یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

گشتی در بازارهای پایتخت


گشتی در بازارهای پایتخت

انتهای این اتوبان را همه می شناسند برای همین هم هست که دست راست, درست کمی مانده به انتها, صف بلندی از ماشین ها در آستانه خروجی ایستاده اند صفی که با بوی دود و صداهای درهم موسیقی و رادیو و بوق های گهگاهی همراه شده است

انتهای این اتوبان را همه می‌شناسند. برای همین هم هست که دست راست، درست کمی مانده به انتها، صف بلندی از ماشین‌ها در آستانه خروجی ایستاده‌اند. صفی که با بوی دود و صداهای درهم موسیقی و رادیو و بوق‌های گهگاهی همراه شده است.

صفی از ماشین‌هایی که سرنشینان بعضی از آنها برای خرید کالای مشخصی که مورد نیازشان است آمده‌اند و تعداد بیشتری هم آمده‌اند ببینند کالایی هست که بخواهند بخرند یا نه، یکی از این سرنشینان در پاسخ به این که چرا از جایی خرید نمی‌کند که این انتظار طولانی را نداشته باشد می‌گوید: «اینجا همه چیز هست. یعنی بعد از این معطلی اول کار، دیگر هرچه را می‌خواهی همین جا می‌خری. بعد هم این که اینجا همه چیزش خارجی است. از مغازه‌های دور و برش بگیر که همه برندهای معروف است تا لوازم خانگی داخلش که مارک‌های خارجی دارند.»

اما قفسه‌های فروشگاه سخنان او را تائید نمی‌کند. بسیاری از مواد خوراکی چیده شده در قفسه‌ها تولید داخل است و فروش خوبی هم دارند. لابه‌لای یکی از قفسه‌ها از فردی که لباس «از من بپرس» پوشیده، سوال می‌کنم: «اینجا کسی سراغ جنس ایرانی هم می‌گیرد؟ اصلا اینجا جنس ایرانی هم دارید؟» و همزمان نگاهم به خمیردندان‌های ایرانی می‌افتد که در کنار خمیردندان‌های خارجی در قفسه چیده شده است.

با لبخند کجی پاسخ می‌دهد که کسی لوازم بهداشتی ایرانی نمی‌خرد، اما اگر به سراغ بخش لوازم خانگی بروم حتما اجناس ایرانی هم پیدا خواهم کرد.

یک بسته خمیردندان ایرانی در سبدم می‌گذارم و به‌سمت بخش لوازم خانگی می‌روم اما نشانی که داده درست نیست و در بخش لوازم خانگی بیشتر اجناس، از تلویزیون گرفته تا یخچال فریزر، از کره‌ یا دیگر کشورهای آسیایی آمده‌ است.

مغازه‌های بیرون فروشگاه نیز هیچ‌کدام عنوان ایرانی ندارد. نگاهی سرسری نیز نشان می‌دهد اصولا تابلوهای مغازه‌ها به خط فارسی نیست و همه نیز به‌برندهای معروف اختصاص یافته است.

در دورترین نقطه از این بازار بزرگ، بازار دیگری در شمال شرقی تهران تاسیس شده که مشتریان خاص خودش را دارد. در اینجا دیگر خبری از قفسه‌های ردیف و مرتب نیست و مغازه‌هایی شیک و مجلل رودرروی هم ژست گرفته‌اند.

اینجا رقابت برندهای خارجی از بازار قبلی چشمگیرتر و صفرهای برچسب‌های روی اجناس هم بیشتر است؛ هرچند که بیشتر اجناس اصولا برچسب قیمتی ندارد تا قیمت را از فروشنده جویا شوید و به قصه‌ای که حتما برایتان تکراری است، دچار شوید.

گزارشم از این بازار چندان طولانی نمی‌شود: زمانی که از یکی از فروشندگان می‌پرسم در این بازار جنس ایرانی هم پیدا می‌شود یا نه، خیلی ساده می‌گوید یا نشانی را اشتباه آمده‌ام یا اصولا رهگذر سرگردانی بوده‌ام که سر از این پاساژ درآورده‌ام.

● از ترشی ایرانی تا آلبالوی مدیترانه‌ای!

همه بازارهای پایتخت اما این‌گونه نیست. وارد بازار سنتی میدان تجریش که می‌شوی، به نظر می‌آید همه چیز ملی باشد. از ترشی سیر و زیتون پرورده بگیر تا بدلیجات و ظروف پلاستیکی.

با این حال وقتی از اولین مغازه می‌پرسم میوه‌هایش محصول کجاست، فضایی بین قاره‌ای پیش‌رویم ترسیم می‌کند و برای هر میوه نام یک کشور را می‌آورد. او در توضیح این که چرا میوه ایرانی نمی‌فروشد، می‌گوید: «ایرانیش رو هم داریم. ولی خب خرجت زیاد می‌شه. ولی خارجیش خوشگل‌تره‌ها. بیا خودت نگاه کن».

و از زیر یکی از تخته‌هایی که در آن سیب چیده، پارچه‌ای را کنار می‌زند و سیب‌هایی را نشانم می‌دهد که به گفته او ایرانی است. پس از نگاهی به اطراف مغازه‌اش با تعجب می‌گویم: «آلبالو هم که دارید این موقع سال!» می‌گوید: «اتفاقا خوب شد. بیا این ور تا بگم. ببین این آلبالو هست کیلویی چهار تومن، این یکی سه تومن، هر دو تاش هم شسته‌ است. بخور تا بگم.»

از هر کدام چندتایی امتحان می‌کنم و اعتراف می‌کنم آن که ارزان‌تر و البته ریزتر است خوشمزه‌تر است. می‌گوید: «قربون آدم شکموی خوش سلیقه. اون چهارتومنیه که خوشگل‌تر و شیک‌تره از کرانه‌های مدیترانه اومده اما این یکی مال خاک پاک اطراف تهرانه.» بی‌آن‌که چیزی بگویم کیسه‌ای از آلبالوهای خاک پاک اطراف تهران پر می‌کند و روی ترازو می‌گذارد و قیمتش را نیز تا دهم اعشار دریافت می‌کند.

محبوبیت اجناس خارجی گاهی حتی به قیافه هم نیست و به اسم محدود می‌شود. این قبیل کالاها را در بسیاری از بازارها می‌توان یافت. فروشنده یک مغازه صوتی و تصویری که مغازه‌اش در قلب بازار لوازم صوتی و تصویری تهران است، تعریف می‌کند: «شما مثلا خوشحالی که می‌روی ال‌سی‌دی ساخت ژاپن با بهترین مارک می‌خری. می‌خواهی ببرمت ببینی همین‌ها کجا تولید می‌شود؟ در همین شمس آباد خودمان.»

او در پاسخ به این پرسش که تلویزیون‌های تولید شمس‌آباد تولید است یا مونتاژ می‌گوید: «مگر فرقی می‌کند؟ بالاخره کارگر ایرانی آنجا مشغول به کار شده است.

سرمایه‌دار ایرانی به جای این که برود در دوبی ساختمان بسازد یا بخرد آمده کارگاه یا کارخانه راه انداخته است. شمای مشتری هم خیالت راحت است که جنسی که خریدی تحت لایسنس کارخانه‌ای که اسمش روی جنس خورده، هست و گارانتی هم دارد. شما مشکلی داری؟»

● پدیده‌ای به نام واردات محصولات داخلی!

تولیدکنندگان قصه‌های شنیدنی‌تری هم دارند. پیروز که مالک یک کارگاه ساخت قطعات مفتولی است، می‌گوید: آویزهای رخت و تزئینات مفتولی و خیلی دیگر از تولیداتش را به جنوب کشور می‌برد و برگ سبز می‌گیرد و به اسم اجناس آسیای شرقی به فروشندگان می‌فروشد.

به اعتقاد او، وقتی جنسی اسم چینی به خود می‌گیرد فروشنده مطمئن خواهد شد که قیمتی که برای آن خواهد پرداخت، پایین‌ترین قیمت ممکن است. اما خبر ندارد که به قیمت اصلی کالایی که می‌توانست نام ایرانی داشته باشد هزینه حمل و نقل و ترخیص و... هم اضافه شده است. البته برچسب چینی به کالای ایرانی زدن ضررهای دیگری هم دارد.

خانمی که از مشتریان حرفه‌ای بازار پوشاک است، می‌گوید: «شاید جنس خارجی بخرم اما مطمئنم اگر جنسی چینی باشد حتما ایرانی‌اش را خواهم خرید. همیشه هم با فروشنده شرط می‌کنم که جنسش چینی نباشد.» به گفته او بیشتر فروشندگان هم صادقانه چینی بودن اجناسشان را اعتراف می‌کنند.

این خانم ۳۵ساله دلیل نخریدن اجناس چینی را جدای از حمایت از کار و سرمایه ایرانی و اقتصاد ملی، مسائل مربوط به کیفیت و بهداشت و مانند آن را هم عنوان می‌کند: «من از کجا بدانم جنسی که می‌خرم از چه موادی درست شده، چطور به ایران رسیده، کارگری که در تولید این اجناس چینی سهیم بوده چه جور آدمی بوده، آن هم در کشوری که هنوز هرازگاهی جاهایی پیدا می‌کنند که عده‌ای فقط به خاطر جای خواب و بدون دستمزد در آن کار می‌کنند؟ به نظر شما بهداشت اصولا هیچ‌وقت به فکر چنین تولیدکننده‌ای هم رسیده است؟»

● خریداران ایرانی‌پسند

گشت و گذارم در بازار بالاخره به آدم‌هایی که مشخصا دنبال جنس ایرانی هستند هم می‌رسد. خانمی که در بازار کیف و کفش به‌دنبال جنس ایرانی است می‌گوید: «من قبلا مدت‌ها منتظر می‌ماندم تا فلان مارک خارجی مدل‌های تازه‌اش را به بازار بفرستد. الان اما این‌طور نیست و تقریبا هرچیزی را که ایرانی‌اش پیدا بشود ایرانی می‌خرم. بارها شده کفش ایرانی خریده‌ام که به‌رغم قیمت خیلی پایین‌ترش از کفش مارک‌دار خارجی در پایم راحت‌تر بوده است. ضمن این که معلوم نیست فلان مارک خارجی که می‌خریم اصل باشد یا نه و تازه اگر هم اصل باشد دیگر درجه‌بندی‌اش معلوم نیست. در خیلی از کشورها ما اجناس چینی داریم اما اینجا اصلا معلوم نیست که چینی درجه یک است یا دو یا سه و تازه جنس ایرانی هم که می‌خرم هرچند که اغلب می‌شود فهمید که ایرانی است یا نه اما باز باید مواظب بود.»

در بخش لوازم خانگی فروشگاه آخر اتوبان هم یکی از مشتریان از یک مارک ایرانی جاروبرقی نام می‌برد که به اعتقاد او از مشابه‌های خارجی‌اش هیچ چیزی کم ندارد و ارزان تر هم هست اما در هیچ فروشگاهی پیدا نمی‌شود و حتما باید سراغ نمایندگی‌هایش رفت.

خانم دیگری هم معتقد است که دست‌کم در برخی کالاها مثل فرش و صنایع دستی که الان با کالاهای وارداتی اشباع شده جنس ایرانی حرف اول را می‌زند. او می‌گوید گاهی حتی سعی می‌کند تولیدکننده دست اول را پیدا کند تا از ایرانی بودن جنسی که می‌خرد مطمئن باشد و مثلا برای خرید گبه به استان فارس رفته و از عشایر قشقایی خریداری کرده است.

او تاکید می‌کند که در مورد میوه و سبزیجات هم حتما ایرانی بودن جنس خریداری شده ترجیح دارد زیرا احتمال این که مثلا در سردخانه مانده باشد کمتر است و شرایط پرورش و نگهداری مشخصی دارد. احتمالا مواد شیمیایی کمتری در پرورش آنها به کاررفته و بو و مزه‌شان هم اغلب بهتر است. برنج و چای ایرانی هم که ویژگی‌هایش برای همه مسلم و روشن است. تفاوت برنج ایرانی و خارجی را حتما هر که هر دو را پخته باشد می‌داند و چای خارجی هم که اصلا چای نیست، رنگ است.

● کامپیوتر ایرانی نداریم، سوال نفرمایید!

بازارهایی هم هست که اصلا سوال کردن درباره جنس ایرانی در آنها ممکن است خنده‌آور باشد. زمانی که همین مضمون را با یکی از فعالان بازار موبایل و کامپیوتر مطرح می‌کنم می‌گوید: «خب بله، شما لپ‌تاپ ایرانی در بازار ندارید، یا نمی‌توانید یک سیستم ایرانی جمع کنید. اما گوشی موسوم به ایرانی چرا، که فروشش هم بدک نیست. یا مثلا برخی لوازم جانبی کامپیوتر هست که در همین بازار ایرانی‌اش هم معروف‌تر است و هم پرفروش‌تر. خیلی از سی‌دی‌ها و دی‌وی‌دی‌های خامی هم که در بازار تهران هست کارخانه تولیدیشان فاصله زیادی با تهران ندارند.»

فروشندگان دیگری هم از پیشرفت‌های قابل توجه ایرانی‌ها در حوزه نرم‌افزار و بازی‌های کامپیوتری در بازار داخلی می‌گویند.

بازی‌هایی که با گشت کوچکی در بازار حتما با آگهی‌های بزرگ آنها رو به رو خواهید شد. از یکی از فروشندگان که درباره کیفیت و جذابیت این بازی‌ها می‌پرسم می‌گوید با این‌که بسیاری از آنها کیفیت لازم را ندارند، اما بازی‌هایی هم هستند که جوایز بین‌المللی برده‌اند و خیلی هم جذاب است، یک بازی معروف خارجی را هم نام می‌برد و می‌گوید بازی ایرانی مدنظرش به هیچ وجه چیزی از آن کم ندارد و داستان و فضای بومی و خلاقانه‌ای هم دارد.

او در ادامه به اصل پرسش من اعتراض می‌کند و می‌گوید: «بالاخره هر کشوری در تولید برخی چیزها سر است در برخی حوزه‌ها اصلا وارد نمی‌شود. اصلا چه کسی گفته که همه کشورها باید همه چیزشان را خودشان تولید کنند؟ در صنعتی‌ترین کشورهای دنیا مثلا آلمان که خود من بارها رفته‌ام و مدتی هم برای ایجاد شغلی آنجا تلاش ‌و زندگی کرده‌ام، بله همه ماشین آلمانی و بنز و ب‌ام‌و سوار می‌شوند اما مثلا لپ‌تاپ‌هایشان آمریکایی است، شلوار ترک می‌پوشند و کفش چینی پایشان می‌کنند. کفشی که البته درجه کیفیتش معلوم است و چینی هم هست. ولی در ماشین و خیلی چیزهای دیگر حرف اول را می‌زنند.»

با همه اینها یک نقطه در بازار بزرگ تهران هست که وقتی به آن می‌رسم همه سوال‌هایم دوباره زنده می‌شود و ناچار می‌شوم به همه پاسخ‌هایی که شنیده‌ام یک بار دیگر فکر کنم. بازار بزرگ تهران، «راسته کیلویی‌ها»، بالاتر از سبزه‌میدان، جایی است که بسیاری از مغازه‌ها مارک‌های خارجی می‌فروشند. تابلوی «مارک‌فروشی» که بر سر در بسیاری از این مغازه‌ها نصب شده، خبر از فروش معتبرترین برندها در این بخش از بازار می‌دهد.

مسعود بُربُر