شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

شکیبایی زیر شکنجه


شکیبایی زیر شکنجه

در شهر مکه جوانی بود به نام « خباب » که با عنوان بردگی در خانه زنی از قبیله خزاعه یا بنی زهره بسر می برد و کار او نیز آهنگری و اصلاح شمشیر ها بود , رسول خدا ص با این جوان الفت و انسی داشت و نزد او رفت و آمد می کرد خباب نیز روی صفای باطن و پاکی طینت در همان اوائل بعثت رسول خدا ص به پیامبر ایمان آورد و گویند ششمین مردی بود که مسلمان گردید و در ایمان خود نیز محکم و پر استقامت بود و به هر اندازه که او را شکنجه کردند دست از آئین خود بر نداشت

در شهر مکه جوانی بود به نام « خباب » که با عنوان بردگی در خانه زنی از قبیله خزاعه یا بنی زهره بسر می برد و کار او نیز آهنگری و اصلاح شمشیر ها بود ، رسول خدا (ص) با این جوان الفت و انسی داشت و نزد او رفت و آمد می کرد خباب نیز روی صفای باطن و پاکی طینت در همان اوائل بعثت رسول خدا (ص) به پیامبر ایمان آورد و گویند : ششمین مردی بود که مسلمان گردید و در ایمان خود نیز محکم و پر استقامت بود و به هر اندازه که او را شکنجه کردند دست از آئین خود بر نداشت .

خباب بن ارت شمین مردی بود که مسلمان گردید و در ایمان خود نیز محکم و پر استقامت بود و به هر اندازه که او را شکنجه کردند دست از آئین خود بر نداشتمشرکان مکه او را می گرفتند و مانند بسیاری دیگر زره آهنین بر تنش کرده در آفتاب داغ و روی ریگ های مگه می نشاندند تا بلکه از فشار حرارت هوا و آهن و ریگ ها بستوه بیاید و از دین اسلام دست بردارد و چون دیدند این عمل در خباب اثری ندارد هیزمی افروخته و چون هیزم ها سوخت و بصورت آتش سرخ در آمد بدن خباب را برهنه کرده و از پشت روی آن آتش ها خواباندند ، خباب گوید : در این موقع مردی از قریش نیز پیش آمد و پای خود را روی سینه من گذارد و آنقدر نگهداشت تا گوشت و پوست بدن من آتش را خامو شکرد و تا پایان عمر جای سوختگی آن آتش ها در پشت خباب به صورت برص و پیسی نمودار بود و چون عمر به خلافت رسید روزی خباب را دیدار کرد و از شکنجه هائی که در صدر اسلام از دست مشرکان قریش دیده بود سوال کرد ، خباب گفت : به پشت من نگاه کن و چون عمر پشت او را دید گفت : تا کنون چنین چیزی ندیده بودم .

مشرکان مکه او را می گرفتند و مانند بسیاری دیگر زره آهنین بر تنش کرده در آفتاب داغ و روی ریگ های مگه می نشاندند تا بلکه از فشار حرارت هوا و آهن و ریگ ها بستوه بیاید و از دین اسلام دست بردارد

واز شعبی نقل شده که گوید : خباب از کسانی بود که در برابر شکنجه مشرکین بردباری می کرد و حاضر نبود از ایمان به خدای تعالی دست بردارد ، مشرکان که چنان دیدند سنگهائی را داغ کرده و پشت او را آنقدر به آن سنگ ها فشار دادند تا آنکه گوشت های پشت بدنش آب شد .

مشرکین گذشته از آزار های بدنی از نظر مالی هم تا آنجا که می توانستند تازه مسلمانان را در مضیقه قرار داده و زیان مالی به آنها می زدند .

درباره خباب، طبرسی مولف مجمع البیان و مفسر مشهور و دیگران می نویسند : خباب از عاص بن وائل پولی طلبکار بود و پس از آنکه مسلمان شد به نزد وی آمده مطالبه حق خود را کرد ، عاص بدو گفت : طلب تو را نمی دهم تا دست از دین محمد برداری و بدو کافر شوی و خباب با کمال شهامت و ایمان و مردانگی گفت : من هرگز بدو کافر نمی شوم تا هنگامی که تو بمیری و در روز قیامت مبعوث گردی ، عاص گفت : باشد تا آن وقت من مبعوث شدم و به مال و فرزندی رسیدم، طلب تو را می پردازم ! بدنبال این گفتگو خدای تعالی این آیات را نازل فرمود : سوره مریم آیه ۷۷ أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَّ مَالًا وَوَلَدًا ۷۸ أَاطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا ۷۹ کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا ۸۰ وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا یعنی آیا دیدی کسی را که به آیات ما کافر شد، و گفت‏: (اموال و فرزندان فراوانی به من داده خواهد شد)؟ آیا او از غیب آگاه گشته‏، یا نزد خدا عهد و پیمانی گرفته است‏؟هرگز چنین نیست‏! ما بزودی آنچه را می‏گوید می‏نویسیم و عذاب را بر او مستمرّ خواهیم داشت‏! آنچه را او می‏گوید [از اموال و فرزندان‏]، از او به ارث می‏بریم‏، و به صورت تنها نزد ما خواهد آمد!

مشرکین گذشته از آزار های بدنی از نظر مالی هم تا آنجا که می توانستند تازه مسلمانان را در مضیقه قرار داده و زیان مالی به آنها می زدند . ابن اثیر و دیگران از شعبی نقل کرده اند که چون شکنجه مشرکان به خباب زیاد شده به نزد رسول خدا (ص) آمده عرض کرد : آیا از خدا برای ما در خواست یاری و نصرت نمی کنی ؟ خباب گوید : در این هنگام رسول خدا (ص) که صورتش برافروخته و سرخ شده بود روی به من کرده فرمود : آنها که پیش از شما بودند به اندازه ای بردبار و شکیبا بودند که گاهی مردی را می گرفتند و زمین را حفر کرده و او را در زمین می کردند آنگاه اره برنده روی سرش می گذاردند و با شانه های آهنین گوشت و استخوان و رگ های بدنشان را شانه می کردند ولی آنها دست از دین خود بر نمی داشتند ...

و از داستان های جالبی که در این باره نقل کرده این است که می نویسد : کار خباب این بود که شمشیر می ساخت و رسول خدا (ص) با وی الفت و انس داشت و پیش او می آمد خباب که برده زنی به نام ام انمار بود ماجرا را به آن زن خبر داد ، آن زن که این سخن را شنید از آن پس آهن را داغ می کرد و روی سر خباب می گذارد و بدین ترتیب می خواست تا خباب را از موانست با پیغمبر اسلام و پذیرفتن آئین وی باز دارد ، خباب شکایت حال خود را به رسول خدا (ص) کرد و پیغمبر (ص) درباره او دعا کرده گفت : : اللهم انصر خبابا » یعنی خدایا خباب را یاری کن ـ پس از این دعا « ام انمار » بدرد سری مبتلا شد که از شدت درد همچون سگان فریاد می زد و بالاخره کارش بجائی رسید که بدو گفتند : باید برای آرام شدن این درد ، آهن را داغ کرده بر سرت بگذاری و از آن پس خباب پاره آهن داغ می کرد و بر سر او می گذارد .

امیرالمومنین (ع) در مرگ خباب سخنانی فرموده که آزار و شکنجه هایی که در راه اسلام کشیده به خوبی معلوم می گردد ، خباب بنابر مشهور در سال ۳۷ هجری در کوفه از دنیا رفت و طبق وصیتی که کرده بود بدنش را در خارج شهر کوفه دفن کردند و در آن هنگام علی (ع) در صفین بود و خباب که هنگام رفتن آن حضرت بصفین بیمار بود بخاطر همان بیماری نتوانسته بود در جنگ شرکت کند در غیاب آن بزرگوار از دنیا رفت و چون علی (ع) مراجعت کرد و از مرگ وی مطلع شد درباره اش فرمود :

«یرحم الله خباب بن الارت فلقداسلم راغبا و هاجر طائعا و قنع بالکفاف و رضی عن الله و عاش مجاهدا» ـ خدای رحمت کند خباب بن ارت را که از روی رغبت و میل اسلام آورد و مطیعانه ( و سر به فرمان ) هجرت کرد و به مقدار کفایت ( زندگی ) قناعت کرد و ازخداوند ( در هر حال ) خوشنود و راضی بود و مجاهد زندگی کرد و در تاریخ ابن اثیر ودیگران است که به دنبال این جملات فرمود : و به بلای بدنی مبتلا گردید و خدا پاداش کسی را که کار نیک کند تبا ه نخواهد کرد .

امیرالمومنین علی علیه السلام در فقدان خباب فرمودند : خدای رحمت کند خباب بن ارت را که از روی رغبت و میل اسلام آورد و مطیعانه ( و سر به فرمان ) هجرت کرد و به مقدار کفایت ( زندگی ) قناعت کرد و ازخداوند ( در هر حال ) خوشنود و راضی بود و مجاهد زندگی کرد .

این بود شمه ای از آزار و شکنجه افراد تازه مسلمان که از دست مشرکین و کفار مکه دیدند و ما به عنوان نمونه ذکر کردیم و در تاریخ زندگی بسیاری از مسلمانان صدر اسلام مانند عبدالله بن مسعود و صهیب و دیگران نمونه های فراوانی از اینگونه آزار های بدنی و زیان های مالی که به جرم پیروی از حق از سوی مشرکین دیدند در تاریخ به چشم می خرود و بنوشته اهل تاریخ تدریجا کار به جائی رسید که ابوجهل و جمعی از مردمان قریش دست از کار و زندگی کشیده و جستجو می کردند تا ببینند چه کسی بدین اسلام در آمده و تا مطلع می شدند که شخصی تازه مسلمان شده به نزدش می رفتند ، اگر شخص محترم و قبیله داری بود و از ترس قوم و قبیله اش نمی توانستند او را به قتل رسانده یا بیازارند ، زبان به ملامت وی گشوده سرزنشش می کردند مثل آنکه می گفتند :‌ آیا دین پدرت را که بهتر از این دین و آئین بود رها ساخته ای ! از این پس ما تو را نزد مردم به بی خردی و نادانی معرفی خواهیم کرد و قدر و شوکتت را بی ارزش خواهیم ساخت و اگر مرد تاجر و پیشه وری بود او را تهدید به کسادی بازار و نخریدن جنس و ورشکستگی و امثال اینها می کردند و اگر از مردمان فقیر و مهاجران و بردگان بود به انواع آزار ها دچار می ساختند ، تا آنجا که گاهی دست از دین بر می داشتند.

از سعید بن جبیر نقل شده که گوید : به ابن عباس گفتم : براستی کار زجر و شکنجه مشرکین نسبت به اصحاب رسول خدا (ص) بدان حد بود که ناچار می شدند از دین خود دست بردارند ؟ پاسخداد : آری ، به خدا سوگند گاهی آنها را چنان ازار و شکنجه می دادند و گرسنه و تشنه نگاه می داشتند که قادر نبودند سر پا بایستند .

و ناچار می شدند برای رهائی خود هرچه را مشرکین می خواستند بر زبان جاری سازند ، که اگر آنها می گفتند : مگر لات و عزی خدای شما نیستند ؟ می گفتند : چرا . و حتی گاهی اتفاق افتاد که حشراتی چون « جعل » ( سرگین غلطان ) و یا حشرات دیگری را که روی زمین راه می رفتند بآنها نشان داده می گفتند : مگر این خدای تو نیست جواب میدادند : چرا ! .

تنظیم شده توسط موسوی

بخش دین و اندیشه تبیان