دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
یک ساعت در کافی شاپ
خیلی وقت بود كه با هم بیرون نرفته بودند. چند وقته فریبا خوب یادش نمیآمد. همان روزهای دانشجویی بود كه همیشه با پریسا و بقیه همكلاسیهایش به همین كافیشاپ كوچك كه به اندازه الان تمیز و شیك نبود، میرفتند. یاد آن روزهای شاد و بیغم و غصه، دلش را به درد میآورد و در حسرت روزهای ناب و خالص چند سال پیش بغض كرده بود. یاد ایامی كه در گلشن، صفایی داشتند. رو به در نشسته بود و منتظر بود تا پریسا بیاید. قضیه را پشت تلفن تعریف كرده بود و پریسا آشفته از آن همه مشكلاتی كه فكرش را هم نمیكرد دوستش درگیر آنها باشد، با او قراری گذاشته بود.
پریسا كه آمد گرچه پیدا بود از آن چه پیش آمده ناراحت است اما بیمقدمه رفت سر اصل مطلب:(ببین فریبا! شك ندارم كه هر كس دیگری هم جای تو بود، همین انتخاب رو داشت. من كه یادمه اون اوایل از بیرون همه چیز خوب و مناسب به نظر میرسید. مهران پسر زحمتكشی بود كه به موقع درسش رو خونده بود، سربازی رفته بود و تونسته بود كسب و كار نسبتا خوبی هم برای خودش جور كنه. خونه پدریاش هم دو طبقه بود، ماشین، پول و خانواده درست و حسابی هم كه داشت. ظاهرا كه خواستگار مناسبی برای جنابعالی بود. چه ایرادی میتونستی بگیری؟فریبا آه كشید و دستمال كاغذی توی دستش را مچاله كرد: آواز دهل شنیدن از دور خوش است. تو نمیفهمی كه توی زندگی مشترك، اینا اونقدری كه قبلش به نظر مییاد، اهمیت نداره. آره، اولش ظاهر طرف خیلی برات مهمه، حتی رنگ جورابش، نوع لباسی كه میپوشه، ماركدار باشه یا نه؟ مدل ماشینش، مدل كت و شلوارش، نوع حرف زدنش... همه و همه برای آدم خیلی مهمه، اما برای زندگی چیزای دیگهای مهمه كه در ظاهر دیده نمیشه!گارسن منو را جلویشان گذاشت. هر دو به یاد آن روزها قهوه سفارش دادند. پریسا روی میز خم شد:(به نظر من كه تو داری بهونه مییاری، یه چیزی از این مهران بیچاره دیدی، حالا هی گیر دادی بهش.)اینكه بهت میگم وسواس داره، گیر بیخوده؟ اونم نه فقط وسواس تمیزی، وسواس فكری و كاری و چه میدونم همه جور دیگه! اون اوایل فكر میكردم این كاراش از توجه بیش از حد به من و زندگیشه، چه میدونستم این یه خصلته كه تا مغز وجود این آدم نفوذ كرده! من هم مثل الان تو فكر میكردم. پسره تحصیلكرده، پول در بیار، خونه و ماشین. دیگه چی میخواستم؟ كور از خدا چی میخواد؟خب پس چته دیگه؟ چرا داری زندگیت رو به آتیش میكشی؟
تو انگار نمیفهمی من چی میگم؟ بهت میگم دیگه نمیتونم تحمل كنم. مهران اون چیزی كه از بیرون میبینید، نیست، یه موجود دیگهایه! وقتی خودمون دو تا هستیم، تبدیل میشه به یه چیز دیگه! نمیگم كه مهران آدم بدطینت و بدجنسیه. نه ولی ظاهرش رو شما میبینید. ویترینش با واقعیتش كلی فرق داره! پریسا با تمام ناراحتی بلند بلند زد زیر خنده:
تو دیوونه شدی! خوشی زده به دلت، نمیدونی چیكار كنی!نگاه فریبا به میز كناری افتاد، دختر و پسر جوانی مشغول حرف زدن بودند. با حسرت نگاهش را برگرداند و گفت: كی میدونه درون این آدمها چی میگذره؟ كی از دل این پسر و دختر خبر داره؟ میدونی فریبا، آدم باید خودش حواسشرو خوب جمع كنه، ببینه داره به چی نگاه میكنه؟ به كی نگاه میكنه؟
بچه كه بودم، پدرم دوستی داشت كه مرد خوشمشربی بود و همه ما خیلی دوستش داشتیم، ولی زن و بچهاش اصلا ازش راضی نبودن، بچههاش كه اوووه! اصلا.
- مادرم همیشه میگفت:(بعضی از مردا توی خونه بداخلاق هستن و بیرون خوشاخلاق و به عكس بعضیهاشون توی خونه خیلی خوبن ولی با مردم بیرون اصلا خوب رفتار نمیكنند.) این مثال دوست پدرم بود كه ظاهرا از نوع اول بود.
- حالا لابد میخوای بگی مهران از نوع اوله؟
- نه بابا تو هم! چرا اذیت میكنی. میخوام بگم الزاما مردم اون چیزی نیستن كه از بیرون دیده میشن! پریسا! یادته بچه كه بودیم یه كارتونی میدیدم كه یه شاهزاده خانمی با یه طلسمی، قورباغه شده بود؟
- آهان! كه بعد شاهزاده واقعی اومد و بوسیدش و دوباره شد شاهزاده خانم!
- آ! باریكلا! گاهی حس میكنم، مهران رو برعكس طلسم كردن! یه شاهزاده است كه وقتی مییاد خونه قورباغه میشه!
- یعنی چی؟ طلسم چیه؟ تو واقعا حالت خوب نیست.
- پس چرا باید زندگی من اینطوری بشه؟ مگه من چیز زیادی میخواستم؟
بغض فریبا شكست و دوباره اشكش جاری شد پریسا یك لیوان آب سرد خواست گارسون قهوهها را با لیوان آب جلویشان چید.
- ببین فریبا! این لیوان آب سرد رو بخور، اعصابت رو آروم میكنه، تو الان خیلی آشفته داری حرف میزنی! اگه بشینی درست و حسابی برای من تعریف كنی كه قضیه چیه، شاید بشه یه راهحلی هم براش پیدا كرد.
- من اگه عقل اون موقع رو داشتم اونوقت میدونستم چطوری باید انتخاب كنم.
- مثلا چیكار میكردی؟
- ببین همه چیز توی شكلگیری شخصیت یه آدم موثره. من اصلا این چیزا رو نمیفهمیدم. فكر میكردم مهران، همینی هست كه دارم میبینم. ولی واقعا اینطوری نیست.
- پریسا با قیافه وحشتزده پرسید: یعنی چی؟ چند شخصیتی بود؟
- نه! اصلا. من میگم، البته الان میگمها! كه یه آدم تركیبی از بچگی و دوران مدرسه و خانوادشه!
- من نمیفهمم. یعنی باید برای ازدواج با یه آدم برم همه جد و آبائش رو در بیارم؟
- نه دیگه اینقدر با وسواس! ولی واقعا مهمه كه بدونی یه آدم وقتی بچه بوده، چه ترسایی داشته. از چه چیزایی سرخورده شده. باور كن پریسا جون كه همین چیزا توی بزرگسالی بدجوری خودش رو نشون میده. مهران به خاطر اینكه مثلا در بچگی توی مدرسه از ناظمشون یك بار كتك خورده، كینه طرفرو به دلش گرفته و میگه من هیچوقت نمیتونم كسی رو ببخشم. هر وقت كه ما با هم حرف میزنیم و مثلا ازش میخوام كه یه كسی رو ببخشه، میدونی چی میگه؟
- چی میگه؟
- میگه من هیچوقت یاد نگرفتم كه بخشنده باشم. چون هیچكس در قبال من بخشنده نبوده. همه، همیشه من رو تنبیه كردن. از همون دوران مدرسه گرفته تا پدر و مادرم و دوستام. من برای چی باید كسی رو ببخشم؟
پریسا جرعهای از فنجان قهوهاش نوشید: باور نمیكنم!
فریبا سرش را میان دستهایش گرفت و باز بغضش تركید: دیگه خسته شدم. دیدی این آدمهایی رو كه دارن با ماشین از یه كوچه یه طرفه میرن و با یكی دیگه شاخ به شاخ میشن؟ مهران اگه توی یه همچین موقعیتی قرار بگیره، حاضره تا ابد توی همون وضعیت بمونه! آنقدر تكون نمیخوره و حاضره دعوا كنه تا طرف خودش كنار بكشه. من جذب ظاهر نرم و شیكش شدم، هزار سال توی خواب هم نمیدیدم كه این آدم اینقدر خشك و بیرحم باشه، نسبت به خودش، زندگیش، جامعهاش و...
- باور نمیكنم!
- باور كن! پریسا جون! من آنقدر این صحنه رو دیدم. به راحتی با همه توی خیابون دعوا میكنه و میگه این حق منه! باید از حقم دفاع كنم. ببین من نمیگم درست نمیگه، ولی میگم همون خدای بزرگی كه صاحب همه حق و حقوق هست، بخشش رو هم گذاشته كنارش. من كه تا حالا بهش نگفتم از حقت نگذر!
اما واقعا ازش خواستم كه نرمش بیشتری با مردم و جامعه داشته باشه.پریسا مانند كسانی كه كشف بزرگ و مهمی كرده باشند، به پشتی صندلی تكیه داد و متفكرانه پرسید: یعنی مهران از این مرد دعواییهای توی خیابونه؟
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست