جو نیست. اختلاف بین این دو وعده غذایی بسیار قابل توجه است.
حال به سال ۲۰۰۴ میآییم و دو وعده غذایی در این دوران را مقایسه میکنیم. این بار، شام بیل گیتز و جو سیکسپکس (یک فرد عادی) را در نظر بگیرید. بیل بهترین گوشت، پنیر، نان، میوه، سبزیجات و شرابی را که میتوان خرید خواهد داشت و جو احتمالا برشی گوشت، نان، کنسرو سبزیجات و چای شیرین خواهد داشت. تفاوت ناچیز است. وقتی بیل برش نازکی از گوشت به همراه مقداری مخلفات تناول میکند، جو قطعه گوشتی کمی کوچکتر از برش بیل را، به همراه مخلفات مشابه آنچه بیل داشت میل میکند.
در گذشته، تفاوت بین کالاهایی که در دسترس فقرا و ثروتمندان وجود داشت بسیار قابل توجه بوده در حالی که این تفاوت در دنیای امروز بسیار کم است. آنها احتمالا هر دو غذای خود را در اتاقی با تهویه مطبوع صرف میکنند. هر دو چنگال، قاشق و کارد استیل دارند. هر دو لباسهای متنوعی میپوشند و خودروهای متفاوتی سوار میشوند.
چندین سده سرمایهداری و بازار آزاد، نتیجههای تساوی طلبانه را به سرعت به دنبال داشته است. تفاوت بین فقیر و غنی در سیصد، دویست و یا حتی صد سال پیش، تفاوت بین دو نفر بوده که یکی موسیقی ارکسترهای بزرگ را شنیده و دیگری نشنیده است. اما امروز این تفاوت به تفاوت بین دو نفر که یکی موسیقی را با surrondهای مارک Bose میشوند و دیگری با سونی و JVC موسیقی گوش میدهد بدل گشته است.
بازار یک همسانکننده بزرگ اجتماعی است، اما تجار و مردان تجاری هنوز شهرت خوبی در جامعه ندارند. بعضی از رهبران مسیحی، بازرگانی و مبادلات تجاری را کمارزش و پست میدانند. آنها عقیده دارند این مکانیزم فقرا را استثمار میکند و منجر به نابرابری وحشتناکی بین افراد میشود. محیط زیست را نابود میکند. بازار آزاد، به جای رواج مسوولیت اجتماعی، عشق به عدل، دوست داشتن، محبت کردن ، افراد را به تمرکز بر منافع شخصی و مال و ثروت تشویق میکند.
میلتن فریدمن نوشته است که مسوولیت اجتماعی شرکتها این است که سودده باشند. بسیاری مقاله او را شاهدی برای این ادعا میدانند که شرکتها مسوولیت اجتماعی بر عهده نمیگیرند. در این زمانه، روشنگری، آیا شاهد تجاری شدن شدید دنیا نیستیم؟ آیا به مسائل مهمتری از پیگیری منافع محدودی که معمولا به ضرر دیگران است توجه نداریم؟ آیا ما نباید به یکدیگر کمک کنیم؟ آیا نباید به کسانی که به کمک نیاز دارند یاری دهیم؟ آیا ما باید از راحتیها و جلوههای زندگی مدرن اجتناب کنیم و در راه خدمت به همنوعان بدشانس خود فداکاری کنیم؟ شاید. از نظر کلیسا خدمت بسیار مهم است، هر چند نهادها و سازمانهای اجتماع تجاری نیز برای نیل به اهداف اجتماعی بسیار حیاتی هستند. تولید در خلا رخ نمیدهد. بسیار مهم است که منتقدان اجتماعی درک کنند که دستیابی به ثروت عظیمی که جهان غرب از آن بهرهمند است، تصادفی نبوده است.
شهرت بد بازار نزد پژوهندگان مذهبی اصلاحطلب و ترقیخواه، اصلا شایسته آن نبوده است. نظام بازار برای صدها میلیون نفر استانداردهای بالایی از زندگی را به گونهای فراهم کرده است که به ذهن پادشاهان بزرگ گذشته نمیرسید. در آنچه در ادامه میآید، بعضی از جنبههای مهم اقتصاد بازار را روشن میکنیم.
در این نوشته، به مطالب متعددی میپردازیم، ابتدا، بر تبادلات بازار مروری میکنیم. سپس آثار آن را به بحث میگذاریم. آن گاه آنچه را که در مورد تمایلات تساویطلبانه «بازار» میدانیم، در مورد سوال جهانیسازی میآزماییم. سپس جمعبندی و نتیجهگیری خواهیم کرد.
● رجحان آشکار مزیت نسبی و خیرخواهی تجارت
هر چند آرزوی داشتن ثروت ناعادلانه، تنها به خاطر خود ثروت مانند بتپرستی است، دنیایی که در آن هر کس علایق و منافع خویش را، که ممکن است هر چیزی باشد، در حدود قانون طبیعت دنبال میکند، جهان ثروتمندی خواهد بود و سخاوت و برکت بالایی برای همه خواهد داشت.
حتی از زمان آدام اسمیت (و یا پیش از آن)، اقتصاددانان تشخیص دادند که تخصصیسازی و تقسیم نیروی کار، سرچشمههای فراوانی و ثروت هستند. همان طور که اسمیت مشاهده کرده بود، تولید یک روز کارخانه سنجاقسازی به مراتب بیشتر از تولید یک سال فردی است که به تنهایی کار میکند، چرا؟
پاسخ بسیار ساده است. مزیت نسبی. این موضوع معمولا در فصلهای اول کتابهای اقتصاد خرد توضیح داده میشود.
برای نمونه، پل هین، پیتر بتکه، دیوید پرچیتکو در فصل دوم از کتاب کلاسیک خود، «راه اندیشیدن اقتصادی به مزیت نسبی» به این مقوله پرداختهاند. اصل مزیت نسبی نشان میدهد که چگونه تخصصیسازی به ما این امکان را میدهد تا با ورودیهای یکسان، ثروت بیشتری به دست آوریم.
دو اصل مهم، این تفاوت را توصیف میکنند. اولی افزایش بهرهوری است و دومی، همان طور که برنده جایزه نوبل، بوکانان در سال ۱۹۸۶ اشاره کرده است، به ثمر رساندن تمام مبادلاتی است که منفعت دو طرفه دارند. به بیانی دیگر، در بازار، تمایل وجود دارد تا تمام مبادلاتی که به دو طرف سود برسانند و به هیچ کس ضرر نرسانند شکل بگیرند. در درازمدت این تمایل در مردم باعث میشود تا همه وضعیتهایی را که ممکن است زندگی بهتری برای آنها بسازد را یافته و به کار ببرند. با به کار بردن نیروی منافع شخصی و جمع کردن اطلاعات با ارزش، نهادهای جامعه تجاری، نماد فراوانی و رفاه جهان مدرن شدهاند.
اما آیا این وضع منطبق بر اخلاق است؟ آیا پیگیری شدید منفعت مادی هدف با ارزشی است؟ اگر این فرض ناموجه را کنار بگذاریم که منفعت شخصی، به روشنی بدون ظرافت و احمقانه است، پاسخ مثبت است. ماری رتبارد در تلاشی برای تدوین مجدد اقتصاد رفاه، نشان داد که تبادلات ثروت خلق میکنند، زیرا برای افراد این امکان را به وجود میآورند که مجموعهای از کالاها و خدمات را با کالا و خدماتی که ترجیح میدهند، تعویض کنند.
به این ترتیب ما در مورد آثار دخالت دولت بر مطلوبیت اجتماعی چه میتوانیم بگوییم؟ ما نمیتوانیم با قطعیت بگوییم که این دخالت، مطلوبیت اجتماعی را افزایش میدهد چرا که این کار حداقل به یک نفر آسیب قابل اثباتی میرساند. برعکس، تئوری ارزش ذهنی ما را از گفتن اینکه دخالتها مطلوبیت اجتماعی را کاهش میدهد باز میدارد. رتبارد این تحلیل را در «به سوی سازماندهی مجدد» باز میکند و در «انسان، اقتصاد و دولت، قدرت و بازار» چنین ادامه میدهد:
«اولین گام در تحلیل دخالت دولت، مقایسه اثرات مستقیم آن بر مطلوبیت شرکتکنندگان با آثار جامعه آزاد است. هنگامی که افراد آزادند هر چه میخواهند انجام دهند، همیشه عملی را انجام میدهند که معتقدند سودشان را بیشینه میکند و در نتیجه آنها را در بالاترین موقعیت ممکن در مقیاس ارزشهای شخصی قرار میدهد.»
او سپس به این ترتیب ادامه میدهد که تنها نتیجهای که با قطعیت در مورد رفاه میتوانیم استنتاج کنیم این است که دخالت قهری دولت، افراد را به جایگاه پایینتری در مقیاس ارزشیشان سوق میدهد. کسی که تحت اجبار قرار گرفته، وضعیت عدموجود اجبار را به وضعی که در آن اجبار وجود دارد ترجیح میدهد.
با توجه به بحثهایی که مطرح شد، نتیجهگیری ما به این شرح است:
قربانیان اجبار مطمئنا به موقعیت پایینتری در مقیاس ارزشی خود سوق داده میشوند و تغییرات منتج در قیمتهای نسبی، مانع از این میشود که بتوان نتیجهگیری کرد که آیا ذینفعان دیگر اجبار، به موقعیتهایی بالاتر در مقیاس ارزش خود رسیدهاند یا خیر.
توزیع مجدد ثروت نشان میدهد که دولت به حقوق مالکیت اهمیتی نمیدهد و در نتیجه، سرمایهگذاری بالقوه کم شده و در کل، میزان سرمایهگذاری کاهش مییابد. سرمایهگذاری پایینتر، باعث کاهش رشد اقتصادی شده و امکان مصرف را در بلندمدت برای همه پایین میآورد.از طرف دیگر، مالیات بالاتر که لازمه پیشبرد سیاست توزیع مجدد است، رشداقتصادی را کند میکند.
● ثروتمند و فقیر، دیروز و امروز
اخلاق و دین بر ارزش داروی تاکید دارند و «بازار» معمولا به اینکه ثروت را به طور غیرمنصفانه توزیع میکند متهم میشود. این اعتراض به دو دلیل غیر قابل دفاع است:
۱) «توزیع درآمد» مفهوم عملیاتی ندارد. ثروت توسط کسی توزیع نشده است. همان طور که رُتبارداشاره میکند، هیچ فرایند توزیعیای، جدا از فرایندهای تولید و مبادله وجود ندارد و لذا مفهوم «توزیع درآمد» در اقتصاد آزاد معنایی ندارد.
۲) با توجه به تغییر وضعیت توزیع درآمد در نتیجه فرایند بازار، رتبارد این گونه ادامه میدهد: از آنجایی که «توزیع» نتیجه فرایند مبادله آزاد است و این فرایند به همه شرکتکنندگان در بازار سود میرساند و مطلوبیت اجتماعی را افزایش میدهد، میتوان نتیجه گرفت که پیامدهای توزیعی بازار آزاد، مطلوبیت اجتماعی را نیز افزایش میدهد.
آیا حقیقت با این تئوری مطابقت دارد؟ آیا افراد با مبادله، تجارت و دنبال مال و منال رفتن به «وضعیت بهتری» میرسند؟ اگر در مورد معنای «وضعیت بهتر» توافق داشته باشیم، جواب مثبت است. دونالد مک کلاسکی (۱۹۹۵) گزارش داده است که درآمد سرانه در انگلستان از میانه قرن هیجدهم تا زمان حال، دوازده برابر شده است. پیتر لیندرت (۱۹۹۵) و لیندرت و ویلیامسون (۱۹۸۳) اشاره کرده اند که سرمایهداری وضعیت بسیاری از مردم طبقات پایین را بهبود داده است و میتوانیم بگوییم در دو دهه اخیر، آنها را نسبت به وضعیت اسفبار گذشته ثروتمند کرده است.
منتقدان ممکن است به بدتر شدن توزیع درآمد اشاره کنند مخصوص اینکه ۵درصد صاحبان درآمد بخش بزرگتری از کیک اقتصاد را نسبت به گذشته از آن خود دارند اما درآمد، شاید نماینده مناسبی برای آنچه ما واقعا میخواهیم ارزیابی کنیم نباشد. همان طور که جان نای اشاره میکند، درآمدهای نابرابر لزوما نشاندهنده الگوهای زندگی نابرابر نیست. کالایی که در دسترس فقر است، جایگزین تقریبا کاملی از کالاهایی است که در دسترس ثروتمندان است. به بیانی دیگر، آنها ویژگیهای فیزیکی بسیار مشابهی دارند. انسان متوسط امروزی، میتواند از بهترین محصولاتی که پادشاه دیروزی حتی در خواب هم نمیدید، لذت ببرد.
آرت کاردن
استاد دانشگاه واشنگتون
ترجمه:سارا نظاری، حمید فروغی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست