سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

انسان‌پرستی؛ مبنای علوم انسانی غربی


انسان‌پرستی؛ مبنای علوم انسانی غربی

عمیق‌ترین برخورد ما با غرب در آن است که فرهنگ ما مانند سایر فرهنگ‌های بزرگ سنتی مشرق زمین، مبتنی بر نوعی انسان‌شناسی است که تمدن غرب از دوره رنسانس به بعد بنیاد تفکر خود را …

عمیق‌ترین برخورد ما با غرب در آن است که فرهنگ ما مانند سایر فرهنگ‌های بزرگ سنتی مشرق زمین، مبتنی بر نوعی انسان‌شناسی است که تمدن غرب از دوره رنسانس به بعد بنیاد تفکر خود را به فراموشی آن نهاد. آن انسان‌شناسی، تصویری از انسان به عنوان موجودی آسمانی در روی زمین که مطابق با «صورت» خداوند است به وجود آورده است.

تصویری که تمدن‌های شرقی از انسان ارائه می‌دهند بر این اصل استوار است که انسان موجودی معنوی است که در برهه‌ای از زمان در این گذرگاه گذرای حیات ارضی قرار گرفته است. چنان که در لسان قرآنی هستی انسان پیوسته و مرتبط با نوعی عهد و میثاقی است که او را با حقیقت مطلق حتی قبل از پیدایش این عالم متصل کرده است. این اصل معنوی در تمدن مغرب زمین از دوره رنسانس به بعد مورد انکار قرار گرفت. یعنی بشر خود را به عنوان موجود طغیان کننده در برابر خداوند و عالم معنی، موجودی آزاد می‌دانست که می‌توانست بر کره زمین به هر نحوی که می‌خواهد قدم نهد و دیگر خود را مسئول یک حقیقت ماوراء خود نداند. این نهضتی که در دوره رنسانس به نهضت «اومانیسم» یا انسان‌پرستی معروف شد، اصل و مبدأ جدایی تمدن غرب از بقیه تمدن‌های شرقی است و این تصور اخیر از انسان، پایه تضاد اساسی و ریشه‌ای بین تمدن غرب و دیگر تمدن‌های جهان بویژه شرق شد.

به همین اعتبار است که اهل نظر بر این امر تأکید دارند که علوم انسانی تمدن‌های شرقی باید متفاوت از علوم انسانی غربی باشد؛ چرا که تمدن‌های شرقی بر مبانی انسان‌شناسی‌ای استوار است که با انسان‌پرستی و «اومانیسم» غربی در تضاد است.