سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

فیلسوفان حكومت می كنند


فیلسوفان حكومت می كنند

برخلاف متفكران جهان جدید, در تفكر یونان باستان, اخلاق و سیاست چنان و چندان در هم تنیده اند كه جدا كردن آنها كار آسانی نیست یكی از متفكران مطرح یونان باستان كه اتحاد سیاست و اخلاق را نشان می دهد افلاطون است

برخلاف متفكران جهان جدید، در تفكر یونان باستان، اخلاق و سیاست چنان و چندان در هم تنیده‌اند كه جدا كردن آنها كار آسانی نیست. یكی از متفكران مطرح یونان باستان كه اتحاد سیاست و اخلاق را نشان می‌دهد افلاطون است. در این مقام نسبت اخلاق و سیاست در اندیشه‌های این متفكر مطرح تاریخ تفلسف بشری بسط می‌یابد. قبل از هر چیز باید به این نكته اشاره كرد كه اصولا زندگی یونان باستان در مجموعه‌ای سیاسی به نام دولت ـ شهر معنی پیدا می‌كند. دولت ـ شهر در واقع همان جامعه است. اصولا امكان اینكه انسان خارج از سیستم دولت ـ شهر تصور شود وجود ندارد. به همین خاطر است كه فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو انسان را حیوانی سیاسی می‌دانند. به قول ارسطو موجودی كه خارج از دولت ـ شهر یا جامعه زندگی می‌كند یا حیوان است یا خدا. بنابراین انسان‌ها چه برای رفع نیازهای طبیعی خود و چه برای دسترسی به خیر و سعادت اعلی ضروری است كه در دولت ـ شهر به سر برند. از همین‌جاست كه می‌توان گفت اصولا تصور جدایی اخلاق از سیاست در تفكر فیلسوفان بزرگ یونانی از جمله افلاطون وجود ندارد.

اخلاق افلاطون مبتنی بر جست‌وجوی سعادت و نیكبختی است؛ به این معنی كه در جهت حصول بالاترین خیر انسان كه داشتن آن سعادت و نیكبختی حقیقی را در بر دارد، شكل گرفته است، می‌توان گفت: كه بالاترین خیر انسان توسعه و پیشرفت حقیقی شخصیت انسان به عنوان موجودی عقلانی و اخلاقی، رشد و پرورش صحیح نفس او، خوشی و آسایش و هماهنگی كلی با زندگی است.

البته خیر اعلی یا سعادت انسان شامل معرفت خداست. نیكبختی و سعادت نیز با پیروی از فضیلت كه به‌معنی حتی‌الامكان شبیه شدن به خداست به دست می‌آید. انسانی كه در جست‌وجوی خیر اعلی و سعادت حقیقی است هر چه بیشتر می‌كوشد تا به خدا نزدیك شود. شاید بتوان گفت كه افلاطون نظر سقراط را كه فضیلت را معرفت می‌دانست، پذیرفته است. فضیلت واقعی یا خیر اعلی همان معرفت است كه دست‌یافتنی است و انسان می‌تواند چنین فضیلتی (معرفت) را در جامعه تحت رهبری فیلسوف كه معرفت حقیقی نزد اوست، كسب كند.

● در كتاب «جمهوری» افلاطون چهار فضیلت عمده یا اصلی را مشخص می‌كند

۱) حكمت

۲) شجاعت

۳) اعتدال یا خویشتنداری

۴) عدالت.

فضیلت حكمت ناشی از جزء عقلانی نفس، فضیلت شجاعت ناشی از جزء اراده و فضیلت اعتدال یا خویشتنداری ناشی از اتحاد دو جزء اراده و شهوت تحت حكومت عقل است. عدالت نیز فضیلتی كلی و عام است كه زمانی مشخص می‌شود كه هر جزء نفس (عقل، اراده، شهوت) كار خود را با هماهنگی انجام دهد. همان‌گونه كه در ابتدای بحث اشاره شد دستیابی انسان به سعادت حقیقی و خیر اعلی تنها در دولت ـ شهر یا جامعه ممكن است. بنابراین، نظریه اخلاقی افلاطون با نظریه سیاسی او ارتباط نزدیكی دارد. بنابراین این برای فیلسوفی نظیر افلاطون كه به سعادت انسان و به زندگی خوب برای انسان علاقه‌مند بود، ضروری و الزام‌آور بود كه ماهیت حقیقی و كار ویژه دولت را معین كند. با این وصف اگر همه شهروندان اخلاقا انسان‌های بدی باشند در واقع غیرممكن است كه دولت ـ شهر خوب برای خود ترتیب دهند. افلاطون فردی نبود كه این نظر را بپذیرد كه یك اخلاق برای خود و اخلاقی دیگر برای كشور وجود دارد. قوانین اخلاقی مطلقی وجود دارد كه به همه آدمیان و همه كشورها فرمانروایی دارد. در مدینه فاضله افلاطون، كار ویژه‌های اخلاقی مهمی برای حكومت ترسیم می‌شود. درست است كه شرط لازم برای رسیدن به سعادت زندگی در دولت ـ شهر است اما شرط كافی نیست. شرط كافی این است كه در مدینه فاضله یك فیلسوف كه آگاه به سعادت حقیقی است حاكم باشد و یا اینكه حاكمان موجود فیلسوف شوند.