چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

هرگز اغراق نکرده ام


هرگز اغراق نکرده ام

گفت و گو با گلشیفته فراهانی, بازیگر و سفیر مبارزه با سل در ایران

گلشیفته بعد از ظهر یکی از روزهای داغ به روزنامه آمد، وقتی آمد خسته بود و دلگیر. حرف‌هایش بوی یأس و ناامیدی می‌داد. از وضعیت سینما گله داشت و از اتفاق‌هایی که برای هنرمندان می‌افتد، دلخور بود. ‌ در آغاز گفت‌وگو دوست نداشت درباره سینما و فیلم‌هایی که روی پرده دارد، حرف بزند. او فکر می‌کرد که حرف‌های مهم‌تری را باید بگوید اما کمی‌ بعد یادش آمد که فیلم دیوار همین حدیث و حکایت را می‌گوید؛ حکایت مانع‌هایی را که پیش پای نسل جوان سبز می‌شود و گاهی مثل همین روزها این مانع‌ها بیشتر و بلند‌تر است و بحث به دیوار کشید و دیوارهایی که رو‌به‌روی نسلی می‌رویند. ‌ او این روزها دو فیلم روی پرده دارد؛ <همیشه پای یک زن در میان است> به کارگردانی کمال تبریزی و <دیوار> به کارگردانی محمدعلی طالبی. او به خاطر حال و هوایش بیشتر دوست داشت درباره دیوار حرف بزند.

▪ ما از یک شوخی شروع کردیم. در هر فیلمی‌‌ می‌شنویم که سر صحنه اتفاقی برایش افتاده است. شنیده بودیم که در دیوار مشکل کمی‌ حادتر بود. پرسیدیم مثل اینکه این دفعه هم برای شهید شدن رفته بودی؟ و مصاحبه با این پاسخ شروع شد؛ خیلی دیوار را دوست داشتم. خیلی نقش را دوست داشتم. ‌

خب چه چیز آن را دوست داشتید؟ قطعا متفاوت بودن نقش و هیجان زیاد کار هم جزوشان بوده است؟

ـ عشق من به <دیوار> از یک هفته قبل از آغاز کار شروع شد. وقتی که داشتیم کار را به همراه آقای حسندوست و آقای طالبی بازنویسی می‌کردیم. آنجا بود که من عاشق کار شدم. قبلش نبودم. با طرح اولیه مشکل داشتم. ‌

▪ مگر طرح اولیه همین‌طوری نبود؟ ‌

ـ نه، آن پسری که در کار است، دوست و شاگرد اوس محمود بود که در طول کار عاشق ستاره می‌شود. کاری که ما کردیم این بود که نقش پسر را تبدیل به برادر کردیم. این بالطبع کل قصه را عوض کرد. در آن فیلمنامه اولیه که من خواندم ستاره دختر معصوم و حتی مظلومی‌بود، اما در این فیلمنامه یک ذره حالت پسرانه داشت. من در مراحل ساخت بیشتر و بیشتر ستاره را پیدا کردم. ‌

▪ خوشحالی که یک شخصیت جدید را بازی کردی؟ ‌

ـ فکر می‌کنم در ایران کاراکتر و شخصیت جدید به ندرت خلق می‌شود و خوب بالطبع بازی یک شخصیت جدید جرات می‌خواهد.

▪ چرا؟ ‌

ـ چون همین الا‌ن خیلی از نقدها گفته‌اند این یک بازی غلوشده است. اما اینطور نیست. این یک تیپ ساخته شده است. شخصیتی است که تیپ هم دارد، طور خاصی حرف می‌زند، رفتار می‌کند، راه رفتنش مثل پسرهاست و حرکاتش و میمیک صورتش هم غلوشده است مثل خیلی از دخترهای دیگری که می‌بینیم و می‌شناسیم. اما منتقدان اسمش را گذاشتند بازی غلوشده. در صورتی که این‌گونه بازی تعریف خودش را دارد، معنی‌اش مشخص است، یعنی بازی بیش از حد. اما من در هیچ یک از لحظه‌های بازی‌ام اغراق نکردم. یک شخصیت ساخته شد و من آن شخصیت را بازی کردم. ‌

▪ آقای طالبی می‌گفتند کلی تحقیق درباره این شخصیت شده، اما خود شما که چنین شخصیتی را ندیده بودید و نمی‌شناختید، پس چطور در خلق این آدم کمک کردید؟ اصلا‌ این شخصیت چطور خلق شد؟ ‌

ـ این‌قدر این شخصیت دوباره و مجدد ظریف خلق شد که یادم نمی‌آید چطور و چگونه این اتفاق افتاد. چون این شخصیت قبل‌تر یک بار خلق شده بود. شاید هم آقای طالبی از قبل در ذهن‌شان همین بوده است، من نمی‌دانم! شاید اگر توی کار می‌رفتیم ایشان همین‌ها را و همین جزئیات را از من می‌خواستند. اما برای من در مراحل بازنویسی و به مرور زمان اتفاق افتاد و چیزی که شخص آقای طالبی می‌دانستند و می‌خواستند و مدام در طول بازی از آن جلوگیری می‌کردند، این بود که مثل دخترهای معمولی که در فیلم‌های امروز می‌بینیم باشد. قرار بود یک شخصیت جدید باشم. ‌

▪ پس باید خوشحال بود که این اتفاق افتاده است، ما این دختر را در زندگی روزمره می‌بینیم اما در سینما و تلویزیون نمی‌بینیم.

ـ این اتفاق برای شخصیت‌های مرد نمی‌افتد، ما شخصیت‌های مرد متنوع و متفاوتی داریم که اتفاقا خیلی هم درست‌اند، هیچ کس هم نمی‌گوید اگزجره است. اما نمی‌دانم چرا وقتی یک زن شخصیت جدید خلق می‌کند، می‌شود اگزجره.

به خاطر اینکه شخصیت جدید است که تا حالا‌ ندیده‌اند. مثلا‌ تا حالا‌ کمتر دیده‌اند یک بازیگر زن با بدنش کار کند، با صدایش یک شخصیت درست کند که البته محدودیت‌های فراوانی وجود دارد. در بعضی از صحنه‌های خوشحالی‌ام من چرخ و فلک می‌زدم که بنا بر دستور ارشاد حذف شد. نمی‌دانم چرا؟ ‌

▪ به نظرت چرا این اتفاق در سینمای ما می‌افتد؟ ‌

ـ چون بیشتر نویسنده‌ها و کارگردانان ما مردانی هستند که شناخت کامل و درستی از زنان ندارند. ‌

▪ به نظر می‌آید وجه پسرانه این دختر خیلی زیاد بود. با وجود این خیلی از مخاطبان عادی این شخصیت را دوست داشتند و باور کرده بودند. ‌

ـ فکر می‌کنم باز هم به دلیل این است که این مسائل کمتر دیده و به تصویر کشیده شده است. خود من در دوران هنرستان حداقل سه برابر <ستاره> پسرانه رفتار می‌کردم. من اینجا کاملا‌ خودم را کم کردم. من می‌توانستم چنان اگزجره بازی کنم که نگو و نپرس. لا‌تی‌بازی کردن خیلی کار راحتی است. اما من باید آن را آنقدر ظریف درمی‌آوردم که از درون شخصیت آن بیرون نزند. مادر من در دوران هنرستان از اینطور حرف زدن من تعجب می‌کرد؛ منی که در خانواده‌ای فرهنگی بزرگ شده‌ام. ‌

▪ به خاطر این رفتار با سوال جامعه روبه‌رو نمی‌شدید؟ ‌

ـ پدر خودم می‌گفت چرا؟ اما هستند خیلی از دخترها که اینطوری هستند، ولی ما ندیده‌ایم. چون بر خلا‌ف عرف است سرپوش رویش گذاشته شده است. از آن چیزهایی است که‌ هاشور زدند، اما وجود دارد. ‌

▪ ‌ یعنی در واقع راه‌حلی است که دخترها در جامعه مردسالا‌ر ناگزیر می‌شوند برای حضور و موفق شدن وجهه مردانه به خودشان بگیرند؟ ‌

ـ این بحث مدام در کار ما مطرح بود که چرا ستاره به عنوان یک دختر موفق نمی‌شود. می‌توانست مثل یک دختر باشد و موفق شود. این به نظرم پیام زیباتری داشت که یک دختر با حفظ کردن تمام ویژگی‌های دخترانه‌اش در کارش موفق شود، اما ما این شخصیت را در نظر گرفتیم. البته آخرش می‌بینیم وقتی موفق می‌شود به شمایل دخترانه‌تر برمی‌گردد. روسری رنگی سرش می‌کند. حتی در آخر در اوج موفقیتش که با ماشین داخل دیوار می‌رود زیباتر شده است. ‌

▪ پس این کار کاملا‌ آگاهانه انجام شده است. ‌

ـ بله، این رفتار یک گارد بود در مقابل ناهنجاری‌های اجتماع، مثل زمان نوجوانی‌های خودم. من وقتی آنطوری رفتار می‌کردم، خودم نبودم. زیر ظاهر بیرونی خیلی هم دختر بودم. ‌

▪ پس این حفاظی است که او در برابر جامعه می‌گیرد و از آن طرف دختری که این حفاظ را ندارد مجبور است به شرایط جامعه تن بدهد. ‌

ـ اتفاقا الا‌ن خیلی از دخترها دوست دارند که این گارد را نداشته باشند و کاملا‌ برعکس عمل می‌کنند. دخترها مانتوهای تنگ‌تر می‌پوشند، آرایش غلیظ‌تر دارند برای اینکه مورد توجه قرار گیرند. این رفتار برای آن دسته از آدم‌هایی است که دوست ندارند از آن منظر مورد دیده شدن قرار گیرند. دوست ندارند ابزاری دیده شوند. وقتی دختری هنری دارد، توانایی دارد و آگاهی دارد، دیگر نیازی ندارد که فیزیکش را به رخ بکشد. آن چیزی که در حال حاضر در جامعه می‌بینیم از همان پایین که من برای فیلم دیوار آنجا می‌رفتم تا بالا‌ی شهر این است که برخی دخترها می‌خواهند دیده شوند، مهم هم نیست چطوری؟ که البته طبیعی است و قابل درک. ‌

▪ پس این دختر از اول این‌قدر رفتارش پسرانه نبوده است؟ ‌

ـ بعد از مردن پدرش او خودش را جانشین پدر در خانواده کرده است. ‌

▪ مگر برادر نداشت؟ لزومی ‌ندارد در یک خانواده سنتی این اتفاق بیفتد. قاعده این است که برادر این وظیفه را بر عهده بگیرد. ‌

ـ نکته همین‌جا است. توی فیلم هم گفته می‌شود - عین بابای خدا بیامرزش است- این دختر عین باباش است و چون آدم مسوولیت‌پذیری بوده، همه را زیر بال و پرش گرفته است، حتی برادر خودش را. ‌

▪ اما بدی‌اش این است که با دیدن فیلم می‌شود گفت یک برادر دست و پاچلفتی!

ـ یا برعکس می‌توان گفت یک دختر حامی. <شهاب> برادر کوچک‌تر است. چه کسی می‌گوید در جامعه ایران وقتی اتفاقی می‌افتد پسر حتما باید حامی ‌و سرپرست خانواده باشد؟ نه! او دست و پاچلفتی نیست فقط برادر کوچک‌تر است. ‌

▪ اما این خانواده کاملا‌ سنتی است. ‌

ـ می‌خواهم همین سنت‌ها را بگویم. کما اینکه برادر هم نمی‌پذیرد و نمی‌تواند قبول کند، اما این دختر آنها را زیر بال و پر خودش گرفته و توانسته است. او حتی نمی‌تواند گریه کردن مادرش را تحمل کند. این همان نکته‌هایی است که به آن عادت نداریم و در سینما ندیدیم. هر چند در زندگی واقعی بارها دیدیم.

▪ مثل اینکه شما هم بیشتر شخصیت‌هایی را بازی می‌کنید که رفتاری متفاوت دارند. ‌

ـ جالب این است که در جامعه ایران بازی‌ها دیده نمی‌شوند بلکه شخصیت‌ها دیده می‌شوند. چرا شخصیت من در فیلم سنتوری دیده نشد. چون شخصیت <هانیه> در این فیلم مورد قبول آقایان نبود. اما <م مثل مادر> را همه دوست دارند، چون آرزو دارند چنین زنی داشته باشند، ولی چه کسی می‌خواهد زنی مثل‌ هانیه داشته باشد که برای یک زندگی بهتر شوهرش را رها می‌کند و می‌رود؟ اما این حقیقت دارد. مردی که معتاد است تا یک جایی پایش می‌ایستند نه بیشتر. <ستاره > هم همین‌طور است. فکر نکنم او را دوست داشته باشند و مورد قبول باشد. ولی خیلی از زن‌ها عاشق این فیلم هستند، اما مردها نه! زنانی مثل <ستاره> را دوست ندارند که حقشان را از جامعه می‌گیرند و توسری‌خور نیستند. به همین خاطر شخصیت را از بازی جدا نمی‌کنند و حتی بازی آن را نمی‌بینند. نمی‌گویند این یک شخصیت است که بازی شده است. ‌

▪ خب پس نباید انتظار هیچ جایزه و برگزیده‌شدنی را برای این زن‌های متفاوت داشته باشید. ‌

ـ صددردرصد. اصولا‌ نقش زن فاعل در سینمای ایران کم داریم. نقش زن همیشه باید منفعل باشد. زن تصمیم‌گیرنده و زن قوی، زنی که حق خودش را از جامعه می‌گیرد کم داریم، زنی که در واقع دارد به نوعی مبارزه می‌کند. ‌

در واقع تعداد زیادی بازیگر زن داریم که در تمام فیلم‌ها کمرنگ، ابزاری و حاشیه‌ای ظاهر می‌شوند نه به عنوان نقش اول. ‌

اینکه چرا این‌قدر بازیگر زن داریم و این‌قدر کم نقش اول، یک معضل است. نقش‌ها آنقدر محدود است که هر چه باشد همه بازی می‌کنند. عمر بازیگری برای زنان خیلی کوتاه است، مثل فوتبالیست‌ها که از یک سنی به بعد حذف می‌شوند. در دنیا هم همین‌طور است اما برعکس مردها تا آخر عمرشان می‌توانند ادامه دهند. ‌

همیشه ترس دیده نشدن و فراموش شدن هست. به همین خاطر هر نقشی پیش می‌آید بازی می‌کنند، اما در یک دور باطل می‌افتند، چون با این نقش‌ها زودتر از یاد می‌روند. زیرا تکراری می‌شوند و فیلم هم فقط در همان مقطع دیده می‌شود و از یاد می‌روند. اصولا‌ در سینمای ما اغلب دو نوع زن وجود دارد یا مادر است یا ابزار. ‌

▪ به همین خاطر در <دیوار> رفتار ستاره در فضای سنتی کمتر دیده شده و کمتر باورپذیر است. ‌

ـ ما جامعه‌ای هستیم که تغییرات را به راحتی نمی‌پذیریم. این گره‌ها در وجود ما است. در یک خانواده مدرن چون پول وجود دارد پس هر کاری انجام می‌گیرد بنابراین یک جور رفاه و بی‌دردی است. در خانواده فقیر است که آدم گرسنه مجبور می‌شود رفتاری را انجام دهد که با اصول خانواده‌اش کاملا‌ متفاوت است. از روی درد است. معلوم است که این کار درخانواده سنتی اصلا‌ پذیرفته شده نیست، اما از روی نیاز است. ‌

▪ چرا هانیه مثل مادرش رفتار نمی‌کند، مثلا‌ سبزی پاک نمی‌کند؟

ـ راهی ندارد، از این کار پولی در نمی‌آید. در فیلم نشان داده می‌شود که او سبدهای سبزی را این طرف و آن طرف می‌برد، خرید می‌کند. این کار را هم می‌کرده است. اول فیلم می‌گوید: <این یارو همیشه کم پول می‌دهد، دو کیلو هم می‌گذارد رو سبزی‌ها> اما از سبزی پاک کردن نمی‌توان پول درآورد

▪ اما باید اتفاقی در مورد ستاره بیفتد که او راه متفاوت را انتخاب کند. این اتفاق از نظر شما فقط همین بی‌پولی و بیکاری است؟ ‌

ـ اجبار است، فشار است. شاید حتی مجبور می‌شد کار نادرستی انجام دهد، دزدی کند یا از دیوار خانه‌ها بالا‌ رود یا قالپاق ماشین‌ها را باز کند و یا... اما این دیوار وجود داشت. شرایط به آدم‌ها می‌گوید چه کار کنند. در شرایط سخت آدم‌ها تصمیم‌هایی می‌گیرند که شاید در شرایط دیگر هرگز نمی‌گرفتند و فکر نمی‌کردند این کار را انجام دهند. ‌

▪ این نکته‌ها در فیلم نیست، اما این شخصیت را خیلی خوب می‌شناسید.

ـ این ضعف سینمای ما، فیلمنامه و پرداخت‌های ما است که این نکته‌ها در نمی‌آید، اما اینها وجود دارند. ‌

اما این فیلمنامه، فیلمنامه خوبی است. شخصیت‌ها و پیشینه‌شان بدون اینکه در فیلم بیان شود، معلوم است. شخصیت مادر کاملا‌ درآمده است. ‌

تغییرات این فیلمنامه در ۱۰ روز اتفاق افتاد. ‌

▪ شما در تمام فیلمنامه‌ها این کار را انجام می‌دهید؟ ‌

ـ نه فقط این فیلمنامه خاص بود که چون خط اصلی را عوض کردیم، نشستیم و دوباره آن را از اول کامل نوشتیم. تغییر کلی دادیم. ‌

▪ این یکی از قبلی بهتر است، دیگر از این فیلم‌های دختر- پسری نیست.

ـ من نمی‌دانم این بهتر است یا آن، اما این تغییرات را دادیم. البته همه آن نکته‌ها به مشکلا‌ت سینمای ما هم بر می‌گردد. ما هیچ‌وقت آماده کار نیستیم. همیشه تا آخرین لحظه هزاران چیز کم است، اما ما می‌توانیم با این کمبودها فیلم بسازیم و سرمان را بالا‌ بگیریم. فیلم دیوار می‌توانست بهتر از این باشد اما حالا‌ نباید از فیلم ایراد بگیریم، باید بگوییم چرا سینمای درست و حسابی نداریم؟ ‌

خب هر چیزی را باید خودمان درست کنیم. ‌

▪ پس چرا در برخی مسائل با دنیا برابری می‌کنیم، مثلا‌ دانش بچه‌های المپیاد فیزیکمان با دنیا برابری می‌کند، اما زندگی‌هایشان آنقدر خوب نیست. چطور این همه پول صرف فوتبال می‌شود ولی صرف سینما نمی‌شود؟ ‌

ـ اما چرا جلوی همین سینما که با همه محدودیت‌ها و امکانات کم در دنیا شناخته شده است را می‌گیریم؟ حکایت ما همان حکایت فیلم دیوار است که تا یک نفر می‌آید بزرگ شود، پرواز کند و بالا‌ برود جلویش را می‌گیرند. ‌

چرا در کشورهای دیگر اینطور نیست؟ چرا در هند که بزرگ‌ترین خانواده هند - خانواده تاتا- یک پارسی، یک ایرانی هستند که ۱۵۰ سال پیش از ایران به آنجا رفته‌اند جزو پولدارترین آدم‌های دنیا هستند. چطور در آنجا یک خارجی می‌تواند این‌قدر پیشرفت کند، اما در ایران، در کشور خودمان خیلی سخت این اتفاق می‌افتد؟ انگار چشم نداریم موفقیت همدیگر را ببینیم. به هر چه داریم محکم می‌چسبیم که آن را از دست ندهیم. این یک بیماری در جامعه ما است. شاید به خاطر اینکه سال‌ها تحت فشار بودیم. ‌

اما حتی اروپایی‌ها هم به مرور به خیلی از مسائل رسیدند، ما هم در حال گذار هستیم. هر کاری هست خودمان باید انجام دهیم.

باید پرسید اگر آدم می‌کشی که به چیزی نرسی که بیفتی ته چاه، چرا می‌کشی؟ اصلا‌ این خود از کجا می‌تواند این فرهنگ را به دست بیاورد؟ این خود در شهرستان‌ها، روستاها از کجا می‌تواند اطلا‌عات را، فرهنگ را، به دست بیاورد؟ باید کار شود. باید یک سری روشنفکر که در سطح بالا‌یی هستند برنامه بریزند که روی فرهنگ جامعه کار کنند. وقتی کمترین بودجه کشور برای ساخت فرهنگ گذاشته می‌شود. هیچ انتظاری نمی‌توان داشت. می‌توان روی آموزش و پرورش ما کار کرد. اولین قدم همین بچه‌ها هستند، نسل‌های آینده. چرا در جامعه‌ای مثل کانادا بیشترین حقوق را مربیان مهد کودک و دبستان‌ها می‌گیرند؟ اما اینجا این توجه‌ها نمی‌شود. ‌

▪ چه چیزی در فیلم کم بود، چه چیزی اگر بود شرایطتان بهتر بود؟ یا اگر شرایط بهتری بود فیلم بهتری هم ساخته می‌شد؟

ـ نمی‌دانم. نمی‌دانم اگر شرایط بهتر بود فیلم هم بهتر می‌شد یا نه؟ آنقدر پیچیده و آنقدر بزرگ است که دقیق نمی‌توانی بگویی چی هست. چرا سینمای ما اینطور است؟ چرا ۱۰ تا سینما هم نساختیم؟ شاید اگر اینطور بود بودجه سینما هم بیشتر بود. شاید ما در شرایط بهتری می‌توانستیم کار کنیم. هزاران هزار چیز. اولین‌های آن نبودن پول و نداشتن آگاهی و تحصیلا‌ت نسبت به سینما است. ‌

گیسو فغفوری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.