سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
باید عِرق بومی داشته باشیم
حتی اگر جوانی ۲۰ ساله باشید، باز هم «روزی روزگاری» را میشناسید؛ سریالی با بازی درخشان مرحوم خسرو شکیبایی و ژاله علو. امرالله احمدجو به واسطه کارگردانی این اثر بسیار معروف شد و طرفدارانش هر سال منتظر بودند سریال جدیدی از او ببینند.
احمدجو، متولد ۱۳۳۲ و اهل میمه اصفهان است. کارش را با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز کرد و تحصیلاتش را در رشته فیلمبرداری در مدرسه عالی تلویزیون به پایان رساند. روزی روزگاری اوایل سال ۷۰ ساخته و با استقبال خوبی روبهرو شد. گرچه ابتدا کمی واکنش منفی دیده شد، ولی بعدتر بسیار مورد توجه قرار گرفت. اثر بعدی او به نام «تفنگ سرپر» سال ۸۰ ساخته شد و آخرین ساخته تلویزیونیاش در سال ۹۰ به نام «پشت کوههای بلند» روی آنتن شبکه سه رفت. تنها اثر سینمایی او «شاخههای بید» سال ۱۳۶۷ ساخته شد. بعد از این فیلم، فیلم دیگری نساخت. با او درباره بومی بودن آثارش گفتوگو کردیم. درباره اینکه چرا سریالهایش اینقدر بومی است و به دل هر ایرانی مینشیند.
یکی از ویژگیهای سریالهای شما ایرانی بودن آنهاست. به گونهای که هر ایرانی میتواند براحتی با آن ارتباط برقرار کند. در این زمینه صحبت کنید.
یکی از دلایلی که باعث میشود شما اینطور از کار من تعریف کنید برمیگردد به تعلق خاطری که به فرهنگ بومی ایرانی دارم. آنقدر که از خواندن یک متن کلاسیک ایرانی لذت میبرم، شاید از آثار خوب کشورها و فرهنگهای دیگر غرق لذت نشوم. فیلمهای خوبی که از کشورهای دیگر دوبله میشوند و کارهای قوی، خوب و لذتبخشی به حساب میآیند، نمیتوانند برای من جای مطالعه مثنوی یا مجموعه گلستان و بوستان و بقیه متون ایرانی را بگیرند. من در ارزیابیهایم نکاتی را میبینم که ظاهرا تذکرش هم به جایی نمیرسد! مثلا نزدیکترین، معمولترین و مقدسترین متنی که در جهان وجود دارد، قرآن است. نحوه قصهگویی در قرآن شیوه خاصی است که بسیار هم مورد توجه قرار گرفته است. مساله این است نباید به داستانهایی که در قرآن مطرح شده یک وجهی نگاه شود؛ یعنی نباید به معانی دقت کرد. اینها میتواند برای ما راهنما باشد. استفاده قرآن یکجانبه و تکخطی نیست. مفسرها خیلی تاکید میکنند که قرآن را یک وجهی نبینیم. قرآن خیلی جامعتر از این حرفهاست. یکی از جامعیتهای قرآن همین است. وقتی داستان یوسف و زلیخا را بهعنوان احسن القصص به کار میبرد، مفسرها هم تاکید میکنند، این داستان، بهترین داستان قرآن است. تقصیر من چیست کسانی که کارهای من را ارزیابی میکنند این متون را مطالعه نمیکنند. اگر درست مطالعه میکردند پی به این نکته میبردند که مثلا تکرار بهعنوان یکی از اصول فرم، از پایههای روایت است.
ولی خیلیها معتقدند باید داستانها و روایتها امروزی باشد که به دل مردم بنشیند و در واقع طوری باشد که به درد مردم بخورد.
مساله این است که مردم ما به سنتها احترام میگذارند و سنتها برایشان مهم است. مثلا برای شب یلدا از گوشه و کنار ایران برای من پیام تبریک یلدا آمده بود. مردم علاقهمند به سنتها هستند و سنتها را فقط با عنوان نمیشناسند، بلکه با مجموعه صفات و نشانههایی که این آیینها در فولکلورشان موجود است، میشناسند. جالب اینجاست که از مردم کاملا روستایی تا آدمهای روشنفکر و تحصیلکرده، ارتباط بسیار خوبی با کارهای من برقرار میکنند. اگر این تعداد، درصد بالایی از مردم نباشند به هر حال درصد قابل توجهی از جامعه را تشکیل میدهند. اگر درصد بالایی از جامعه با این کار ارتباط برقرار نمیکنند، شاید به این دلیل باشد که مشکل بیرونیای وجود دارد. ممکن است ناشی از عادت ذهنیای باشد که فیلمهای سطحی، تقلیدی و جعلی باب کردهاند و به وجود آوردهاند. به نظر میرسد تجاهل راحتترین کار ممکن است. افرادی در سینما و تلویزیون ما وجود دارند که بدون هیچ سوادی به نقد فیلم میپردازند. من در تمام مصاحبههایم گفتهام «روزی روزگاری» بدون شک به دلیل کسب تماشاچی در تاریخ تلویزیون بینظیر است. این را نه به خاطر تعریف ازخودم میگویم که از روی آمار میگویم. آمار نشان داده این سریال، جزو پربینندهترین سریالهای تلویزیون بوده است. هیچ کار دیگری پیدا نمیکنید که به اندازه روزی روزگاری تعدد پخش داشته باشد. از موقعی که سروش سیدی کار را منتشر کرده، فراوان بودهاند کسانی که این کار به آنها معرفی شده و آنها هم به سریال علاقهمند شدهاند. از همین جوانهای امروزی به من میگفتند بالای ۵۰ بار این سریال را دیدهاند و سیر نشدهاند. همین روزی روزگاری با اینکه این همه سالها از پخش اولش گذشته، اما هنوز طرفدار دارد.
● ابتدای پخش این سریال هم کلی دردسر داشتید. گویا برخی مخاطبان ارتباط خوبی با کار برقرار نکرده بودند؟
بله. ابتدا تا ۵۰ درصد کار که به قسمت هفتم و هشتم رسیدیم، واکنشهای منفی از تماشاچی داشتیم. به همین دلیل هم پخش قسمت اول تا هفتم سریال در اولین بار که روی آنتن میرفت، فدای این واکنشهای منفی شد. دوستان فعال در پخش بعد از هر قسمت سریال که پخش میشد، هراسان میآمدند و تذکرهایی میدادند که ریتم کند است و مردم کار را نمیبینند و فلان سکانس باید حذف شود.
● دلیل اعتراض مردم چه بود؟
آشنا نبودن با لحن کار بود که باعث شد چنین اتفاقاتی بیفتد. ریتمی که کار داشت کاملا برای آنگونه سریال داستانی مناسب بود، اما تماشاگر به این نوع کار عادت نداشت. البته در چنین مواردی، آرامآرام مخاطب به یک سریال داستانی عادت میکند تا به آن علاقهمند شود. این قضیه در قسمت هفتم به بعد به بار نشست. آرام آرام تماشاچی با روند کار آشنا شد. از ۵۰ درصد کار به بعد شیفته و واله سریال شد! بعد هم در تکرار سریال، آن هفت قسمت اول که در پخش اول با کلی اعتراض همراه بود بهعنوان بهترین قسمتها شناخته شد و این سریال نسل به نسل با مردم ارتباط برقرار کرد تا امروز.
پس شاید بتوان گفت روزی روزگاری بدعتگذار سبک سریالسازی بومی در ایران است.
البته این روش سریالسازی تا به حال در کارهای ما سابقهای نداشته است. کارهای طنز با همین ریتم و همین لحن در هالیوود نمونه داشته و مطرح بوده، ولی به لحاظ استفاده از فرمهای ایرانی و اصرار بر این فرمها و اصرار بر شکل قصهگویی ایرانی و آنچه متصل به فرهنگ خودی است، وجود نداشته است. نه اینکه در کارهای دیگر نبوده، ولی خیلی کم بوده. سینمای بومی از نسلهای قبل از من، حرفش زده و مقدماتش شروع شد.
تجربههای زیادی در این زمینه وجود دارد که بسیاری از آنها جواب ندادهاند. من در ادامه یک جریان علاقهمند به سینمای بومی بودم. رگههایی از این بومیسازی در کارهای آقای کیمیایی، مهرجویی و فیلمسازان دیگر که خیلی پیشتر از من به عرصه آمده و پیشکسوتان من بودند، دیده میشود. در واقع سعی و تلاشهایی از طرف این افراد صورت گرفته بود. در مجموعه فیلمسازان مطرح که دنبال سینمای جدی ایرانی میگشتند این روند تا حدی وجود داشت. من هم در حد تلاش و شناختم این شیوه را در کارهایم انجام دادهام. یک فیلم سینمایی هم دارم به همین شکل به نام «شاخههای بید». اصرار ورزیدن به استفاده از فرمهایی که خودی هستند، در کارهای من دیده میشود.
● برای بومی شدن در یک کار داستانی روایی چه شرایطی لازم است؟
اول اینکه علاقه پدیدآورنده اثر به فرهنگ بومی، یک علاقه واقعی باشد نه سفارشی. الان وزارت ارشاد وامهایی میدهد برای فیلمسازی بومی. بعضیها فقط برای گرفتن وام به این نوع فیلمسازی رو میآورند و چنین فیلمهایی میسازند. باید فیلمساز علاقه واقعی داشته باشد تا بومی بودن در کارش مشخص شود. دوم اینکه فیلمساز در این فرهنگ غرق باشد. همانطور که اشاره کردم فیلمساز باید لذت ببرد از پرداختن به این فرهنگ و گشت و گذار در آن. فیلمساز باید بتواند سراغ متون بزرگان ایرانی برود. وقتی سراغ این متون برود اصلا سیر نمیشود. وقتی سراغ شاهنامه بروید به یکبار خواندن اکتفا نمیکنید. درباره آثار دیگر هم صادق است. شرط بعدی که بسیار مهم است این که آنها که در راس امور قرار میگیرند باید قدرت تشخیص داشته باشند. کارهای بومی را بشناسند و آن را غریبه نبینند. برای کار اولم نقدی بر کار نوشته شده و آن را الهام گرفته از غرب معرفی کرده بود! این به خاطر کمدانشی و عدم شناخت فرهنگ خودی است. این تشخیص در میان ناظران و ارزیابها هم کم است. در بین منتقدان که صفر مطلق است!
● چرا اینقدر کارهای سینماییتان کم است؟ چرا این روند را در سینما ادامه ندادید؟ نخواستید یا نشد؟
نوع کار من، تجاری تلقی نمیشود. در سینما بخشی از واکنش و استقبال تماشاچی به من برمیگردد که فیلمساز هستم و مجموعه عواملی که فیلم را به وجود میآورد. تقریبا بخشی از فروش فیلم هم به شرایط بیرونی و نحوه اکران و سالنهای سینما مربوط میشود. وقتی سینما به گیشه و کسب درآمد بیشتر متکی است برای من معذوریتهایی اخلاقی ایجاد میکند. برایم خیلی سخت است وقتی کسی روی کار من سرمایهگذاری میکند و احیانا در مواردی که از اختیار و عهده من خارج بوده، فیلم جواب نمیگیرد. مگر اینکه به موضوعی خیلی اطمینان داشته باشم و بدانم سرمایهای را که برایش گذاشته شده برمیگرداند. تاکنون به چنین طرحی دست پیدا نکردهام که اینقدر اطمینان پشتش باشد.
● خب چرا اینقدر با فاصلههای طولانی سریال میسازید؟
اینطور نیست که من نخواهم. در شبکههای مختلف کارهای تصویب شدهای دارم که شرایط تدارک تهیهشان وجود ندارد. این فواصل به این معنا نیست که من آمادگی کارها را ندارم. به من سهمیه برای ساخت سریال کم داده میشود. در واقع باید تشخیص بدهیم دنبال چه چیزی هستیم. وقتی چیزی را میخواهیم و کاری ارائه میشود باید تشخیص بدهیم این همان چیزی است که میخواهیم. به هر حال تلاش میکنیم، ولی اگر هم به جایی نرسید به معنای تلاش نکردن نیست. این تلاش میتواند جریانساز باشد و راهگشای کارهای دیگر. تاثیر این کاری که من میکنم را باید نسبت به کاری که بقیه دوستان انجام میدهند بررسی کرد. کارهای زیادی انجام میشود که شاید مخاطب هم بپذیرد ولی بقیه کارگردانان و فیلمسازان تاثیری از آن نگیرند. در واقع آن کار در فرم و انتخاب موضوع، تذکری ندارد. ولی من سعی میکنم کارهایی بسازم که برای فیلمسازان دیگر هم تذکر و الگویی داشته باشد.
● حالا چه شد ساکن اصفهان شدید؟
پس از بازنشستگی به خاطر مخارج زندگی در تهران، به اصفهان آمدم. حقوق بازنشستگی هم خیلی مضحک است! در واقع بازنشستهها با این حقوقی که میگیرند به تکدیگری میافتند! یک دلیل دیگر تعلق خاطری است که به این شهر و بخصوص به فرهنگ شهر دارم. بازنشستگی فرصتی شد به این شهر بیایم و میان مردمانش زندگی کنم و از مناظر فراوانی که در این شهر موجود است و از نوع توجه مردم به نوع شهرسازیشان بهره ببرم. اگر به اصفهان بروید به چشم خواهید دید اصفهان فرم دارد و هر جایش مثل تهران یک ساز نمیزند! مسکنسازی در اصفهان تابع فکر و اندیشه است. من از کودکی در این شهر زندگی کردهام. من خودم میمهای هستم و بچه اصفهان محسوب میشوم.
● مولفههای کار بومی
در یک فیلم همه چیز به هم گره خورده است؛ یعنی شخصیت، فرم، حرکت دوربین و.... اگر مبنای کار، صحت باشد همه اینها در هم پیچیده است و با هم تعامل دارند. شما نمیتوانید به صورت مجزا شخصیتهای خوب داشته باشید و به روابطشان کاری نداشته باشید. روابط بین شخصیتها خیلی تعیینکننده است. خود موضوع و فراز و فرود کار هم در پرورش شخصیتها نقش دارد. اما نکته این است که زمانی ما بحثی را در سینمایمان داشتیم به نام سینمای بومی؛ سینمایی که رنگ و بوی ایرانی داشته باشد. مثل فیلمهای ژاپنی که رنگ و بویی ژاپنی دارد و هویت خاص ژاپنی دارد. ولی در ایران اینطور نیست. ما سینمای بیهویتی داشتیم که فرمول سینمای هندی را تا حدی ایرانیزه کرده و بعد رنگ و بویی هم از فیلمهای سامورایی به آن زده بودیم. من خیلی علاقه داشتم ببینم مولفههای کار بومی چیست که هویت آن منطقه را داشته باشد. چیزهایی را هم به دست آوردم. مثلا اینکه روابط باید خودی باشد. چیزی که بر همه عوامل ارجحیت دارد این است که سازنده باید بومی بوده و ذهنیت بومی داشته باشد. ما ادبیات بسیار کهنی داریم که شاید ادبیات شماره یک جهان باشد. اگر سازنده کار سراغ این متون میرود به طمع این نباشد که ببیند موضوعی برای فیلمنامهاش پیدا میکند یا نه. باید طوری سراغ متون برود که از خود آن اثر لذت ببرد. آن وقت اگر خودش آدم اهل دلی باشد هدیه را دریافت میکند. اگر شما غرق در فرهنگی باشید و آن را دوست داشته باشید، خود به خود در شما نشت پیدا میکند و اثرش را نشان میدهد وگرنه یک چیز تزریقی میشود که کاملا هم مصنوعی است. نویسندهای که بیشتر از نوشتههای مارکز لذت میبرد، نمیتواند یک کار بومی اصیل ایرانی انجام دهد.
● شوخی و معنا در طنز نمایشی
سالها پیش ارسطو و دیگران کار نمایشی را برخلاف علم چنین تعریف کردند. وظیفه کار نمایشی تاثیرگذاری بر روح انسان است و وظیفه علم، تاثیرگذاری بر عقل. کارهای هنری، در مجموع روحپرور است. پرورش روح و ذهن هر کدام مولفههای خاص خودشان را دارند. تلخی و شیرینی و ترشی و چیزهای دیگر در آن وجود دارد. بجز کارهایی که کارگردان یا نویسندهاش سادیست است و کارهای بیمارگونه انجام میدهد! گاهی کارهایی هستند که موضوعشان منفی است، ولی بسیار زیبا ساخته شدهاند. آنچه من در همه کارهایم مد نظر گرفتهام، لحن طنز است. تعریف طنز این است: نقد معنا با شوخی. یعنی به معنایی، انتقاد یا اعتراض برجسته و تاکید شود. زیرمجموعه طنز هم کمدی است. در کمدی اصلا معنا مطرح نیست. همه آنچه مطرح است، شوخی است. یعنی شوخی را طراحی میکنیم و نمایش میدهیم که بخندیم. بنابراین اگر کمدی کسی را نخنداند پس هیچ کاری نکرده است. البته کمدی هم درجهبندی دارد. کمدیهای خیلی داغ و خیلی یخ داریم. خیلی از کارهایی که با عنوان طنز شبانه پخش میشود، کمدی است. از آنجا که کمدی در زبان فارسی، معنای لودگی دارد، لودگی هم یکبار منفی به همراه دارد. پس در تلویزیون هیچگاه گفته نمیشود به لودگی شبانه توجه فرمایید! ولی وقتی حرف از طنز میآوریم باید دنبال معنایی باشیم که با شوخی بیان شده باشد.
● طنز پنهان
طنزی که در تفنگ سرپر وجود دارد، طنزی پنهان است. در کار من حتی در تلخترین لحظهها هم طنز قطع نمیشود. مثلا همان لحظهای که قرار بود آقاسید را اعدام کنند. آقاسید داشت آسمان را نگاه میکرد و گرگین هم رد نگاه او را میگیرد و برایش سوال بود آقاسید چه چیزی در آسمان دیده که به آسمان نگاه میکند.
حتی اینجا هم طنز وجود دارد، ولی باید کشفش کرد. من کار خودم را کردهام، اما اگر کسی متوجه نشده برمیگردد به اینکه طنز پنهان بوده است. ما در خانه هم همینطوریم. خیلی جدی شوخی میکنیم! البته به نظر من، تفنگ سرپر در زمان پخش، درست دیده نشد. البته اشکالاتی هم داشت که مخاطب کمحوصله با آن ارتباط برقرار نمیکرد. ما کار را برای ۱۸۰۰ دقیقه آماده کرده بودیم، اما قرار شد ۲۱۰۰ دقیقه شود. با این حال، بهزعم بعضیها ریتم کندی داشت. کارهایی که تا به حال انجام دادهام، هماهنگ با موضوع، ریتم ملایمی هم دارد. حالا اگر در جاهایی کند شود، خیلی کند به نظر میآید و این کند شدن اگر مصنوعی باشد خیلی بد است. البته برخی ضعفها و بیتجربگیهایمان هم به کار صدمه زد.
● لذت صحرا
من وقت زیادی برای نوشتن فیلمنامه میگذارم. روزی روزگاری یکی از کارهای ویژه من بود. ۱۵ سال به آن فکر میکردم و چهار پنج سال هم نوشتنش طول کشید. من از همان زمانی که پا در عرصه کارگردانی گذاشتم، میدانستم حتما فیلمی در مورد صحرا خواهم ساخت. خیلی به صحرا میرفتم و از آن لذت میبردم، ولی هیچگاه به طمع پیدا کردن سوژه این کار را نمیکردم. صحرا عشق من بود. دنجی و خلوتیاش را خیلی دوست داشتم، کلا حال خاصی به من میداد. یکبار که در صحرا نشسته بودم و داشتم اطراف را تماشا میکردم، دیدم گلهای از روبهرو میآید. دم غروب بود و گرد و خاکی که گله درست کرده بود خیلی تماشایی و زیبا به نظر میآمد. این گله رفت و مقابل پای من به گودالی وارد شد که من دیگر آنها را نمیدیدم و فقط گرد و خاکشان قابل دیدن بود. همانجا جرقهای در ذهنم زده شد که اگر به جای این گله، سوارانی وارد گودال شوند و گرد و غبار تولید شود نمای بسیار زیبایی درست خواهد شد. سالهای سال طول کشید تا ایدهها در ذهنم پدیدار شد.
محبوبه شعاعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست