سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
کمدی جادویی
الکساندر پاین پس از پنج سال انتظار از زمان ساخته شدن «راههای فرعی»، «زادگان» را ساخته که بهترین فیلمش تاکنون است. این تصویر پر افت و خیز و شگفتانگیز از پدر و دو دختری که با مرگ قریبالوقوع همسر و مادرشان کنار میآیند و ظاهرا مطالعهای در مورد فقدان و تطابق با موقعیتهای ناگوار است، به اثری جادویی و خندهدارتر از حد تصور بدل میشود. جورج کلونی در فیلمی که با تماشاگران جویای یک داستان ناب انسانی ارتباط خوبی برقرار میکند، به بهترین شکل ظاهر شده است و این به آن معناست که فاکس سرچ لایت میتواند روی یک دوره طولانی اکران که از ابتدای تعطیلات در ۲۳ نوامبر تا چند روز پس از سال نو ادامه دارد، حساب کند.
پاین همیشه با استعدادش برای زیر ذرهبین بردن مردم عادی و پر عیب و نقص در چارچوب یک اثر گرم و کمدی، تماشاگران را تحت تاثیر قرار داده اما مهارتش در آمیختن حس و حالهای متضاد و تغییر ظریف احساسات، هرگز به اندازه اقتباس او از رمان سال ۲۰۰۷ کاوی هارت همینگز نمود نداشته است. این داستان که ماهرانه توسط پاین، نت فاکسون و جیم راش به فیلمنامه برگردانده شده، زمانی در حدود یک هفته را در بر میگیرد که طی آن، اساس زندگی متیو کینگ و خانوادهاش زیر و رو میشود.
متیو کینگ (کلونی) که به اذعان خودش از خانوادهاش فاصله دارد، با سانحه مرگبار واژگون شدن قایق همسرش که او را به اغما فرو برده است، غافلگیر میشود. متیو که یک وکیل موفق امور املاک و مستغلات در هاوایی است، اصلا نمیداند که چگونه باید با دختر ۱۰ ساله اخمالوی خود که اسکاتی نام دارد (آمارا میلر) رفتار کند و وقتی این دو به دنبال دختر ۱۷ساله پرروی او، آلکس (شایلین وودلی) به مدرسهای شبانهروزی در بیگآیلند میروند، او را مشغول دشنام دادن به ماموران انتظامی ساحل مییابند.
متیو با وجود کوتاهیهایش در مقام پدر و به احتمال زیاد همسر، به ناگزیر همدردی تماشاگر را بر میانگیزد؛ مخصوصا وقتی که آلکس حاضرجواب، اصرار میکند که دوستش سید (نیک کراوس) همراه آنها بیاید هنگامی که او با پدر همسرش (رابرت فارستر) روبهرو میشود، مردی نظامی که از اندوه دختر محبوبش به هرکسی که دیدرس دارد، بددهنی میکند. اما عرصه وقتی بر او تنگتر میشود که آلکس به پدرش خبر ناگواری درباره رفتارهای گذشته همسرش میدهد. پاین مطابق معمول آثارش راهی متکی بر طنز برای تشدید تاثیر دراماتیک این افشاگری مییابد. در این مورد او متیو را وامیدارد که صندلهایش را به پا کند و به خانه همسرش بدود و این عزم او برای درک حقیقت به نتایج خندهآوری منجر میشود. پاین این تکنیک را بار دیگر در لحظاتی به همین اندازه حساس تکرار میکند.
مساله الیزابت که در قالب این درام احساسی هیچ امیدی به بازیابی سلامتش نیست، بهانهای میشود برای آنکه نقبی به تاریخ هاوایی زده شود. قدمت خانواده متیو در آن جزیره به سالهای ۱۸۶۰ میرسد و باید در مورد فروش ۲۵ هزار جریب زمین در اسکله کواوویی ظرف چند روز تصمیم بگیرند. درآمد حاصل از این فروش، ثروتی است که اقوام پرتعداد متیو، از جمله دهقانی که بو بریجز نقش او را به زیبایی ایفا میکند، از آن بهرهمند میشوند و این موضوع با سفر گروه چهار نفره متیو، دو دخترش و سید به این مکان به نتایج بامعنایی منجر میشود.
موفقیت این فیلم تا حد زیادی مرهون اوج و فرود احساسی، نوسانهای فکری، نگرشهای جهتدار و تمایلات شخصیتهای اصلی است و گروه بازیگران معرکهای برای آن انتخاب شده است. آلکس با وجود تذکرهای پدرش به ناسزا گفتن ادامه میدهد و گاهی اوقات خواهر کوچکش اسکاتی هم عبارات او را تکرار میکند. سید که در ابتدا کاملا گیج به نظر میرسد و همیشه همه چیز را اشتباه میگوید، بعدا در صحنهای نشان میدهد که باید به او به دید دیگری نگاه کرد. همچنین صحنه برخورد متیو با مردی که مشکلاتی در زندگیاش به وجود آورده، موجب رضایت خاطر تماشاگر خواهد بود و این حس، مخصوصا با صحنه معرکهای که پس از آن میآید و در آن، همسر آن مرد با بازی عالی جودی گریر حضور دارد، تشدید میشود. با این حال، این کلونی است که با ایفای نقش یک آدم دستکم گرفته شده و گاهی اوقات خودکم بین، بیشترین بار را بر دوش میکشد. او در بیشتر زمانها روی پرده حضور دارد (و راوی داستان نیز هست) و کاری میکند که گذراندن زمانی به طول حدود دو ساعت با چنین شخصیتی که مجبور است بیش از حد تحملش بار را بر گرده خود تحمل کند، برای تماشاگر آسان باشد. بازی متقاعدکننده وودلی نیز در نقش دختری که نسبت به پدرش مهربانتر میشود و
به مدافع سرسخت او بدل میشود، نقش مهمی در موفقیت فیلم دارد. میلر و کراوس در نقش دو عضو دیگر این محفل، عالی ظاهر شدهاند و حتی پاتریشیا هستی در نقش الیزابت که بیحس و بیهوش بر تخت بیمارستان افتاده، به یاد ماندنی است.
فیلم نگاهی غیرتوریستی به هاوایی و زندگی روزمره در آن سرزمین دارد و شرایط آب و هوایی متفاوتی با آنچه در فیلمها مرسوم است را به نمایش میگذارد. در این فیلم ابرهای سنگین و تیره، مه و باران، منظره آفتابی معمول را به کنار میزند. موسیقی متن فیلم نیز که تقریبا در همه موارد از آهنگهای محلی به شیوهای متناسب و بیانگر بهره برده، موردی استثنایی و مثالزدنی است.
منبع: هالیوود ریپورتر
تاد مک کارتی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس دولت سیزدهم اصغر جهانگیر خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 حجاب شورای نگهبان مجلس یازدهم
تهران هواشناسی قوه قضاییه سیل شهرداری تهران فضای مجازی آموزش و پرورش سلامت شورای شهر تهران دستگیری پلیس قتل
خودرو قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو کارگران سایپا ایران خودرو دلار بازار خودرو مالیات چین بانک مرکزی
تلویزیون سریال رسانه سینمای ایران مقام معظم رهبری سینما تئاتر موسیقی فیلم بازیگر رسانه ملی کتاب
سازمان سنجش شورای عالی انقلاب فرهنگی
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس روسیه نوار غزه عربستان اوکراین ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان تراکتور باشگاه استقلال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی باشگاه پرسپولیس وحید شمسایی لیگ برتر
هوش مصنوعی اینترنت ناسا تبلیغات اینستاگرام تسلا همراه اول ماه گوگل اپل آیفون ایرانسل
داروخانه ویتامین کاهش وزن دیابت خواب طول عمر چاقی سلامت روان فروش اینترنتی دارو بارداری